کاویان کامدین
من میخواهم برای کُردها جا باز کنم. این یکی از جملات رهبر آپو است که در دیدار با هیئت مذاکرات امرالی در سال ۲۰۱۳ بیان کرد. در صدمین سالگرد پیمان لوزان که ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۳ به امضا رسید، به عنوان جامعه و ملت، کاری مهمتر، حیاتیتر و ارزشمندتر از این نمیتواند وجود داشته باشد که در مورد تاریخ، حال و آینده خویش به بحث و گفتوگو بپردازیم. به همین دلیل ۲۴ ژوئیه ۲۰۲۳ در شهر لوزان-سوئیس در همان سالنی که صد سال قبل دستور ژینوساید ملت کُرد صادر شد، احزاب و شخصیتهای برجستهای گرد هم آمدهاند تا در مورد این مسائل تاریخی به بحث و گفتوگو بپردازند.
پس رهبر آپو در این جمله به افکار عمومی جامعهی کُرد، منطقه و جهان این پیام را میرساند که کُردها به عنوان ملت و جامعه از «جایگاهی» برخوردار نیستند و من [ما] میخواهیم جای برای آنان در میان جامعهی جهانی و انسانیت بگشاییم.
در واقع ما «جا» داریم، یعنی سرزمینی داریم، اما حقیقت این است که آن را از دست دادایم و در عین حال نمیتوان گفت که ما صاحب سرزمین خود هستیم. به عنوان جامعه و ملت نیز وجود داریم، اما بسیار جالب است کە در عین حال وجود نداریم. چون به عنوان یک کیان سیاسی در هیچ مرجع رسمی جهان، کُردها به رسمیت شناخته نشده و هنوز هم پس از صد سال در میان چنگال ژینوساید قرار داریم. با قدتهای فاشیستی، قهرآمیز و سیاستهای ژینوساید فرهنگی و فیزیکی مواجه هستیم و این هر لحظه و هر ساعت در کُردستان اتفاق میافتد. کُردها از جای برخوردار نیستند، چون در لوزان، «انکار» و به دست فراموشی سپرده شدند. بدون شک مقصد از «جا» صرفا یک مکان جغرافیایی نیست، در وهلهی نخست به عنوان ملت و جامعه، منظور جایگاه «سیاسی و قانونی» در منطقه و جهان است. هرچند ملتهایی که گویا «جا» دارند و یا به دیگر سخن، دولت دارند، در وضعیت بهتری از کُردها نیستند و از این نظر چندان وضعیت ملتها و جوامع خاورمیانه افقگشا نیست و نباید هم چنین برداشتی از این جملهی رهبر آپو داشته باشیم.
چرا در صدمین سالگرد پیمان لوزان، سیاست جهانی یکی از برجستهترین چهرههای سیاسی جامعهی کُرد را در وحشیانهترین شرایط قرار داده و حتی اجازهی بیرون آمدن یک کلمهی ایشان را از زندان انفرادی و فوق امنیتی امرالی نمیدهد؟ آیا چیز گویاتری از این وجود دارد که تاکیدی قوی باشد بر تداوم سیاست لوزان در صد سال آینده؟ باید صراحتا بیان کرد که راه در هم شکستن لوزان، از شکستن حصارهای پیرامون امرالی میگذرد. هر حزب، جناح و گروهی سیاسی در کُردستان با هر تفکر و اندیشهی سیاسی خاصی که دارد، باید این واقعیت ملی را به خوبی درک کند و بتواند خوانش درستی از وضعیت کنونی کُردستان ارائه دهد. تا زمانیکه این سیاست لوزان در امرالی درهم شکسته نشود، هیچ حزب، گروه و جناح سیاسی در کُردستان، امکان سیاستورزی را پیدا نخواهد کرد.
در معنای واقعی، کُردها جای در جامعهی جهانی ندارند. آنچه به نام «اقلیم کُردستان» و روژآوای کُردستان نسبتا شناخته شدهاند نیز، بشدت تحت تهدید نفی و نابودی هستند. حال جدال و تنش بر سر آن است که کُردها همانطوری که هستند، یعنی به عنوان پشخدمت کاران و سیاهیلشکر دولتها و قدرتهای منطقهای و جهانی بمانند. دولت ترکیه و ایران، با سوء استفاده از بحرانهای منطقهای و جهانی که خود نیز در باتلاق مدرنیتهی سرمایهداری غرق شدهاند، سیاست جهانی را ناگزیر به سکوت در مقابل نسلکشی کُردها میکنند و چون سیاست جهانی، یعنی اتحادیه اروپا، ایالات متحدهی آمریکا و دیگر قدرتها نیز، منافعی در این وضعیت دارند، در مقابل امتیازات ناچیزی، مهر تایید بر نسلکشی و سیاستهای وحشیانهی این دو دولت در منطقه میزنند.
این شرایط، یک مقطع مهم تاریخی را در پیش روی جامعه و ملت کُرد قرار داده است. مقطعی که باید با کسب تجارب از نحوهی عملکرد جنبشهای صد سال اخیر، بتوانیم گامهای موثرتر و موفقیتآمیزتری در آیند برداریم و بر این اساس، شاید توانست ماشین نسلکشی کُردها را متوقف ساخت. همچنان که رهبر آپو گفتند: مبارزهی ما، مبارزهی متوقفسازی سیاست نسلکشی است. گمان نمیرود که حزب، گروه، جناح و شخصیتهای برجستهی جامعه کُرد، هدفی جز متوقفسازی ماشین نسلکشی ملت کُرد را داشته باشند. به عنوان ملت و جامعه، باید این توان را از خود نشان دهیم و قادر گردیم تا این ماشین مرگبار را متوقفسازیم.
به همین جهت، همانگونه که رهبر آپو تمام بود و نبودش را نثار دعوای ملی جامعهی کُردستان کرد و در این امر هیچ کوتاهی نکردەاند، امروز افکار عمومی کُردستان باید کلیدواژهی آزادی و رهایی ملی را در امرالی ببینند. چون اگر سیاست فاشیسم کُردستیزانهی منطقهای در امرالی پیروز گردد، این به معنی شروعی پایانناپذیر جهت نفیونابودی تمامی ملت و جامعه کُردستانی است. این سطور را نباید اغراقآمیز پنداشت. چون خواه ناخواه تاریخ، این واقعیات را ثبت خواهد کرد. همچنان که رهبر آپو نیز گفتند: مسئله بیرون آمدن یا نیامدن من از امرالی نیست. مسئله یک ملت در میان است که بشدت تحت سیاست ژینوساید قرار گرفته و این با مسئله رهبر آپو و امرالی ارتباط پیدا میکند.
رهبری که در سیر تکوین ملی کُردستان موثرترین چهره جهت باز کردن «جا» برای جامعه و ملتاش بوده و هست، از نظر دولتهای حاکم بر کُردستان و آنانی که مصلحتی در ساکت کردنش دارند، امری حیاتی به نظر میرسد. بە همین دلیل نمیخواهند دستانشان را باز بگشایند و هم اینکە بتواند در حوزهی سیاسی، دیپلماسی و افکار عمومی حضور داشته باشد. چون سیاستهای کلونیالیستی و فاشیستی بر کُردستان را برملا و آشکار میسازد. چون نقشههای منطقهای و جهانی که در رابطه با آیندهی سرزمین و ملت کُرد کشیده میشوند را فاش و برملا میسازد.
بدون شک اگر میخواهیم به عنوان جامعه و ملت «جای» داشته باشیم، پس باید آزادی و رهایی ملی خود را در امرالی ببینیم همانطور که باید نسلکشی خود را در امرالی ببینیم. چون تا کنون به کرات اثبات شد که جز رهبر آپو، آنانی که گویا دم از «رهبری» میزنند، هیچ دغدغهی برای «جا» باز کردن برای جامعه و ملت کُرد نداشته و ندارند. چون «خودشان» و خانوادههایشان جا دارند. مهم نیست که جامعه و ملت کُرد جای داشته باشد یا نه! مهم نیست که تحت تهدید نسلکشی باشند یا نه! چون آنان به عنوان خانواده، ایل و گروه، با چنین مشکلی دست به گریبان نیستند.
در واقع آنانی که میخواهند برای خود، جامعه و ملتشان جای باز کنند، بدون شک مسئول خواهند بود تا در دعوای ملی به هر اندازه که در توان دارند، مشارکت کنند. به هر اندازه که میتوانند مفید واقع شوند. به هر اندازه که میتوانند در دعوای آزادی و رهایی ملی و اجتماعی شرکت کنند و سهیم گردند.
کُردها در لوزان انکار شدند، دیگر ملتها نیز محکوم به قفس آهنین دولت-ملت شدند. درست است که کُردها در پیمان لوزان انکار شدند، اما ملتهایی که گویا صاحب دولت شدند و به جامعهی جهانی پیوستند نیز، محکوم به نظام یکدستطلب دولت-ملت گردیدند. این جدا از اینکه پیمان لوزان مهر تاییدی بود بر نسلکشی یک میلیون و نیم ارمنی توسط دولت عثمانی و نسلکشی دیگر خلقهای آناتولی! یعنی پیمان لوزان هم روی نسلکشی و جنایات دولت عثمانی پوشش گذاشت و بر چهرهی آن نقاب کشید و هم راهگشای نسلکشی کُردها در آینده شد. همان گونه که رهبر آپو گفتند: «لوزان سند نسلکشی کُردهاست»!
از تاریخ معاصر میدانیم که با پیمان لوزان و سیاست معروف «خرگوش بدو و تازی بگیر» انگلستان، خاورمیانه که گلستان خلقها و فرهنگها بود را تبدیل به گورستان خلقها و فرهنگهای منطقه کرد. اما با این تفاوت که کُردها بیش از دیگر خلقها از این سند آسیب دیدند و هنوز هم تحت تاثیر آسیبهای شدید این پیمان قرار دارند.
افکار عمومی کُردستان بر این امر وقف است که سیاستهای نیست و نابودی و انکار در کُردستان وجود دارد، اما متاسفانه در سطح اجتماعی نسبت به اینکه در کجا، کی و توسط کدامین قدرت استارت سیاست انکار زده شد، آگاهی ژرف و گستردای وجود ندارد. به عنوان مثال کودکان و جوانان کُرد در کتابهای درسی نسبت به اینکه در تاریخ دچار کدام مصیبت و فاجعههایی شدهاند، هیچ اطلاعاتی وجود ندارد. چون جامعه و ملت کُرد «مدرسهای» مختص به خود ندارد. چون در حوزهی سیاسی و در میدان سیاست وجود ندارند.
حال پس از صد سال کُردها نمیخواهند تمامیت ارضی هیچ کشوری را تجزیه کنند، نمیخواهند به ملت و سرزمین دیگری آسیب وارد کنند. در برنامهی استراتژیک ملت کُرد، تاسیس دولت-ملت و هیچ ساختار سیاسی که موجب فاجعهها و نسلکشیهای جدیدی باشد، وجود ندارد. چون ملت و جامعهی کُرد به اندازی کافی از تاریخ معاصر، این پندها را آموخته است. میداند که در ساختارهای دولتی در کل و به خصوص دولت-ملت، جای برای آزادی، یکسانی و همزیستی دمکراتیک در بستر خاورمیانه وجود ندارد. اگر این راه را پیشه کند نیز، هیچ راه دیگری جز از میان برداشتن خلقهای همجوار، وجود ندارد. دولت-ملت به عنوان مزدورترین ساختار سیاسی مدرنیتهی سرمایهداری به اندازی کافی از طرف جامعه و ملت کُرد شناخته شده است. اما این به مفهوم دستبرداری از هویت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی نیست، برعکس این دست پیداکردن بامعناتر و ارزشمندتری به تمام این هویتها و متناسبترین شیوه برخورد با دیگر خلقهای منطقه است. ملت و جامعهی کُرد همچنان که برای تمام هویتهای سیاسی-فرهنگی احترام قائل است، انتظار مورد احترام قرار گفتن هم دارد.
پس پند دیگری که میتوان از لوزان آموخت این است که ساختارهای سیاسی که از طرف قدرتهای بیگانه در کُردستان و منطقه تاسیس شوند، جز پیچیدهتر کردن مسائل کمکی به رفع مشکلات موجود نمیکند. همانطور که تاسیس نظام کمالیستی و پهلوی در سالهای ۱۹۲۵ جز پیچیدهتر کردن و ژرفابخشیدن به مسائل مردمان منطقه نکردند، از این پس نیز چنین خواهد بود.
در این صورت، جوانان وخانوادههای کُرد بجای ترک وطن، پناهنده شدن در غربت، غرقشدن در دریاها و اقیانوسها، آیا بامعناتر نیست که در سرزمین خود به مبارزه برای برساخت نظام دمکراتیک و آزادی خود مبارزه کنند؟ آیا در این جهان جستجوی بهشت، آنهم در جهان غرب، اندیشه و کاری واقعبینانه است؟ آیا بیتفاوت بودن، واقعبینانه است؟ حتی اگر بیتفاوت هم باشیم، باز تاوان این بیتفاوتیها را خود ما نخواهد پرداخت؟ آیا مبارزه با فاشسیم، دیکتاتوری و انسانستیزی، زنستیزی در کُردستان به عنوان قلب خاورمیانه، واقعینانهترین و با ارزشترین نحوه زندگی در این جهان غرق در باتلاق، نیست؟ آیا راه دیگری جز این، وجود دارد؟
جای دارد در صدمین سالگرد لوزان پیامی هم برای مزدورین داشته باشیم. چه آنانی کە از سر ناچاری و درماندگی پناه به مزدورشدن بردند و چه آنانی که خود را مفتخر به این مقام میدانند. در هر صورت به عنوان انسان این حق ماست که آزادانه و با هویت ملی و اجتماعی خویش در سرزمین مادری زندگی کنیم. هیچ وقت دیر نیست که شما هم از این راه ذلتبار پشیمان و به آغوش وطن و ملت بازگردید. مزدوری در معنای وسیع و ژرفای کلمه، از هر نوع و شکل آن! چون بدون شک دادگاه تاریخ دامن شما را خواهد گرفت و هیچ چیز بیحساب و کتاب باقی نخواهد ماند! نه در نزد ملت و نه خدا! حساب همه چیز پرسیده خواهد شد، آنهم با عادلانهترین و دقیقترین شکل ممکن، چه امروز و یا چه فردا! بالاخره وجدان و اخلاق اجتماعی دفتری هم برای این اعمال باز خواهد کرد، همان گونه که دفتری برای خانوادهی داعشیها در روژآوا باز کرد. آنانی که به هر نحوی علیه ملت، وطن و تاریخ و فرهنگ خود در موقعیت خیانت قرار دارند، فرستی تاریخی است تا به آغوش ملت خود بازگردند، از وطن و ملت طلب پوزش و عفو کنند. در غیر این صورت، همانگونه که حساب لوزان، نسلکشی و کشتارهای وحشیانه پرسیده خواهد شد، حساب خیانت به وطن و ملت نیز، پرسیده خواهد شد.
جنگ ما، مبارزهی ما، حیات ما و تمام لحظات زندگی ما فقط و فقط برای باز کردن «جا» در میان جامعهی انسانیت است. همانگونه که رهبر آپو گفتند: اگر قدرت تصاحب تمام جهان را داشته باشیم، چشممان به خاک و سرزمین هیچ کسی نخواهد بود، اما اگر تمام جهان متحدالقوه به ما حمله کنند نیز، دستبردار سرزمین خود نخواهیم شد. این جمله به درستی مرزهای دمکراتیک مبارزات کُردستان را مشخص میکند.
با این حال در چهارچوب ملت دمکراتیک، نه تنها ماشین نسلکشی کُردها و دیگر خلقها متوقف خواهد شد، در عین حال راه بر حیات آزادانهتری برای دیگر خلقها و فرهنگهای خاورمیانه نیز، گشوده خواهد شد. راه از میان برداشتن منطق پشت پردهی لوزان، صرفا از «رد کردن» لوزان نمیگذرد، بلکه از برساخت ملت دمکراتیک در کُردستان و منطقه میگذرد. با رد کردن لوزان تمام مشکلات حل نخواهند شد. با تمنا کردن از دول منطقهای و جهانی، کسی واقعیات را به رسمیت نخواهد شناخت و باید ذهنیت حل مشکلات توسط یک ابرقدرت [سوپرمن] را کناری گذاشت، این خود مردمان این مرزوبوم هستند که میتوانند ماشین نسلکشی را متوقف سازند، نه سیاست تمنا از ابرقدرتها! چون دمکراسیها را جوامع تاسیس میکنند نه دولتها، آنچه که جامعهی جهانی و یا سیاست جهانی میتواند انجام دهد، [آنهم اگر…] عرض پوزش و لغو پیمان لوزان است و حمایت از جنبشهای دمکراتیک در کُردستان و خاورمیانه و به رسمیت شناختن نسلکشی بیشماری است که دولت-ملتهای ایران و ترکیه انجام داده و میدهند! مابقی کار، کار خود اهالی این مرزوبوم است، این خود ما هستیم که میتوانیم برای خود «جای» بگشایم! تفاوت فلسفهی مبارزاتی رهبر آپو با دیگران در کُردستان، در اینجاست که رهبر آپو متکی بر «نیروی ذاتی»است، نه تکیه کردن بر دیگران.
ملتی برحق فقط با تکیه بر نیروی ذاتی خود میتواند به اهداف بلندمدتش دست پیدا کند، تکیه کردن بر دیگران فقط خطا نیست، مرگ سیاسی-اجتماعی است. تکیه بر قدرتهای دیگر، یعنی وابستگی و مزودوری کردن برای دیگران، پس تحت هر شرایطی استقلال فکری و سیاسی برای یک ملت و جامعه حیاتی است. از این نظر کنفرانسی که در لوزان برگزار شد از اهمیت تاریخی برخوردار است. نقطه شروع درستی برای مبارزات ملی و اجتماعی کُردها است و در همانجایی قرار دارد که فاجعه آغاز شد.