فواد نقدە
بحران اقتصادی یکی از چالشهایی است که با رژیم اسلامی ایران همزاد بوده و همواره با آن دستوپنجه نرم کرده است. بحرانهای اقتصادی در نظام سرمایهداری ادواری بوده و شیوه تولید در این نظام، بحران را به بخشی ذاتی از آن تبدیل کرده است. ایران نیز بهعنوان یکی از حلقههای این نظام جهانی، از این قاعده مستثنی نیست. هم بحرانهای ادواری سیستم جهانی بر اقتصاد ایران تأثیرگذار بودهاند و هم مناسبات تولیدی در ایران، تشدیدکننده این بحرانها بودهاند.
اساس تولید در نظام سرمایهداری، سود است. کسب سود با رقابت همراه بوده و رقابت برای سود بیشتر، نیروی محرکه تولید در این نظام است. بنابراین، استثمار نیروی کار انسان و سوءاستفاده از طبیعت به ارکان اساسی این شیوه تولید تبدیل شدهاند. رقابت برای غارت طبیعت و نیروی کار ارزان، ماهیت واقعی سرمایهداری است. فرآیند تولید و رقابت، بحرانیزا است. به همین خاطر، بحران در نظام سرمایهداری اجتنابناپذیر است و گریزی از آن نیست.
سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی؛ از کوپن تا خصوصیسازی
دولتها که اساساً دولتهای طبقه سرمایهدار هستند، برای گریز از بحران یا دور زدن آن، راهکارهای مختلفی ارائه دادهاند که با توجه به ذاتی بودن بحران در این نظام، در بهترین حالت تنها نقش مُسکنهای موقت را ایفا کردهاند. دولتها در مواقع بحرانی، از یکسو با تزریق پول به بانکها و دادن وامهای بلاعوض به شرکتهای بزرگ، آنها را از ورشکستگی نجات میدهند و از سوی دیگر با افزایش مالیات بر درآمد نیروی کار، کاهش خدمات اجتماعی و بیکارسازیهای گسترده، بار سنگین بحران را بر دوش طبقات پایین جامعه میگذارند.
در دهه شصت، جمهوری اسلامی از اقتصاد دستوری پیروی میکرد و بخشهای اساسی تولید را در کنترل خود گرفته بود. در این دهه، به دلیل جنگ هشتساله و نیاز به نیروی انسانی جهت اعزام به جبهههای جنگ، کسب مشروعیت نزد مردم و راضی نگهداشتن جامعه، دولت ناگزیر برنامه سهمیهبندی کوپن ۱۶ قلم کالای اساسی را اجرا میکرد. پس از پایان جنگ و بهویژه در دوره ریاستجمهوری رفسنجانی، دولت برای هماهنگ شدن با بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، سیاست خصوصیسازی مراکز تولیدی، حذف کوپنها و کاهش خدمات عمومی را آغاز کرد. خصوصیسازی در این دوره با بیکارسازی گسترده، افزایش فقر، گرانی و تورم افسارگسیخته همراه بود.
اقتصاد مقاومتی؛ شعار مقابله یا ابزار فشار؟
در دهه هشتاد، با روی کار آمدن احمدینژاد، تنشهای میان غرب و جمهوری اسلامی عمیقتر شد. در این دوره، با تشدید تحریمها و محاصره اقتصادی ایران، جمهوری اسلامی با چالشهای بیشتری روبهرو شد. در سال ۱۳۸۹، خامنهای با ارائه طرح اقتصاد مقاومتی از دولت خواست برای مقابله با تحریمها این طرح را اجرا کند. او در نامهای به سران قوا، هدف اقتصاد مقاومتی را «تأمین رشد پویا، بهبود شاخصهای مقاومت اقتصادی» و لازمه اجرای آن را «رویکردی جهادی» دانست. در ماههای اخیر و با تشدید مجدد تنشهای میان غرب و ایران و اجرای مکانیسم ماشه، تحریمهای بینالمللی بار دیگر بر ایران اعمال شدند. خامنهای بار دیگر برای مقابله با تحریمها بر سیاست اقتصاد مقاومتی تأکید کرده و گفته است که با عملی کردن این رویکرد، ایران شکوفاتر خواهد شد.
فارغ از اینکه خامنهای و دیگر سران رژیم اسلامی چه تعریف و توصیفی برای اقتصاد مقاومتی دارند، و فارغ از گنگی و ابهام تعاریف آنها، اقتصاد مقاومتی همان الگوی قدیمی و همیشگی تمام دولتها در مواقع بحرانی است. الگویی که هدف آن حفاظت از مالکیت و جلوگیری از سقوط آنها به ورطه ورشکستگی از طریق فشار حداکثری بر طبقات پایین جامعه است. فقر، گرانی، بیکاری، بیکارسازی و تشدید تورم از عوارض آن است. وضعیتی که جمهوری اسلامی ۴۰ سال است جامعه را به آن گرفتار کرده و هیچ نسخه قابل درمانی در چارچوب مناسبات حاکم برای آن ندارد. رژیم در چهار دهه گذشته، از الگوی اقتصاد دستوری تا خصوصیسازی و تلاش برای هماهنگی با بازار جهانی گرفته تا ریاضت اقتصادی و نسخه مضحک اقتصاد مقاومتی را امتحان کرده، اما نتیجه آن به قهقرا کشاندن و نابودی حیات جامعه بوده است.
جامعه در برابر بحران؛ تجربه، مقاومت و چشمانداز آینده
واقعیت این است که ریشه بحرانهای جمهوری اسلامی در بطن خود این نظام نهفته است و هیچ نسخهای درمان دردهای آن نیست. جامعه ایران سالهاست با وجود این رژیم، با فقر، بیکاری، گرانی و انواع معضلات اجتماعی دستوپنجه نرم میکند. رژیم اسلامی در ایران همچون پینهای ناجور بر بدنه جامعه چسبیده است و هیچگونه خوانایی با واقعیات این سرزمین ندارد. حاکمان ایران مسبب تمام دردها، مشکلات، معضلات اجتماعی و اقتصادی هستند. این حکومت نهتنها بانی بحرانهای عمیق جامعه است، بلکه با اعمال دیکتاتوری و استبداد سیاسی، راه را بر هرگونه تغییر و اصلاح بسته است. هر تلاش و کوششی در راستای تحقق خواستههای دموکراتیک و آزادیخواهانه با سرکوب شدید حاکمان ایران روبهرو میشود.
مردم ایران در چهل سال گذشته، از طریق آزمون و خطاهایی که در طول دوران مبارزاتی خود داشتهاند، تجارب زیادی کسب کردهاند و اکنون با کولهباری از تجربه مبارزاتی در تدارک پیشروی و گذار از مناسبات کنونی هستند. فریبکاریهای حاکمان ایران دیگر آشکار شده است. نه روضهخوانیهای خامنهای و دیگر آخوندهای فریبکار توانایی به بیراهه بردن اذهان عمومی را دارد و نه سیاست ارعاب و زندان، زنان، جوانان و خلقهای ستمدیده را به عقبنشینی وادار خواهد کرد. جامعه ایران در انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که جامعهای زنده است و از رکود و دلمردگی بیزار است. نشان داد که عدالت و آزادی را میخواهد و به کمتر از آن راضی نیست.
وضعیت کنونی، هم جامعه و هم دولت را بر سر دو راهی انتخاب قرار داده است. جامعه یا باید شرایط موجود را بپذیرد و تحکم را قبول کند، یا باید گامهایش را برای برقراری جامعهای دموکراتیک و آزاد تسریع نماید. دولت نیز یا باید تسلیم شود و از سر راه کنار برود، یا خود را برای رویاروییهای بزرگتر آماده کند؛ که در این صورت، سرنوشتش جدا از سرنوشت دیگر دیکتاتورها نخواهد بود و به تاریخ خواهد پیوست.