اهون چیاکو
میدانیم کە در نتیجە پیچیدگی ساختارهای دولت ـ ملتی و سرمایەداری قرن ما، اعمال ستم ابعاد مختلف بە خود گرفتە است. بە تبع آن نیز تعریف مقولاتی از قبیل ستم، ستمگر، ستمکش، استعمار، استثمار و… تعاریف جدید میطلبند و تعاریف کلاسیک توان تشریح وضعیت موجود را ندارند. امروز ما شاهد ستمهای تقاطعی و اعمال مستمر آنها بر افراد و جوامع هستیم. یعنی دیگر فرد و یا اجتماعی تنها با یک شیوە از ستم گریبانگیر نیست. بە نوعی دیگر یک فرد و یک اجتماع ممکن است بدلیل برخورداری از هویتهای مختلف از چند زاویە مورد ستم قرار گیرند. برای نمونە یک زن در حین آنکە با ستم جنسیتی مواجە است میتواند متعلق بە یک ملت تحت ستم نیز باشد. در عین حال ممکن است متعلق بە یکی از مذاهب تحت ستم باشد و یا جزو طبقە کارگر و زحمتکش باشد. این زن مطمئنا در درون یک سیستم دولت ـ ملتی، مردسالار و مذهبی بە دلیل این هویتهای متفاوتی کە او برخوردار است با یک ستم تقاطعی رودرو میگردد. هرچند ما یک زن را بعنوان نمونە ذکر کردیم طبیعتا این در مورد یک مرد نیز کە داری هویتهای متفاوت است صدق میکند. بویژە اگر در زیر حاکمیت یک سیستم غیرە دموکراتیک، تئوکراتیک، دسپوتیک، دیکتاتور و فاشیستی مانند رژیم فاشیست ولایت فقیه زندگی کنند. بطور یقین در چنین سیستمی افراد و جوامع در کنار ستمهایی کە بدلیل تفاوت هویتی کە با هویت رسمی آن سیستم دارند بر آنها اعمال میشود با بسیاری دیگر از محدودیتها و فشارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز مواجە میشوند.
بدون تردید با رویکردهای تنگ نظرانە ایدئولوژیهای جزمگرایانە، تک ساحتی و تک بعد نگر نمیتوان وارد مبارزە با این وضعیت شد و بە آن ستمها پایان داد. بلکە با نگاهی علمی، فلسفی، گستردە و عمیق است کە میتوان برخورد سیاسی مناسب و تعین استراتژی و تاکتیک منطبق با این میدان پر ماجرای مبارزە را صورت بخشید. این نیز پارادیم جامعەمحور، تکثرپذیر و خودمودیریتخواە را در برابر پارادایم دولتگرا، قدرت محور، تک تیپ ساز و مرکزگرا طلب خواهد کرد. میدانیم کە رهبر آپو این پارادایم را تحت عنوان پارادیم جامعە اکولوژیک، دموکراتیک و مبتنی بر رهایی زن عبارتبندی کردە است.
رهبر آپو در این پارادایم در کنار نگاە بە انسان و جامعە نگاە محوری را نیز نسبت بە طبیعت بعنوان منبع حیات انسان و جامعە مبنا قرار دادە و حفاظت از طبیعت، جامعە و انسان را یک نیاز همسو و مکمل همدیگر میدانند. چرا کە همانطور طبیعت منبع مادی و معنوی حیات انسان و جامعە است، انسان و جامعە نیز بخشی لاینفک و اتفاقا تکاملیافتەترین بخش طبیعت میباشد. همانطور کە در عبارتبندی این پارادایم نیز مشهود است از دیدگاە انتولوژیک، اپیستمولوژیک، آنتروپولوژیک و سوسیونومیک این نگرش و جهانبینی زن نیز در خلق انسان و جامعە نقش محوری را داراست.
رویکرد جامعە شناسانە این پارادیم کە در جلد سوم مانیفست تمدن دموکراتیک تحت عنوان جامعە شناسی آزادی عنوان شدە است آلترناتیو رویکرد جامعەشناسی پوزیتیویستی میباشد کە از سوی آگوست کنت در ابتدای قرن نوزدەهم پایە گذاشتە شد. یعنی آلترناتیو جامعەشناسی مرسوم دو قرن اخیر است کە از هر دو منظر چپ و راست بعنوان پایە تحلیل جامعە قرار دادە شدە است. در واقع جامعەشناسی آزادی نگاە رادیکال انتقادی را نسبت بە جامعە شناسی پوزیتیویستی دارد و حتی آن را مسبب بسیاری از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و روانی جامعە بشری در دو قرن اخیر برمیشمارد. در این زمینە نیز رهبر آپو استدلالهای خویش را در مانیفست تمدن دموکراتیک و بویژە در جلد سوم بە روشنی ذکر کردەاند.
در واقع جامعە شناسی آزادی انسان را یک موجود مجرد و تک هویتی نمیپندارد بلکە انسان را موجودی اجتماعی و دارای خصوصیتهای روانشناسانە بر مبنای تجربە زیستی انسانها و برخوردار از هویتهای چندگانە اجتماعی و فرهنگی میپندارد. بە طبع آن نیز معتقد است کە افراد و جوامع دارای خواستها و مطالبات متعددی هستند کە عدم تامین هریک از آنها اعمال خشونتی بر ساحت انسانی و اجتماعی آنها میباشد. همچنین تعرض بە هویتهای اجتماعی و فرهنگی انسانها و جوامع بە طبع آن نیز انکار و نادیدە گرفتن هرکدام از خواستها و مطالبات انسانی و آجتماعی آنها بە معنی اقدام بە حفظ موقعیت ابژەگی، تحت انقیاد نگاە داشتن و اسارت بخشی از حیات افراد و جامعە انسانی میباشد. در نتیجە آزادی اگر بر کلیت حوزە انسانی و اجتماعی فراگیر نباشد ناقص است و بستر بازتولید ستم همچنان فراهم میباشد.
جامعە شناسی آزادی متکی بر دو مفهوم مکمل یک دیگر یعنی اخلاق و سیاست میباشد. بە همین دلیل جامعەی محصول جامعە شناسی آزادی را میتوان جامعە ی اخلاقی و سیاسی نیز نام گذاشت. لاذم بە ذکر است کە درک مفهوم اخلاقی آن هم آسان است و هم حساس. آسان است بدلیل اینکە بحث اخلاق از سویی دارای معنایی کلی و ساختاری قابل درک است کە وقتی از اخلاق صحبت میشود سریعتر در یابیم کە منظور از اخلاق چیست. یعنی میتوانیم سریعتر دریابیم کە آیا ابراز آن در مسیر آزادی است و یا منظور اخلاق نیروهای حاکم و اخلاقی مبتنی بر معیارهای منسوخ عشیرەای، مذهبی و مردسالارانە میباشد. اما حساس نیز است بە این دلیل کە بسیاری میتوانند از لزوم و ضرورت اخلاق برای جامعە دچار کج فهمی گردند و یا آگاهانە از این امر سوءاستفادە نمایند. یا طبق منافع خود جوانب نامطلوب و منسوخ اخلاقمداری ادوار گذشتە را کە از لحاظ تاریخی دوران آن بە پایان رسیدە است و غیرە منطبق با عصر ما و جامعە آزاد و دموکراتیکی کە باید بر بنیان جامعە شناسی آزادی برساخت گردد را مشروعیت ببخشند، تحمیل کنند و بە اجرا بگذارند.
اما آنچە حائز اهمیت است آن است کە چگونە باید این رویکرد پارادیگماتیک، خوانشهای جامعە شناسی ئازادی و امر اخلاقی را کە باید برای برساخت جامعە آزاد و دموکراتیک درک و طبق آن سیاست ورزی نمود و پایەهای سیاست داخلی و خارجی را بنا نهاد درست دریابیم. تا بە تبع آن نیز استراتژی و تاکتیکهای درست و ابزارهای سالم را برای نیل بە هدف تعین کنیم. در واقع اگر بە این تعمق در اندیشە و عمل نرسیم بە مقلد ساختارهای قدرتگرا تبدیل خواهیم شد و هرچند اهدافمان پاک باشد، ناخواستە از ابزارهای ناپاک آنها استفادە خواهیم کرد. رسیدن بە اهداف پاک با ابزارهای ناپاک نیز امری کاملا بعید است.
در واقع اخلاق نقش حافظە درازمدت ما را دارد و بە تبع آن قوە رد و قبول ما در رابطە با تمام مسائل میباشد کە باید برای تشخیص درست بە حوزە آن رجوع شود. البتە سیاست نیز بە این دلیل کە حافظە میانمدت و کوتاەمدت ما میباشد و نقش ابزار عملی حافظە درازمدت یعنی اخلاق را عهدەدار است حوزەای بسیار مهم و حساس میباشد کە باید با دقت فراوان وارد این قلمرو شد. بدون تردید عرصە سیاست نیاز بە انعطاف و خلاقیت بیشتری نسبت بە عرصە اخلاق دارد. سیاست امر روزانە و میدان عملی پارادایم، ایدەها و اخلاق میباشد.
البتە سیاست در ضمن انعطاف باید توسط پارادایم دموکراتیک و اخلاق آزاد و انقلابی خط قرمزهایش تعیین شود تا راە بە بیراهە نبرد. این امر نیز شامل هردو عرصە داخلی و خارجی میباشد. در واقع برای جهتدهی درست سیاست دموکراتیک و انقلابی ما بە تکمیل وظیفەای دیگر نیازمندیم. آن نیز وظیفە انتلکتولی (روشنفکری) میباشد. بدون تردید با سطحی نگری نمیتوان سیاست دموکراتیک و انقلابی را پیش برد. بلکە باید دانش و شناخت خود را بگسترانیم و بە آن تعمق بخشیم. همچنین دانش را تا جایی کە ممکن است از یک محدودە الیتی رها ساختە و بە یک امر اجتماعی تبدیل کنیم. چرا کە نیروی پیشاهنگ تنها با وجود جامعەای آگاە میتواند سیاست دموکراتیک و انقلاب را اعمال کند.
شاید این گفتە اسپینوزا فیلسوف برجستە دوران روشنگری کە گفتە است ـ آگاهی یعنی آزادی ـ بهترین عبارت در وصف اهمیت دانش و آگاهی در نیل بە آزادی باشد. البتە این آگاهی زمانی میتواند آزادی را میسر گرداند که از عرصە انتزاعی و ایدئالیستی بە عرصە هستی و عملی انتقال یابد. آن نیز با ابزار سیاست میسر میگردد. میدانیم کە اسپینوزا فیلسوف برجستە اخلاق نیز میباشد. میتوان از گفتە اسپینوزا چنین استنتاج کرد کە آگاهی و دانش میتواند فرد، جامعە، اخلاق و سیاست را شکوفا کند و آن را در عرصە حیات عینیت بخشد. اما نباید از یاد ببریم کە آگاهی امری سیال و متغییر است و نمیتواند ایستا باشد. یعنی هر عصر و زمانی آگاهی منطبق با خود را میطلبد. آگاهی جدید نیز تنها با ابزار سیاست میتواند بر آگاهی کهنە کە از لحاظ تاریخی زمانش بسر آمدە است و بە سد راە آزادی تبدیل شدە است غالبیت یابد و بە ساختار اجتماعی و سیاسی حوزە حیات مادی تبدیل شود.
البتە باید گفت کە هرچند تمام افراد بنوعی در بحث سیاسی خود را دخالت میدهند اما همە بە ظرافت و انعطاف در سیاست و اعمال رویکرد زیبایی شناسانە در سیاست اشراف ندارند و تنها احساسات خود و عقاید اخلاقی را مبنای ابراز نظر سیاسی قرار میدهند. در نتیجە آنچنان بە چگونگی پرکردن خلاءهای سیاسی نمیاندیشند و تنها صورت ظاهر را میبینند و از واقعیت امر غافل میمانند. این نیز کار را برای نیروی پیشاهنگ دشوار میکند. چرا کە نیروی پیشاهنگ انقلابی باید با این نیروی انسانی موجود در اجتماع خود نیروی پیشبرد سیاست را تامین کند. در نتیجە ناچار است امر انتلکتولیسم را در خود نهادینە ساختە و آن را نیز بر گسترە اجتماع بگستراند. وگرنە همین نیروی انسانی بە ابزار دست قدرتطلبان تبدیل میشود و از نیروی آنها برای پرکردن خلاءها طبق منافع گروهی و طبقاتی خود استفادە ابزاری خواهند کرد.
در اینجا اگر ما بپذیریم شعار «زن زندگی آزادی» تبلور پارادایم، اخلاق و آگاهی عصر ما، بویژە با توجە بە رخدادهای چند ماهە گذشتە در ایران، برای ملل ساکن در ایران میباشد و اگر ویژگیهای ملی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران را مدنظر قرار دهیم باید بە دنبال چە نوع ساختار سیاسی و اجتماعی برای آیندە باشیم تا جوابگوی فراگیری گفتمان انقلاب «زن زندگی آزادی» باشد. در ضمن با چە رویکردهای مبارزاتی میتوانیم ساختار کهنە را بربیندازیم و ساختار مورد نظر خود را در عرصە اجتماعی و سیاسی ایران چند ملیتی برساخت نماییم؟
کنفدرالیسم ساختاری دموکراتیک منطبق با نوع آگاهی تبلور یافتە در شعار «ژن ژیان آزادی» و مناسب برای موقعیت متکثر اجتماعی و واقعیت چند ملیتی ایران در فرم کلان و خرد:
در مورد ایران و برخورد با وضعیت آن در سطح کلان ٣ نگرش عمدە وجود دارد. یکی از آنها معتقد است کە ایران یک ملت و یک میهن است و در آیندە پساجمهوری اسلامی ایران نیز باید این تک ملت بودن و تمامیت ارضی ایران حفظ شود. این نگرش وجهە مشترک راست افراطی و راست میانە میباشد. سلطنتطلبان، مشروطەخواهان، ایرانشهریها، پانایرانیستها، ملیگرایان جبهە ملی، لیبرالهای دولتـملتخواە، جمهوریخواهان تمرکزگرا، بسیاری از مدعیان دموکراسیخواهی موجود در نهادهای همچون شورای گذار، ملی مذهبیها و بسیاری از افراد و گروهای لیبرال شوونیسم و سوسیال شوونیستی پیروان چنین نگرشی هستند.
نگرش دوم ناسیونالیسم افراطی و گاها ناسیونالیسم میانەرو ملل تحت ستم است کە معتقد هستند دولتـملت ایران ملتهای ساکن در جغرافیای ایران را تحت استعمار و انقیاد خود درآوردە است و تنها راەحل گسست جغرافیایی و ملی در ایران است. تا هریک از ملل تحت ستم ایران بتوانند دولتـملت خود را بسازند و از این استعمار و انقیاد رهایی یابند. آنها انعطافناپذیری و میل بە انقیاد درآوردن ملل تحت ستم در طول صد سال گذشتە توسط ملیگرایی راست و چپ، سکولار و مذهبی ایرانیـفارسی را بە پایە استدلالی این نگرش خود تبدیل میکنند.
نگرش سوم کثیرالملل بودن ایران را میپذیرد. همچنین دولتـملت ایران را بعنوان یک نهاد استعماری و استثماری بر گردە ملل و جوامع تحت ستم ایران میپذیرد و معتقد است هرچند در صورت انسداد تمام فرصتهای همزیستی حق جدایی برای هریک از ملل تحت ستم محفوظ است ولی هنوز فرصتهای همزیستی و عدم گسست جغرافی باقی ماندە است و بدلیل وجود فاکتورهای درونی و بینالمللی کە ضرورت همزیستی را پیش رو میگذارند باید رویەای را پیش گرفت کە هم همە بە حق و حقوق خودشان برسند و هم اینکە اتحاد و همزیستی حفظ گردد و تا جایی کە ممکن است گسست جغرافیایی را صورت نبخشید. مبارزە ملیـدموکراتیک ملل تحت ستم ایران و بسیاری از گرایشات چپ دموکراتیک و انقلابی با وجود قرائتهای متفاوت سیاسی و ایدئولوژیک در سطح کلان بە این گرایش بند هستند.
نگرشهای اول و دوم فارغ از مطلوب بودن و نامطلوب بودن دارای ساختار مشخص خود هستند. اما نگرش سوم هنوز یا ساختاری را ارائە ندادە و یا ساختارهای نارسا را ارائە میدهد. برای نمونە بسیاری از جریانات متعلق بە ملل تحت ستم فدرالیسم را آن هم بدون تحلیلی مدون و مستدل ارائە میدهند. در حالی کە ما شاهد نقص تئوریک و ناکارآمدی مصداقهای عملی فدرالیسم دولتـملتی در سطح منطقە و جهان هستیم کە پردازش بە آن از حوصلە این نوشتار نمیگنجد. از سوی دیگر نیروهای چپ و دموکراتیکی کە مدعی پذیرفتن ساختار کثیرالملل ایران هستند و ضرورت برخورد درست بە آن را ابراز میدارند نیز تاکنون جز کلی گویی ساختار معینی را طرح نکردەاند.
در واقع با توجە بە قابلیتهای تئوریک و عملی، کنفدرالیسمـدموکراتیک میتواند مناسبترین ساختار برای تحقق خواست این نوع نگرش باشد. کنفدرالیسمـدموکراتیک هم میتواند حق را بە زیحق برساند و هم اینکە جلوی گسست جغرافیایی را بگیرد. بدون تردید در شکل کلان توضیح آن بسیار سادە و آسان میباشد. کنفدرالیسمـدموکراتیک بە معنی ایجاد واحدهای ملی و اجتماعی خودمدیریتی و دموکراتیک و اتصال آنها بە همدیگر در یک ساختار افقی و داوطلبانە کە هم استقلال واحدهای محلی و ملی حفظ شود و هم اینکە برای تامین نیازهای داخلی، منطقەای و بینالمللی این واحدها اتحادیەهای فراملی و فراگیر خود را در عرصە اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادیـصنفی بسازند. کنفدرالیسمـدمکراتیک در سطح خرد و از پایە نیز قابلیت آن را دارد کە جامعەای آزاد و دموکراتیک را میسر گرداند. بدلیل اینکە در این زمینە نوشتارهای لازم وجود دارند و بدلیل طولانی نشدن این نوشتار بە این سطح از توضیح اکتفا کردە و از ذکر جزئیات پرهیز میکنم.
همکاری نیروهای چپ، دموکراتیک و آزادیخواە در مسیر ایجاد جبهە مشترک:
در واقع برای موقعیت کنونی -کە هنوز رژیم فاشیست ولایت فقیه در ایران مستقر است- و برای تحکیم مبارزە در وهلە اول همیابی و همکاریی نیروهای چپ، دموکراتیک و آزادیخواە مهم است. یعنی فعالیت مشترک نیروهای ضد سرمایەداری و ضد ارتجاع رژیم فاشیست. نیروهایی کە شامل این همکاری میشوند نیروهای رهاییبخش ملی ملل تحت ستم در ایران، سوسیالیستها، کمونیستها، فمنیستها، آنارشیستها، اکولوژیستها، اتونمیستها، آنتی فاشیستها و… سایر نیروهای چپ، دموکراتیک و آزادیخواە میباشند کە بطور فردی، گروهی و حزبی عمل میکنند. یعنی باید راە بر حضور افراد مبارز، گروەها و احزاب چپ، دموکراتیک و آزادیخواە بە درون این همکاری هموار نمود. بدون تردید با گفتگو و هم اندیشی میتوان موازین همکاری را چنان تنظیم کرد کە هم انسجام حفظ شود و هم اینکە ارادە فردی، جمعی و ساختار متنوع آن محفوظ بماند. این همکاریها میتواند در داخل ایران بطور مخفی و نیمەمخفی و در خارج ایران بویژە در اروپا و آمریکا کە تا حدودی فرصت فراهم است بطور علنی انجام گیرند.
این همکاریها میتواند از پایە توسط ایجاد پلتفرمها، کمیتەهای مشترک، کلکتیوها و… سازماندهی شوند و در یک فرایند عملی شناخت و تفاهم لازم جهت ایجاد ائتلاف و در نهایت تشکیل جبهە بە وجود بیاید. هویت سیاسی این همکاری، ائتلاف و در نهایت جبهە باید قبل از هر چیز نک پیکان آن بسوی اقتدار رژیم اشغالگر ولایت فقیه باشد و در وهلە دوم تمام آلترناتیوهای تمرکزگرا، دولتـملتی، مردسالارانە و فاشیست باشد کە از بیرون برای آیندە و سرنوشت ملل و جوامع ایران نسخە میپیچند.
میتوان در داخل عملیاتهای محکم و منطبق با روح انقلاب «ژن ژیان آزادی» را سازمان داد و در خارج هم با شیوەهای گوناگون فعالیت میتوان توجە افکار عمومی چپ، دموکراتیک و آزادیخواە جهان را در حمایت از انقلاب «ژن ژیان آزادی» جلب کرد و از طریق آن نیز بر سیاست رسمی و بروکراتیک دولتها بر علیە جمهوری اسلامی ایران تاثیر گذاشت.
در واقع این نوع همکاری میتواند با مبنا قرار دادن سە اصل مهم هم بە نیروی کنشگر، سیاسی و فعال تبدیل شود و دچار پاسیفیسم و انزوا نگردد و هم اینکە اصول انقلابی خود را حفظ کند. یعنی بتواند با اصرار بر اصول انقلابی و انعطاف در تاکتیک عمل کند. این سە اصل را نیز میتوان بصورت ذیل ذکر کرد.
١) ایجاد نیروی اجتماعی و فیزیکی. یعنی نیروی سازماندهی اجتماعی، سیاسی، دفاعی و مبارزاتی خود را ارتقاء بخشیدە و پیش بسوی توازن قوا مسیر طی شود.
٢) گفتمان دمکراتیک را کە برگیرندە حقوق تمام ستمکشان و بە حاشیەراندەها باشد را ترویج و گسترش دهد و بە همە نیروهای مبارز و مطالبەگر این اطمینان خاطر را بدهد کە در غایت این مبارزە بە مطالبە خود خواهند رسید و بعد از پیروزی حذف نخواهند شد.
٣) در رابطە با وضعیت بینالملل و نزاعها و سیاستهای بین دولتی خط سوم را برگزیند تا اینکە هم در عرصە منطقەای و جهانی منزوی نگردد و هم اینکە بە مزدور و جادەصافکن سیاستهای سرمایەداری تبدیل و در آنها استحالە نشود. بە نوعی دیگر میتواند از خلاءها، چالشها و تضاد بین نیروهای دولتی در سطح منطقە و جهان در راستای اهداف انقلابی خود بهرە ببرد اما جوهر انقلابی خود را همچنان حفظ کند.
در پایان باید اشارە کرد کە لازم است این اتحاد حق اتونوم و اختیار و ابتکار عمل را برای هریک از ملل، مناطق، جوامع و واحدهای درون این اتحاد در ایران قائل باشد. یعنی هریک از ملل، جوامع، مناطق و واحدهای زیر مجموعە اتحاد موجود در ایران بتوانند با توجە بە شرایط مکانی و زمانی خود تاکتیکهای خود را تعین کنند. البتە باحفظ روح کلی توافق و اتحادی کە صورت گرفتە شدە است و همە در تعین آن نقش داشتە و آن را پذیرفتەاند.
در واقع ما در ایران شاهد توسعە نامتوازن از لحاظ اقتصادی و بە تبع آن وضعیت نامتوازن سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و روشنفکری میباشیم. در مسیر مبارزە باید این واقعیت مورد پذیرش قرار بگیرد و از برخوردهای غیر واقعبینانە، چپروانە، تحمیلی و از سویی دیگر ارتجاعی، واپسگرا و عوام فریبانە پرهیز کرد. این مکانیسم همکاری باید هم راهکارهای برخورد صحیح با جوامع مدرن و سنتی را تعیین کند. بدون تردید باید در حین مدنظر قرار دادن تاکتیک و شیوە برخورد درست با حساسیتهای جامعە سنتی هدف ارتقا و توسعە آن بسوی موازین مترقی تمدن و مدرنیتەـدموکراتیک باشد. جامعەای کە در آن حقوق فردی و جمعی افراد، زنان، ملل، جوامع و… تامین گردد. یعنی بجای برخوردهای چپروانە و انکارگرایانە باید این جامعە را ابتدا پذیرفت بە درون آن وارد شد، جوانب حاد غیردموکراتیک را متوقف کرد و با فعالیتهای فرهنگی و روشنفکرانە از درون آن را تغییر داد و بە سوی جامعە آزاد و دموکراتیک سوق داد.