بسی شاماری

حکومت ضد بشری حاکم بر ایران تا به امروز دقیقا همچون یک نیروی خارجی و اشغالگر عمل نمودە است، فقط با این تفاوت کە حتی اشغالگران یا استعمارگران هم برنامه‌هایی بە نفع کشور تحت اشغال دارند، اما این نمایندگان دست نشاندە سیستم استثمار، ازھمان آغازین روزهای بە قدرت رسیدنشان، کمر همت بە تخریب بستند. کشتار و اعدامهای دسته جمعی اولین حربە جهت گرفتن ضمانت چندین دهه سلطە استعمارگرانە این خیل از حج برگشتە شد. جمهوری اسلامی با حمایت مطلق اتاق فکرهای سرمایه جهانی نیک می‌دانست با کشتن یک یا چند آزادیخواه لطمە محسوسی بە جنبش و انقلاب وارد نمی‌آید، اما با کشتار دستەجمعی یک نسل از دگراندیشان سال‌ها ضمانت مطلق حاکمیت را تضمین خواھد نمود کە در این رابطه کارنامه مالامال از جنایت دهه شصت دال براین ادعا می‌باشد.

سیاستی کە تا بە امروز همچون مدل کلیشەای در کشورهای منطقە بە کار گرفتە شدە است، ادامە سیاست کمربند سبز و قتل عام خونین از زندان‌های ایران تا کشتار مردم افغانستان، از جنگ‌های ویرانگر عراق و سوریە تا شرایط فوق مخوف و ضد انسانی زندانھای ترکیە. بە عبارتی با اشارە نمودن بە موارد نامبردە برای هر نظارە‌گر سیاسی و تحلیلگری هویدا خواھد شد کە سیستم حاکم بر جهان چە پلان و برنامە‌ریزی دراز مدتی را برای ملت‌های تحت سلطە دیکتاتورهای دست نشاندە خود در منطقە تهیە و تبیین نمودە است.

کشتار، شکنجە، زندان و سرکوب تهیدستان، پابرهنگان، فرودستان و آزادیخواھان معترض بە نظام بە درازای عمر ننگین حکومت حاکم بر ایران وجود داشتە اما خوشبختانە رژیم هیچگاه توان ریشە‌کن نمودن اعتراضات را نداشتە است و در زندانهایی کە ماشین تواب‌سازی و اعتراف بە ندامت شبانە‌روز در تکا‌پویند، هنوز صدای دلیرانە شیرین علم ھولی بە گوش می‌رسد، همچنین زینب جلالی پرچمداران استقامت در زندان و پایداری شدند و حکومت با دستپاچگی هر چە بیشتر سعی در ایجاد ترک انداختن بر ساختار دیوارھای غیر قابل عبور باور را دارد اما زهی خیال باطل.

زندانهایی کە جوانان آزادیخواە ما با سر دادن سرود و خواندن اشعار انقلابی بدان دخول نمودە و از پس ھر دیوارش صدای دلیرانە منادیان آزادی بە گوش می‌رسد.

شرایطی بە غایت ضد بشری در بیدادگاه‌های ایران حاکم است، از متقبل شدن مخارج زندان تا عدم دسترسی بە امکانات ضروری پزشکی، از تبعید بە مناطق دور از محل سکونت تا انتقال بە زندان عمومی و هم‌بند نمودن این مبارزان با بزهکاران اجتماعی همگی نمودهای بسیار کوچکی از تلی از جنایت است کە جوانان و زنان زندانی با آن دست و پنجە نرم می کنند اما کرنش، ھرگز.

دهه شصت و کشتار وسیع زندانیان سیاسی شاید توانست تا حدی در ثبات پایە‌های رژیم کمک نماید اما نتوانست صدای آزادیخواهی و برابرطلبی را در حلقوم خفە کند.

کشتار وسیع زندانیان سیاسی از خرداد سال ١٣٦٠تا تابستان ١٣٦٧ لکە ننگ و خونینی می‌باشد در کارنامە حکومت کە پردە از اصرار مخوف بخش کوچکی از آن جنایات در دادگاه حمید نوری ملقب بە حمید عباسی طی ٩٤ جلسە دادگاهی در استکهلم برداشتە شد و توسط دادگاه مردمی ایران تریبونال تمامی جلسات دادگاهی از طریق پخش مستقیم و زندە بە گوش جهانیان رسید. شهادت شاکیان جان بدر بردە و شاهدان آنچنان تاثیرگذار بود کە روح هر شنودەای را جریحەدار می‌نمود. جنایات و سبک شکنجەای کە هضم آن برای کسانی کە تحت حاکمیت این رژیم زندگی ننمودەاند بسیار سخت و غیر قابل باور می‌نمود.

زندانهایی کە ھمچنان تا بە امروز بهترین جوانان این مرز و بوم را در حصر خود دارد، در واقع مکانی برای بە زانو درآوردن مبارزان و خفە نمودن صدای آزادی.

اعتراضات مستمر و مکرر مردم ایران در دوران حاکمیت دال بر این ادعاست، اما می‌توان بە نقطە اوج سرکوب مردم و موج وسیع دستگیری‌ها بە دی ماه ١٣٩٦تا بە امروز برگشت.

پس از سر دادن شعار اصلاح طلب، اصولگرا دیگە تمومە ماجرا در واقع برگی دیگر از سیاست سرکوب و شکنجە در کشور رقم خورد. دولت و هیئت حاکمە بە درستی تشخیص دادند کە با حربە اصلاح دیگر کاری بە پیش نمی‌رود و باید بە فکر جایگزین نمودن آلترناتیو دیگری برای کنترل جامعە باشند.

آبان ١٣٩٨ اولین فصل انقلاب مردمی در سراسر ایران را شاھد بودیم. انقلابی در هیبت بە تمام معنای مردمی خود. کشتار و شکنجە و زندان مردم جان بە لب رسیدە را کە برای طلب مطالبات بر حق خود کە همانا سرنگونی رژیم بود، ثابت ‌قدم‌تر نمودە و اینبار مردم مصمم در تصمیم خود جهت سرنگونی مطلق حکومت بە خیابان‌ها آمدند. جرقە این قیام از خوزستان آغاز شد و در کمترین زمان ممکن بە دیگر شهرها سرایت نمود، اما متاسفانە با سرکوب شدید مواجە شد و بە دلیل عدم برنامە‌ریزی و وجود کانون‌های مردمی برای اتحاد میان اعتراضات، دیگر بار رژیم فایق بە سرکوب آن گشت.

موج عظیمی از دستگیری‌ها  پس از کشتار آغاز گشت. آمار اصلی این دستگیری‌ها ھنوز بر کسی آشکار نیست؟

پس از آن اعتراضات، اعتصابات کارگری، تجمعات طلب‌خواهی طیف‌های مختلف مردم ناراضی بە وضع موجود را تقریبا هر روز و همەجا شاهد بودەایم کە ھموارە با حربە تهدید، دستگیری، اخراج از کار، جایگزین شدنشان توسط دیگران، سندیکا و شوراهای اسلامی رسوخ و نفوذ نمودە در جنبش کارگری وووو مواجە گشتە و در این میانه هر بارە عدە زیادی از فعالین مبارزات و جوانان بە زندان محکوم گشتە و بدین ترتیب از نیروی پیشرو و برانداز کاستە شدە کە این بە ضرر مطلق جنبشھای مردمی بودە و می‌باشد.

قاعدتا ھرجا ستم ھست، مقاومتی ھم بوجود می‌آید. مقاومتهایی ھر چند کوچک چە بە شکل فردی و چە جمعی. انسان در این چنین موقعیتی سر در گریبان فرو نمی‌برد و در جهت پس گرفتن حق زندگی تقابل با اجحاف را پیشە خواهد نمود و البتە برای سرکوب این مقاومت‌ها حکومت حاکم در جهت پیشگیری از ریزش کاخ دروغین قدرتش دست بە سرکوب می‌زند کە در این مورد تاریخچە مبارزاتی مردم و مخصوصا کوردستان سخن بسیار در خود نهفتە دارد کە آیا سرکوب، کشتار و زندان حلال مشکل بودە یا نە در صورت مسئلە هیچگاه تغییری حاصل نگشتە است.

خصومت حکومت حاکمە با‌ دیگر ملیت‌های ساکن فلات زاگرس و علی الخصوص با ملت کورد بە دلایل عدیدە از جملە نژادی، ملیتی، جنسیت و آئین از بدیهیات غیر قابل انکار است، اما آنچە کە حکومت شیخ و شاە را نیز وادار بە کشتار، کوچ اجباری مردم کورد، شکنجە و زندان نمودە همانا عصیانیست در میان ملتی کە بە درازای تاریخ مدون سیستم سرمایە مورد ظلم قرار گرفتە، صدای آزادی‌خواهی و مبارزە جهت بازپس‌ستاندن هویت ملتی کە با شوق پیوستن بە صفوف منادیان آزادی فرزندانش را تربیت می‌نماید، مردمی کە با شادی و کلکلە‌ای دلنواز عزیزانشان را بە خاک می‌سپارند، دخترانشان در سیاهچالەهای زندان نماد مبارزە و استقامت می‌گردند، مادران شهیدانشان بە سیاه جامگان ابدی بدل نمی‌گردند بل، روسری سپیدانی می‌شوند در صف اول تمامی مناسبات و مراسم اعتراضی و آشتی خواهانە. شاید اشارە بە موارد نامبردە ھمان نیروی تحریک با‌لقوەای می‌باشد کە خواب را از چشم عاملین و آمرین شکنجە و کشتار ربودە و با ادامە این سیاست هر روز بیش از پیش بە لبە پرتگاە نزدیکتر می‌گردند.

در حقیقت سازماندهی و انجام اقدامات تروریستی رویە ھمیشگی نظام استبداد ایران بوده است، اما این حد از گستاخی و بی‌پروایی در انجام این جنایات را تنها می‌توان ناشی از ھراس بی‌حد حاکمان کشور از آینده و ناامیدی از تداوم حکومتشان دانست. بن‌بست و شکست نظام حاکم در همە عرصە‌های سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیک (جدایی آئین‌های سنی و شیعە!) و فرھنگی، چشم انداز فروپاشی ناگزیر را در برابر نظام قرار داده است. رژیم می‌کوشد با توسل بە اعدام و ترور و کشتار، هراس افکنی کند و برای خود راه گریزی بیافریند، اما تنها بر دامنە انزجار می‌افزاید و آینده‌اش را سیاه‌تر می‌کند. از این بیش، رژیم با اجرای این گونە سیاست‌ها سعی دارد فضای سیاسی ایران را بە خشونت بکشاند و هرگونە فرصت یا امکان گذار مسالمت‌آمیز بە سوی دموکراسی را عملا از میان برداشتە است.

بە رغم ایجاد محدودیت‌ها و سرکوب‌های وحشیانە از سوی رژیم استبداد اسلامی، مبارزین و براندازان حکومت با شجاعت کامل در اعتراضات مدنی بە فعالیت‌های خود ادامە داده‌اند. آنچە حائز اهمیت است همانا این مهم می‌باشد کە طی این ٤٤ سال حکومت اعدام و شکنجە حاکمیت موفق نگشتە با تهدید، توهین، تحقیر، فشارهای روانی، ترور شخصیت‌ھای مبارزاتی، ضرب و شتم، محرومیت‌ها و محدودیت‌های اجتماعی و فرھنگی، دستگیری، زندان، شکنجە، ترور و اعدام زنان، مردان و جوانان و حتی کولبران شریف و دیگر اقوام تاثیری بازدارنده برعزم راسخ ایشان داشتە باشد. دراین چهل و چهار سال نظام ضدبشری ایران با کارنامەای خونین از آزادی و برابری ستیزی، فرھنگ ستیزی، قلم‌شکنی و سانسورگرایی در عرصە فرھنگ و ادب و ھنر، جان ده‌ها نویسنده، شاعر و پژوهشگر آزاداندیش و آزادیخواه را اعم از زنان و مردان بە یغما برده است. خلق‌ھای زخم‌خوردە، دگراندیش ستیزی و سانسورگرای جمهوری اسلامی را ھیچگاه بە رسمیت نشناختە در مسیر پر افتخار مبارزە، ھزاران جوان شهید گشتە و جان خود را تقدیم راە آزادی نمودند، اما ادامە اعتراضات ھر چند تا بە امروز نامنسجم و بدون مدیریتی در سطح کشور است، اما پویا و مستمر نشان داده کە این ندا شاید بتواند سرکوب گردد، اما خاموشی‌پذیر نیست. همانگونە کە بسیار مختصر بە ماهیت ماهوی رژیم دیکتاتوری حاکم اشارە نمودم هموارە مبارزات جهت براندازی و حمایت از دستگیرشدگان و زندانیان در ایران مشهود بودە است.

کمیتە مبارزە برای آزادی زندانیان سیاسی، بیستم ژوئن مصادف با ٣٠ خرداد را بە عنوان روز جهانی حمایت از زندانیان سیاسی در ایران اعلام نمودە است.

از سال ٢٠١٠ میلادی تاکنون هر سال شاهد برگزاری برنامه‌های مختلفی بە این مناسبت بودەایم و جای خود دارد کە بە بررسی این سبک از مراسم، اعتراضات، قیام‌های متعدد و متفرق پرداختە و آسیب‌شناسی ‌نماییم.

تجربە ثابت نمودە است کە برای تغییر مناسبات، مطالباتی باید عرضە گشتە و پیگیرانە در صدد اخذ حقوق پایمال شدە خود برآمد، اما قاعدتا این رویە را باید در چارچوب قید زمانی مشخصی قرار دادە و برای حصول آن پشت بند و یا ضمانتی اجرایی ارائە نمود.

رویە مبارزات و اعتراضات مدنی کە در دوران اصلاح طلبان بە اوج خود رسید در مردم جان بە لب رسیدە نوعی سرخوردگی اجتماعی را بوجود آورد. مطالباتشان را چون عریضە‌ای بر کاغذ هر روز بە صاحبان سرمایە، کارفرما، نمایندگان مجلس، مسئولین اصناف و شوراها ارسال نمودە و از حکومتی کە تا مغز استخوان ضد زندگی و بشر است، انتظار نە تنها تغییر و بهبود اوضاع بلکە آزادی و رفاە داشتند. حاکمیت با علم بە حربە عادت‌سازی راە را بر این سنخ از بە اصطلاح مبارزات باز گذاشت و همزمان با استفادە از فقر القائی جامعە را در بستر وابستگی مطلق اقتصادی بە هیئت حاکمە قرار داد تا حدی کە امروز شاھد جیرە‌بندی نان گشتە و همزمان خودکشی‌های فراوان کە متاسفانە کمتر کسی از آن بە عنوان قتل عمد و غیر مستقیم از طریق دولت نام می‌برد. آزاد سازی قیمت‌ها و حذف سوبسیدهای دولتی از کالاهای ضروری روزانە، گرانتر شدن کالا و اوج گرفتن تورم لگام گسیختە فقیرتر شدن مردم کم درآمد را بدنبال دارد و کشتە می‌طلبد. خودکشی‌های ناشی از فقر طبقەای کە زیر خط فقر بسر می‌برند را نمی‌توان خودکشی نامید چرا کە این نتیجە مستقیم سیاست‌های حکومتی است کە نگهبان زندانی بە بزرگی تمام جغرافیای ایران می‌باشد.

جامعەای ٨٥ میلیونی را آنچنان در چنگال کثیف فقر فشرد کە امروز طبق آمار خودشان بیش از شصت میلیون احتیاج بە کمک هزینە دولتی برای ادامە بقا دارند.

در میان موج عظیم اخبار دروغین و طنز و شوخی کە عامدا و در جهت عادت‌سازی بکار گرفتە شدە دیگر کمتر کسی توان یافتن حقایق را در این دریای پر از دروغ و وعدەهای واهی دارد و در پشت این صحنە البتە ماشین کشتار و شکنجە همچنان بە مانند دهە شصت مشغول درو کردن جان جوانان انقلابی در زندانهاست.

کمی دورتر از دسترسی رسانەها و دورتر از شهرهای بزرگ و مرکزی، بسیاری از افراد تحت فشارھای شدید امنیتی قرار دارند اما اخباری از آنها در رسانەها مشهود نیست.

نمونە بارز آن شاید شرایط زینب جلالیان است کە البتە بە میمنت تلاشهای شبانە روزی فعالین کورد، نام ایشان و شرایط وخیم جسمی او را هرازچندگاهی در رسانە و کانال خبری می بینیم اما هستند ھزاران زن و جوان دیگر کە تحت این پوشش خبری قرار نگرفتە و از سرنوشتشان خبری نیست و متاسفانە شاید سالی یک روز آنهم ٣٠ خرداد بە کیس همگی نظری انداختە شدە و بیان ‌نامەای در جهت تقبیهە حکومت ثبت و درج می‌گردد .

مبارزات سیاسی هم بە عناوینی تحت تاثیر خواست حکومت قرار گرفت و مدنی و نسوز عمل می‌نماید.

در دوران ما بازگشت بە گذشتە و مرور وقایع سپری شده، اغلب یا در شمایل گسست کامل از گذشتە و انتقام از آنچە پشت سر گذاشتەایم متجلی شده یا در قامت رویکردی نوستالژیک، بدون خلل و فرج و لاجرم ارتجاعی بە گذشتە کە حاصل آن چیزی غیر از دفن گذشتە در گذشتە نبوده است.

برای پرداختن بە آسیب‌شناسی قطعا باید بە روند شکل‌گیری و گسترش مبارزات صنفی دانشجویی، مبارزات صنفی و شورایی کارگران کارخانجات، نحوە تشکیل اجتماعات اعتراضی مالباختگان، کشاورزان، بازنشستگان، بیکاران و زنان محروم از حتی حضانت فرزند خویش و اشکال مختلف سازماندهی این مبارزات در روابط نهادی و غیرنهادی، از انشعابات و اختلافات درون جریان صنفی و روند قبل و بعد از آنھا و از جریان چپ‌نمای محور مقاومتی‌ کە عملا در کنار نهاد امنیتی سرکوب قرار گرفتە سخن بە میان آورد و نقد نمود.

ماحصل این مبارزات مستمر اما منقطع را باید بررسی نمود. دستاوردھای مبارزات نامبردە شدە محدودیت‌ھا و شکست‌ها، پیشروی‌ها و عقب‌نشینی‌ها و ارتباط تمام این مراحل و لحظات با آنچە کە در بیرون از دانشگاه و کارخانە و در سطح اجتماع جریان داشتە و دارد براستی چە بودە است؟

اگر بە جوانان و زنان در سطح جهان ھمچون نیروی بلقوە تغییر بنگریم بە درستی درخواھیم یافت کە سیستم ضد بشری حاکم بر جھان چگونە از تمامی ابزار جهت اغفال، منفعل نمودن و بی اثر کردن مبارزاتشان قدم برمی‌دارد. روزهای ثبت شدە در تقویم سرمایە ھمچون روز کارگر، روز زن، روز مبارزە علیە خشونت، روز حمایت از زندانیان سیاسی بە مناسکی همچون مراسم تفریحی، آئینی، فرهنگی بدل گشتە است و اثری از مبارزات رادیکال را در آن نمی‌یابیم. ترکیبی از سرمایەداری معاصر لجام گسیختە‌ی درنده و سرمایەداری کلاسیک، عصر داستان‌های چارلز دیکنز را در خاطرەها زندە می‌نماید. دورانی را بە سر می‌بریم کە تا جای ممکن از طبقەی کارگر بهره می‌کشند و در ضمن بە سادگی او را اخراج و بیکار می‌کند، دانشگاه‌ها بە اماکن دین سرمایە‌داری بدل گشتە و متخصصان علوم در خدمت دشمنان انسان هستند و انسانیت، علم پزشکی گستاخانە کمر همت بە ترویج مصرف مواد مخدر از جملە ماریجوانا بستە و در کشورهای اروپائی و امریکائی فروش این مادە مخرب در داروخانەها، با بستەبندی‌های دلفریب جهت زیر سلطە قرار دادن جوانان و تسلط بر آنان تبلیغ می‌گردد. ارزشهای زنانە و زنانگی ضد ارزش جلوە دادە شدە و کارخانەهای دگرسازی چهرە، شبانەروز جهت مدلهای گوناگون در تکاپوست و جهان اینترنت سهم بسیار بزرگتری را در امحاق و بازدارندگی جوانان از بدست آوردن آگاهی بە عهدە گرفتە است و ما همچنان و با علم بە موجودیت این ابزار و شکنجە و زندان همچنان در همان دایرە بستە مبارزاتی نخ‌نما باقی ماندە و سالی یک بار بسندە می‌نمائیم بە ابراز انزجار از شکنجە و زندان آنهم در روزی مشخص و با نام دهن پرکن روز جهانی دفاع از زندانیان سیاسی و بە همین راحتی ماحصل این اندک مبارزە نیز دیگر بار بە شیوه‌ی روشنی در خدمت حفظ منافع صاحب سرمایە و حکومت‌های دیکتاتوری قرار می‌گردد چرا کە از ابزار خودشان جهت تغییر و برآورد نمودن خواستەهای بر حقمان استفادە نمودەایم و در انتظار تغییر از جانب مسببان جنایت و زندان هر روز از تعداد مبارزان کاستە شدە و ناامیدانە بە روند مبارزات می‌نگرند. مبارزە بر ضد این میزان از جنایت چیزی جز مبارزات همە‌گیر، ھمزمان و رادیکال نمی‌تواند باشد کە متاسفانە این شمایل از مبارزات را ما در این زمینە شاهد نیستیم.

سیاست حاکم با نازک‌بینی بە تمامی ابعاد مبارزات پرداختە و نە تنها در تمامی زمینەها امکان اپوزیسیون‌سازی خود را جهت تحریف مبارزات مردمی فراهم نمودە، بلکە با استفادە از ابزار نرم رسانەای و خشن سرکوب، جامعە را بە سمتی کە دلخواە خویش است نیز هدایت نمودە است. ارگانهای دولتی جهانی و کشوری از کمیتە منع شکنجە و دفاع از حقوق زندانی، تا سازمان دول و دیگر نهادهای بە اصطلاح مردمی جوانەای از درخت سراسر نکبت و تباهی سیستم استثمار است و در درگاە آنان بە امید مطالبە حق پایمال گشتە ماندن، همانا آب در هاون کوبیدنی بیش نیست.

جهان در تب سوزان تغییر سیستم و پوست‌اندازی آن بە سر می‌برد، نیروی زنان و جوانان آگاه یگان اھرم بازدارندە این سبعیت بە حساب می‌آیند کە در صورت هرگونە تعلل از وظایف انقلابی و عدم حضور پرشور در میدان مبارزە، راە را نە تنھا برای رژیم‌های دیکتاتوری چون ایران برای سرکوب و کشتار هرچە بیشتر مبارزین و انقلابیون بازتر می‌نمایند، بلکە اسباب تسهیل ھر چە بیشتر کنترل جامعە جهانی، سرکوب مبارزات مردمی، رشد نژادپرستی و تخریب طبیعت را برای سیستم حاکم مهیا و هموار می‌نماید.

در خاتمە و بە رسم جمع‌بندی بحث خالی از لطف نمی‌بینم اشارە نمودن بە ارتباط مستقیم و غیر قابل اغماض سیاست جهانی و سیاست داخلی کشور ایران را در جهت سرکوب جنبش‌های مردم. در جایی جوانان را در سیاهچالەھا بە بند می‌کشند، طی مراسم مضحکی بە نام دادگاهی آنهم فقط چند دقیقە حکم اعدام صادر می‌نمایند و در گورهای دستە‌جمعی بە خاکشان می‌سپارند و در جای دیگری از این کرە خاکی مریض احوال کە یدک‌کش دموکراسی و تجدد‌اند، جوانان را در بند خود محوری، اعتیاد بە مواد مخدر قانونی و دیگر مواد شیمیائی، نژادپرستی و تابعیت مطلق از قوانین حاکم می‌بینیم کە هر دو حربە در جهت تامین خواست سیستم حاکم است و در هر منطقەی جغرافیائی منوط بە زمان و مکان چون آفتاب‌پرستی پیر بر شاخە خشکیدە تک درخت خشک، رنگ عوض نمودە بە رنگ طبیعت و روز آن مرز و بوم در می‌آید.

طی چهل و چهار سال گذشتە، صحنە‌های مثلە کردن، اعدام و گور دستەجمعی را شاهد بودەایم. اینها نە حوادثی اتفاقی، بلکە چاشنی فوق استثمار و بی‌حقوقی مطلقی است کە نظام سرمایەداری حاکم بر ایران بە نیروی چند میلیونی جوانان و آحاد مترقی و مبارز جامعە تحمیل کرده است. اینها نە حوادثی پراکنده، بلکە نتیجە مستقیم روابط ناعادلانە و قوانین تبعیض آمیز و فرهنگ منحطی است کە رژیم استبداد ایران بر جامعە مسلط کرده و دائما بە آن پر و بال داده است. اینها نە نتیجە کج‌اندیشی و تعصبات این فرد یا آن گروه، بلکە محصول تبلیغات مسموم و پر حجم فاشیستی است کە شبانەروز از رسانەهای رسمی داخلی و بلندگوهای پر طمطراق از سلطنت‌طلب و ناسیونالیست فارس-آریایی گرفتە تا اراجیف خود درآوردە دینی در پای منابر و مساجد جامعە را بمباران می‌کند. دامنە مخاطبان و کسانی کە از این تبلیغات تأثیر می‌گیرند نیز بە این قشر و آن قشر محدود نمی‌شود. این ایدئولوژی و افکار مسموم هم در طبقە متوسط نفوذ کرد و هم در طبقە کارگر، هم در مردان و هم در زنان. کافیست نگاهی بە حضور کتگوری‌های نامبردە در اوایل دهە شصت بیندازید تا مرکزیت اصلی و عامل بازدارندە سقوط حکومت را بهتر تشخیص دهید، اما امروز واقعیت چیز دیگریست و مشروعیت نظام در تمامی زمینەها از بین رفتە است.

در این اوضاع خطیر، واکنشی کە مدافعان عدالت و برابری و آزادی بە سرکوب، بی‌عدالتی، زندان و حقوق پایمال شدە آنان، فقر و گرسنگی، وابستگی مطلق اقتصادی نشان می‌دهند، اهمیتی بیش از پیش پیدا کرده است.

آیا دست روی دست خواھیم گذاشت و سکوت خواھیم نمود؟

آیا خوش خیالانە منتظر عبور این تند باد ارتجاعی بودە و نظاره‌گر قربانیانش از بین بهترین فرزندان این مرز و بوم کە در اسارت بسر می‌برند خواهیم شد؟

یا نە!

با تمام قوا علیە این موج حرکت می‌کنیم و همبستگی، حمایت، رفاقت و همگامی در مبارزه علیە ستم و استثمار، بی‌عدالتی، سرکوب و زندان را در برابر جامعە پیشە خواهیم کرد یا نە نقش معترض بی‌ضرر را بازی می‌نمائیم؟

این انتخاب و آزمونی است که نه فقط انقلابی‌گری و رادیکالیسم، که انسانیت ما را به ترازوی قیاس خواهد کشاند.