جهانبخش رستمی
در بسیاری از جوامع بسته و قدرتمحور با بهرهگیری هدفمند از باورمندیهای سنتی – تاریخی نهادینه و گاها بروز شده در جامعه از جمله باورهای متولوژی، آئینی و حتی فلسفی و علمی، دیدگاههای یکجانبه، تقدیرگرایی و سادهسازی روندهای موثر در پدیدههای ناهنجار اجتماعی از جمله خودکشی را در عمل تبلیغ و ترویج مینمایند. تلاش آنها بر این است که بنیادها و زیرساختهای موثر این مسائل و در نتیجه انحراف افکار اجتماع و پتانسیل نیروهای موثر آن در پیگیری راهکارهای روانشناسانه، جامعهشناسانه، علمی و سیاسی-فرهنگی دیگر در طرح، چارهیابی و حل این معضلات، پنهان و لاپوشانی شود.
اگرچه پدیدهی خودکشی در طول تاریخ بشریت همراه و احتمالا همزاد او بوده، اما بیشتر و بهویژه طی چند قرن اخیر تلاش جدی در تبیین، واشکافی و تحلیل دقیق بنیادها، عوامل و فاکتورهای زیربنایی آن بهعمل آمده است. در واقع از قرن هفدهم بدینسو بوده كه برخى انديشمندان غربی معضل و مسئلهی خودكشى را مسئله جامعه تلقى كرده و آمارهاى مربوط را بر حسب گروههاى اجتماعی جمع آورى کرده و مورد تجزيه و تحليل قرار دادهاند.
خودكشى در بسيارى اديان مذموم شمرده شده و از جمله دين اسلام آن را حرام محسوب نموده است. در يونان و روم باستان خودكشى جرم تلقى میشد و جسد قربانى مورد اهانت قرار میگرفت. در عهد باستان حكم میشد دست راست فردى را كه خودكشى كرده از بدن جدا كرده و جاى ديگر دفن نمايند.
در سدهی ۱۹، آرای دو مکتب روانشناسی و جامعهشناسی مقابل هم قرار گرفتند. بحث اصلی در این میان این بود که آیا خودکشی موضوعی اجتماعی یا فردی است؟ سی. رایت میلز) (Charles Wright Mils جامعهشناس آمریکایی در اثر ارزنده خود ” پیمان جامعهشناسی”، یکی از نخستین و وسیعترین تعاریف را از جنبه اجتماعی خودکشی تا آن زمان ارائه میدهد. او میگفت زمانی که مشکلی در میان بخش وسیعی از مردم تاثیر دارد، باید به ماورای افراد و در نتیجه به ساختارها و الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه نظر افکند. سی. رایت میلز معتقد بود که ملاک مسئله بودن یک پدیده در جامعه، آزاردهنده بودن آن برای شمار زیادی از مردم است.
روانشناسان خودکشی را از علایم اختلالات روانی میدانند. زیگموند فروید (Sigmund Freud) روانشناس و متفکر آلمانی-اتریشی میگفت کسی که خود را میکشد، از غریزهی عشق تهی شده است. اما جامعهشناسی به پیشگامی امیل دورکهایم ) (Emile Durcheim، فیلسوف و متفکر فرانسوی فروپاشی اجتماعی و برباد رفتن رویاها را زمینهی خودکشی میبیند. از آن طرف روانشناسان بیشتر افسردگی، یاس، ناامیدی از زندگی و شکست روحی را برجسته مینمایند. اریک فروم Erich Fromm))، روانکاو و جامعهشناس امریکایی و آلمانیتبار میگوید که انسانها همانند سایر پستانداران، زیستدوست و گریزان از مرگ هستند. روانشناسان میگویند انسان تنها در حالتی شبیه هذیان دست به خودکشی میزند. اما جامعهشناسان بیشتر بر فاکتورهای ساختاری و اجتماعی در این خصوص تاکید کرده و میزان همبستگی اجتماعی، وضعیت اقتصادی، آنومی (¹Anomie)، و سایر عوامل کلان و ساختاری در رشد مسائل اجتماعی، از جمله خودکشی را مورد بررسی قرار میدهند. این امر بدین معناست که نگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه به پدیدهی خودکشی متفاوت است. دومینیک سکیرول (DominiqueEsquirol) روانپزشک فرانسوی میگوید: «انسان به زندگی خود خاتمه نمیدهد مگر در دیوانگی. کسی که دست به خودکشی میزند، قربانی اوجی از پرخاشگری است که به جای متمایل شدن به جامعه، به سوی خود او متوجه شده است.» زیگموند فروید عقیده داشت خودکشی رویکرد آن دسته از بیماران روانی است که در آنها غریزهی عشق خنثی شده و جای خود را به غریزه مرگ داده است.
بنابراین میتوان گفت تحقیقات و ریشهیابیهای تاکنونی در زمينه علل اقدام به خودكشی، در عرصههای اختلالات روانی، بیماریهای جسمی و مسائل اجتماعی خلاصه شدهاند. اما بهخصوص در جوامع توسعه نیافته یا عقب نگهداشته شده با در نظر گرفتن پارامترهای دیگر باید بعد سیاسی-فرهنگی را نیز به آن اضافه نمود. در دستهی اختلالات روانى، افسردگی، الکلیسم و اعتیاد مورد توجه قرار گرفتهاند. در زمينهی بيماریهای جسمى، ابتلا به انواع سرطان، تومور و معلوليتها از جمله دلايل ميل به خودكشى برشمرده میشوند. در زمينهی مسائل اجتماعى، نکاتی چون انزوا، تبعیض و حرمان، طلاق، فقر، بيكارى یا نبود عدالت از جمله دلايل مهم بهشمار میروند. در عين حال تركيبى از چند عامل نيز میتواند انگيزه فرد براى اقدام به خودكشى تلقی شود.
بررسی ابعاد مسئله از زاویهی شناخت روانشناسانه البته از اهمیت جدی و معینی برخوردار است، هدف ما در اینجا و در کنار آن، همچنین نگاهی از منظر فاکتورهای ساختاری و اجتماعی و همچنین تا اندازهای سیاسی-فرهنگی مربوط به این امر میباشد.
امیل دورکهایم شاید اولین محقق و صاحبنظر برجستهای باشد که خودکشی را پدیدهای با ریشههای اجتماعى تلقى كرده و به تحقیقات وسیع و دامنهدارى در اين زمينه دست يازيده است. وی در این پژوهش كه امروز نيز بهعنوان یکی از جدیترین الگوهاى قابل اتکا در اين زمينه محسوب میشود، از جمله به بحران و فروپاشىهاى اجتماعى اشاره كرده كه منجر به برباد رفتن روياها میشوند. امیل دورکهايم میگوید: پاشيدگى اخلاقى جامعه، فرد را براى خودكشى مستعد میکند. تعریف او از خودکشی این است: «هر نوع مرگی که نتیجهی مستقیم یا غیرمستقیم کردار قربانی است با آگاهی از نتیجه آن.» از نقطهنظر دورکهایم، خودکشی” یک امر اجتماعی است اما زمانی کە آمار آن در یک جامعه افزایش مییابد دیگر یک امر اجتماعی نیست و به یک “پدیده” اجتماعی تبدیل میشود. به زعم وی جامعهای نیست که در آن خودکشی رخ ندهد، اما افزایش ناگهانی میزان خودکشی در برخی از گروههای جامعه و یا کل جامعه یک رخداد نابهنجار و نشاندهندهی ظهور و پیدایش اختلالات جدید و جدی در عمق و گسترهی جامعه است.
خودکشی ارتباط مستقیمی با رابطه فرد و اجتماع دارد. هرگاه در جامعهای میزان همبستگی میان افراد جامعه بالا باشد، احتمال خودکشی ضعیفتر است و برعکس هرگاه رابطه فرد با اجتماع ضعیف و یا قطع شود احتمال خودکشی در فرد بالا میرود. از نظر دورکهایم در جوامع سنتی که «همبستگی مکانیکی» بر اساس وجود مشترکات و همانند قوی وجود دارد، احتمال خودکشی کمتر از جامعهای است که در آن فردیت رشد کرده و روح جمعی در آن کمرنگ است. به عبارت دیگر «همبستگی ارگانیک» در جوامع مدرن نه بر اساس همانندیها بلکه بر اساس تفاوتها تعریف میشود. در چنین جامعهای فردیت افراد رشد یافته و روح جمعگرایی موجود در جوامع سنتی وجود ندارد.
خودکشی به عنوان يك واقعيت اجتماعى در همهی جوامع وجود دارد و آمار آن نیز روبه فزونی است. بنابر شاخصهای موجود، بیشترین موارد اقدام به خودکشی از آمریکای شمالی و کانادا و کمترین موارد از آفریقا گزارش میشوند. به این قرار میتوان نتیجه گرفت که میزان خودکشی در کشورهای توسعه یافته و صنعتی از کشورهای دیگر بیشتر است. البته به پیچیدگی و ابعاد این مسئله با ظهور سیستمهای دولت-ملت، بهعنوان کپی نازای مدل اروپایی و غربی آن، در بیشتر نقاط توسعه نیافته جهان از جمله خاورمیانه و ایران افزوده شده و لازم است ویژگیهای این سیستم در تلاش و تجزیه و تحلیلهای مربوط به آسیبشناسی ریشهها و بنیانهای پدیدههای اجتماعی و از جمله خودکشی در بازهی یک قرن گذشته در نظر گرفته شده و نتایج و دادههای حاصله را به گنجینهی دانش بشری در این عرصهها افزود.
مطابق آمار و دادههای موجود، نرخ خودکشی در امریکا ١٥.٣ در هر صدهزار نفر میباشد. خودکشی در آمریکا نهمین علت مرگ در تمامی سنین و سومین علت مرگ در گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال است. شتاب زندگی صنعتی و مدرن، شهرنشینی و تندبادهای فرهنگی ناشی از مهاجرت و تغییر ساختارها، تلاطم و تضادی شدید در بسیاری افراد میآفرینند. گاه فشار این تلاطم، در اقدام به خودکشی بروز میکند.
اما سادهسازی این مسائل و به عبارتی دیگر مسئله خودکشی در روایتهای غالب، باعث پنهان ماندن وجوه مهم دیگر این پدیده و در نتیجه عدم برخورد متناسب با آن میشود. با تقلیل دادن این پدیده به عوامل فوق و ابعاد یکجانبهی دیگر مانند افسردگی و روابط ناسالم فردی و خانوادگی، ابعاد اجتماعی-فرهنگی و بهخصوص سیاسی خودکشی نادیده گرفته و به پدیدهای صرفا فردی تنزل داده میشوند. اما در توضیح و واشکافی مسئله خودکشی در کنار عوامل دیگر در وجه عمده پارامترها و ابعاد روانی و اجتماعی و بهخصوص در جوامع بسته، دیکتاتوری و تحت سلطه بعد سیاسی، فرهنگی نیز در نظر گرفته و برجسته میشوند.
در تشریح ابعاد سیاسی-فرهنگی مسئله بجاست اضافه نمود که در جوامع دیکتاتوری و استبدادزده و سیستمهای نسبتا جدید دولت-ملت در کشورهای رشد یا توسعه نیافته، تلاشهای وسیعی از جانب صاحبان قدرتهای سیاسی و توسط مدیران اغلب انتصابی و از منظر تخصصی و علمی بسا بی یا کم بضاعت آنان در جهت یکدستسازی جامعه در ابعاد ملی، آئینی و سیاسی و … بهعمل میآید. ستم و تبعیضات شدید بعضا چندگانه در عرصههای ملی و جنسیتی در سازماندهی منابع طبیعی و سیاستهای امنیتی- اکولوژیک بر مبنای منافع زودگذر سیاسی-فرهنگی و امنیتی بر دامنه و پیچیدگی قضیه به نحو خشنی میافزاید.
از سوی دیگر انحصار و یکدستسازی سیاسی- ایدئولوژیک، دسترسی اقشار گوناگون جامعه به منابع و آلترناتیوهای لازم فکری، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… را دشوار و اغلب غیرممکن میسازد. این مسئله خلاء وسیعی در درون و روان اقشار گوناگون جامعه بجای گذاشته و تاثیرات عمیق روانی آن بهخصوص در نسل جوان، زنان و لایههای ضعیفتر اجتماع بر دامنه مشکلات اجتماعی و از جمله خودکشی میافزاید. همچنین تهی شدن از درون و نبود دورنما و رهنمودهای سالم نقش قابل توجهی در رشد میزان خشونت و جرایم اجتماعی در جامعه و بهویژه در سلول پایهای آن خانواده بازی میکند.
اگرچه تحقیقات در این حیطه آسان نبوده و با مشکلات چندگانه و فراوان روبروست، اما تلاشهای جامعهی مدنی و سازمانهای حقوق بشری و دموکراتیک در میان اقلیتهای ملی و آئینی بهویژه در کردستان قابل توجه بوده و جامعهشناسان و محققان این عرصه بایستی بر مبنای آن تجزیه و تحلیلهای کنونی را بسط، گسترش و تعمیق دهند.
در رابطه با این موضوع در گزارشی از شبکه حقوق بشر کردستان آمده است:
” کردستان ایران با داشتن نرخ بالای خودکشی در سنین مختلف با معضلی جدی روبرو شده که همه در حل آن عاجزند. بر اساس آمارهای اعلام شده میزان خودکشی در ایران از هر هزار تن، ۱۲ نفر است و استانهای کردستان، ایلام، کرماشان در این بین دارای بالاترین آمار خودکشی در ایران هستند چنانچه از فروردین ماه سال جاری تاکنون ٦۰ تن در سنین مختلف و در شهرهای مهم کردنشین با اقدام به خودکشی به زندگی خود پایان دادهاند. ”
دولت در کشورهای توسعه یافته توانسته فارغ از هر گونه نژاد، رنگ، دین و مذهب نقش کلیدی خود را در ایجاد مکانیزمهای لازم به منظور بهرهمندی از تمامی توان و تخصص افراد ایفا نماید، اما در ایران طی ۵۰ سال اخیر با وجود داشتن استعدادهای برتر علمی، ورزشی، هنری و صنعتی در کُردستان که میتوانند در مسیر توسعه و پیشرفت گام بردارند، توجه جدی معطوف نگردیده است. با نگاهی گذرا به اصول قانون اساسی مشخص میگردد که داشتن حقوق مساوی و بهرهمندی از تمامی امکانات و نیز ایجاد فرصت برابر شغلی حق مسلم هر شهروند است؛ حقی که در کردستان بیش از سایر استانها پایمال شده است. چنانچه بر اساس اصول ” ۱۹-۲۰-۲۸ ” قانون اساسی، هر ایرانی در هر نقطه از ایران حق دارند از تمامی امکانات و تسهیلات بهرهمند گردند و موقعیت جغرافیایی و قومی نمیتواند مانع رشد و توسعه آنان گردد، اما در کردستان تبعیضهای متفاوت که مغایر با قانون اساسی و تاکیدات مسئولین حکومت ایران است، کاملا مشهود است. چنانچه این تبعیضها فقر، بیکاری، تورم و معضلات اجتماعی و در نتیجه نرخ بالای خودکشی را به همراه خواهد داشت. در استان کردستان حکایت خودکشی بسی ناامیدکنندهتر است. وجود تبعیض ناروا در طول سالیان متمادی این استان را بە یکی از استانهای توسعه نیافته تبدیل کرده که اصلیترین شاخصهای این تبعیض را میتوان در میزان درآمد سرانه مردم این استان (کمتر از نصف میانگین کشور) و آمار بیکاری در کردستان مشاهده کرد. در بسیاری از کشورها به منظور کنترل همهجانبهی مسائل خودکشی «مرکز ملی پیشگیری از خودکشی» تاسیس شده است، چرا که برای یافتن راههای پیشگیری از خودکشی باید گروههای آسیبپذیر را شناسایی کرد (مهاجران، اقلیتهای نژادی، زندانیان، اقشار محروم، زنان بیسرپرست و بدسرپرست، افرادی که بستگانشان خودکشی کردهاند و…) و دسترسی به راههای ویژهی خودکشی را محدود کرد، چرا که مداخلهی سریع موجب جلوگیری از خودکشی افراد آسیبپذیر میشود. امروزه پدیدهی خودکشی چون سایر معضلات دیگر در سطح کردستان (خصوصا در میان قشر جوان و بیکار) روبه فزونی است که یکی از عوامل اصلی در تشدید این معضل به مقولهی اشتغال و بیکاری در بین جوانان بازمیگردد. بنابراین جهت پیشگیری خودکشی لازم است با ایجاد فضای کسب و کار و اشتغال جوانان، نشاط اجتماعی، آموزش مهارت زندگی، ریشهیابی بر اساس فرهنگ هر استان، افزایش تعاملات خانوادگی، اقتصادی و آگهیبخشی در این زمینه اقدامات لازم صورت گیرد.
در سایت سازمان حقوق بشر کردستان بهطور مداوم و مستند و تقریبا روزانه از خودکشی در بین اقشار مختلف کردستان از جمله در بین زنان و کودکان گزارش میشود.
“دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ خورشیدی، یک دختر با نام «ژاله ره انجام»۱۳ ساله فرزند سلیمان اهل روستای کوخان از توابع میاندواب با حلق آویز کردن به زندگی خود پایان داد. “⁶
” سهشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۹ خورشیدی یک جوان ۲۵ ساله با هویت “آرمان کهزادی” اهل روستای گزنه از توابع استان سنه خود را حلق آویز و به زندگی خود پایان داد.”⁶
” پنجشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۹ خورشیدی، یک دختر نوجوان با نام “هدیه نیکسیرت” ۱۵ ساله فرزند کامل، اهل روستای جوجهی از توابع اورمیه، با اقدام بە خودکشی بە زندگی خود پایان داد.”⁶
اینگونه اخبار مربوط به خودکشی در مقیاسهای فراوان را میتوان در نشریات گوناگون منتسب به ملیتهای ساکن ایران یافت. رویدادها و واقعیاتی که در مطبوعات و آمار رسمی دولتی اساسا بازتابی نداشته و یا در میان انبوه اخبار مشابه کمرنگ و اغلب گم میشوند. بدین ترتیب در جوامع بسته در تحلیل همه جانبهتر مسئلهی خودکشی بایستی در کنار فاکتورهای شناخته شده تبعیضات و ستمهای ملی، فرهنگی و سیاسی-امنیتی را به پارامترهای موثر و گاها تعیینکننده اضافه کرده و عرصههای عملکرد آن را آسیبشناسی ویژه نمود.
در سطح ایران هرچند آمار دقیقی از نرخ خودکشی و یا افزایش آن وجود ندارد، اما بر اساس آخرین آمار از سازمان پزشکی قانونی در سال ۹۷، تهران با بیشترین میزان در صدر و یزد کمترین میزان خودکشی را دارا بوده است. همچنین ایلام به نسبت جمعیت بیشترین میزان خودکشی را در کشور دارا است. روزنامهی اعتماد، به نقل از یک منبع آگاه در پزشکی قانونی ایران، گزارش داد: از آغاز سال ۱۳۹۹ تا پایان آبان ماه، ۸ ماه اول سال جاری، آمار قربانیان خودکشی در ایران نسبت به مدت مشابه در سال قبل، بیش از ۴.۲ درصد افزایش داشته است. بنابر آمار سازمان پزشکی قانونی ایران، آمار قربانیان خودکشی طی ۸ ماه اول سال ۱۳۹۹، نسبت به مدت مشابه در سال قبل، بیش از ۴ درصد افزایش یافته است. بر پایهی این آمار، روزانه دستکم ۱۵ نفر در ایران بر اثر اقدام به خودکشی، جان خود را از دست دادند. کارشناسان، بحرانهای اجتماعی و اقتصادی، افزایش فقر و نرخ تورم را عاملی مستقیم در افزایش آمار خودکشیها ارزیابی میکنند.
یکی از موضوعات مورد بحث درباره افزایش آمار اقدام به خودکشی در ایران، نگرانی از کاهش سن خودکشی و رواج اقدام به خودکشی در میان دانشآموزان، در سطوح دبستان و راهنمایی است. آمار وزارت بهداشت مبنی بر میزان اقدام به خودکشی در سال ۱۳۹۷ نشان میدهد بیشتر نوجوانانی که اقدام به خودکشی کردند در سطح تحصیلات ابتدایی و راهنمایی بودند. در ماههای اخیر گزارشاتی مبنی بر اقدام به خودکشی در میان نوجوانان، از جمله اقدام به خودکشی یک پسر جوان در استان بوشهر، خودکشی یک پسر ۱۶ ساله در شهرستان کنگاور، خودکشی چند دانشآموز در شهرستان رامهرمز در استان خوزستان نشان میدهد، در حالیکه ضریب خودکشی در ایران شیب افزایشی دارد، سن اقدام به خودکشی نیز در حال کاهش است. دلایل تعداد قابل توجهی از خودکشیهای سنین پایین فقدان امکانات آموزشی همانند گوشی هوشمند و یا کامپیوتر برای شرکت در برنامههای درسی آنلاین است.
برخی از کارشناسان بهداشت روان تاکید و اعتراف میکنند: افزایش آمار خودکشی با افزایش میزان فقر در کشور ارتباط مستقیمی دارد. بر این اساس، افزایش نرخ بیکاری و تورم در دو سال اخیر، بهطور قابل توجهی بر افزایش آمار اقدام به خودکشی تاثیر داشته؛ بر اساس گزارشات سازمان پزشکی قانونی، رایجترین روشهای خودکشی مسمومیت با دارو یا سموم، خودسوزی، حلقآویز کردن، سلاح گرم، پریدن به سمت قطار یا متروی در حال حرکت و پریدن از ارتفاعات و ساختمانهای بلند است. استانهای ایلام و کرماشان، بالاترین آمار خودکشیهای موفق را در سالهای گذشته داشتهاند. استانهای تهران و سیستان و بلوچستان در پایینترین ردهها قرار دارند.
“شکاف شدید طبقاتی و فقر، بیکاری، نابرابریهای ملی، آئینی، جنسیتی، اجتماعی و اقتصادی، انواع ستم و تبعیض نسبت به گروههای مختلف و وضعیت نابسامان اقتصادی دست به دست داده و هم باعث کاهش کیفیت زندگی، حس امید به زندگی و حس اعتماد اجتماعی و در بسیاری موارد سبب انزوای اجتماعی میشوند که این شرایط میتواند برای هر کشوری یک وضعیت هشدار دهنده باشد. آنچه در خصوص مداخلات کارآمد در پیشگیری از خودکشی بین کشورهای مختلف متفاوت است مربوط به عملکرد کشورها در مدیریت عوامل کلان تاثیرگذار بر خودکشی همزمان با مدیریت عوامل فردی است. دسترسی برابر به منابع و کاهش نابرابریها از جمله برنامههای تاثیرگذار بر کاهش آمار خودکشی هستند. در همین راستا توجه شما را به چند نمونهی آماری که در شکلگیری پیامدهای آسیبزا نقش دارند جلب میکنم:
۷۳۲۳ ازدواج زنان ۱۰ تا ۱۴سال
۵ ازدواج مردان کمتر از ۱۵ سال
۴۸۴۴ ازدواج مردان ۱۵ تا ۱۹ساله
۳۶۰۱۳ ازدواج زنان ۱۵ تا ۱۹سال
۳۴۶ نوزاد از مادرانی به دنیا آمدهاند کمتر از ۱۵ سال دارند
۱۶۵۶۸ نوزاد از مادران ۱۵تا ۱۹ساله متولد شدهاند”
در یک تحلیل کیفی مبتنی بر بسترهای خاص سیاسی- اجتماعی، ملی و فرهنگی با رجوع به عواملی مانند فرهنگ، مذهب، ملیت، جنسیت و شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه و تعامل آنها با عوامل شناختهشده دیگر، باید گفت که ایران جامعهای در حال تغییر بوده و ویژگیهای تاریخی سنتیاش همچون خانواده، باورهای مذهبی و جمعگرایی در تلاش برای حلوفصل مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دستخوش تغییر شده و میشوند. این تغییرات که اغلب بدون برنامهریزی و سیاستگذاری مناسب اجتماعی و فرهنگی صورت گرفته و در کنار معضلاتی مانند محرومیت اقتصادی و سرکوب سیاسی و سعی و هزینه فراوان در تنزل درک و آگاهی اجتماعی شکل گرفتهاند، به بالا رفتن نرخ خودکشی به شیوهای تعیینکننده دامن میزنند. از این لحاظ میتوان گفت عوامل القایی و سنتی بازدارنده خودکشی در ایران نه تنها کارایی خود را از دست دادهاند بلکه شاید در شرایط امروز جامعه ایران خود به عوامل خطرناکی در جهت رشد صعودی آن مبدل شدهاند.
از سوی دیگر از بین رفتن یا کمرنگ شدن باورهای مذهبی و سنتی در وجهه مردمی و مثبت آن، تضعیف هدفمند آگاهیهای ایدئولوژیک، انسانی و بیرنگ شدن ارزشهای دموکراتیک به عنوان یکی از عوامل دخیل و تنظیمکنندهی رفتارهای اجتماعی، نبود ارزشهای جایگزین و رشد فردگرایی بدون آموزش و سیاستگذاریهای محافظ زندگی فردی را میتوان از عوامل موثر در سیر صعودی نرخ خودکشی دانست.
هم اکنون وضعیت اقتصادی جامعهی ایران به دلیل سیاستهای توسعهطلبانه و ایدئولوژیک و بر زمینهی تحریمها، کرونا و سایر دلایل فوق، روندی ناموزون دارد و کاهش امنیت اقتصادی خانوار در ایران میتواند به تضعیف پیوندهای اجتماعی بیانجامد. لذا امکان افزایش نرخ خودکشی و سایر مسائل اجتماعی وجود دارد.
همانطور که ذکر شد، در مناطقی که تنوعات فرهنگی و هویتی زیست میکنند، به ابعاد فوقالذکر باید جنبههای سیاسی، فرهنگی و حتی جنبههای متاثر از سیاست و برخورد امنیتی را نیز اضافه نمود. در همین رابطه میتوان استان ایلام را به عنوان نمونه در نظر گرفت. بر اساس گزارش سالیانه پزشک قانونی کشور، ایلام دارای بیشترین خودکشی به نسبت جمعیت در سطح کشور است. ایلام یکی از استانهایی است که نرخ بیکاری در آن به نسبت سایر استانها بالا است، از اینرو میتوان گفت پیوند معناداری میان ستم و تضییقات ملی-فرهنگی و وضعیت معیشتی با خودکشی وجود دارد. علیرغم آمارهای رسمی رشد میزان خودکشی در بین زنان و کودکان در استانهای دیگر مانند کردستان، کرماشان و بلوچستان را بهخصوص به دلایل ناشی از جو امنیتی، سیاسی و فرهنگی در نظر گرفت.
در بعد عمومی و گستردهتر، رد پای این عوامل در بررسی موارد خودکشی نوجوانان و کودکان در نیمه دوم سال ۹۹ دیده میشود، همزمان با شرایط جدید حاصل از همهگیری کرونا هم دیده میشود. در کنار محرومیتهای اقتصادی که مانع دسترسی به الزامات تحصیل میشوند، بحران کرونا به عنوان مانعی بزرگ مقابل تلاش کودکان و نوجوانان برای تحصیل و رهایی از محرومیتها ظاهر شده است. عدم دسترسی به اینترنت، تلفن هوشمند یا رایانه برای آموزش آنلاین، ناامیدی از بهتر شدن اوضاع از یک سو و اجبار به ماندن در خانه که در مواردی به معنای ماندن در شرایط آزار و اذیت هم هست از سوی دیگر، به حس درماندگی و استیصال دامن میزنند. در چنین شرایطی نه ملاحظات خانوادگی و اجتماعی و نه آموزههای مذهبی ممکن است توان بازدارندگی همیشگی خود را نداشته باشند. به بیان دیگر، تلقی کردن مرگ خودخواسته بهعنوان تصمیمی کاملا شخصی و فردی ناشی از عدم سلامت روحی و روانی یا مشکلات خانوادگی میتواند سرپوشی شود بر آنچه فرد را به این نقطه میرساند.
آنچه روشن است واگذاری وظیفهی واشکافی، تجزیه و تحلیل این پدیده به حاکمان و موسسات موجود دولتی در سیستمهای به لحاظ تاریخی نسبتا جدید دولت-ملت ابدا کفایت نکرده و کارنامه و عملکرد سیستم حاکم در این عرصهها بسیار ضعیف عمل کرده و بیشتر در مسیر لاپوشانی علل و دلایل یا انحراف آن بوده است.
جریانات سیاسی چه در سطح ایران و چه در سطح ملیتهای ساکن در آن نیز بهنوعی با مشکلات عدیده و درونی خود مواجه بوده و در دهههای گذشته جز اخبار پراکنده و مقطعی به این امر نپرداختهاند. بهنظر میرسد که تمرکز سازماندهی آنها بر مسائل اجتماعی بهطور عام و از جمله بر پدیدهی فوق و نوعی همکاری میدانی با نیروهای جامعه مدنی بتواند در این راستا موثر و کارساز باشد. آنجا که دغدغهی نیروهای سیاسی، اجتماعی با مشکلات عاموخاص مردم پیوند یابد، مجال مناسب برای کانالیزه کردن و سازماندهی توان و پتانسیل اجتماعی در عرصههای گوناگون فراهم میآید. شاید کمکاری و یا نپرداختن به این امر خود عاملی اساسی در بقای طولانی مدت و ادواری استبداد و دیکتاتوری و در ضعف و ناتوانی جریانات سیاسی- اجتماعی بوده است. شاید زمان آن فرا رسیده باشد که آنها پوستاندازی متد و داشتههای ایدئولوژیک سنتی خود را آغاز نمایند. بهنظر میرسد با متد و راهکارهای کنونی آرزوی دیرپای جامعهی سیاسی و مدنی ایران مبنی بر رشد و تمرین دموکراسی و افزایش درک عمومی بهطور ادواری شکست خورده و فقط از میدان یک دیکتاتوری در مرحلهای به آغوش دیگری در مرحله بعد پرتاب میشود. دیکتاتوریها تاکنون از این امر استفادهی فراوانی نمودهاند و در این تسلسل، جریانات سیاسی و اجتماعی نیز عدم موفقیت و کارایی میدانی خود را در وجود آنها توجیه کرده و توضیح میدهند.
نیل به اهداف بزرگ اجتماعی، سیاسی و انسانی بهطور عام و پیروزی و حصول نتایچ قابل اتکاء در مسائل سیاسی و اجتماعی در میادین بدون شرکت خود جامعه در حل و سازماندهی مشکلات خود اگر غیرممکن نباشد، به بیراهه رفته و یا با فاصله زیاد از کنار اهداف موردنظر عبور خواهد نمود.