آریو برزن
سير مبارزاتي ملت كُرد در طول تاريخ با تمام فراز و نشيبهايش چه در گذشته و دوران معاصر و چه هماكنون كه مسئلهي كرد به صورت يك گفتمان منسجم درآمده، عبارت از تلاش براي برساخت زيستجهان خويش در تمامي ابعاد آن و حركتي مداوم به بيرون از دايره نظامهاي موجود و مستقر است. معتقدم كه برخي از پيشينههاي مربوط به هستييابي و تشكليابي خلق كرد از لحاظ اجتماعي و شخصيتي به عنوان مكانيزمهاي بازدارندهي هميشگي عمل كرده و ميكنند. اين مكانيزمهاي دروني به صورت يك نظام ايمني عمل مينمايند. نميخواهم وارد قضاوتهاي ذاتگرايانه و انتزاعي شَوَم، اما بدون شك هيچ هستياي بدون توجه به سازوكارهاي محافظتي و امنيتي به وجود نميآيد. در واقع پايداري و دوام يك موجوديت و هستي يا به عبارت ديگر توان هستومندي آن در گرو پايايي نظام ايمني آن است. رابطهي ديالكتيكي بين اين دو به صورت قابليت انعطاف، خودتطبيقدهي و بالارفتن ميزان تابآوري و يا برعكس شكنندگي، ناسازگاري و از جاكندگي نمود مييابد. در جامعهي كرد عليرغم تمامي ضرباتي كه بر پيكرهي اين نظام دفاعي وارد آمده و تمامي موانعي كه بر سر راه تحول آن گذاشته شده همچنان به صورت كليتگرايانه عمل مينمايد. نمونهي ملت كرد از اين لحاظ منحصر به فرد و ويژه است. تكين و يگانه بودن ملت كرد از لحاظ بطنيبودن نظام ايمني همزاد با هستياش را نبايد يك مقولهي ساده تصور كرد. كافي است كه نگاهي هر چند گذرا به تمامي تهاجمها، تخريبات و تجزيههاي صورتگرفته بر جامعهي كرد داشته باشيم تا معلوممان شود اين سازوكارها هنوز سالم و بدون خطا عمل مينمايند. بدون شك اين همه مرزبندي جغرافيايي، عقيدتي، سياسي، فرهنگي، هويتي و حتي مطالباتي كمترين خدشه را به كليت نظام ايمني آن تا قرن حاضر وارد ساخته است. پارگيها، بريدگيها و زدايشهاي صورت گرفته بر هستي ملت كرد اگرچه بعضا زخمهايي بس عميق و ماندگار به جا گذاشتهاند، اما هرگز به عمق اين نهادينگي تاريخيـ اجتماعي دست نيافتهاند. دشمنان ملت كرد به ايجاد همه نوع بيقراري در ابعاد شخصيتي و اجتماعي خلقمان دست زدهاند تا شاهد پرتشدن و ازجاكندگي آن باشند. همانطور كه اشاره شد، لازم است با توجه به عمقيابي و روند روبه فزوني حملات وارده بر ملت كرد نظام دفاع ايمني آن نيز تغيير يابد. اين ابرسازه يا ابرنهاد تاريخي و اجتماعي تا به امروز توانمندانه پاسخگوي هجمههاي متفاوت بوده، اين امر نبايد ما را از طيف جديد تهاجمات عافل نمايد و به يك نوع بيخيالي بيانجامد. رهبر آپو جلد پنجم از مجموعهي مانيفست تمدن دمكراتيك را “دفاع از كردها، خلقي در چنگال نسلكشي فرهنگي” نام نهادند. رهبري در اين مجموعه از دفاعيات به وضوح از پايان يك دوران و ورود كردها به يك دورهي تاريخي جديد و به جايآوري ملزومات اين دوره سخن به ميان ميآورد. دوراني كه نظام جهاني شديدترين حملات دوران حياتش را جهت به استثماركشانيدن تمامي موجوديتهاي خارج از سلطهاش آغاز نموده و تمامي كاردهاي مجرب و امكانات انحصارياش را به منطقه گسيل داشته. بنابراين سوال مطروحه اين خواهد بود كه آيا ملت كرد حاضر است نسبت به ادامهي مسير و “ماندن” گامهايي اساسي بردارد يا خير؟
واژه يا اصطلاح دفاع ذاتي مكررا در دفاعيات رهبري مورد استفاده قرار ميگيرد. البته كه اشاره رهبر آپو به يك “جامعه در برابر تهديد” يا “جامعهي در خطر” است. نابودي از لحاظ هستي و موجوديت يا همان فروپاشي و زوال اجتماعي مدنظر است. يعني اينكه ما تا قرن حاضر از پساندازها و اندوختههايمان در تمامي عرصهها و حوزهها استفاده ميكردهايم. به زباني ديگر اشارهي رهبر آپو به خزانهي ته كشيده و كفگير به ته ديگ خوردهي ملت كرد است.” چيزي براي مصرف و تغذيه نمانده”. اين يك لحظهي حياتي در تاريخ ملت كرد است. يا قرباني بودن، پرتشدن از شهروندي جهان( به معناي حضور و قرارگيري در جهان) و مصرفگراشدن را ميپذيري يا به يك ملت مولد، مبتكر، خلاق، آفرينشگر بدل خواهي شد. به ديگر سخن اگرچه ميتوان در سازه يا ساختمان خزانه مامن گرفت، اما تهي ماندن آن در نهايت به پايان كار خواهد انجاميد. براي ماندن، شدن و بودن بايد جنبيد و خلاقيت و توليد پيشه كرد و خزانه را دوباره انباشت. مفهوم دفاع ذاتي تلنگري به انسان كرد است تا متوجه عمق فاجعه باشد. رهبر آپو ملت كرد را به برساخت يك مدرنيته دعوت مينمايد. يعني فراخوان رهبري به ادامهي همان روند حركتي به بيرون از نظم مستقر است كه در ابتداي اين نوشته به آن اشاره داشتم. چرا لازم است كه كردها نسبت به برساخت مدرنيته مختص به خويش اقدام نمايند؟ ما به عنوان خلق كرد در كجاي مدرنيتهي موجود قرار داريم؟ بدون شك كردها در نظام مدرنيته سرمايهداري جايي برايشان در نظر گرفته نشده و شان و منزلتي در انتظارشان نيست. اين ساختارهاي مينيمال، كاركردزداييشده و مستعمل نظام كه بر تن رنجور و مُنگول بورژوازي به دوران نارسيده و سرهمبنديشدهي(مونتاژ) كورد زار ميزند، نمايشي مضحك از بازگشتي تاريخي است. با اين عرياني و تهيدستي ما در درون مدرنيتهي سرمايهداري هضم خواهيم شد. براي همين ملت كرد مجبور است با بهرهمندي از حقيقت اجتماعي نسبت به برساخت مدرنيتهي خويش اقدام نمايد. اما قبل از هر چيز بايد از لحاظ دفاعي استقرار يابد. چون آنچه در معرض تهديد قرار دارد موجوديت آن است. مجبوريم با توجه به خطرات جديد و همهجانبه كه هستيمان را هدف قرار داده به سوي يك نظام دفاعي با همان كليت گام برداريم. بستر و زمينهي تاريخي و اجتماعي آن وجود دارد و از همان طراوت و شادابي برخوردار است. اما بايد آن را ارتقاء داده سامانهي دفاعي و امنيتي مبتني بر يك استراتژي كلي را طراحي و اجرا نمود. هيچ مدرنيتهاي برساخته نخواهد شد مگر اينكه نظام دفاعي آن همراستا و همارز با آن بنيان نهاده شود.
منظورم از پيشينههاي مربوط به هستييابي و تشكليابي، همان بنيانهاي مستحكم فرهنگيـ اجتماعي است. تمامي ارزشها، دستاوردهاي مادي و معنوي، مديريتي و عقيدتي، منش و خلقيات آزاديخواهانه، ظلمستيز، انسانمدارانه و هزاران سال مقاومت و ايستار در برابر تمامي ساختارهاي مركزگرا و انحصارطلب ميباشد. اين موارد به ما هويتي خاص بخشيده كه ملجاء و پناه است. همان ابرنهادي كه تاكنون با حفظ كليتِ خود، از گزند دشمنان ملت كرد در امان مانده. اما براي حفظ اين پِي و شالودهي هستيساز مجبوريم كه در دو بعد شخصيتي و اجتماعي در راستاي نهادينگي گامهاي اساسي برداريم. بدون نهادينگي امكان اتخاذ استراتژي، برنامهريزي و اجراي تاكتيك را نخواهيم داشت. يك بار ديگر بر اين امر تاكيد مينمايم كه نوع تهاجمات و تسليحات به كلي فرق كرده، لازم است كه نظام دفاعي و مفصلبنديهاي آن دوباره طراحي شوند. مفهوم “جامعهي در مخاطره”، بحث از ريزش يا فرسودگي و مندرس شدن برخي يا بعضي از بافتها و نارسايي ساختاري نيست. خطري عمومي و همهگير است كه لازمهي گذار از آن همكاري و تلاش جمعي و كلي است. بيان اين مختصر براي اين بود كه به موضوع توطئهي بينالمللي سال1377شمسي(1999) و تاثيرات آن بر شرق كردستان بپردازم. لازم است كه برخي از مسائل قبل از سال 77 را با ياد بياوريم. با امضاي قطعنامهي 598 شوراي امنيت در سال 1367 هشت سال جنگ ميان ايران و عراق به پايان رسيد و در تمامي عرصههاي آوار و خرابي به جاي گذاشت. احزاب شرق كردستان در آن زمان كه هم در برابر جمهوري اسلامي و هم در برابر همديگر در حال جنگ بودند از اين صلح ضربهي سنگيني متحمل شدند. يك سال ديرتر بعد از متاركهي جنگ بين دو كشور ايران و عراق احزاب شرق كردستان هم توانستند به مصالحه دست يابند و به جنگ مشمئزكنندهي برادركشي پايان دهند. يك سال بعد از آن هم كه دكتر قاسملو به شهادت رسيدند. قبل از آن هم كه حزب دموكرات دچار انشعاب شده بود. نظام جمهوري اسلامي كه بعد از جنگ و مرگ خميني با گفتمان سازندگي در پي انسجامبخشي و تقويت نهادهايش برآمد. نظام كه خود را سربلند از مقابله با تهاجم خارجي ميديد تمام توانش را جهت سركوب نيروهاي اپوزيسيون داخلي به كار انداخت. دوران سياه هاشمي رفسنجاني براي كردها ارمغاني جز سركوب و غارت و نفي هويتي و فرهنگي در پي نداشت. هر چند كه برخي از ناآگاهان قبل از مرگش سعي بر تاوانزدايي از او را داشتند. هرگز كسي در كردستان جنايتهاي او را فراموش نخواهد كرد و ميدانند كه ” خون لخته هم فرياد سرخي دارد”. بدون شك در اين سالها فضاي سياسي ايران پر بود از فرياد ” هَل مِن مبارز طلبيدن” در داخل و خارج. احزاب شرق كردستان هم كه بعد از سال 1992، يعني پس از گشايش پارلمان جنوب كردستان، به صورت رسمي از عمليات مسلحانه در شرق كردستان دست كشيدند و در كمپهايي در كويه و سليمانيه مستقر شدند. مستقر شدن پايگاه انجرليك در تركيه و پياده شدن برنامهي چكش تعادل و بعد از آن منطقهي پرواز ممنوع در شمال عراق در راستاي ايجاد يك منطقهي حائل كه قرار بود در آن پروژهي كردستان مينيمال و حداقلي به اجرا گذاشته شود؛ زنگ خطر را براي تمامي احزاب بخشهاي ديگر كردستان به صدا درآورده بود. چشمپوشي از منافع و مصالح ملت كرد در بخشهاي ديگر به نفع جنوب كردستان و دوگانهي بارزاني و طالباني ميرفت كه به يك واقعيت سياسي و اجتماعي بدل شود. متاسفانه امروزه بخشي از احزاب، مصالح و آيندهي ملت كرد را فداي التزام عملي نسبت به حفظ اين دستاورد نمودهاند.
هر چند كه جَستهگريخته فعاليتهاي در شرق كردستان به صورت محدود و بدون برنامه و استراتژي مشخص انجام ميشد و تا سالهاي بعد از 1371 هم تحت عنوان اعلام حضور ادامه پيدا كرد. اما در هر صورت اين موارد باعث به وجود آمدن يك خلاء سياسي در شرق كردستان شد. نظام جمهوري اسلامي كه يك دورهي ترور و وحشت را در داخل و خارج آغاز نموده بود براي اينكه خلقمان در شرق كردستان نتواند از فضاي به وجود آمده در پي قيامهاي شمال و جنوب كردستان استفاده نمايد، با كمك احزاب جنوب اقدام به ترور نزديك به 600 تن از كادرهاي احزاب شرق كردستان نمودند كه توان پيشاهنگي و انجام فعاليت را در اين بخش داشتند. اين دوره از تراژيكترين دوران مبازراتي خلقمان در شرق كردستان است. سرمايههايي بس عظيم و گرانبها به دست تبهكاران و مزدوران داخلي و نظام جمهوري اسلامي از ميان رفت. تشكيل حكومت مشروط در جنوب كردستان به بلاي جان احزاب شرق كردستان مبدل شد. دولتهاي ايران و تركيه جهت موافقت با تشكيل حكومت كردي در شمال عراق پيششرطهايي را لحاظ گرانيدند. كه مهمترين آنها صيانت از مرزهاي دو كشور توسط نيروهاي جنوب كردستان بود. حكومت اقليم بايد جهت كسب حمايت ايران و تركيه مواردي را متعهد ميشد. بنابراين احزاب شرق كردستان در يك پروسه مجبور شدند كه مناطق مرزي و مقرهاي خود را به مقصد داخل خاك جنوب كردستان ترك كفته و در آنجا رحل اقامت بگزينند. بدون شك اين امر بدون لحاظ گردانيدن خواست خلقمان در شرق كردستان و به بهاي ايجاد ركود و سكون در روند مبارزاتي آنان صورت گرفت. رها نمودن خلق و ميهندوستان و مبارزان در شهرها و روستاهايي كه نظام جمهوري اسلامي روز به روز سلطه و حاكميت خود را در آنها مستحكمتر مينمود، جريان بازي را به نفع نظام سركوبگر اسلامي تغيير داد. بيدفاع ماندن جامعه و از بين رفتن ازرشها و دستاوردهايي كه با خون جوانان و مردم مبارز به وجود آمده بود، روزهاي ناخوشايندي را رقم زد. ظلمي كه در اين دوره توسط دولتهاي استعمارگر و همچنين نيروهاي جنوب كردستان بر خلقمان در شرق رواداشته شده از حد بيرون است. دوران بعد از سالهاي 92 ميلادي را ميتوان دوران عمل به تعهداتِ نيروهاي جنوب دانست. اين نيروها براي اثبات عملگرايي خود در زمينهي تعهداتشان همه نوع كاري را انجام دادند. از حمله به نيروهاي شرق كردستان و پ.ك.ك گرفته تا جنگ داخلي همه نوع راهكاري كه به مبارزات خلق كرد ضربه وارد نمايد را آزمودند. هر آنچه را كه سالها دشمنان ملت كرد نتوانسته بودند با تمام تسليحات و توان خود به انجام برسانند، آنها در مدتي كمتر از يك دهه به نحو احسن به انجام رسانيدند.
در حالي كه در جنوب كردستان نيروهاي همسو با پروژهي چارهيابيِ مينيمالِ مسئلهي كرد جمع شده بودند. جنبش آپويي تمام نيروي خود را جهت پوشش دادن خلاءهاي به وجود آمده به كار برد. پ.ك.ك به عنوان تنها نيروي سازماندهي شدهي مخالف با پروژهي چارهيابي نظام جهاني به ياري خلقمان در هر چهار بخش كردستان شتافت. نبايد اين نكته را فراموش نمود كه خلقمان در تمام بخشها هيچ تمايل و الفتي با اين پروژه نداشته و ندارد. متاسفانه در اين مقطع احزاب شرق كردستان با يك حس خودنمايندهپنداري خلقمان در شرق در مقام تصميمگيري نشسته و به جاي تمامي كساني در مبارزات حضور داشتند راي به راكد كردن مبارزه دادند. ما ميدانيم كه اين احزاب تحت چه فشارهايي به اين كار تن دادند، اي كاش يك بار از اين لاك دفاعي بيرون ميآمدند و برخي از واقعيات را حداقل براي تاريخ هم كه شده به زبان ميآوردند. تجديد قواي جنبش آپويي بعد از جنگ سال 92 با نيروهاي جنوب كردستان و مشاهده وضع موجود اين سازمان را بر آن داشت كه با يك استراتژي كلان و همهجانبه به مقابله با اين وضع بپردازد. براي همين در تمامي عرصههاي داخلي و خارجي شروع به فعاليت گسترده براي نقشبرآب ساختن پروژهي نيروهاي جهاني نمود. لازم است كه اين دوره به صورت مصاف دو نيروي موافق و مخالف چارهيابي مينمال مسئلهي كرد درك نماييم. در يك سوي اين جبهه، دوگانهي بازراني و طالباني و اقمار آنها در ساير بخشها و همچنين احزاب مجبور شده و به دامافتادهي شرق كردستان قرار داشتند و در سوي ديگر جنبش آپويي و خلقمان كه تهديد را با تمام وجود حس كرده بود و خصوصا در شرق(رۆژهەڵات) بیپناه و تنها در مقابل دشمن رها شده بود، قرار ميگرفتند. براي درك بهتر اين نكته و اثبات اينكه پ.ك.ك با استراتژياي همهجانبه پا به عرصه گذاشت بهتر است اشارهاي به برخي از دستاوردها و پروژهها داشته باشم. از آن جمله ميتوان به تشكيل كنگرهي ملي كرد خارج از ميهن(PKDW) كه بعدها در سال 99 ميلادي به ك.ن.ك تغيير نام داد، جهت ايجاد يك مصدر سياسي و ديپلماتيك و به وجود آوردن توان همآفزايي و همكنشي در ميان نيروهاي كردستان و ايجاد هماهنگي و كارايي و اثربخشي بيشتر؛ پيوستن جوانان و نيروهاي مخالف و سرخورده از شكست احزاب كلاسيك چپ و جبههي رئالسوسياليسم به جنبشآپويي از تمام بخشها و حتي ملتهاي ديگر خاورميانه، ايجاد يك ارتش گريلايي به صورت ارتشي ملي براي دفاع از خلقمان در هر چهار بخش كه با حملات نظام جهاني و نيروهاي سلطهگر منطقهاي روبهرو مانده بودند و برآورده نمودن تقاضاها و انتظارات جوانان تازه ملحق شده، همچنين تاسيس تلويزيون و رسانهي ملي در سال 95 ميلادي جهت مقابله با جنگ رسانهاي و پوششدهي تمامي مناطق و جوامع كرد و آغاز يك دورهي روشنگري و آموزش جهت مقابله با تهديدات موجود و ايجاد عامليت جمعي در ميان كردها. كه اين مورد آخر به تنهايي يك انقلاب فرهنگي و هويتي را ساماندهي نمود.
تمامي اين موارد باعث شد كه انس و الفتي جدي بين جنبش آپويي و خلقمان خصوصا در شرق كردستان به وجود آيد. متاسفانه برخي ناآگاهانه و برخي نيز عامدانه اين مسائل را نديده و همه چيز را در قالب يك امر تصادفي بررسي مينمايند. البته براي كساني كه از استراتژي، تاكتيك و رهبريت در كردستان خبري ندارند امري عادي است. اما بايد اذعان دارم كه كردها با تاسيس پ.ك.ك وارد فاز علمي مبارزه شده و موفق به تدوين برنامه و استراتژي بلندمدت شدند. نگاههاي كليتگرايانهي جنبش آپويي به مسئلهي كرد و تلاش براي ايجاد ساختارهاي دفاعي و ايمني براي صيانت از دستاوردها در اين دوره به وضوح قابل مشاهده است. پ.ك.ك به خوبي اين موضوع را درك كرده بود كه نظام دفاعي كردها در قالب يك كليت عمل مينمايد و بايد براي رهايي از بحران موجود هم نسبت به تجديد ساختار آن اقدام نمود. تمامي تلاشهاي جنبشآپويي براي برساخت اين نظام دفاعي بود. در حالي كه نيروهاي جنوب كردستان مشغول تسويهحسابهاي داخلي و كشتوكشتار همديگر در سال 1996 بوده و وقاحت را به منتهي درجهاش رسانده بودند. همچنين نيروهاي اتحاديه ميهني براي خوشخدمتي و كسب پشتيباني از ايران در جنگ داخلي با حملهي نيروهاي ايران به كمپ نيروهاي حزب دموكرات كردستان موافقت نمودند و رسوايي 31 آگوست هم نمك بر زخم كردها ميپاشيد، جنبشآپويي تمامي تلاش و امكانات خود را جهت جلوگيري از كريه و بدمنظر شدن چهرهي كرد در جهان به كار گرفته بود. هر آنچه كه جنش آپويي در توان داشت را در طبق اخلاص گذاشته و به پيشگاه ملت كرد تقديم نمود. در حالي كه نيروهاي پاسدار صلح در ميان نيروهاي اتحاديه ميهني و پارت دموكرات حائل بودند، جنبش آپويي در حال برداشتن مرزهاي ذهنيتي و جغرافياي كردستان بود و تلاش ميكرد كه اتحاد ملي را به وجود بياورد. در اين ميان احزاب شرق كردستان هم در يك مفعوليت سياسي به سر ميبردند. افزايش اقبال عمومي به جنبش آپويي و مشاركت جوانان شرق كردستان در پ.ك.ك و همچنين انسجام يافتن جوانان جنوب كردستان كه از به بنبست رسيدن مبارزات در اين بخش به تنگ آمده بودند نويد روزهاي پرباري را ميداد. هم نيروهاي جهاني و هم نيروهاي جنوب از اين رشد فزايندهي جنبشآپويي به شدت ناراحت بودند و با همكاري كشورهاي تركيه و ايران و ناتو سلسله حملاتي را براي در تنگنا قرار دادن جنبش به راه انداختند. يورشهاي مداوم پارت دموكرات و ناتو با هماهنگي كامل صورت ميگرفت. همچنين نيروهاي گلوبال كه حمايت بيدريغ خود را از مليگرايي ابتدايي كردها ادامه ميدادند، از طريق تركيه و ناتو به سوريه فشار ميآوردند كه رهبر آپو را از خاك خود بيرون براند و از اين طريق سدي در مقابل روند روبه رشد جنبش آپويي قرار دهند. جنبشآپويي توانسته بود تمامي توطئهها عليه خلق كرد را در طول دههي نود ميلادي خنثي نموده و ضربات سنگيني را بر پيكرهي نظام جهاني كه خواستار نابودي خلق كرد بود، وارد سازد.
بعد از پيمان واشنگتن در 17/9/1398 در بين احزاب جنوب كردستان نظام جهاني تلاشش را براي جلوگيري از نفوذ بيش از حد پ.ك.ك با كمك اين احزاب شدت بخشيد. برخي از مفاد اين پيمان به مسئله مقابله و دشمني با پ.ك.ك و همكاري احزاب جنوب با جنبش آپويي اختصاص يافته است. رهبر آپو كه همواره خواستار حل مسالمتآميز و دموكراتيك مسئله كرد بوده براي بار سوم در سال 98 آتشبسي يكجانبه را اعلام نمود. نيروهاي سلطهي جهاني و منطقهاي از تاثيرات جنبش آپويي كه باعث به وجود آمدن شخصيت كرد آزاد و خودمدير ميشد و او را از وابستگي ميرهانيد، نگران بودند. زيرا در اين صورت كردها وارد فاز عامليت سياسي شده و از ماندن به حالت يك كارت فشار و چماق دست خارج ميشدند. بدون شك سرمايهداري جهاني و نيروهاي استعمارگر كردستان خصوصا تركيه و مليگرايي ابتدائي از اين وضع به شدت نگران بودند. اين امر همهي اين نيروها به يك جبهه ميراند. از سال 95 و96 تا سال 99 كه رهبر آپو در جريان يك توطئه دستگير شدند، تفكر مدرن تحزب و سازماندهي از طريق كتب و مطبوعات جنبش آپويي كمكم وارد دانشگاهها و محافل روشنفكري و سياسي شرق كردستان شده بود. اين تفكرات براي جوانان شرق كردستان كه به دنبال يك مدل سياسي جايگزين براي مليگرايي ابتدايي كرد بودند، نويد دوران جديدي بودند. بسياري از سازماندهيهاي صورت گرفته در شرق كردستان در اين دوران به صورت خودانگيخته و بومي صورت گرفت. جوانان به تفكرات رهبر آپو به صورت يك سرچشمهي حياتبخش و يك فرصت براي برخاستن از زير آوارهاي شكست سياسي سالهاي بعد از جنگ ايران و عراق مينگريستند. لازم است به اين نكته دقت شود كه بيشترين تاثير را از تفكرات رهبري جريانات دانشجويي، روشنفكران، دستاندركاران فعاليتهاي فرهنگي، زنان و جوانان پذيرفتند. يعني برخلاف آنچه كه تبليغ ميشود و برخي از افراد مدعي آن هستند، در بنيان گرايشات خلقمان در شرق كردستان به پ.ك.ك يك عقلانيت سياسي و فرهنگي و يك خرد جستجوگر و حقيقتخواه پنهان است. اين طيفها بودند كه سكون و ركود سياسي را قبول نداشتند و به دنبال فرصتي براي رخوتزدايي از فضاي سياسي شرق كردستان ميگشتند. لازم است كه نيروي تحولخواه و جستجوگر خلق كرد در شرق کردستان ديده شود. انكار اين موضوع انكار سوژگي و عامليت خلق است. سنگيني تفكرات ناسيوناليستي متكي بر مليگرايي ابتدائي بر اذهان مردم كرد در آن دوران، جامعه را به سوي جزمانديشي و نوعي از سلفيسم حزبي سوق داده بود. توان آفرينش خلقمان در شرق كوردستان را به قهقرا كشانده و مسالهي مبارزه براي آزادي را لوث كرده بودند. آشنايي با جنبش آپويي بازگشايي درهاي خلاقيت و نوآوري و آفرينش بود به روي خلقمان. جامعه در نبود خلاقيت و نوآوري به سوي هجو و ابتذال سياسي و اجتماعي روي آورده بود و جمهوري اسلامي به اين وضع اسفبار دامن ميزد. مصداق اين گفته بود “چون در خلاقيت بسته شود لاجرم در هجو گشوده ميشود”. دوراني بود كه جامعه براي رهايي از فشارهاي رواني و اجتماعي بعد از شكست سياسي مليگرايي ابتدائي در شرق به طنز و جوكسازي رويآورده بود و نظام جمهوري اسلامي نهايت بهرهبرداري را از اين وضع مينمود. جامعه قطبيسازي شده و فاناتيسم حزبي راه بر هرگونه گذار ميبست.
اما استراتژي جنبش آپويي در شرق موفق از آب درآمد و جرياني از فعاليتهاي فرهنگي و هنري اجتماعمحور، خارج از ساختار حزبي متدوال به راه افتاد. بر اين باورم كه تفكرات آپويي بار ديگر خلق كرد را در شرق كردستان به درون جهان فرهنگياش پرتاب كرد. جامعه را واداشت كه در عرصهي خودـ بودن گام بردارد و يك بار ديگر خود را از نو بازشناسد. جالب توجه است كه تمامي اين تحولات را مردم خود مديريت مينمودند و هيچ گونه ساختار حزبي جايگزيني تا دوران تاسيس حزب حيات آزاد كردستان در شرق وجود نداشت. كادرهاي آپويي تنها نقش پيشاهنگي، مشاوره و همكاري را داشتند. به جرات ميتوانم ادعا كنم كه تفكر خودمديريتي در اين برهه به خوبي در شرق كردستان جا افتاد و ادامه دارد. براي كساني كه علاقهمند به مطالعات اجتماعي و تاريخي هستند توصيه مينمايم كه تنوعات فعاليتي و فرهنگي به وجود آمده در اين دوران را يك بار ديگر مورد مداقه قرار دهند تا متوجه اين بيداري شوند. تنها گروههاي رقص و موزيك كه از كرماشان تا ماكو تشكيل شده بودند و نشريات دانشگاهي را اگر از نظر بگذرانيد متوجه طراوت سياسي و اجتماعي خواهيد شد. خلقمان در شرق همراه با جنبش آپويي به خوبي به مفهوم جامعهي در مخاطره واقف شد. نيروي كليتگرايانهي دفاعي و ايمني را دوباره بيدار نمود و توان خودـ دفاعي جامعه از لحاظ فرهنگي را سازماندهي كرد. از همه مهمتر توان نهادينگي را در ميان جامعه به شدت تقويت نمود. جامعه به اين درك نائل آمد كه بايد خود از دستاوردهايش دفاع نمايد و انتظار تنها ره به بيهودگي ميبرد. فربهگي بيش از حد ساختار حزبي در شرق كردستان كاملا جامعه مدني را به عقب رانده و آن را از جريان مبارزه كنار گذاشته بود. احزاب در شرق كردستان با به فراموشي سپردن جامعه مدني به مثابه يك شبهدولت عمل ميكردند. اما تفكرات رهبري با محوريت قرار دادن تنوعات اجتماعي آنها را در زير سقف سياسي مشترك ملت كرد گرد هم ميآورد و نه سقف كوتاه فاناتيسم حزبي. جامعه را ميشد مشاهده كرد كه قيود دستوپاگير احزاب را به كناري نهاده بود و در فضاي هويت ملي نفس ميكشيد. يك نكته را نبايد فراموش كرد كه تا به آن زمان هيچ سازمان و تفكري در كردستان نتوانسته بود تمامي تنوعات موجود در جامعهي كرد مخاطب قرار داده و براي جملگي آنها برنامهي مدون داشته باشد. اين توان شموليت و دربرگيرندگي تمامي شرق كردستان و حتي ايران را جذب مينمود. چيزي كه قبل از آن نه تنها وجود نداشت، بلكه هم احزاب شرق كردستان و هم جمهوري اسلامي و هم نيروهاي جنوب نسبت به قطببندي جامعه اقدام كرده بودند. تعجبي ندارد كه خلق از جنبش آپويي استقبال كرده و رويكردي مثبت نسبت به آن داشته باشد.
توطئهي بينالمللي در روز 26 بهمن 1377 به وقوع پيوست. رهبر خلقهاي خاورميانه در طي يك توطئهي بينالمللي در كنيا دستگير و به تركيه تحويل داده شد. جنگ جهاني سوم كليد زده شد. البته كه رهبري قبل از دستگيري در شرق كردستان و با توجه به كارها و فعاليتهايی كه از آن بحث به ميان آمد شخصيتي شناخته شده و رهبري ملي محسوب میگشت. همرنگ بودن و همآوايي جنبش با مردم شرق كردستان توان درك ميزان پيشرفت و تاثيرگذاري را از نظام جمهوري اسلامي و ساير قدرتها گرفته بود. بنابراين بعد از دستگيري رهبر خلق كرد و آگاهي مردم از اين موضوع به يكباره و درهمسويي با ساير بخشهاي كردستان خلقمان در شرق كردستان به پاخواست. نيروهاي جهاني چنان وانمود كرده بودند كه بعد از دستگيري رهبر آپو، آخرين قيام ملي كردها نيز در هم شكسته و نابود خواهد شد. اما حمايت و پشتيباني از رهبر آپو جهان را در بهت و حيرت فرو برد. بدون شك خلقمان در شرق اين توطئه را حمله به اراده و كرامت و شان خود ميدانست. تهاجمي عليه اميد و آرمانها و سرچشمهي حياتش قلمداد ميكرد. برخلاف آنچه كه گفته ميشود خلق برخوردي عاطفي و هيجاني داشته، با توجه به پيشينهي مورد بحث در اين نوشتار حضور همهجانبهي عقلانيت سياسي و تفكر عِلّي را در اين قيام مشاهده مينماييم. ضمن احترام به عواطف پاك و خالصانهي خلقمان در شرق كردستان، معتقدم تصوري مبني بر عاطفي بودن اين جريان انكار خرد جمعي و عقلانيت سياسي بوده و توان درك و شعور سياسي مردم است. هر چند بايد اضافه نمايم كه جنبشآپويي در شكلدهي و سياسينمودن عواطف خلق كرد و نحوهي بروز درست اين عواطف هم به جد تلاش نموده و موثر بوده است. بدون شك دود خامسوزي عواطف تنها به چشم جامعه ميرود و امروزه تنها در جنبش آپويي است كه بر سياسي نمودن عواطف، تربيت و بلوغ عاطفي كار صورت ميگيرد تا انسان كرد كمتر در دام جنگ ويژهي دشمن گرفتار آيد. به هر حال قيام سوم اسفند در شرق كردستان براي حمايت از رهبر خلق كرد وسيعتر و همهگيرتر از آني است كه بتوان آن را به عاطفه محدود دانست. از ايلام تا ماكو همسو با تمام بخشها و اروپا همه در تجربهي باهمبودني ملي در خيابان سهيم شدند. به راستي ميتوان سوم اسفند را بازگشت سياست خيابان و مشاركت سياسي قلمداد نمود. سوم اسفند همزمان پيام مهمي ديگري هم در بطن خود دارد. آن هم پيامي بود به طرفداران ناسيوناليسم ايراني و باستانگرايان و مناديان پروژهي دولتـ ملت در ايران، زيرا سوم اسفند روز كودتاي رضاخان و رسيدن او به وزارت دفاع و خيز او براي رسيدن به قدرت، سركوب هويتها و بنيانگذاري دولتـ ملت در ايران ميباشد. پيامي با اين مضمون پروژهي سركوب و انكار هويت هرگز در ايران به موفقيت دست نيافته و نخواهد يافت و مقاومت در برابر پروژهي دولتـ ملت همچنان نيرومندانه پيش ميرود. تجلي ارادهي سياسي و موضعگيري خلقمان در شرق كردستان در سوم اسفند حكايت از بلوغ سياسي و وجود همان مكانيزمهاي دفاعي و ايمني كليتگرايانه دارد كه خط بطلاني بود بر انديشههاي شرقمحورانهي برخي از احزاب كه متاسفانه هنوز هم بر آن اصرار ميوزند.
توطئهي بينالمللي اگرچه روزي شوم و داغي سنگين بر پيكرهي جامعهي كرد باقي گذارد اما براي شرق كردستان فصلي نوين از مبارزه و تلاش براي رسيدن به آرمانهايش را رقم زد. برخاستن از زير آوار شكست، تمرين و ممارست در مشاركت سياسي و اجتماعي، خودشناسي و گام نهادن در راستاي هويت ملي و اقدام به نهادينگي و ساختارمندي سياسي و اجتماعي را ميتوان از برآيندهاي توطئهي بينالمللي و قيام سوم اسفند دانست. قبول رهبر آپو به عنوان ارادهي سياسي و مخاطب مسئلهي كرد صيانت و حمايت واقعي مردمي بود كه با تفكرات ايشان برگي تازه را در مبارزاتشان ورق زدند. پيوستن خيل عظيم جوانان شرق به پ.ك.ك و لبريز شدن كوهستانهاي قنديل از نيروهايي كه ميخواستند به ارتش ملي كردستان ملحق شوند، تمامي معادلات سياسي دشمنان را برهم زد. جامعهي شرق كردستان در حال دگرديسي بود. به شدت به دنبال ساختاري جايگزين ميگشت تا روح ملي به وجود آمده در سوم اسفند را در آن حلول داده و گام به سوي نهادينگي بردارد. براي همين در دوران بعد شاهد ايجاد ” اتاق مديريت شرق” بوديم كه از سوي جنبش آپويي جهت پاسخگويي و مديريت مطالبات خلقمان در شرق كردستان تاسيس شد. با پيام رهبر آپو در سال 2000 مبني بر تاسيس حزب براي بخشهاي كردستان، به سوي كنفرانس خاورميانه گام برداشته شد. كه در آن تصميم گرفته شد تا براي هر بخش حزبي سياسي تشكيل شود. همين امر در نهايت به برقراري قرارگاه شرق و كمپ قرهداغ انجاميد و شروعي شد براي سازماندهيهاي شرق كردستان. هر چند كه اتحاديه ميهني سعي نمود با حمله به قنديل و قرهداغ از پيشرفت جنبش آپويي و گسترش روبه شرق آن جلوگيري نمايد اما در نهايت روند نهادينگي جنبش در شرق كردستان به ثمر نشست و با ابتكارعمل و تلاشهاي مردمي و مشاركت فعالانه خلقي در سال 2004 حزب حيات آزاد كردستان تاسيس شد. مبارزاتي كه تاكنون با جانفشاني و حمايت مردمي و سازماندهي مدرن ادامه دارد.