بیکس کوردستانی
در پس هر واقعهای اجتماعی و سیاسی، پیشینهای تاریخی و فرهنگی وجود دارد که هیچ رویدادی نمیتواند خودسرانه از این پیشزمینههای تاریخی به وقوع پیوسته و تحت تاثیر قرار نگیرد. هر آنچه امروز به وقوع میپیوندد بهشدت تحت تاثیر رویدادهای دیروز است و فردای ما را شکل میدهند. از این نقطهنظر تاریخ، صرفاً دانش تفسیر گذشتهها نیست، بلکه سرنخهای مهمی در مورد امروز و فردا ارائه میدهد. درست برعکس مکاتب پوزیتیویستی،حقایق تاریخی صرفاً به گذشتهها مربوط نیستند. به تعبیر دیگری، تاریخ مزارستان مردگان و روایاتی بیخاصیت نیست؛ بلکه دانشی است که به میزان آگاهی از آن میتوانیم امروز و آینده را نیز روشن سازیم و به میزان این قدرت روشنفکرانه (Intellectul) و درک صحیح از دانش تاریخ، درست را از اشتباه و دوست را از دشمن تفکیک دهیم. اگر جامعهای دوست را از دشمن تفکیک نمیدهد و یا صواب را از ناصواب تشخیص نمیدهد، به این معنی میباشد که از دانش لازم حیات اجتماعی محروم است و نمیتواند مصالح حیات اجتماعیاش را تشخیص دهد. ملتی که تاریخش از سوی دیگران بازگو و به رشتهی تحریر درآید، بهشدت با تهدید نابودی روبهروست و اگر توان نگارش تاریخ ملی و اجتماعیاش را از خود نشان ندهد از سوی بیگانگان فتح و استعمار میگردد. استعمارزدگی از کودکی آِغاز و این روند تا پایان دوران تحصیلی کامل میگردد. زیرا انسان مستعمره بهجای آموزش و تدریس تاریخ و فرهنگ خود، تاریخ و فرهنگ بیگانگان و استعمارگران را میآموزد. این نوع آموزش، دانش نیست، یک جهل محض است که همانند یک عملیات پاکسازی ذهنیتی و فرهنگی از سوی بیگانگان و استعمارگران صورت میگیرد. انسان استعمارزده، از تاریخ و ریشههای خود ناآگاه است و یا اشتباه را صحیح و دشمن را دوست میانگارد! ذاتاً نظام آموزشی استعماری، هدفی جز این ندارد. جوامع مستعمره حتی اگر دارای بزرگترین پروفسورها، فیلسوف و متخصصین هم باشند، باز هم آنچه از دانش میدانند متعلق به بیگانگان است. شاید این مورد، نقطهی کور مسئلهی قرون معاصر خاورمیانه است که رهبران و روشنفکران آن توان برونرفت از آن را از خود نشان ندادهاند. خاورمیانه (بینالنهرین) که طی هزاران سال مهد تمدن و گهوارهی انسانیت بود و کلیه مکاتب فکری-فلسفی انسانیت در گهوارهی آن پرورش یافتند، چگونه در مدتی بسیار کوتاه به استعمار غرب در آمد؟ چه اسکندرها، آکیلیس،ریچارد، چنگیز و تیمورها چشم به آن دوختند، حتی برای مدتی هم فکر میکردند که فتح نمودهاند اما در واقع توان مهار و حکمرانی درازمدت در آن را از خود نشان ندادند. خاورمیانهی فتح نشدنی چگونه اسیر زنجیرهای اوریانتالیسم، دولت-ملت و نظام عوامفریبانهی سرمایهداری گشت؟ این پُرسمان معضلی روشنفکری است که سخت جنبشهای سیاسی و اجتماعی مدرن را تحت تاثیر قرار داده و میدهد و تا زمانیکه در این زمینه شفافیتی صورت نگیرد، شعارهای استقلال و آزادی همچنان بیمحتوا و فاقد معنا خواهند ماند. چون جوامعی که استقلال ذهنیتی و فکری نداشته باشند فقط چنان فکر میکنند که مستقل هستند!
نقش جدال شرق وغرب در توطئه بینالمللی
اولین جدال به ثبت رسیده شرق-غرب در بزرگترین کتاب ادبی ایلیاد، اثر هومر (سدهی ۹ ق.م) به نگارش درآمده است. جدال و جنگ در میان یونان غربی و خلق تروای شرقی که در سواحل شرقی دریای اژه زندگی میکردند، روی داده است. طبق پژوهشهای باستانشناسی مردمان تروا همان تمدن هیتیت، از نیاکان کُردها امروزی میباشند. این جنگ که ده سال به طول کشید حدود ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد رخ داده که هومر به زبانی ادبی و اسطورهای در اثر ایلیاد به آن میپردازد. هکتور و آخیلوس دو شخصیت قهرمان داستانند که در شخصیت آنها تمدنهای شرق وغرب سمبلیزه شده است. هکتور قهرمان شهر تروا است که به جنگی ناخواسته تن داده است. آخیلوس نیز قهرمان یونانیان است که هرچند در ابتدا ناخواسته اما بعدها طی دسیسهای ناگزیر به مشارکت در جنگ میشود. طبق روایت داستان برادر کوچک هکتورِ، پاریس در یک مهمانی، هلن همسر منلائوس پادشاه اسپارت را میرباید و به همراه خود به شهر تروا میآورد. این برای خدایان یونانی که از قبل برنامهی اشغال و غارت ثروت و ممالک تروا را در سر میپروراندند، بهترین بهانهی اعلام جنگ شد.
پس از لشکرکشی یونانیان به سواحل تروا وپس از ده سال جنگ، یونانیان قادر نشدند جنگ را به نفع خود خاتمه دهند. حیلهگری و دسیسهچینی خدایان یونانی در این وضعیت وارد عرصهی میدان میشود و از طریق توطئهگری یونانیان موفق به تصاحب شهر میشوند. ادیسه به فرماندهان جنگ میگوید که اسب چوبی غولپیکری بسازند و تا حد امکان بهترین رزمندگان و جنگاوران یونانی را در آن جاسازی کنند. این دسیسه اجرا میشود، مردم تروا فکر میکردند که پیروز شدهاند، چون کشتی یونانیها از ساحل عقبنشینی کرده بود. مردم به بیرون از دروازههای شهر میآیند و چون تصور داشتند آن اسب غولپیکر هدیهای از یونانیهاست و چون اسب نزد مردمان تروا مقدس بود، اسب تروا را به درون شهر میآورند و جشن میگیرند. اما وقتی شب هنگام که شهر به خواب فرو میرود، کشتیها به ساحل بازمیگردند، سربازان داخل اسب هم بیرون میآیند و بدینصورت دروازههای شهر را باز میکنند. ارتش یونان پس از این به داخل شهر یورش میبرد و تمام مردم شهر تروا را میکشند، شهر را به یغما میبرند و زنها را به بردگی میگیرند. داستان «اسب تروا» از این قرار است. جنگی که از همان اول با اخلالگری «ربودن هلن» اعلام شروع، سپس با دسیسه آخیلوس را به درون آن میکشند ودر نهات با دسیسهی اسب تروا خاتمه مییابد. پس از گذشت هزاران سال داستان جنگ تروا در حوالی همان جغرافیا داستان توطئه علیه رهبر آپو و خلق کُرد و این بار در سطح «بینالمللی» تکرر پیدا نمود. در میان قهرمانان داستان نیز شباهتهای بسیاری شگفتانگیزی وجود دارد. رهبر آپو در دفاعیهای تحت عنوان «کُرد آزاد هویت نوین خاورمیانه» که به دادگاه تجدید نظر آتن در سال ۲۰۰۳ ارائه نمود، مفصلا به آن پرداخته است.
جنگ صلیبیون یکی دیگر از جدالهای بزرگ بین تمدن شرق-غرب در تاریخ محسوب میگردد. هرچند سعی میشود پوششی دینی به این جنگ داده شود، اما در واقع جنبههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی آن بر جنبهی دینی آن سنگینی میکند. در پشت این جنگ که اسلام-مسیحی آن را پوشش داده، جدال کهن تمدن شرق-غرب نهان است. در آن زمان ترکان سلجوقی اکثر مناطق تحت کنترل امپراتوری بیزانس را به تصاحب خود درآورده بودند. اساسا لشکرکشی صلیبیون به آناتولی و شام واکنشی علیه بیرون راندن بیزانس از آناتولی است. چون در جنگ ملازگرد کردها و ترکها (۱۰۷۱م) بر اساس توافقی سیاسی-نظامی استراتژیک بیزانس را از آناتولی بیرون رانده بودند. اولین جنگ و لشکرکشی به شرق توسط پاپ اوربان دوم در شورای کلرمونت از ۱۰۹۶ آغاز و تا ۱۲۹۱ یعنی حدود ۱۹۶ سال طول کشید. غربیهای صلیبی، آناتولی، شام و حتی اورشلیم و قدس را تحت کنترل خود درآوردند و پادشاهی اورشلیم را اعلام نمودند. خاورمیانه تنها با تهدید مسیحیت مواجه نبود، بلکه با غارت و فتوحات نظامی غرب سروکار داشت. ظهور صلاحالدین ایوبی بهعنوان رهبری سیاسی و نظامی که جهان اسلام را علیه فتوحات بیگانگان متحد و نظامیان اشغالگر غربی را از مشرق زمین برای همیشه ریشهکن کرد، تاریخی و حیاتی است. دقیقا همچون هکتور و آخیلوس تحت لوای اسلام و مسیحیت صلاحالدین به نمایندگی شرق و ریچارد شیر دل نیز به نمایندگی غرب این بار در قدس به میدان نبرد میروند. با این تفاوت که این بار پیروز میدان تحت فرمانروای صلاحالدین کُردی، جهان شرق است.
دیالکتیکی تاریخی همیشه در میان تمدن غرب و شرق وجود داشته و بدون درنظر گرفتن این پیشینهی تاریخی درک درست مسائل روز خاورمیانه امکانپذیر نیست. گاه هلن، زن یونانی بهانهی جنگ و جدال بوده و گاه نزاعهای اسلامی-مسیحی، اما در حقیقت از دیرزمان این دو تمدن به بهانههای گوناگونی همواره درصدد فتح و اشغال یکدیگر بوده و هستند! تنشهای موجود در شرق مدیترانه، سوریه، عراق، افغانستان و حالت بهروز همان جنگهایی است که از زمان قدیم در منطقه وجود داشته است. در توطئهی بینالمللی ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ انگار تمدن غرب انتقام صلاحالدین ایوبی را پس از گذشت صدها سال پس میگرفت! نتیجتاً صلاحالدین نیز اصالتاً کُرد بود!
اسب تراو، دروازههای مشرق زمین را گشود!
آسیای صغیر و خاورمیانه پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و تقسیم ساختارهای سیاسی-اداری و جغرافیای در بین دولت-ملتهای عراق، سوریه، ترکیه، ایران و دولتهای عربی از حالت تهدید علیه غرب درآمد و به بخشی از نظام جهانی مدرنیتهی سرمایهداری الحاق گشت. کشف نفت و منابع انرژی فسیلی بسیار در سالهای ۱۹۲۰-۱۹۳۰ در میادین نفتی و گازی خاورمیانه روند فرایند کنترل منطقه را تسریع نمود. دولت-ملت به مثابهی «اسب مدرن تروا» نقش کلیدی در گشایش دروازههای مشرق زمین و کنترل تمدن باستان در تاریخ معاصر را ایفا نمود. تهاجمات نظامی و لشکرکشیهای بزرگ قادر به فتح فرهنگ باستان و غنی خاورمیانه نشد، اما مدرنیتهی سرمایهداری با تاسیس نظام دولت-ملت و ترویج ملیگرایی در میان ملتهای منطقه به عنوان پایههای نظام مدرنیتهی سرمایهداری توانست ضربات کشندهای از نظر تاریخی و فرهنگی به جهان شرق وارد کند. نظام سیاسی موجود، در خاورمیانه هنوز هم نظمی بجامانده پس از جنگ جهانی اول از جانب تمدن غرب است. هر چند نظام سیاسی استعمارگر پهلویها و نظام تاسیس شدهی پس از آن بسیار به شعار استقلال، خودکفایی ملی، توسعه و پیشرفت ایمان داشتند و هنوز هم دارند؛ اما واقعیت این است که خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول و طراحی سیاسی-جغرافیایی آن کاملاً وابستهی تمدن هژمونگرای غرب شد. تنشهای موجود بین دولت سرکوبگر، استعمارگر و فقهسالار ایران و دولت سرکوبگر، امپریالیست واشغالگر آمریکا فقط در راستای منافع کوتاهمدت و روزانه انجام میگیرند. متاسفانه دولتهای خاورمیانه پس از حل مسائل و مصالح سیاسی-اقتصادی خود با بیگانگان واربابانشان هرگز دغدغهای تاریخی و ریشهای با غرب نداشته و ندارند.
بافت فرهنگی، جغرافیایی، درهمتنیدگی قومی و مذهبی خلقهای خاورمیانه که در طول هزاران سال علیرغم تفاوتمندیهایشان کنار هم زندگی کرده بودند، با خطوطی عمیق از هم مجزا و به دشمن یکدیگر تبدیل شدند. مسئلهی کُرد یکی از عمیقترین مسائل تاریخ معاصر خاورمیانه است که از این طریق همزمان با نسلکُشی خلقهای ارمنی، آشوری و یونانی خطکشی و طراحی شد. در واقع از نظر تاریخی بریتانیا و فرانسه در درجه اول مسئول این سلسله نسلکُشیها هستند. توافقنامهی سایکس-پیکو (Sykes-Picot Agreement ) که در مه ۱۹۱۶ به امضا رسید، در کل آغاز سیاست نابودی خلقهای خاور زمین و بهخصوص خلقهای آناتولی بود. هدف اصلی این توافقنامه تقسیم مناطق تحت کنترل ترکهای عثمانی میان بریتانیا و فرانسه بود. صدها هزار آشوری در سالهای ۱۹۱۵ نسلکُشی شده بودند. یک میلیونونیم ارمنی در فواصل سالهای ۱۹۱۵-۱۹۱۷ مورد نسلکشی قرار گرفتند. مناطق عربنشین را با وعدهی استقلال علیه عثمانیها به قیام وادار نمودند. امپراتوری عثمانی بهعنوان آخرین مدافع شرق، هم از نظر داخلی و هم خارجی ناتوان شد و نهایتا از ویرانههای آن دولتی با جغرافیای بسیار کوچک اما از نظر نسلکُشی با ماهیتی بسیار وسیعتر به نام «جمهوری ترکیه» ساخته شد. توطئهی بزرگ از آن تاریخ آغاز شد که خلقهای منطقهرا با شعار «برای هر ملتی دولتی» به جان هم انداختند و خود از فراسوی اقیانوسها نظارهگر جنگهای خونین و نسلکشیهای متعدد خاورمیانه بودند. فرایند نسلکشی،مهاجرت اجباری و آسیمیلاسیون کُردها که از ۱۹۲۴ شروع و تا ربودن و تحویل دادن رهبر آپو به مقامات دولت فاشیست ترک تداوم پیدا کرد، هنوز هم در دستور کار است.
کُردها یکی از کهنترین خلقهای منطقه که برخوردار از فرهنگ مقاومت و جنگاوری چند هزار ساله بودند با قیام به مقابله علیه نظم نوین دولت-ملت و سیاستهای نسلکُشی برخاستند. قیام شیخسعید پیران در شمال کردستان و سمکو شکاک در شرق کردستان همزمان دارای یک علت اصلی پس از جنگ جهانی اول بودند. این دو قیام بر ضد نظم نوین دولت-ملت، سیاست انکار و نابودی ملی بود. با این تفاوت که یکی علیه دولت فاشیست ترک و دیگری علیه دولت فاشیست پهلویها مسلح شدند. دوگانگی نسلکُشی و قیام تا سالهای ۱۹۳۸-۱۹۳۹ تداوم یافت و نهایتا جنبشهای مدرن و احزاب ناسیونالیستی کُردی ظهور یافتند.
در کل، تمام قیامها و جنبشهای مدرن ناسیونالیستی کُرد هر کدام به نحوی و در مقابل یکی از این دولتها که کردها و کردستان در میانشان تقسیم شده بود، به مبارزه برخاستند. هر کدام در ممانعت از به پایان رسیدن مرحلهی نسلکشی ملی نقشهای مهمی ایفا نموند و اجازه ندادند کُردها به سرنوشتی همانند ارمنیها، آشوریها و دیگر خلقها دچار گردند. اما در عین حال دو مشکل اساسی هم داشتند: اول «کُردستانی آزاد ومتحد » در برنامه و اساسنامهی سیاسی هیچ جنبشی وجود نداشت و ندارد؛ هر جنبش صرفا در بخشی از کردستان فعالیت کرده و تنها کردهای ساکن در آن بخش را مخاطب قرار میداد. دوم اینکه جنبشهای ناسیونالیستی و احزاب مدرن هیچ کدام نظم جهانی و معاهدات بینالمللی را علت وضعیت مستعمرهی کردها و کردستان نمیدانستند و تنها با دولتهای منطقه در جنگ و ستیز بودند. حال اینکه کردستان در دو معاهدهی بینالمللی (معاهدی سایکس-پیکو در ۱۹۱۶ و معاهدهی لوزان در ۱۹۲۳ ) در میان دولتهای تازه تاسیس شدهی ترکیه، ایران، عراق و سوریه بهشکلی قانونی تقسیم شده بود و تا زمانیکه این پوشش قانونی-سیاسی برداشته نمیشد و ملت کرد سرمنشا اصلی استعمار را درنمییافت فقط با جنگ علیه این دولتها امکان نتیجهگیری بسیار ضعیف بهنظر میرسید. به نوعی دولتهای نام برده با اتکا به قوانین بینالمللی سیاست نسلکُشی، آسیمیلاسیون و نابودی کردها را اجرا مینمودند. قوانین بینالمللی این اجازه را به این دولتها میداد و امروز نیز تمام جنایات علیه کردها متکی بر قوانین بینالمللی است. در واقع کُردها در معاهدات و قوانین بینالمللی نسلکُشی شدند! دولت-ملتهای غولآسای فاشیست با کسب اجازه از معاهدات بینالمللی علیه خلقهای منطقه و بهخصوص خلق کرد، جنایات ضد بشریت انجام میدهند. حتی جنگ کردها با دولت ترکیه، عراق و ایران از یک نظر یکی از پایههای تامین مصلحت سیاست غربی است. درست همچون جنگ « فلسطین-اسرایئل» مسئلهی کرد با دولتهای مخاطب نیز برنامهریزی شده است. اگر چه رهبران و جنبشهای مدرن کرد با شجاعت و دلیری و به قیمت جانشان تا پای دار به مبارزه با این دولتها برخاستند و بسیار ی نیز به شهادت رسیدند، اما هیچ یک قادر به گام نهادن به فراسوی مرزهای رسمی نشده و نظم قانونی و سیاسی جهانی که مسئول اصلی وضعیت مستعمرگی خاورمیانه، کردها و کردستان بود را تحت سوال و فشار قرار دهند.
نوزایش کردها و ایجاد شکاف در نظم جهانی
ظهور و پیشرفت سریع جنبش آزادیخواه کرد به رهبری پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان) در شمال کردستان در اوایل دههی ۱۹۷۰ معادلات سیاسی منطقهای را به صورتی ریشهای به تزلزل درآورد. جنبشی که مراحل ظهور، پیشرفت و شکلگیری ذهنیتی، ساختاری و آن خارج از نظام جهانی بود. ظهور رهبری پ.ک.ک برنامهی ایجاد دومین فلسطین در کردستان را به هم ریخته بود، کردها متوجه علل مستعمرگی سرزمینشان شده بودند و از نظر داخلی برای نخستین بار مشترکا و همزمان علیه دولتهای استعمارگر بر سرزمینشان به جنگ و مبارزه برخاسته بودند. جمعیتی ۵۰ میلیونی پراکنده شده میان چهار دولت رفتهرفته هرچه بیشتر تحت تاثیر این جنبش قرار میگرفتند، مرزهای جغرافیایی و سیاسی معاهدات سایکس-پیکو و لوزان را درهم نوردید. انقلابهای ضد نظام جهانی در چین، ویتنام و نهایتا خلقهای ایران ۱۳۵۷ (۱۹۷۹م) در نظم استعمارگری شکاف به وجود آورد و شرایط مناسبی جهت تغییر در این برههی زمانی و وضعیت، برای خلقهای منطقه و به ویژه خلق کرد ایجاد نمود. در این شرایط ظهور رهبری استراتژیک ملی در کردستان تمام نیازهای مادی و معنوی ملی را فراهم آورد و انقلاب دموکراتیک کردستان همزمان به امیدی برای خلقهای منطقه نیز مبدل گردید. در تاریخ معاصر اولین بار بود که ملت کرد بدون قرار گرفتن تحت خدمت بیگانگان، در راستای منافع ملی خود به جنگ برمیخواست. رهبر ملی با اتکا بر استراتژی ملی، تمام کردها را متحدو در یک سنگر مشترک علیه استعمارگران منطقهای و فرامنطقهای گرد هم آورد. طی دو دهه جنبش آزادیخواه کردستان به رهبری پ.ک.ک به یک جنبش سیاسی موثر در سطح منطقه و جهان مبدل گشت. از میان خاکسترها، ملتی که تا آن زمان در «سکوت مطلق مرگ» به سر میبرد، ملتی مبارز و غیور چشم به دنیا گشود که هیچ قدرتی قادر به متوقف کردن و بازداشتنش از آزادی نبود. این نوزایش، همزمان پرده از چهرهی نظام استعمارگر بینالمللی برداشت و زوایای استعمار جهانی بر خاورمیانه و کردستان را هر چه بیشتر افشا نمود. علیرغم اینکه اروپا، دادگاه حقوق بشر اروپا از جنایات و نسلکُشیهایی که رژیمهای فاشیستی عراق، ترکیه و ایران در کرستان مرتکب شدند، چشم پوشی کردند و ارتش مخفی ناتو معروف به گلادیو در جنگ علیه گریلاهای آزادی کردستان کاملا از رژیم فاشیست ترکیه از لحاظ سیاسی، نظامی، تسلیحاتی، تاکتیکهای جنگ و فناوری جنگی حمایت به عمل آورد نیز، اما گریلا از نظر کمی و کیفی هر چه بیشتر پیشرفت نمود و روزبهروز جنبش آزادیخواه کردستان همانند ستارهای در ظلمت شب آسمان مشرق زمین تابناکتر و درخشانتر میشد.
جنبش آزادیخواه ملی در میان جامعه و فرد کرد تغییراتی ریشهای بهوجود آورد. نظم استعمارگری در ذهن و روح انسان کرد شکست و سکوت مرگ به ندای بلند آزادی و استقلال مبدل گشت. شکستناپذیری گریلا در مقابل ارتش ناتو موجب خیزش ملی در سرتاسر شمال کردستان شد. سالهای ۱۹۹۰-۱۹۹۱ خیزشهای سراسری مردمی و مطالبات استقلال و آزادی در تمام کردستان، خاورمیانه و جهان بازتابی وسیع یافت. مراحل تحزبی، گریلایی و مردمی شدن جنبش قطعی شده بود، مسئلهی کرد در سطح منطقه و جهانی مطرح بود. موقعیت استراتژیک رهبری و تعادلات سیاسی که در شام و خاورمیانه بهوجود آورده بود، نقشی کلیدی در این تحولات داشت. دولت ترکیه و ناتو متوجه این موقعیت رهبری بودند. زیرا تمام تلاشهای دشمن جهت سرکوب مردم و پاکسازی گریلا در کوهها و شهرها فاقد نتیجه بود. این تحولات شمال کردستان مستقیما جنوب کشور را نیز تحت تاثیر قرار داد و خیزش مردم کرد در بهار سال ۱۹۹۱ علیه رژیم استعمارگر بعث صدامحسین و تاسیس حکومت اقلیمی از نتایج این مبارزات بیش از دو دهه شمال کردستان بود. انقلاب کردستان در سطوح جهانی تاثیرات مهمی بهوجود آورده بود.
توطئه بینالمللی؛ تجدید پیمان سایکس-پیکو
جنگ ۸ ساله ایران-عراق به ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی دولت عراق آسیبهای عمیقی وارد کرد. پس از آن، جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ و اشغال کویت از سوی عراق، دولت صدامحسین را مورد هدف ناتو و آمریکا قرار داد. یکی دیگر از تحولات بزرگ سال ۱۹۹۱ سقوط بلوک سوسیالیستی شوروی بود که زمینه را جهت مداخلات آمریکا در منطقه فراهم کرد. سقوط شوروی روسیه و جنگ خلیج دو عامل اساسی اما ناتمام جهت مداخلات مستقیم آمریکا در خاورمیانه بودند. زیرا انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و سرایت زودهنگام آن به آسیای میانه، خاورمیانه و حتی کشورهای شرق اروپا تهدید جدیدی از سوی شرق برای جهان غرب بهشمار میآمد. پس از جنگ جهانی دوم این جدال در قالب جنگ سرد تدام یافت و نهایتا در سال ۱۹۹۱ جهان دو بلوکی کمونیستی-کاپیتالیستی با فروپاشی بلوک شرقی، یک طرفه شد.
بدون شک جنبش آزادی کردستان باید با مدنظر قرار دادن این تحولات و آیندهنگری بیشتری با وضعیت موجود مدارا مینمود. در این وضعیت روشهای خشونتآمیز و تعمق بخشیدن به گرایشات ملیگرایانه و جنگ کُرد-ترک و بین خلقها در راستای منافع آمریکا و ناتو قرار میگرفت. تغییرات استراتژیک در نحوهی مبارزاتی جنبش آزادیخواه و اعلام آتشبسهای متعدد از سال ۱۹۹۳ به بعد حکایت از درک همه جانبه وضعیت منطقه و «در پیشگیری رویکردهای مناسب با شرایط بهوجود آمده» مسئله کرد در ترکیه و منطقه داشت. حکومت لیبرال تورگوت اوزال با علاقهی فراوان حتی آمادگی خود جهت تغییر قانون اساسی ترکیه و شناخت حکومتی فدرال برای کردها را اعلام نموده بود. کردها بیش از ۲۰ سال جنگیده و ارادهی سیاسی خود را به طرف مقابل تحمیل کرده بودند و حال نوبت به نتیجهگیری سیاسی بود. اما این روند مسالمتآمیز تمام برنامههای بلندمدت آمریکا و ناتو را در منطقه نابود میکرد و نشان از کنترل خارج شدن مسئلهی کرد داشت. مسئلهی کرد و فلسطین باید بلاتکلیف در انحصار آمریکا و ناتو بهعنوان اهرمهای فشار جهت سوءاستفاده در مسائل خاورمیانه همچنان میماند. فضای سیاسی خشونتبار و جنگی خاورمیانه در تامین منافع آمریکا و ناتو نقشی کلیدی ایفا مینمود و وضعیت باید بر همین منوال به پیش میرفت. اما رهبر عبدالله اوجالان بارها آمادگی کامل خود را جهت حل مسئلهی کرد از طریق راهحلهای سیاسی و مسالمتآمیز اعلام داشت و این گرایش سیاسی از جانب برخی از محافل سیاسی داخلی ترکیه مورد استقبال قرار میگرفت، از همه مهمتر این که، روند سیاسی در منطقه برخلاف منافع آمریکا و ناتو بود، حتی ضد منافع آنها به شمار میآمد. به همین جهت تورگوت اوزال مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد، جناحهای طرفدار حل مسئلهی کرد و مذاکرات با پ.ک.ک یکی پس از دیگری از صحنهی سیاسی حذف شدند و نهایتاً ترکیه به فضای جنگی پیشین بازگشت.
نهایتاً دولت ترکیه در سال ۱۹۹۸ به مرزهای سوریه لشکرکشی و اعلام کرد اگر دولت حافظ اسد رهبر آپو را از مرزهای این کشور خارج نکند ارتش ترکیه وارد خاک این کشور شده و سوریه را اشغال خواهد کرد. دولت حافظ اسد بهشدت تحت فشارهای بینالمللی و منطقهای بود. یا میبایستی جهت دفاع از موقعیت سیاسی و قانونی جنبش آزادی کردستان با دولت ترکیه و جهان وارد جنگ میشد و یا باید رهبر آپو از سوریه خارج میگشت؛ از دیگر سو، تا آن زمان حزب دموکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی کردستان در جنگ نظامی بر سر حاکمیت در جنوب کردستان بودند، اما در یکم اکتبر ۱۹۹۸ رهبران این دو حزب به واشنگتن دعوت شده، توافق نموده و پ.ک.ک را یک جنبش تروریستی اعلام نمودند. همچنین از پ.ک.ک دعوت کردند که باید خاک جنوب کردستان را ترک کند. اساساً یکم اکتبر ۱۹۹۸ استارت توطئهی بینالمللی زده شد، زیرا قدرتهای توطئهگر از اتخاذ چنین موضعی از سوی دو حزب بزرگ کردستانی و تروریست اعلام کردن پ.ک.ک امیدوار بودند که خواهند توانست پ.ک.ک را محدود و فلسطینی دوم در کردستان ایجاد کنند. از این جهت نقش سران حزب وقت حزب دموکرات کردستان و اتحادیه میهنی کردستان استراتژیک بود. با برجسته کردن نقش سیاسی این دو حزب، کردها بهعنوان بزرگترین پتانسیل جنگی تحت کنترل آمریکا و ناتو قرار میگرفت و این قدرت سیاسی-نظامی بهعنوان دومین پایگاه آمریکا در منطقه مورد استفاده قرار میگرفت. به این جهت باید رهبری پ.ک.ک نابود و پ.ک.ک نیز پاکسازی میگشت. زیرا به مانعی بزرگ در مقابل «پروژهی خاورمیانهی بزرگ» آمریکا و ناتو تبدیل شده بود. پس از ۲۰ سال فعالیت سیاسی، این فشارها موجب خروج رهبر آپو در ۹ اکتبر ۱۹۹۸ از سوریه شد و بدینصورت توطئهی بینالمللی آغاز شد؛ توطئهای در مقابل کل خاورمیانه بود، اما بازیها، دسیسهچنینیها و دادوستدهای پشت پرده بر سر رهبر ملی کردها بود. نقش کلیدی رهبر آپو و مسئلهی کرد در معادلات منطقهای علت اصلی مورد هدف قرار گرفتن وی بود.
مبارزه با توطئهی بینالمللی؛ نقاب از رخ اروپا برداشت!
رهبر آپو در بسیاری از نوشتارهایش اشاره به اهداف توطئهی بینالمللی و ناعدالتیهای نظام بیرحم مدرنیتهی کاپیتالیستی علیه ملت مظلوم کرد نموده است. از طرفی رهبر یک ملت را جهت پناهندگی سیاسی به اروپا دعوت کردند، این دعوت از سوی گروهی از اعضای مجلس یونان بهصورتی رسمی انجام گرفت. اما از دیگر سو زمانیکه رهبر آپو به خاک یونان رسید با ضربالعجل خروج از مرزهای آن کشور مواجه شد. هیچ کشور اروپایی حاضر به اعطای حق پناهندگی سیاسی به رهبر ملتی که خود مسئول تمام نسلکُشیهای آن بودند، نشد! این در حالی است که طبق قوانین خود اروپا و اعلامیه حقوق بشر، اگر شخصی مورد تعقیب و پیگرد دولت یا یک گروه قرار گرفته باشد، حق پناهندگی در کشور دیگری دارد؛ بنابراین، آن عده از افراد سیاسی که مخالف دولت یا گروهی خاص هستند و مورد پیگرد و تعقیب قرار گرفته و جان آنها در خطر باشد، حق پناهندگی سیاسی را دارند. باید یادآور شد که در آن زمان در قانون اساسی ترکیه «حکم اعدام» هنوز لغو نشده بود و رهبر آپو از نظر قانونی دارای شرایط کامل حقوق پناهندگی سیاسی بود. حتی زمانی که خمینی در فرانسه بود از این حق استفاده نمود و برای مدتی در آنجا مستقر شد. در حقیقت مسئلهی کرد هیچ شباهتی به دیگر مسائل خاورمیانه، اعراب و حتی فلسطین هم نداشت. عمق مسئلهی کرد، دولتهای اروپایی را وادار نمود که ارزشهای انسانی و نسبتاً دموکراتیک خود را نیز زیرپا نهند. اروپا جای برای کرد آزاد و هویت ارادهمند نداشت، در واقع هر چند کردها جهت صلح و دوستی بسیار تلاش کردند، اما جز کوهستان دوستی نداشتند و جهان همه به آنها پشت کرده بود. ماندن و کسب حق پناهندگی سیاسی رهبر آپو در اروپا به این معنی بود که اروپا مستقیما وارد جنگی شود که خود در معاهدات بینالمللی برپا کرده بود. به همین جهت تمام فرودگاههای اروپا به روی رهبر آپو بسته شد. اگر در داخل مرزهای اتحادیه اروپا رویدادی ناخواسته متوجه رهبر آپو میگشت، عواقب سیاسی آن متوجه اتحادیهی اروپا میشود، در این شرایط باید در وهلهی نخست با حیلهگری از مرزهای اتحادیه اروپا اخراج میگشت، پس از این، سرنوشت رهبر آپو به پولپرستان اروپایی ربطی نداشت و اتحادیهی اروپا هیچ مسئولیتی قانونی و سیاسی در مقابل انسانیت نمیپذیرفت. تنها دولت وقت ایتالیا نسبت به دیگر دول عضو اتحادیه اورپا نرمش نشان داد که بلافاصله با فشارهای سیاسی آمریکا و ناتو مواجه شد.
مرحلهی نخست توطئه بینالمللی از ۹ اکتبر سال ۱۹۹۸ یعنی خروج رهبری از سوریه تا ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ یعنی ربودن وی در کنیا و تحویل دادن رهبری به دولت ترکیه است. در این مرحله هدف توطئهگران نابودی و سربهنیست کردن رهبر آپو بود. مرحلهای است که قدرتهای در پشت توطئه به رهبری آمریکا قصد داشتند از هر طریقی که شده از نظر فیزیکی، رهبری را از میان بردارند. شیوهی از میان برداشتن رهبر آپو قبلاً برنامهریزی شده بود، دسیسه از این قرار بود که اگر دولتهای عضو اتحادیهی اروپا و عضو ناتو به رهبر آپو پناهندگی ندهند، در این صورت ناگزیر به سوریه و خاورمیانه باز خواهد گشت و در هنگام پرواز بر فراز آسمان مدیترانه، هواپیمای حامل رهبر عبداللّه اوجالان را بهصورتی مخفیانه ساقط و منهدم کنند. هدف توطئهی بینالمللی درگام اول نابودی فیزیکی رهبر آپو بود، اما رهبر آپو زمانیکه در اروپا بود، متوجه این دسیسه شد و مانع از اجرای آن گشت. این سناریو باز در بلاروس و سفارتخانهی یونان در کنیا تکرار شد، اما هر بار رهبر آپو آگاهانه عمل نمود و این دسیسهها را آشکار ساخت. در این مدت رهبر آپو طی یکی از سخنرانیهایش در کانال تلویزیونی مَد تیوی (Med TV) در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۸ برای اولین بار بحث از توطئهای علیه خود و خلق کرد نمود. در سخنرانیهای بعدی هرچه بیشتر این موضوع را فاش و تلاش کرد تا اذهان عمومی را از دسیسهها، بازیهای سیاسی و توطئه آگاه سازد. اولین واکنش به توطئهی بینالمللی در زندانهای ترکیه تحت عنوان «نخواهید توانست خورشیدمان را به ظلمت بکشید» از ۹ اکتبر ۱۹۹۸ آغاز شد. این سلسله واکنشها که از زندانها شروع شده بود موجب به حرکت درآمدن مردم کرد در سرتاسر جهان شد. کردها سرنوشت خود را در سرنوشت رهبرش میدید و کاملا از خطرات احتمالی آگاه بودند. بههمین جهت لحظهبهلحظه تحولات را پیگیری میکردند و خود را جهت هر گونه احتمال ناخواستهای آماده میکردند. مقاومت رهبری با مقاومت زندانیهای سیاسی و از آنجا نیز به مقاومتی مردمی و ملی در سراسر ترکیه و جهان وسعت و ترویج پیدا کرد.
این در حالی بود که رهبر آپو بار ها از هدفش در سفر به اروپا بهصورتی شفاف بحث به میان آورده بود و حتی طی یکی از تحلیلاتش که از تلویزیون بهطور مستقیم در آن زمان پخش شد، اظهار داشت که با بازگشت از آنکارا به دیاربکر (آمد در سال ۱۹۷۸) حزبی شدیم، با آمدنمان به سوریه و خاورمیانه (در سال ۱۹۷۹) به ارتش گریلا دست یافته و با آمدن به اروپا (در سال ۱۹۹۸) به دولت دست خواهیم یافت. رهبر آپو همواره اهداف خود از سفر به اروپا برای اذهان عمومی تشریح مینمود. هدف رهبر آپو استفاده از موقعیت سیاسی، دیپلماتیک و قانونی اروپا جهت حل مسالمتآمیز مسئلهی کرد در تمام خاورمیانه بود. این یک استراتژیک جدید از سوی رهبر ملی بود که اتحادیه اروپا را ناگزیر به درون قضیهای میکشاند که خود ساخته بودند و حال باید خود جهت حل آن گام برمیداشتند. به همین جهت در بسیاری از روزنامههای اروپا رهبر آپو «مرد ناخواسته» اعلام شد. این استراتژی، تمام معاهد بینالمللی امضزا شده در مورد کردها و کردستان را زیر سوال میبرد، منافع اتحادیهی اروپا و بهویژه آمریکا را در منطقه به خطر میانداخت. با توسل به توطئه نقاب از چهرهی اروپا برافتاد و مشخص شد که اروپا تمدنی چند چهره است!
هنگامی که برنامهی اولیه عملی نشد، دولتهای توطئهگر (آمریکا، بریتانیا، یونان واسرایئل و…) و سرویسهای اطلاعاتی این کشورها با همکاری یکدیگر و طرح نقشهی آدمربایی، تحویل غیرقانونی به نیروهای امنیتی ترکیه و نهایتا اعدام رهبر عبداللّه اوجالان را در برنامهی کاری خود قرار دادند. این دومین مرحلهی توطئه بود که هدف از اعدام کردن رهبر آپو توسط دولت ترکیه و افروختن شعلهی آتش جنگی خونینتر از جنگ جهانی اول بود. رهبر آپو بارها ربودن و تحویل خود به دولت ترکیه را به ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتور اتریش-مجارستان در جریان جنگ جهانی اول تشبیه کرد که در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط یک متعصب ملیگرای هجده ساله صرب، گاوریلو پرنسیپ در سارایوو بوسنی به وقوع پیوست و جنگ جهانی با ترور او شعلهور شد. ترور ولیعهد امپراتور اتریش موجب جنگ جهانی اول شده بود و حال در پس ربودن و تحویل دادن رهبر آپو به دولت ترکیه اهداف جرقههای آغاز جنگ جهانی سوم در خاورمیانه نهفته بود. در واقع ماجرای وبودن رهبر آپو، توطئهای بود با هدف توطئهای بزرگتر! در این مرحله که از ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۰ تداوم یافت، رهبر آپو در سختترین شرایط، مبارزهای همه جانبه جهت خنثیسازی توطئه و اهداف آن در زندان انجام داد. نهایتا مراحل بازجویی وی را از سوی مقامات اطلاعاتی و قضای دولت به بازجویی دولت تبدیل کرد، جنایات دولت فاشیست ترکیه را فاش و هدف از تحول دادنش به ترکیه را برای مقامات وقت دولتی تشریح کرد. مقامات دولت فاشیست ترکیه سنگ یکی از بزرگترین پیروزیهای تاریخشان را به سینه میزدند و فضای نژادپرستانهای در داخل کشور ایجاد کرده بودند. آمریکا از طریق برپا کردن جنگ کُرد-ترک برنامهی مداخله به خاورمیانه را طراحی کرده بود، انتظار داشتند رهبر آپو دست به مقاومتی تنگنظرانه دهد و در نتیجه اهداف توطئهگران به انجام رسد. رهبر آپو در بسیاری از نوشتارهایش به این موضوع پرداخت و اظهار داشت زمانی که در هواپیما به مقصد ترکیه در حال پرواز بوده به این موضوع فکر کرده است. اما رهبری استراتژی فاش کردن، خنثیسازی و فاقد تاثیر کردن اهداف توطئه را در پیش گرفت. موضعگیریهای ایدئولوژیک-سیاسی رهبر آپو مانع از احقاق اهداف توطئهگران شد. دفاعیات رهبر آپو، هم مقیاس با اهداف توطئه و در وهلهی اول اهدافش منعطف به خنثیسازی توطئهای بود که علیه خلقهای منطقه در جریان بود. اگر توجه داشته باشیم رهبر آپو در دادگاه و کل دفاعیاتش نهتنها از ملت کرد، بلکه در مقابل غرب از تمدن شرق و خاورمیانه دفاعیه ارائه داد. در قبال قدرتهای غربی، صلاحدالدین معاصر قدعلم نمود که از کل ارزشهای مشرقزمین به تصفیه حسابی تاریخی با مدرنیتهی سرمایهداری برخاسته بود. یکی از بزرگترین دستاوردهای مبارزه با توطئه و توطئهگران در سالهای نخست این بود که آمریکا و ناتو نتوانستند استفادهی ابزاری از رهبری و جنبش آزادیخواه کردستان جهت مداخلات نظامی به خاورمیانه کنند. به این معنی قادر نشدند از این دریچه وارد خاک خاورمیانه شود.
این اقدام آمریکا بیفرجام ماند، اما بعد از مدتی بسیار کوتاه و در سال ۲۰۰۱ حملات ۱۱ سپتامبر در خاک ایالات متحده آمریکا انجام گرفت. در رسانههای جهانی این هواپیما ربایی و حمله به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک، به القاعده نسبت داد شود. حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ بهانهی ورود مجدد آمریکا به خاورمیانه بود که این طرح در اواخر سال ۱۹۹۸ و اوایل سال ۱۹۹۹ از طریق رهبر آپو خنثی شده بود. در واکنش به این حملات، ایالات متحده آمریکا «جنگ با تروریسم» و «حمله به افغانستان» را اعلام کرد. حال بعد از گذشت ۱۹-۲۰ سال از این رویداد جهانی، استدلالات جدی به میان آمدهاند که ثابت میکنند واقعهی ۱۱ سپتامبر یک توطئه بوده است؛ پیشتر از سوی آژانسهای اطلاعاتی«موساد و سیا» برنامهریزی و طراحی شده است. بعد از چند سال در سال ۲۰۰۳ آنهم به دلایل دیگر، بهانههای مداخلهی نظامی به عراق را فراهم و بدینصورت وارد خاورمیانه شدند. حتی در مورد ظهور داعش در سال ۲۰۱۴ ادعاهای جدی وجود دارند. قدرتهای مدرنیتهی سرمایهداری جهت تحکیم و تدوام حضور و موقعیت نظامیشان در منطقه به چنین ابزارهایی متوسل شدند.
بدون حمایت و مقاومت تاریخی ملت کرد و دوستانشان در کردستان، خاورمیانه و سراسر جهان تلاشهای یکطرفه رهبر آپو قادر نبود این دسیسهی کثیف را خنثی کند. پس از انتشار خبر ربودن و گروگانگیری رهبر آپو در رسانهها، کردها در همهی نقاط جهان به خیابانها سرازیر شدند. سفارتخانههای آمریکا و اسرایئل را به آتش کشیدند و خشم نهان در روح جریحهدارشان را متوجه جهانی که جز مصالح سیاسی-اقتصادی هیچ شناختی از عدالت، حقوق بشر، انسانیت و وجدان نداشت، ساختند. حمایت و مقاومت ملی جامعهی کُردستان از رهبر آپو پیشبینی نشده بود. در تهران، شام، قاهره، مسکو، آتن و تمام نقاط جهان میلیونها کرد خشمگین علیه این توطئه تظاهرات نموده و صدها تن از فرزندان قهرمان کرد جانشان را در مقابل رسانههای جهانی به آتش کشیدند و با به آتش کشیدن خود به جهان اعتراض کردند. ربودن و گروگانگیری رهبر آپو، تابلوی تراژدیک سرنوشت قاضی محمد، دکتر قاسملو، صادق شرفکندی و دهها رهبر دیگر را در اذهان زنده کرد. تاریخ بهشکلی بسیار بیرحمانه در حال تکرار بود، این تاریخ یا باید متوقف میشد یا اینکه جهانی که حاضر به رسمیت شناختن واقعیت کرد و کردستان نبود و سیاست نسلکُشی را تجدید و تحمیل میکرد، باید به آتش کشیده میشود. در حقیقت هنگام توطئهی بینالمللی خون شهدای ۱۵ فوریه خمیرمایه مبارزهی ملی شد و برای اولین بار در تاریخ معاصر شرق کردستان با این وسعت در انقلاب ملی مشارکت نمود.
در واقع دولت ترکیه و دولتهای توطئهگر از ترس خشم مردم کرد به «سیاست اعدام» خاتمه بخشیدند. هیچ دولتی انتظار چنین واکنشی فراگیر، غیرقابل کنترل و خشمگین از سوی جامعهی کرد را نداشت. این نخستین اعتراض سراسر کردها بهصورتی یکصدا، متحد و در سطح ملی علیه «سرنوشت تراژیک خلقی به رسمیت نشناخته» در قرن بیستویکم بود. ایران و شرق کردستان در آن زمان به یکی از اساسیترین پایگاههای اعتراضات مردمی مبدل شد. دولت استعمارگر ایران تا آن زمان بهطور مدام شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرایئل سر میداد، اما چون این توطئه در قالب منافع او هم قرار میگرفت در مقابل ستمی که متوجه کردها شده بود، هیچ عکسالعملی رسمی و سیاسی نشان نداد. برعکس مستقیما از توطئه حمایت کرد و با تمام شدت دست به سرکوب تظاهرکنندگان زد، صدها تن از مردم شهید شدند، هزاران نفر زندانی و دهها تن هنوز هم سرنوشت آنان نامعلوم است . این سلسله رویدادها هم بهعنوان وظیفهی ملی حمایت از رهبر ملی را بجا آورد و هم گامهای آغازین انقلاب ملی در شرق کردستان شد.
پس بینتیجه ماندن سیاست اعدام با مقاومت رهبری و خلق، مرحلهی سوم یعنی صدور حکم حبس ابد یا «فرسایش در حبس انفرادی جزیرهی امرالی» در دستور کار قرار گرفت. هنوز هم زندان امرالی با هیچ قانون و حقوقی مطابقت ندارد، کاملاً غیرقانونی و فراقانونی است. زیرا رهبر آپو در داخل مرزهای اتحادیهی اوپا ربوده و به گروگان گرفته شد؛ نظم امرالی آنچنان که جلو میدهند از سوی دولت استعمارگر، فاشیست و خونآشام ترکیه مدیریت و کنترل نمیشود. در تمام مراحل توطئهی بینالمللی نقش ترکیه فقط در سطح یک زندانبان بود و هم اکنون نیز اینگونه است! حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۲ با گرایش سنتز ترک-اسلام به این هدف به صورتی قارچآسا قدرت سیاسی در ترکیه را به دست گرفت. در اوایل با سوءاستفاده از عقاید دینی جمعیت مسلمان و متدین کرد خواستند طرفداران جنبش آزادیخواه کرد را تحت لوای اسلام جذب خود کرده و رهبری را از خلق و جنبش بگسلانند. رهبر عبداللّه اوجالان در پاسخ به این مقطع اقدامی معجزهگونه انجام داد. رهبر آپو این مرحله را به عنوان«زایش سوم» تعریف نمود. زیرا قدرتهای توطئهگر در امرالی«قتل تدریجی» رهبر آپو را طراحی نموده بودند.اما علیرغم شرایط غیر قابل تحمل امرالی، رهبر آپو یکی از بزرگترین انقلابهای ذهنیتی و سیاسی را در شرایط مطلق مرگ بهصورتی معجزهآسا رقم زد. در آن شرایط دشوار که انسانی عادی قادر نیست ۶ ماه تحمل نماید، تاریخ تمدن دولتگرا را موشکافی و مورد بازخواست قرار داد. مدرنیتهی کاپیتالیستی را به عنوان آخرین حلقهی تمدن دولتگرا آنالیز و عنوان نمود و در نهایت به حل مسائل خارج از تمدن دولتگرای موجود و در قالب «مدرنیتهی دموکراتیک» دست یافت. تمام جنبشهای سوسیالیستی در جهان همزمان با سقوط شوروی منفعل شدند، به بنبست رسیده و تسلیم نظام مدرنیتهی سرمایهداری شدند. اما با انقلاب و زایش سوم انقلاب آزادی کردستان و کرد به قدرتی جدی مبدل شدند. نظریهها و اندیشههای رهبر آپو در زندان انفرادی جزیرهی امرالی انعکاسی جهانی یافت و مورد توجه تمام جوامع خاورمیانه و جهان قرار گرفت. به خصوص ارائه سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک بهعنوان آلترناتیو نظم دولتی در نوروز سال ۲۰۰۵ از زندان انفرادی امرالی، به امید خلقهای خاورمیانه مبدل گردید و پایههای نظم امرالی را به تزلزل درآورد. به این طریق سیاست فرسایشی در زندان امرالی هم خنثی شد.
توطئه در چهرهی صلح و دوستی ظاهر شد!
در فاصلهی میانسالهای ۱۹۹۳-۲۰۱۳ رهبر آپو جهت حل مسئلهی کرد در کل ۷ بار اعلام آتشبس یک طرفه کرده است. هر کدام از این آتشبسها در مقاطع زمانی متفاوت و در شرایط سیاسی متفاوت اعلام شدهاند. اما در کل جنبش آزادی کردستان از کوچکترین فرست جهت حل مسئله از طریق روشهای مسالمتآمیز استفاده کرده است. اما دولت به جای رویکردهای استراتژیک و ریشهای همیشه سعی نمود از این شرایط سوءاستفاده کند و در کمال فرصتطلبی با تهاجم، پرکردن زندانها، قتل وعام و استفاده از تمام راهورشهای جنگ ویژه به این رویکرد جنبش پاسخ داده است.
علارغم تمام این حملات قدرتهای توطئهگر، با ضد حملاتی پیدر پی از طرف جنبش آزادی کُردستان با شکست مواجه شدند. جنگ ویژه، سرکوب ونهایتا سیاستهای صد سالهی امنیتی در رویکرد دولت با مسئلهی کرد شکست آورده بود. مراکز جنگ ویژه اپراسیونی جدید با فرمتی متفات جهت نابودی و تصفیه جنبش از سال ۲۰۱۳ به بعد در پیش گرفتند. محتوای آن در رسانههای دولتی «پروسهی چارهیابی» عنوان شد، اما در واقع دولت قصد داشت «مدل ببرهای تامیل» را که در سریلانکا بر سره میزه مزاکرات پاکسازی ونابود شدند بر جنبش آزادیخواه کُردستان پیاده کند. ببرهای تامیل از سال ۱۹۸۳ تا سال ۲۰۰۹ یعنی پس از ۲۵سال مبارزه و ۱۰۰ هزار قربانی که یکی از قدرتمندترین جریانهای اتونومیخواه در جهان بشمار میآمدند، نهایتاً از طریق توطئه به سرحد تصفیه رسیدند. اما نه در سنگرهای جنگ، بلکه هنگامی که بر روی میزهمزاکرات در حال مزاکرات با دشمن بودند غافلگیر ونابود شدند. این طرح چون در سریلانکا نتیجهبخش بود، امیدوار بودند در مورد انقلاب کُردستان نیز ثمربخش باشد. از روز آغاز تا روز آخر دولت وقدرتهای که خواستار مزاکرات بودند هدفی جز پاکسازی ونابودی جنبش آزادیخواه در سر نداشتند. اما اگر جنبش وارد این مزاکرات نمیشد با برچسبهای جنگطلبی وخشونتطلبی مواجه میشد واگر هم وارد این مزاکرات میشد با خطر جدی امنیتی روبهرو میگشت. حل این دوگانگی و برملا ساختن اهداف این مرحله نیازمند مبارزهای نفسگیر و ماهرانه بود.حتی این گونه مبارزات دوشوارتر و سختتر از مبارزاتی علنی و نظامی است. بهنام صلح و حل مشکلات از طریق راهکارهای مسالمتآمیز در واقع هدف نابودی و ریشهکن کردن ارادهی سیاسی ملی کُردستان بود. توطئه همچنان تداوم داشت و هر بار از طریق برنامهای جدید وارد میشد. در این مرحله نیز رهبر عبدو اللّه اوجلان حساس ودقیق عمل کرد، جنبش آزادیخواه کُردستان رهبر آپو را به عنوان بالاترین مقام مزاکرات جناح کُرد مشخص کرد ه بود وراهنمای جنبش، جزیرهی امرالی بود.
.
جنگ در میان رژیم استعمارگر، فاشیست ودیکتاتور ترکیه وجنبش آزادیخواه جلوهای دیپلوماتیک به خود گرفته بود، اما در این مرحله نیز از تحرکات نظامی-اطلاعاتی دشمن چیزی کم نشد. دولت سعی میکرد با فضاسازی صلحطلبی موقعیتی استراتژیک کسب کند وضربهی نهایی مرگبار را به جنبش و ارادهی خلق وارد کند. اما در مقابل جنبش آزادی کُردستان شناختی کافی هم از دولت استعمارگر، فاشیست ودیکتاتور ترک داشت وهم از قدرتهای که در پشت چهرهی صلحطلبی پنهان شده بودند. به همین جهت جنبش آزادی کُردستان هم سعی نمود به بهترین نحوه از این شرایط استفاده کند. مزاکرات صلح در واقع جنگی ایدئولوژیک، سیاسی، دیپلوماتیک وارادی تمام عیار در میان دو قدرت بود که جز صلح همه چیز بود.
رهبر آپو بعد از مدتی طولانی بر سر به امزا رساندن پروتوکولهای رسمی اسرار میورزید ودولت چون نیت پیش روی در روند صلح را نداشت در تلاش بود روند صلح فقط در سطح دیالوگ بماند ووارد مراحله امزای پروتوکلهای رسمی نگردد. با پافشاری ومهارتهای دیپلوماتیکی رهبر عبدو اللّه اوجلان هیئت مزاکره کننده دولت وهیئت مزاکره کننده حزب دمکراتیک خلقها در امرالی مطابقتی مشترک را در ۲۸ فوریه ۲۰۱۵ به عنوان اولین گامهای صلح در کاخ دلمهباخچهی استانبول با خضور رسانهها به امزا رساندند. دولت پس از مدتی دریافت که در بازی صلح که خود طراحی کرده بود، طرف بازنده است. از طرفی نمیتواند ضربهای به جنبش ورهبران آن وارد کند واز طرف دیگر اگر روند صلح بیش از آن به پیش میرفت کار به تغییر قانون اساسی ودمکراتیزاسیون ترکیه خواهد کشید. به همین جهت رهبر فاشیست و دیکتاتور حزب ( آ.ک.پ) رجب اردوغان پس از گذشت چند روز در حضور رسانهها منکر مطابقت دولمه باخچه و پروتوکل مشترک شد، از این طریق ماسک از چهرهی دولت افتاد و دستش رو شد.
از سال ۲۰۱۴ به بعد موج تازهای از تهاجمات همه جانبه دولت به جنبش آزادی کُردستان آغاز شد. ابتدا دولت از دیدار هیئت حزب دمکراتیک خلقها به امرالی ممانعت به عمل آورد، حتی اجازه نداد خانواده ووکلای رهبرآپو از امرالی دیدار کنند. سیاست منزوی سازی رهبری در امرالی نشان از موج تهاجمات ونسلکُشی سیاسی دولت فاشیست ترک علیه تمام پایگاههای مردمی ودمکراتیک وهمزمان گریلا بود. در سال ۲۰۱۴ دولت فاشیست، سرکوبگر ودیکتاتور ترک حملاتی جدید تحت عنوان «طرح بهزانودر آوردن» را در دستور کار قرار داد. در این حملات دشمن با ژتهای جنگی، تانک، هلیکوپتر وارتش به مجالس وسازمانهای مردمی شهرهای جزیر، سلوپی، شرنخ، گوهر ودهها شهر کُردنشین دیگر حمله کرد. صدها انسان غیر مصلح طی این حملات اعم از زن،کود ک و کهنسال به شهادت رسیدند. کسانی که جهت دفاع از خود و حفظ جان مجروحین غیرنظامی به زیرزمینیها پناه آورده بودند از طرف ارتش دولت فاشیست ترک، زنده سوز و به قتل رسیدند. دولت فاشیست ترک در تجمعات مردمی ومتینگهای، آمد (دیاربکر)، سوروج وآنکارا بمبگرازی وصدها تن از مردم بیگناه را به قتل رساند.
درواقع کوچکترین تحرک در امرالی به معنی سیاست ورویکرد دولت نسبت به تمامی کُردها است. واقعیت از این قرار بود که جنگ اصلی در امرالی جریان داشت ومنزویسازی رهبرآپو استارت این موج تهاجماتی بود که در گام دوم صدها هزار تن از اعضای حزب دمکراتیک خلقها به صورتی غیر قانونی زندانی شدند. همزمان تهاجمات هوای ارتش به مناطق حفاظفتشدهی مدیا به صورتی فشرده آغاز شد. استراتژی دولت مبنی بر نسلکُشی کُردها از طریق مزاکرات شکست آورد و از سربیچارگی باز به جنگِ نظامی وسیاستهای امنیتی روی آورد.
جنگ عزم وارادهها
۱ ۲سال از تو طئهی بینالمللی میگذرد وحال در بیست ودومین سالروز آن هستیم. تمام مراحل توطئه واهداف آن از طرف رهبر آپو با مبارزهای نفسگیر ولحظه به لحظه خنثی وفاقد قدرت تاثیر گذاری شدند. این جنگ عزو و ارده بود که تانکها، توپها و حتی ارتشهای بزرگ هم قادر به پیروزی در آن نبودند. زمانی که شوروی از هم فروپاشید از نظر حجم و قدرت نظامی یکی از ابرقدرتهای جهان بهشمار میآمد، اما توان نظامی نتوانست از سقوط یک نظم هفتادساله جلوگیر کند. زیرا در طول تاریخ بشریت همیشه قدرت اندیشه، اراده و ایمان فاکتور تعیین کنندهای این گونه جنگها بوده و هست! التبه باید به یکی از اساسیترین نکات و حتی استراتژیک توطئه پس از سال ۲۰۰۰ اشاره کرد؛ پس از آنکه قدرتهای توطئهگر قادر نبودند رهبری را از نظر جسمانی از میان بردارند ،رویکرد موزیانهتری در پیش گرفتند. با تمام مهارت تلاش کردند ارتباط رهبری را از جنبش و خلق قطع کرده و از این طریق از قدرت تاثیر گذاری رهبری بر خلق و جنبش بکاهند، یا بگسلانند. در این صورت به شکلی مترادف به خلق وجنبش هجوم بیاورند و به این طریق به نتیجهی نهای دست یابند. پس از تصفیهی جنبش و نیروی سازمانیافتهی خلق نوبت به رهبری میرسید. در حقیقت «منصب رهبری» در انقلابها بالاترین حالت فشرده شدهی ارادهی یک خلق و ملت است که در یک شخصیت تجلی مییابد و ملت همان رهبریتی است که در روح و روان افراد یک ملت نهادینه میشود. هدف از توطئهای بینالمللی به رهبریت آمریکا نیست و نابودی رهبر آپو و تصفیهی جنبش آزادی بود.این طرح پلید با پیشبینیهای عمیق،ایستار ایدئولوژیک،فلسفی،سیاسی و عزم بزرگ رهبرآپو و مقاومت تاریخی ملت مقاوم کُرد به نتیجه نرسید.زمانیکه طرح نیست و نابودی نتیجه نگرفت سناریوی «نظام منزوی سازی» (ایزولاسیون) در دستور کار قرار گرفت. سیستم منزوی سازی فرمت جدید تداوم توطئه از طریق راه و روشهای متفاوتتری است. سیستم منزویسازی که نام جدید تداوم توطئه و در عین حال پنهان سازی آن میباشد، در بیست و دومین سال به صورت سیاست نسلکُشی در کُردستان و در کمال بی وجدانی ادامه دارد.
قدرتهای که نظام امرالی را تاسیس کردهاند ورهبری را با پایمالکردن تمام ارزشهای حقوقی، آزادی ودمکراسی به گردوگان گرفتهاند، تهاجمات نسلکُشی دولت استعمارگر، فاشیست وقتل وعامگر ترک علیه ملت کُرد را مشاهده میکنند. در امرالی قوانین بینالمللی پایمال میگردد، قوانین مصلحتی کثیف بینالمللی اجرا میگردد. قوانین اتحادیهی اورپا و احکام دادگاه حقوق بشر جز سرپشکردن سیاستهای استعمارگرایانه و سرکوبگر قدرتهای منطقهای نقشی ایفا نمیکنند. دادگاه حقوق بشر اروپا تحت لوای عدالت وحقوق توطئهای که علیه کُردها صورت گرفت را نادیده گرفت وبدین صورت دعوای آزادی وابراز موجودیت یک ملت را به دعوای فردی تقلیل داد؛ بدین طریق دادگاه حقوق بشر اروپا شریک جرم یکی از بزرگترین جرائم تاریخی شد. اعلامیه جهانی حقوق بشر، دادگاه حقوق بشر وسازمان منع شکنجه در مورد دعوای تاریخی، اجتماعی وسیاسی کُردها به عنوان مکانیزم سرپوشی سیاست نسلکُشی دولتهای منطقه عمل کرده ومیکنند.
از این تاریخ باید دو نتیجهی اساسی گرفت. اول اینکه بدون مبارزه وکسب قدرت مبارزاتی هیچ حقی به دست نخواهد آمد. دوم اینکه آمریکا واتحادیهی اورپا «قدرت نجاتدهندی» هیچ ملت، گروه وفردی در جهان نبوده ونیستند. جهان مدرنیتهی سرمایهداری جهانی استوار بر تمایز حق از ناحق، ظالم از مظلوم ونیکی از بدیها نیست! در جهان سرمایهداران فقط قدرت، توان ومصالح وجود دارد؟ حال بسیاری از احزاب، روشنفکر ومردم ما از نگاه «ناجی ونجاتدهند» به این قدرتها مینگرند، این تصورات فقط شعاراند وکاملاً با واقعیات مغایرت دارند. انقلاب، اثر خلقها است؛ هیچ خلقی بدون رهبر و نیروهای پیشاهنگ قادر به تحقق انقلاب نخواهند بود؛ اما رهبران و پیشاهنگان نیز بدون قدرت سازمانیافته خلق قادر به احقاق انقلاب نخواهند بود. خلقها صاحبان اساسی انقلابها هستند. در حقیقت قدرتهای مدرنیتهی سرمایهداری دشمنان نامرایی و پنهانی در پشت تمام جنگهای منطقه علیه ارادهی خلق هستند که در تلاشاند جلوهای بشردوستانه، آزادیخواهانه و عدالتخواه به خود ببخشند!
توطئه ویا دسیسهچینی به طرح برنامههای حیلهگرانه ومغایر با قوانین از طریق راه وروشهای قاچاق اطلاق میگردد. آمریکا، بریتانیا، اسرایئل واتحادیهی اورپا رهبریت این حیلهگری غیرقانونی، نامشروع وناانسانی را علیه کُردها به عهده گرفتند وبدین صورت مستقیماً «نسلکُشی کُردها» را هدایت ومدیریت نمودند. با ژرفابخشیدن به دشمنی و جنگ کُردها ودولت فاشیست ترک از هردو طرف استفادهی ابزاری کنند.
نقش خیانت ملی در توطئهبینالمللی؟
بسیار جالب است که جامعهی کُرد ۱۵ فوریه را به عنوان «روز سیاه» نامگذاری و جهت اعتراز به توطئهی بین المللی در آن روز ودر سرتاسر جهان دست به یک سلسه اعترازات وسیع زدند. اما ۱۵ فوریه برای بیگانهپرستان روز جشن وپایکوبی بود؛ زیرا در توطئه دست داشتند، شریک شادی دولت فاشیست ترک بودند. حتی زمانیکه رهبر آپو در ایتالیا بود به نام وزارت داخلی حکومت اقلیم که وزیر وقت آن از حزب دمکرات کُردستان بود، از طریق یک درخواستنامهی رسمی رهبر آپو را تروریست وخواهان دستگیری ایشان شدند. فعالیتهای وسیع دیپلوماتیکی جهت دستگیری و تروریست معرفی کردن پ.ک. ک انجام دادند. رهبرآپو به عنوان شخصیتی که کوچکترین چشمپوشی از اشتباهات، نقص وخطاهای هیج حزب، گروه وافراد ی حتی سازمانی که خود بنیانگذاری کرده بود، نمیکند؛ مانعی جدی در مقابل منافع گروهی که رابط اقتصادی با دولت استعمارگ وفاشیست ترک داشتند بوده وهست. نتیجتاً در مقابل واگذاری سرنوشت شمال کشور به دست دشمن در جنوب آن قلمروه قدرت دست وپا کردند.
روابط خانواده بارزانیها و ح.د.ک بادولت فاشیست ترک هرچند پیشینهای بسیار طولانی دارد، اما پس از به قدرت رسیدن با حمایت کامل دولت اسرایئل وآمریکا در جنوب کُردستان وبه کنترول گرفتن اقلیم، روابط این دو طرف زوایای پیچیده وچند بعدی به خود گرفت. انقلاب آزادی ودمکراسی کُردستان دولت ترک وخانوادهی بارزانیها را در یک جبههی متحد به متفقین استراتژیک تبدیل کرد. آمریکا در ۱ اکتبر سال ۱۹۹۸ در واشینگتون زمینههای خیانت ملی را مستحکم ساخت. چنان که دولت فاشیست ترک در روند صلح به دنبال فرصتطلبی بود، حزب دمکرات کُردستان نیز در روند «کنگرهی ملی کُردستان» همین سیاست را پیروی کردند. روابط پیجیدهی این حزب با استعمار گران وفشار دولتهای استعمارگر ترک وایران مانع از احقاق خیال صدسالهی جامعه کرُدستانی شد. جنبش آزادی در تکاپوی اجرای کنگره مبارزه میکرد وحزب دمکرات کُردستان جهت برملاسازی آن! زیرا کنگرهی ملی کُردستان به دیکتاتوری تک حزبی پایان میبخیشد وتمام احزاب وجریانهای سیاسی کُردستان را زیر یک استراتیژی ملی جمع ومتحد میساخت. دولت ترک تاکنون نیز به چشم یک مستعمره به جنوب کُردستان مینگرد وتمام رویکردهای سیاسیاش بر این منوال است. جنوب کُردستان را یکی از استانهای خود و مقامات آن را از استانداران و مقامات محلی خود میبیند. دولت استعمارگر وفاشیست ترک به بازار فروش نیاز دارد وحزب دمکرات به فروش نفت وبارزگانی منابع کُردستان، این روابط را صمیمانهتر و بی مبدانهترساخت. البته جنبش آزادی کُردستان هیچ گاه مخالف با روابط این دو طرف نبوده و نیست. سوال اینجاست، این روابط به حساب چه کسی وبه چه قیمتی است؟ این روابط نباید به منافع ملی آسب برساند وموجب شود دشمن از یک جناح سیاسی علیه جناحی دیگر سوءاستفاده کند. در فرهنگ سیاسی تمام ملل وبر پایهی قوانین کشورها، به عدم وفاداری مجرمانه اشخاص به منافع میهن خود، «خیانت بزرگ یا خیانت ملی» گفته میشود. مشارکت در جنگ علیه کشور خود، کوشش در براندازی حکومت کشور، جاسوسی در نیروهای نظامی کشور، دیپلماتها یا سرویسهای اطلاعاتی کشور برای نیروهای بیگانه وسوءقصد به رهبر یا مقامات بلندپایهی کشور از جمله موارد خیانت بزرگ تعریف وبهشمار میآیند. خیانت بزرگ از جرایم سنگین بهشمار میآید وکیفر آن در بسیار ی از کشورها مرگ است! متاسفانه هرچند کُردستان سرزمین قهرمانان وشیردلان است اما مترادفا همیشه خائن هم داشته است که هر گاه در پوششی جلوه میکنند.
درجهانی زندگی میکنیم که هر ارزشی را میتوان با قدرت مالی خریداری کرد. هر ارزشی قیمتی دارد وهیچ ارزشی در جهان سرمایهداری وجود ندارد که نتوان قیمتی برای آن تعیین کرد؛ حتی اگر این ارزش میهن، ملت وارزشهای والای انسانی واخلاقی باشد! حال که رسانهها از عقد پیمان ۲۵ سالهی مخفیانهای در بین نیچیرفان بارزانی ودولت ترک دم میزنند، سکوت شرمآورانهشان در مقابل کشتار صدها تن از روستانشین غیرنظامی مناطق مرزی و تجاوز ارتش متجاوزین به خاک و سرزمین ما مفهوم پیدا میکند؟ وعمق همکاری این خانواده با دولت استعمارگر وفاشیست ترک علیه تصفیهی جنبش آزادی کُردستان هرچه بهتر قابل درک است؟
آزادی یک ملت، بستگی به سطح اتحاد، عزم ورزم آن ملت دارد!
در نتیجه، باید هر فرد کُرد در اعماق ذهن وروحش حک کند که «جز خود» دوستی ندارد. با اتکا بر قدرت دیگران ارزشهای غیرقابل سنجشی همچون آزادی، عدالت ویکسانی به دست نخواهد آمد؛ حتی اگر به امپراتوری هم دست بیابید فرجام آن، ناامیدی، شکست وسقوط خواهد بود. دانش تاریخ به میزان کافی سرشار از داستان ظهور وسقوطها، فراز ونشیبها، شادی وتراژدیهای مللی از این قبیلاند. داستان صفر رهبر عبدو اللّه اوجلان به اورپا داستان وسرگذشت یک فرد نیست؛ بلکه داستان وسرگذشت یک ملت است که به میزان کافی این حقیقت تاریخی را شرح میکند. جهانی که بالاترین ارادهی ملی مارا نمیپذیرد وحاظر نیست از کوچکترین حقوق انسانیاش استفاده کند، حتی گروهی را علیه گروهی دیگری میشوراند، چگونه وبه چه دلیل برخی از ماهارا میپذیرد؟ ملتی که فاقد قدرت تشخیص منافع خود وتوان دفاع از آنها باشد، فاقد ارادهی ذاتی ومتکی بر نیروی ذاتی خود باشد، نباید در انتظار هیچ دوستی باشد، چون در قانون سیاسی جهان این قدرت وتوان دفاع مشروع از خاک ومیهن است که معیار وملاک دوستی ودشمنیها را مشخص وتعیین میسازد.
اتحادیهای اورپا تا زمانیکه به جرائمی که علیه ملت کُرد مرتکب شده اعتراف نکند و جهت تلافی این جرائم دست به اقدامات جدی جهت آزادی رهبر ملی کُرد در زندان امرالی نزند، در تاریخ ملی کُردستان و خاورمیانه همچنان مجرم اصلی «نسلکُشی» کرُدها معرفی خواهد شد. این لکهی ننگی است در پیشانی ارزشهای تمدن اورپا که پاککردن آن در دست خود او است. روز ۱۵ فوریه چون تمام ملت کُرد متحد ویک صدا علیه خیانتی که به ارزشهایش شده وبا تمام قدرت ابراز اعتراز کرد، حکم اعدام رهبر آپو متوقف شد. حال پس از ۲۲ سال برای اولین بار سازمان منع شکنجه به صورتی رسمی اعتراف میکند که «نظم منزوی سازی در امرالی مغایر با مبانی حقوق بشر وجهانی» است! قدرتهای که نظام امرالی را تاسیس وپایگذاری کردند حال قادر به دفاع از آن نیستند. زیرا تمام پایه واساسهایی که نظام امرالی متکی بر آن بود با عزم ورزم ملی تحت رهبریت رهبرآپو از هم پاشیده است. توطئه بینالمللی در نتیجهی ایستادگی مستحکم خلق در پشت رهبرش خنثی شد؛ در نتیجهی مبارزهی تمامیتمند رهبری، خلق وجنبش آزادی کُردستان، خلقها وآزادیخواهان جهان دیوارهای امرالی فروپاشیده است. بنیانهای فکری، سیاسی وقانونی سیاست ایزولاسیون درهم شکسته است. همچنین شکست سیاست ایزولاسیون تعبیری شفاف از شکست سیاست نسلکُشی کرُدها نیز میباشد.
ملتی که در حال جنگ جهت کسب استقلال و آزادی با دشمنی خونآشام،فاشیست و وحشی به مانند دولت ترک در فضای جنگی خاورمیانه باشد، همشبی کشتی است در میان امواج طوفانی دریا؛ دریا طوفانی است و دزدان دریای همه جا در کمین غارت کشی هستند.جان سرنشینان کشتی در این دریای طوفانی به دست ناخدا است . ناخدا اگر چه مسئول و فرماندهی کشتی است ،اما بدون همکاری سرنشینان و فداکاری آنان قادر نخواهد بود در مقابل غارتگران و متجاوزین از کشتی دفاع کند و به تنهای کشتی را به صاحل برساند. فضای جنگی کُردستان و خاورمیانه آنچنان بر ما تحمیل میکند که باید هر فرد کُرد همچون یک ناخدا مسئولانه، دقیق و حسابشده عمل کند. زیرا سرنوشت تمام سرنشینان این کشتی یکی است، اگر قرار باشد به صاحل برسیم همگی خواهیم رسید و اگر هم قرار باشد غرق شویم همگی غرق خواهیم شد. سرگذشت کشتی حضرت نوح پس از گذشت هزاران سال حال در همین جغرافیا گریبانگیر خلقهای خاورمیانه شده است. فقط بیگانهپرستان و خدانشناسان با ما هم فکر نیستند و چنان میپندارند که در این هوای طوفانی بدون کشتی و ناخدا هم میتوان از طوفان، غارتگران و متجاوزین جان سالم به در برد و به صاحل رسید. حتی فکر میکنند که اگر کشتی را به دست خود تحویل غارتگران دهند، شاید رحمی به حالشان شود و مورد عفو متجاوزین قرار گیرند!
جز این گروه، تمام سرنشینان هم فکر و هماعقیدهاند. به عنوان ملت نیاکان ما هزاران سال در این فضای طوفانی زندگی کردند، اما هرگز اجازه ندادند کشتی ما غرق اعماق دریا گردد؛ برعکس این غارتگران مغول، هلنی و نمرودی بودند که اجسادشان هنوز هم در ته دریا است. نیاکان ملت کُرد گوتیهاِ، هوریها، مادها ولولویها هر گز به سرزمین هیچ ملتی حملهنکردند، اما هیچ وقت در مقابل متجاوزین و اشغالگران سرزمین و خاکشان هم سرخم نکردند! حال متجاوزین و غارتگران کُردستان در تمام جبهههای جنگی در حال شکست هستند، در سوریه،لیبی و جنوب کُردستان و کوههای زاگرس وحفتانین! استعمارگران،متجاوزین و غارتگران فاشیست ترک با توصل به یک گروه خائن دسیسههای جدیدی در سر داردند. رسانههای نزدیک به حزب دمکرات کُردستان در این اواخر جنیش آزادی کُردستان را عامل تهاجمات دولت استعمارگر و اربابانشان به خاک کُردستان نشان داده و تقاضای ترک مناطق کوههای جنوبی که تحت کنترول گریلا میباشد، میکنند. از پ.ک.ک میخواهند که از کُردستان خارج شود،اما از ارتش متجاوز و اشغالگر ترک دعوت میکنند که وارد خاک کُردستان شود؟ همچنین از یگانهای مقاومت شنگال میخواهند که شنگال را ترک کند. از مقامات رسمی حکومت خودگردان روژآوا میخواهند که کنترول سیاسی- نظامی را به دست احزاب نزدیک به بارزانیها بدهند. در نوار مرزی جنوب و روژآوا خندق میزنند، تجهیزات نظامی سنگین مستقر میکنند. لشکرکشی حزب دمکرات کُردستان به مرزهای روژآوا و مستقرکردن صلاح سنگین در این نواحی گزارش طرحهای جدیدی میان دولت فاشیست ترک و همکارانش دارد. آنچه را که دولت فاشیست ترک خود موفق به آن نشد، حال به دست حزب دمکرات کُردستان انجام میدهد. صحنهای بسیار تراژدیک است! هر دو سوی مرز، زمانی در دست رژیم بعثی سوریه و رژیم بعثی عراق بود و حال که هر دو سوی مرز به دست حکومت اقلیم کُردستان و حکومت خودگردان روژآوا است باز هم همان «مرز» است؟ با این تفاوت که حال لولهی اصلحههای حزب دمکرات کُردستان روبه روژآواست! با کمال تأسف، باید لولهی تفنگ نظامیان حزب دمکرات کُردستان رو به سوی متجاوزین واشغالگران میهن بود، نه انقلابیون کُردستان؟
مبارزه با توطئهی بینالمللی، جنگ ارادهها است که تضعیف شده، شکافهای عمق در آن به وجود آمده و در حال متلاشی شدن است. قدرتهای توطئهگر هنگامی که رهبرآپو را به گروگان گرفتند،مدعی شدن در عرض شش ماه انقلاب دمکراتیک کُردستان را متلاشی و نابود خواهند کرد! اما حال انقلابیون و متفقین انقلاب آزادی کُردستان تحت رهبری رهبرآپو قدرتمندتر و موثرتر از ۲۲ سال پیش به سوی مقاصد نهای انقلاب در حال راهپیمایی میباشند. انقلاب کُردستان بعد از بهگروگانگیری رهبری متوقف وتضعیف نشد؛برعکس از مرزهای کُردستان عبور وبه انقلاب دمکراتیک خلقهای مظلوم خاورزمین و جهان مبدل شد. به گفتهی رهبر آپو: هیچ مانعی قادر به متوقفسازی «ارادهی انقلابی» نیست.دیالکتیک انقلاب دمکراتیک کُردستان از این قرار است که تهاجمات علل تضعیف انقلاب نبوده و نیستند، بلکه علت شکلگیری ارادهی آهنین ورشد انقلاباند.
از نظر جامعهشناسی و علمی نفاق و تفرقههای داخلی ناشی از استعمارزدگی اجتماعی و فرهنگی است و نباید به صورتی مستقل از آن وکاوی گردد. انقلاب آزادی کُردستان از دیدی تاریخی،اجتماعی و سیاسی به این معضل مینگرد و مبارزه با این سرطان اجتماعی را بخشی از مبارزه با استعمارگرای میبیند. ظهور و سقوط نفاق و تفرقههای ملی در تاریخ کل ملل مستعمره، مستقیماً وابسته به ظهور و سقوط استعمارگری بوده است. نکات مشترک هر دو پدیده، اتکا بر خودکامگی و تمامیتخواهی است که یکدیگر را تغذیه میکنند. در این صورت نیروهای دمکراتیک و آزادیخواه باید هر چه بیشتر بر دمکراسی مردمی تاکید و پافشاری کنند. گسترش و ترویج مدل «ملت دمکراتیک» به عنوان اتحاد کل اقشار مشترکالمنافع جامعه زیر یک چتر سیاسی، مبارزهای موازی هدفمند به ریشهکن کردن استعمارگرایی و استعمارزدهگی است.تمام اقوام و مذاهب، اقشار مختلف جامعه و تفاوتمندی ها همزمان هم ابراز موجودیت میکنند و هم برای موجودیت یکدیگر احترام قائلاند. این مدلی است که دست قدرتهای استعمارگر جهانی، نیروهای وابسته به آنها درمنطقه و حتی قدرتهای که چماقبهدست این سلسله مراتب در کُردستان هستند، کوتاه خواهد نمود. در زبان کردی «جاش سیاسی» گفته میشود، تفاوتی است که در میان مزدوران سیاسی و مردوران نظامی در زبان مردمی قائل میشود. به این طریق خاورمیانه قادر به رهای از توطئههای دویست ساله خواهد بود. راه آزادی فیزیکی رهبرآپو و غلبهی ارادهی دمکراتیک خلقها بر ارادهی توطئهگران از جامعهی سازمانیافته، دمکراتیک و ارادهمند میگذرد. در این میان ترویج فرهنگ دمکراتیک درون حزبی از اهمیتی استراتژیک برخوردا میباشد.تا زمانیکه احزاب به ارزشهای دمکراتیک مردم احترام قائل نباشند، ادعایشان مبنی بر شعارهای دمکراسیخواهی واقعبینانه نخواهد بود.
اعدام و دمکراسی؛ درد مشترک خلقهای ایران!
در محافل روشنفکری،رسانهای و سیاسی از تفاوتها، رنگها و فرهنگهای مختلف ساکن در ایران بسیار بحث میشود، اما بسیار کم، حتی هیچ از نکات مشترک خلقهای ایران گفته نمیشود. یا اینکه تا کنون یک نظرسنجی در میان «تفاوت ها و اشتراکات» ملل ایران صورت نگرفته است، شاید چنین کاری غیرممکن باشد. به هر صورت ، در حد کلی هم که باشد باید بر «تفاوتها» و «اشتراکات» [مان] واقف باشیم؛ چون اگر از تفاوت خود با دیگران واقف نباشیم نخواهیم توانست به خود احترام بگذاریم و اگر بر نکات مشترکمان با دیگران آگاه نباشیم، آن گاه نمیتوانیم به حقوق دیگران احترام بگذرایم! در یک سخن فرهنگ دمکراسی به «احترام متقابل تفاوتمندها»نسبت به حقوق و آزادیهای اجتماعی یکدیگر اتلاق میگردد و «ملت دمکراتیک» نظامی است متکی بر این پارادیم. در اینجا به جای تفاوتها از نکات مشترک ایران[نیان] و یا ملل ایران بحث خواهیم نمود.
دهم اکتبر روزجهانی مبارزه با اعدام است و در این راستا جنبش آزادی شرق کُردستان اعلام نمود که تحت عنوان «بله به دمکراسی، خیر به اعدام» وارد مرحلهای جدید از مبارزات شده است. آغاز این مرحله مبارزاتی درروز های نزدیک به روزجهانی مبارزه با اعدام بسیار معنادار و با ارزش است.در عین حال یک کارزار تاریخی است، زیرا پس از گذشت ۴ هزار سال هنوز هم خاورمیانه و ملل ایران از این رفتار نا انسانی درد میبرند.چون ریشههای به دار آویختن یا اعدام بازمانده از فرهنگ سومریان و حکمرانی حمورابی پادشاه بابل( ۲۰۰۰سال ق.م) است که هنوز حمورابیهای زمانه بعد از گذشت ۴ هزار سال به این سنت وحشی جهت تنبیه جوامع و انسانیت از آن استفاده میکنند؛ این «ماشین مرگ» که اختراع دست حمورابیهاست، با گذشت فاصلهی زمانی بسیار طولانی و فعالیت مستمر، هنوز هم چرخهها آن از کار باز نهایستاده است.
رهبر عبدو اللّه اوجلان به کررات از داستان بهگروگانگیری و اسارت در امرالی را به داستان پرومتئوس تشبی نمود است.در داستان پرومتئوس چون او بهنفع بشریت علیه زئوسهای زمانه آتش را از خدایان دزدید و به انسان داده مجازات میشود. طبق روایات روزی در یک مراسم قربانی در مکونه، پرومتئوس گاوی را سلاخی کرد و تکهتکه نمود؛ او گوشت و اعضاء داخل شکم حیوان قربانی را در نیمی از پوستش گذاشت و آنها را در زیر شکم حیوان مخفی کرد؛ در نمیه دیگر پوست، استخوانهای حیوان را که در زیر لایهای از چربی پنهان کرده بود گذاشت. آنگاه به زئوس گفت که یکی از آن دو نیمه را انتخاب کند و قرار شد نیمه دیگر، سهم نوع بشر از قربانی باشد. زئوس به خاطر حرص و شکم بارگی، نیمه حاوی چربی را برگزید، اما وقتی با دقت از نزدیک نگاه کرد، دریافت که فریب خورده است. زیرا زیر چربیها فقط استخوان بود. زئوس بسیار خشمنگین شد و در آن رنجش و آزردگی خاطر از پرومتئوس و انسانها، آتش را از آنان دریغ کرد تا مجازاتشان دهد. پرومتئوس بار دیگر به نفع بشر وارد عمل میشود؛ او به کوه المپوس رفت و چند اخگر آتشین از چرخ خورشید ربود و درون یک رازیانهٔ غولپیکر به زمین آورد. در این هنگام خشم و غضب زئوس، حد و مرزی نمیشناخت. او پرومتئوس را دستگیر و به ستونی از سنگ در کوههای قفقاز زنجیر کرد؛ عقابی غولآسا که فرزند اخدینا و تایفون بود، هر روز به طور مدام جگر پرومتئوس را پارهپاره میکرد، ولی از آنجا که پرومتئوس از جاودانان بود، هر بار از نو جگرش ترمیم میشد.از این نکته نظر،سمفونی مقاومت رهبر عبدواللّه اوجلان نسبت به جایگاه و پایگاه از قبل تعیین شدهی امرالی از جانب زئوسهای زمانه، پرومتئوسآسا و تاریخی است. درست همچون رویش گل در دل سخرههای سیاه سرشار از امید و زندگی است!
سیاست و نظامی که متکی بر فلسفهی اعدام به قدمت ۵ هزارساله است،در موقعیت و حالت فرسایش قرار دارد و اهداف مبارزین در این مورد بسیار مهم و حیاتی است. بدون شک تجربیات انقلابهای معاصر بارها به اثبات رساند که انقلابهای اجتماعی نباید فقط بر فروپاشی نظامی خاص متمرکز باشند؛ بهار عربی یکی از تجربیات تلخ خلقهای خاورمیانه بود. چون مردم کاملاً از اینکه با چه نظامی و به چه علت مخالفاند آگاه بودند، اما از اینکه با چه نظامی موافقاند، نظام جدید باید چه محتوای داشته باشد و با چه روشی جایگزین نظام قبلی شود، ناآگاه بودند. انقلاب خلقهای ایران در سال ۱۳۵۷ چیزی جز دست به دستی قدرت سیاسی نبود، حتی انقلاب عنوان کردن این گونه رویدادهای اجتماعی بسیار مشکلساز میباشد؟ درست آن است که به عنوان دست به دست شدن قدرت سیاسی تعریف شوند.
دمکراسی به عنوان یک رژیم سیاسی مناسب با نیاز و مطالبات جوامع و ملل ایران بوده و میتواند نقش یک سایبان سیاسی و اجتماعی را ایفا نماید. در این صورت «نه به اعدام، بله به دمکراسی» در عین حال هم گویای معضل و مشکلات، هم گویای نیازهای روز اجتماعی ایران و هم گویای نکاتی است که با آن مخالفت و موافقت میشود؛ در این چند کلمه یک استراتژی مبارزاتی فشرده وجود دارد که تمام اقشار جامعه را پوشش میدهد. خودی خودساماندهی دفاع ذاتی و خودمدیریتی به مفهوم خوبوون اعدام وجدان هر انسانی را به درد میآورد و دمکراسی از نیاز های حیاتی، واجبتر از نان و آب برای هر انسانی به شمار میآید.
همزمان این کارزا که در یک استراتژی مختصر و فشرده گنجانده شده است، از یک طرف هم پایههای نظام استبدادی موجود را به تزلزل در میآورد و هم دست مداخلات قدرتهای هژمونی را در امور داخلی ملل ایران کوتاه خواهد نمود.بازیگران میدان، نیروهای آزادیخواه و دمکراتیک اجتماعی هستند که خود را بهعنوان نیروهای غیر دولتی تعریف مینمایند. شاید هم صحیح آن است که به عنوان استفاده درست از حق تعیین سرنوشت نیروهای آزادیخوا تعریف شود. به نوعی حکایت از یک رژیم سیاسی دارد که از طریق مجالس و نهادهای مردمی، بومی و محلی سازماندهی میشوند و زیر یک سایبان کلی به هم ربط مییابند.
برخی از محافل سیاسی «نان» را درد مشترک میدانند، برخی استبداد و برخی ارتجاع را؛ اما در حقیقت نبود« فرهنگ دمکراتیک» در تمام حوضههای اجتماعی و سیاسی مادر تمام این معضلات است. چون فقر ناشی از به انحصار درآوردن ارزشهای اقتصادی جامعه (فساد یا دزدی) است، استبداد ناشی از انحصار ارزشهای سیاسی و سلب حق «خودمدیریتی» ازجامعه میباشد؛ و ارتجاع ناشی از انحصاری است که خدایان سرزمین بر دین و ادیان به نام «خدا» بهوجود آوردهاند.
رهبران ما، روشنفکران، انقلابیون، جوانان، زنان آزادیخواه و غیرنظامیان بیدفاع،کارگران و زحمتکشان از جانب همان ماشین مرگ، با همین اتهامات و همان مطالبات حق زندگی از آنان سلب شده و میشود. رهبر آپو و خلقهای خاورزمین مدتی طولانی از جانب همان ماشین مرگ،با حکم اعدام تهدید شدند و بهصورتی برنامهریزی شده در ۹ اکتبر روز به شهادت رسیدن چگوارا توطئه آغاز شده بود، حال حکم اعدامش در روز اعدام شیخ سعید پیران صادر شد! روزگاری حضرت ابراهیم نیز از طرف نمرودهای وقت به اعدام و سوزاندن در آتش محکوم شد، اما آتش نمرودها قادر به سوزاندنش نشد! مراسم آتشسوزی که نمرودهای زمانه برای رهبرآپو و خلقهای مظلوم مشرقزمین فراهم کرده بودند، حال دامن خود آنها را گرفته است.
در این صورت «نه به اعدام» باید نکتهی مشترک تمام احزاب سیاسی،ملل، ادیان و مذاهب، سازمانهای حقوق بشر، آزادیخواهان،طرفداران محیط زیست و طرفداران آزادی بیان، جوانان،زنان وتمام افرادی باشد که هنوز برای «ارزشهای انسانی» احترام قائلاند. به هیچ بهانهای نباید انسان اعدام شود، تمام روشهای که برای سلب حق زندگی از یک انسان انجام و در اعدام خلاصه میشود، غییر انسانی، وحشیانه و مغایر با ماهیت وجدانی-اخلاقی ادیان نیز هست. چون ادیان تک خدای مخترع اعدام و به دار آویختن انسان نیستند. نیای اصلی سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام یعنی حضرت ابراهیم، یکی از قربانیان این فرهنگ کهن است که معجزهآسا از سوزاندن در آتش نمرود نجات پیدا میکند. تمام راه و روشهای اعدام همگی بازماندهاز نمرودها،فرعونها و حمورابیها است که دست به دست شده و به صورتی مستمر و بدون گسل تا قرن بیست و یکم رسیده است. پایان بخشیدن به فرهنگ اعدام ، پایان یک رژیم استبدادی به قدمتی طولانی است؛زیرا رژیم اعدام یک رژیم سیاسی و مدیریت اجتماعی است و صرفاً به نوعی مجازات اتلاق نمیگردد. اما باید متذکر شد، که هدف نه به اعدام «دست به دست شدن» قدرت نیست، بلکه «پایان رژیم اعدام » است. چون در زمان حکومت سلطنتی و استعمارگر پلهوی نیز اعدام وجود داشت، ظاهراً نظام تغییر کرد، اما باطناً استبداد و اعدام تداوم یافت. درواقع از دوران حکومت سومریان و به مدت ۵ هزار سال این سنت بهاندازهی کافی تا به امروز دست به دست شدو حال زمان آن فرارسیده که در صفحات تاریخ ،مدفون گردد! اگر موافق با این اندیشهای،پس تو هم به این کاروان بپیوند و اقدام کن؟
مبارزه با توطئهی بینالمللی به هدف استقرار آشتی و صلح در خاورمیانه پس از گذشت۲۲ سال، حال به مقطعی سرنوشتساز تر رسیده است. در حقیقت مبارزه با توطئهای بینالمللی و کارزار «نه به اعدام، بله به دمکراسی» دارای یک محتوای مشترک مبارزاتی است! مبارزه مشترک خلق ها و آزادیخواهان به هدف پایان بخشیدن به «رژیمهای اعدام» و «تاسیس دمکراسی مردمی» است که این از اهداف اساسی مبارزه با توطئه بینالمللی هم میباشد.
آنان که فرزاد کمانگر و شیرین علمهولی را به دار آویختند،از بازماندگان و نوادگان آنانی هستند که حضرت ابراهیم را در آتش افکندند، حضرت عیسی را مصلوب و منصور حلاج راسلاخی کردند.در کربلا دستشان به خون حسین آلوده شد،سره بابک را از تنش جداکردن، خسروگلسرخی را اعدام کرند. و قاتل صدها جوان دیگر هستند که حال در انتظار سحرگاه، تناب دار و جلاداند! انتقام ومجازات رژیمهای اعدام نباید استوار بر اندیشهی قصاص باشد، نه اینکه مستحق نیستند.برعکس، چون قصاص یکی از چرخهای رژیم اعدام است که نقشش استمرار بخشیدن به نظام و بازتولید ، جلاد، قاتل و مقتول و اعدام است.رژیم اعدام با اتکا بر این جزها که هر کدام در نقش «دنده» ای مجزا ظهور و در رژیم اعدام به یک کلیات میرسند، قادر به تداوم حیات نیست. رژیم دمکراسی و فرهنگ دمکراتیک که متکی بر جامعه سازمانیافه و خودکفا است پادزهر رژیم اعدام میباشد که نظام در این شرایط قادر به بازتولید خود نخواهد بود.
در پایان باید گفت که سران ذهنیت ورژیم اعدام قطرهاند و ما خلقها دریا؛چه فرعونها،شاهنشاهان،یزیدها،هیتلرها،موسولینیها،خالخالیها، علی شیمیایها و اردوغانهای در درون امواج خشمگین این دریا غرق شدند و حال در گورستان مجرمین مدفوناند.اما آزادیخواهان در اعماق همان تاریخ همچنان ظلمت شب را روشنای میبخشند و به روی انسانیت لبخند میزنند و ما را به پیروز ی مطلق دعوت میکنند.پس جز پیروزی مطلق هیچ چیز شایستهی آزادخواهان و ما خلق هانیست.
توطئهی بینالمللی علیه رهبر آغاز جنگ و بازترسیم دیگری در خاورمیانه بود. جنگی چندبعدی و پیچیده با ابعاد بسیار مخرب و هولناک که تاکنون نیز گریبان خلقهای منطقه و بهویژه کردها را گرفته است. رهبر آپو در مقابل چنین توطئهی کریهای مبارزات چندجانبهای انجام داد که انقلابی فکری و فلسفی در جهان ایجاد نمود. در این توطئه قدرتهای منطقه و فرامنطقه نقش مهمی داشتند. این نوشتار در دو بخش به واکاوی و ابعاد این توطئه و پرداخته و از ابعاد تاریخی آغاز نموده است.