عاکف آبیدر
امروزە نقلمجلس محافل دولتی، قدرتمداران و هژمونیخواهان بازی با واژەی تروریسم است. این محافل با اضافە نمودن پسوند و پیشوندهایی، این واژە را تبدیل بە سربرگ نتایج تمامی نشستها و جلساتشان میکنند. دولتها و قدرتمدارانی کە جهت تامین منافع یا تضمین هژمونیشان، واژەی تروریسم را ساختەاند هنوز بەهیچ جمعبندی واحدی در مورد تعریف و چهارچوب این واژە نرسیدەاند.
تروریسم واژەی است کە هنوز تعریفی جامع و مانع از آن ارائە نشدە است. سیستمهای حقوقی مختلف و سازمانهای دولتی از تعریفهای متفاوتی استفاده میکنند. دولتها در این زمینه اتفاق نظر ندارند و هر کدام با توجه به منافع خود، تفاسیر مختلفی از این پدیده ارائه میدهند. خود این موضوع دال بر آن است کە دولتها کاملا تعمدی تعریفی جامع از این پدیدە ارائە نمیدهند، تا همیشە جایی برای فرار و محکوم کردن وجود داشتە باشد. این اصطلاح از لحاظ سیاسی پدیدەای است حاوی معانی مختلف و بحثبرانگیز، کە هر دولت یا حکومت بە اقتضای میل و منافع خود آن را تعریف میکند. به عنوان مثال، درآمریکا، تروریسم در فصل 22 بند 386 قانون اساسی اینگونه تعریف شدهاست: «ارتکاب خشونت از پیش اندیشیده، با انگیزەی سیاسی علیه اهداف نظامیتوسط گروەهای مسلح ناشناس یا عوامل زیرزمینی». از مهمترین عواملی کە تضاد مفهومی پدیدەی تروریسم را تشدید میکند، رفتار و برخوردهای دوگانەی دولتهای قدرتمدار و هژمونگرا همچون آمریکاست کە خود را بە عنوان سردمدار مبارزە با تروریسم معرفی میکند.
استفان سگالر در کتابی بە عنوان «ارتشهای نامرئی» برخورد دوگانەی آمریکا و غرب در مورد تروریسم را اینگونە بیان میکند: «ما [غربیها] دشمنان خود را بە ارتکاب تروریسم محکوم میکنیم، اما اگر همین اقدام توسط متحدین یا دوستانمان انجام پذیرد، آن را با سخنان زیبایی همچون مبارزەی رهاییبخش یا مبارزە با حکومتهای سرکوبگر توجیە میکنیم.» فارغ از اینکە آیا ارائە ننمودن تعریف جامع تعمدی میباشد یا نە، همین عدم ابهامزدایی سبب گردیدە تا راە برای رفتار سلیقهای و برخورد دوگانه در هنگام استفاده از برچسب تروریسم باز باشد.
سلطەگران در طول تاریخ برای تحمیل خود بر جامعە از رعب و وحشت همچون ابزاری استفادە کردەاند، اما تروریسم بهعنوان پدیدەای ضداجتماعی محصول مدرنیتەی سرمایەداری است. تروریسم که پدیدەای است مغایر با جامعە و برای استحکام بخشیدن بە سلطەی نظامهای مستبد بەوجود آمدە، معمولا آن را گزارەای سیاسی تعریف میکنند. در حقیقت، تروریسم نه سنخیتی با بنیانهای جامعە دارد و نە با اصول سیاست بە عنوان یکی از ارگانهای بنیادین جامعە. در واقع پدیدەی تروریسم گنگ و نامشخص است و این امر ریشە در منافع مادی حاکمان دارد. علیرغم تمامی این مسائل، تروریسم واقعیتی تلخ و انکارناپذیر است کە بر جامعە تحمیل شده و آسیبهای فراوانی را بر جای گذاشتە است.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و همزمان با نیرو گرفتن جنبشهای چپ، مبارزە علیە نظام سرمایەداری منسجمتر شد. در آن دورە دولتهای اروپایی جهت سرکوب و تضعیف این جنبشها، آنها را مصداق تروریسم معرفی میکردند. مفهوم تروریسم بەویژە پس از حملهی یازدهم سپتامبر 2001 بەصورت ابزاری در دست ایالات متحدە و دولتهای عضو اتحادیە اروپا درآمد، تا از آن هم در جهت تامین منافع هژمونیک، نظامی، امنیتی و اقتصادی خود بهرە بگیرند و هم نیروهای مخالف نظام سرمایەداری را با این مفهوم یعنی تروریسم پیوند دهند.
سە ماە پس از حادثەی یازدهم سپتامبر یعنی در دسامبر 2001 شورای اتحادیەی اروپا برای اولین بار تعریف رسمی تروریسم را اینگونە ارائە داد: «تروریسم، تهاجمی عمدی است کە از سوی یک فرد یا یک گروە برضد یک یا چند کشور، با هدف ایجاد ترس در آنها، یا تغییر در وضع سیاسی، یا تخریب ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در آن کشور انجام میشود.» خود این تعریف نیز با وجود تمامی نواقص و کاستیهایی کە دارد و مشخصا در راستای منافع دولتها ارائە گردیدە نتوانست مرجعیت یابد و همەپسند گردد. از این رو تا بە امروز نیز تروریسم بە منزلەی یک مقولەی گنگ تنها بهانەای است جهت مداخلەی نیروهای استعمارگر در کشورها و علیه سازمانهایی کە با برنامەها و اهداف آنها در تقابل هستند.
نئولیبرالیسم بە مثابەی ایدئولوژی رسمی نظام سرمایەداری بە تمامی حوزەها اشاعە یافتە و بر هر چیزی سایە افکندە است. استعمار نیز فرمی نو بە خود گرفتە و تحت لوای «مبارزە با تروریسم» ابتدا خود بستری جهت اشاعەی اندیشەهای تروریستی فراهم مینماید، آنها را سازماندهی نمودە و حتی سرکردەهای آنان را نیز انتخاب و آموزش میدهد. بدین ترتیب، از هیچگونە کمک مادی، نظامی و ایدئولوژیکی دریغ ننمودە و تا زمانی کە در راستای منافعش باشد، هیچ اقدامی علیە آن سازمانها صورت نمیدهد. اما پس از پایان تاریخ مصرفشان، بر آنها برچسب تروریسم میزند و برای نابودیشان وارد عمل میشود. از مثالهای قابل توجە این سازمانها میتوان بە القاعدە، طالبان، داعش و جبههالنصرە اشارە نمود. حتی خود رژیم جمهوری اسلامی ایران کە پروژەی غربیها بود نمونە بارز تروریسم دولتی است.
در حقیقت اعمال خشونت و ترور علیە جامعە از سوی گروەهای تبهکار و دولتها، امری غیرقابل انکار است. ابعاد دیگر تروریسم را میتوان اینگونە بیان کرد: دورنگهداشتن جامعە از سیاست در معنای واقعی آن، تاراج و نابودی محیطزیست، کالایینمودن زن، اخلاقزدایی از جامعه، تحمیل فقر بە جامعە، ترویج اعتیاد و فحشا.
مسبب تمامی این معضلات کە باعث رعب و وحشت در جوامع شدەاند، خود دولتها میباشند.اصلا واژە تروریسم عجین شدە با دولت است.زیرا خود پدیدە تروریسم برآمدە از دل دولت است.ازاین رو نبود تعریف واحد از تروریسم گرە کور مسئلە تروریسم نیست چون تعریف کردن یا نکردن آن از سوی دولتها در چهارچوب قوانین یا حقوق دولتی هیچ تاثیری در اصل تروریسم بە منزلەی پدیدەی کە محصول مدرنیتەسرمایەداری و ضد جامعە است را ندارد. لذا گنگ نگە داشتن تعریف این واژە توسط دولتها در راستای میزان بهرە برداری از این پدیدە برعلیە جامعە ودر راستای تامین منافع هژمونیک خودشان است. دولت کە خود را خدای فرود آمدە بر روی زمین میداند،برای تحکیم و تثبیت خود حامل رعب و وحشت است.کە این خود اصل تروریسم است کە برعلیە جامعە شکل گرفتە و درصدد بە بردە کشاندن آن از طریق رعب و وحشت است. حال با علم بە اینکە دولت و نیروهای استعمارگر خود امری تروریستی است، از این رو مبارزە با تروریسم کار دولتها و نیروهای استعمارگر نیست بلکە خود جامعە است کە از طریق سازماندهی خود و بە همت نیروهای پیشاهنگ کە زنان و جوانان می باشند میتواند بە مبارزە علیە آن برآید.