بیکهس کُردستانی
تاریخِ معاصر و واقعیتِ تکوین ملی کردستان همزمان است با زایش هیولاهای دولت-ملت که کُردها کاملاً از محتوای نسلکشی و خونآشام آن بیاطلاعاند. از همان ابتدای سیر تکامل ملی، جامعهی کُرد تحت حاکمیتِ دولت-ملت تُرک قرار میگیرد، رژیمی که منکر تمام واقعیتِ اجتماعی و تاریخی کُرد و کُردستان است، بهویژه از سال ۱۹۲۵ سیاستهای نسلکشی فیزیکی و فرهنگی با تمام ابعاد بر جامعهی کُرد اعمال میگردد. موقعیتِ سرخپوستان در مقابل سفیدپوستهای آمریکایی و یا بومیهای سیاهپوست آفریقایی در مقابل رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی نمایانگر هرچه که باشد، موقعیت کُردها نیز در مقابل « لویاتان تازه به دنیا آمدهی تُرکتبار» همان است؛ با این تفاوت که نسلکشی و جنایات انجامگرفته در کُردستان رویپوشیده و کاملاً با کسب اجازه از جانب قدرتهای جهانی آن زمان صورت پذیرفته و هنوز هم اعترافی به آن نشده است. زیرا کُردستان از همان اوایل قرن بیستم نهتنها یک مستعمرهی منطقهای بلکه یک «مستعمرهی جهانی» بوده و هست.
بعد از سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۸ که «جنگِ تقسیم جهان» در میان قدرتهای وقت بود، امپراطوری عثمانی یعنی «مرد بیمار» از جانب انگلستان و مراکز صهیونیستهای آلمانی با فروپاشی و ازهمگسیختگی مطلق مواجه شد. از خاکستر امپراطوری عثمانی بچه لویاتانهای بیشماری قارچآسا در گوشهوکنار جغرافیای خاورمیانه سردرآوردند. ملت عرب تحت حاکمیت عثمانی در بین بیش از بیست دولت مختلف تقسیم گشتند. طبقات بورژوای یهودی از دو کانال جهت تضمین «یک سرزمین و کشور متحد یهودی» در خاورمیانه فعالانه درون لایههای امپراطوری عثمانی کار کردند. هدف نُخست سلانیک-ازمیر و دوم فلسطین بود؛ اگر بهدقت توجه داشته باشیم تاریخ تأسیس دولت-ملتهای سوریه، عراق، ترکیه و ایران مابعد قاجاریه مصادفاند با یک مقطع زمانی مشترک که تقریباً ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۵ م. را شامل میگردد. جنبشهای اصلاحطلب و مشروطهخواه از درون این امپراطوریها تحریک و تشویق شدند. جغرافیا و مللی مغایر با واقعیتِ تاریخی ژئوفرهنگی منطقه احیاء شدند. عنوان «تُرکهای سفید» که به جنبش «جمعیت اتحاد و ترقی» اطلاق میگردد، گویای این واقعیت تاریخیست. سران و رهبران فکری این جنبش هیچکدام تُرکنژاد نبودند، اما در تلاش بودند از طریق ژرفا بخشیدن به ترکگرایی بر قدرت سیاسی-نظامی آناتولی تسلط پیدا کرده و شرایط لازمه را جهت تأسیس یک دولت یهودی هموار کنند. به همین جهت از سال ۱۸۸۹ به درون امپراطوری نفوذ پیدا کرده و در سال ۱۹۰۶ جمعیتِ اتحاد و ترقی را پایهگذاری نمودند. بر این منوال در سال ۱۹۱۵ قتلعام ارامنه، در سال ۱۹۲۱ چرکسها، در سال ۱۹۲۳ رومیها، در سال ۱۹۲۴ سُریانیها و مسلمانان تُرک از سوی جمعیتِ اتحاد و ترقی جهت احیاء یک جغرافیا و ملت «خالصِ تُرکتبارِ تازه تأسیس» شده، انجام گرفت. اما داستان پاکسازی، نسلکشی و تغییر دموگرافیکی کُردها از سال ۱۹۲۴ به بعد آغاز و تاکنون نیز در دستور کار رژیم فاشیست و تکگرا قرار دارد.
قیام علیه چه بود؟
کُردها و دیگر عناصری که در بالا نامشان ذکر شد در جنگ رهائیبخش ملی ترکیه در میانسالهای ۱۹۱۹-۱۹۲۲ فعالانه مشارکت داشتند. در بنیان جمهوری تُرکیه، جمهوریتی تکنژادی استوار بر «هویت تُرک خالص» وجود ندارد، بلکه متکی بر تمامی ملت و اقوامی است که در جغرافیای آناتولی و تُرکیه قدمتی تاریخی دارند. جنگ رهائیبخش ملی تنها جنگِ تُرکها نبود، به همان میزان کُردها نیز رهائی خود را در مشارکت و آزادسازی میهن مشترک خود و تُرکها میدیدند و به همین جهت با دل و جان در مقابل تهاجمات خارجی جنگیدند و یکی از پایهایترین «عناصر موسس جمهوریت ترکیه» هستند.
مصطفی کمال جهت جذب کُردها و استحکام هر چه بیشتر اتحاد داخلی ترکیه علیه تهاجمات خارجی در اولین قانون اساسی ترکیه مورخه ۱۹۲۱ «قانونِ اتونومی کُردها» و « قانون تشکیلات اساسیه» را به تصویب رساند. در جلسات مختلف از رئیس عشایر کرد را به مشارکت در جنگ اقناع و آشکار از اتونومی کرد سخن گفت. چون در نظام امپراطوری عثمانی نیز مناطق کردنشین، مناطقی اتونوم بودند. بعد از پایان جنگ رهائیبخش ملی آناتولی و از سال ۱۹۲۴ به بعد کادرهای جمعیت اتحاد و ترقی در کلیه ارکان دولتی و نظامی جایگاه خود را تثبیت و استحکام بخشیدند. عدمِ اجرای «قانونِ اتونومی کردها» و لغو آن، برعکس به تصویب رساندنِ « برنامهی اصلاحات شرق و قانون اسکان» که به معنی پاکسازی، نسلکشی و تبعید جمعیتی کردها بود، موج جریانهای سیلآسای کردها را به وجود آورد. جریانهای ناسیونالیستی کُرد به این تغییر سیاست دولت واکنش نشان دادند. آنچه بهعنوان «قیام شیخ سعید پیران» در تاریخ معاصر مشهور است دارای چنین بستر و پیشزمینهای تاریخی و اجتماعی میباشد.
قیام شیخ سعید پیران یکی از وسیعترین و سازمانیافتهترین قیامهای معاصر کُرد علیه سیاستهای نابودی و نسلکشی رژیم فاشیست ترکیه میباشد. نظرات و مدعاهای بسیار گوناگونی در مورد این جنبش وجود دارند، اما آنچه مسلم است جنبش تحت نام « جمعیتِ آزادی کُرد» در تابستان سال ۱۹۲۳ در شهر ارزروم از جانبِ خالدبگ جبران که یک افسر عالیمقام در ارتش تُرکیه میباشد و یوسف ضیاء که در مجلس اعظم تُرکیه نمایندهی کُرد بشمار میآید، بنیانگذاری شده است. به دلیل مخفی بودن سازمان هنوز هم اطلاعاتی منسجم و کافی در دست نیست. اما آنچه در مورد آن اتفاقنظر وجود دارد این است که بعد از مدتی طولانی که صرف زمینهسازی و آمادهسازی پایههای سازمان میگردد، سران جمعیت آزادی کُرد در تابستان۱۹۲۴ طی کنفرانسی بهاتفاق آراء تصمیم به شروع یک قیام سراسری در شمال کردستان در نوروز ۱۹۲۵ به عنوان واکنشی تند در مقابل سیاستهای جمهوری نوپا، میگیرند. تا زمان موعود، رهبرانِ قیام باید برای آمادهسازی مردم، رئیس ایل، سربازان و افسران و در کل تمامی اقشار و طبقات جامعهی کرد، فعالیت میکردند.
در همان سال یوسف ضیاء تلگرافی از آنکارا به حکاری جهت تذکر به یکی از برادرانش که باید حساس و دقیق باشند، ارسال میکند. بهدلیل رمزگذاری تلگراف، دریافتکنندگان تلگراف بهجای «دقت کنید» مفهومِ «قیام آغاز شد» را استخراج میکنند. این چند افسر نظامی با برداشت غلط از تلگراف، از صفوف ارتش فرار و در میان مردم شروع به تبلیغات مبنی بر قیام سرااسری میکنند و بدینصورت دولت تُرک که تا آن زمان بر احتمال بروز قیام آشوریها در منطقه تمرکز داشت، متوجه تحرک و تبلیغات قیام کُردها میشود. بعد از مدتی بسیار کوتاه ابتدا در ۱۰/۱۰/۱۹۲۴ یوسف ضیاء و بعد در ۲۰/۱۲/۱۹۲۴ خالدبگ جبران به همراه شماری از افسران کُرد دستگیر و در اواخر همان سال از جانب دولت ترکیه بدون هیچ دادگاهی به قتل میرسند.
خالدبگ پیش از دستگیری متوجه وضعیت ناهموار قیام بود به همین دلیل پیامی مبنی بر اینکه در صورت دستگیری ما، باید شما مسئولیت قیام را بر عهد بگیرید و کار ناتمام را به اتمام برسانید، برای شیخ سعید پیران ارسال میکند. خالدبَگ یکی از فرماندهان نظامی و باتجربه جنگ رهائیبخش ملی است و از نظر روشنفکری هم تحت تأثیر گرایشها ناسیونالیستی میباشد. قتل خالدبگ جبران و یارانش که اکثراً از رهبران متفکر قیام بودند به بدنهی قیام ضربهای سنگین وارد میکند، اما به این جهت که زمینهسازی خوبی شده دولت تُرک موفق به سرکوب کامل قیام نمیگردد. تحت این شرایط شیخسعید پیران مسئولیت رهبری قیام را بر عهده میگیرد. هنوز قیامی در کار نیست اما رهبران آن همگی دستگیر و به قتل رسیدهاند، علیرغم تمامی این شرایط دشوار شیخ کهنسال جهت انتقام و وفاداری به دوست و یارانش در تلاش بازساماندهی قیام دستبهکار میشود. اما دستگاههای اطلاعاتی دولتی کلیه شخصیتهای شناختهشده، روسای عشایر کُرد را بهشدت تحت نظارت قرار میدهند. در این میان که دو تن از دوستان شیخ سعید جهت بازدید به پیران میآیند از سوی پلیس شهر دستگیر و زندانی میگردند. شیخ، با کمال خویشتنداری از هرگونه حرکتی که موجب اخلالگری گردد خودداری میکند، اما برادرش شیخ عبدالرحیم برای آزادسازی دستگیرشدگان به مرکز پلیس شهر حمله میکند. نظامیان داخل پاسگاه را کشته و زندانیان را آزاد میکند و به این صورت استارت قیام هرچند نابهوقت، نابهجا و در کمال تعصبات هم باشد، زده میشود.
قیام بیش از دو ماه طول میکشد اما طی این مدتزمان بسیاری از مناطق کردنشین به کنترل درمیآورند و شهر آمد (دیاربکر) را مدتی طولانی محاصره میکنند. در این شرایط دولت تصمیم میگیرد یک نیروی نظامی بیش از ۴۰ هزار نفری به منطقه ارسال نماید و مصطفی کمال خود مستقیماً عهدهدار فرماندهی سرکوب قیام میشود. از طرفی هم دولت با ایجاد نفاق و تفرقهافکنی در میان عشایر کُرد، بهعنوان مثال دستگیری برخی و آزاد کردن گروه دیگر یک جنگ روانی علیه شیخسعید پیران اجرا میکند. دولت فرانسه از مرز سوریه از طریق راهآهن به دولت ترکیه کمکرسانی میکند. قیام شیخ سعید از پشتیبانی دیپلماتیک، سیاسی و نظامی نیروهای ابرقدرت محروم بود، علیرغم درخواست بعد از انعقاد پیمان لوزان در سال ۱۹۲۳ چنین چیزی امکانپذیر نبود.
مطالبات سیاسی جمعیتِ آزادی کُرد
طبق اطلاعاتی که در گزارشات منابع اطلاعاتی انگلیس که از یک افسر کُرد که در قیام بیتالشباب مشارکت کرده بود بهدستآمده، قیام یازده ماده را بهعنوان مطالبات سیاسی خود عنوان میکند که به شرح ذیلاند:
۱. متوقف سازی تبعید جمعیتِ کُرد از مناطق کردنشین و جانشین کردن ترکها.
۲. متوقفسازی سیاست ترک کردن و تورانی نمودن مناطق آناتولی.
۳. بازگشت خلافت که با از میان برداشتن آن پیوند میان کردها و ترکها گسسته شده.
۴. آموزش به زبان کردی و متوقفسازی آموزش اجباری به زبان ترکی که زبان کردی را ممنوع اعلام کرده است.
۵. بهعنوان تنها منشأ آموزشی خلق کُرد؛ برداشتن ممنوعیت از مدارس دینی و تکیهها
۶. نام کردستان از کتابهای درسی حذف و ممنوع است؛ به رسمیت شناختن نام کردستان.
۷. نامها و عبارات جغرافیای کردستان به ترکی تغییر داده شدهاند؛ ذکر نامهای اصلی و بومی و به رسمیت شناختن آنان.
۸. بازگرداندن پستهای عالیمقام اداری افراد کرد که از اهالی منطقه سلب و به افراد ترکتبار واگذار شده است.
۹. عدم مداخلهی حکومت مرکزی در گزینش و انتصاب نامهایی که برای مجلس اعظم ترکیه انتخاب میگردند.
۱۰. متوقف نمودن سیاستهای نفاق و تفرقهافکنی حکومت در میان عشایر کرد و شوراندن آنها علیه یکدیگر.
۱۱. توقف غارت کردن روستاهای کردنشین از سوی سربازان ترک.
این یازده ماده به معنای یک نظام «اتونوم و خودمدیریتی» میباشد که در زمان امپراطوری عثمانی، کُردها دارای چنین موقعیتی سیاسی و اجتماعی بودند. خلاصه اینکه جمعیت آزادی کرد تنها خواهان بازگشت به موقعیت قبلی و واگذاری آنها به کردها هستند. اما در نظام جدید و در قانون اساسی جدید ۱۹۲۴ هر شهروند ترکیه، تُرک تعریف شده و همچنین «قانون اتونومی کُرد» که در قانون اساسی ۱۹۲۱ مندرج بود، لغو شد بود. بهطور خلاصه برعکس انتظارات رهبران کُرد، «هویت و فرهنگ کردها» انکار و تُرک شدن اجباری بر آنها تحمیل میشد. قیام جمعیت آزادی کُرد دارای چنین خاستگاه و اهدافی سیاسی و اجتماعی بود.
نهایتاً ۱۵/۲/۱۹۲۵ شیخسعید به همراه خانواده و چند تن از یارانش در شهر لیجه دستگیر میشود. در مورد نحوهی دستگیری شیخسعید دو نقلقول متفاوت وجود دارد. یکی بر این اساس که به او خیانت شده و دیگری هم مبنی بر رضایت شیخ برای گفتگو با دولت از جانب یکی از دوستانش شده است. بههرحال در ۲۶/۱۰/۱۹۱۹ شیخ و بیش از پنجاه تن از یارانش در شهر آمد دادگاهی و در تاریخ ۲۹/۵/۱۹۲۵ حکم اعدام همگی صادر میشود. حکم در ۲۸/۶/۱۹۲۵ اجرا میگردد. دولت امیدوار بود با اعدام شیخسعید قیام کاملاً سرکوب گردد، اما همچنان بعد از اعدام شیخسعید نیز در مناطق سَرحَد، چَولیگ، آمد و لیجه قیام ادامه یافت. همچنین دولت موفق به تسلیمیت واداشتن شیخ سعید و هیچیک از یارانش نشد؛ آنان مقاومت کردند و شیخسعید کهنسال حتی هنگام اعدام هم با صدای بلند میگفت: «از این دلنگران نیستم که جانم را نثار خلقم نمایم، خوشحالیم، زیرا نوههای ما در مقابل دشمنانمان شرمسار نخواهند بود».
آسیبشناسی قیام و اعدام شیخ سعید
۱. دستگیری و بهقتلرساندن زود هنگام رهبران اساسی قیام بهویژه خالدبگِ جبران و یوسف ضیاء که مغز متفکر جمعیت آزادی کُرد بودند یک ضربهی استراتژیک به جنبش بود و یکی از دلایل ناکام ماندن جنبش است. بههمین جهت دولتهای استعمارگر مدام «مقام رهبری» جنبشهای آزادیخواه کردستان را مورد هدف قرار دادهاند.
۲. ناهماهنگی، رخداد تلگراف و آغاز زود هنگام قیام و همچنین پیامدهای آن، دلیل اساسی دستگیری و آشکارسازی خالدبگ جبران و یوسف ضیاء است. عدم دقت در حفظ اسرار یک جنبش میتواند پیامدهای سرنوشتساز به همراه داشته باشد. میتوان چنین پرسشی مطرح نمور که آیا اگر واقعهی تلگراف نمیبود، فرجام قیام شیخ سعید چگونه میبود؟ شاید تاریخ سیری کاملا متفاوت طی میکرد!
۳. هرچند قیام، با سمکو شکاک و شیخ محمود برزنجی در دیگر نقاط کردستان ارتباط داشت، اما این ارتباطات بسیار ضعیف و ناکارآمد بودند و تاثیر مستقیمی بر جنبش نداشتند. این مسئله یکی از نقاط ضعف تمامی قیامهای کردستانی است، یعنی (لوکال) ناحیهای ماندن و عدم بسط در سراسر کردستان.
۴. عدم اتحاد سیاسی در میان روسای عشایر کُرد و استفادهی دولت استعمارگر ترک از این شکاف در بین ایلات و عشایر کُرد.
۵. ناکافی بودن سطح فکری رهبران قیام از تحلیل سیاسی منطقه بهویژه مرحلهی پس از جنگ جهانی اول و اجرای سیاستهای موجود بر کردستان. اگر رهبران جنبش ماهیت جمهوری ترک، پیمان سایکس-پیکو و لوزان را درمییافتند بدون شک نحوهی عمل آنها متفاوتتر میبود.
۶. درخواست بازگرداندن خلافت در حالی که جمهوریت ترک نوپا است یک اشتباه محض و استراتژیک میباشد. این درخواست موجب میشود که مصطفی کمال برچسب «ارتجاع» را به جنبش زند و مطالبات «ملی و اجتماعی کُردها» در درجهی دوم و سوم قرار گیرد. این یک خوانش نادرست از موقعیت منطقه و حتی سیاستهای داخلی ترکیه است.
۷. رهبران این جنبش از نوههای بازماندهی قیامهای پیشین و پرورش یافته در افواج حمیدیه هستند. از حیث طبقاتی و فرهنگی پرورش یافته در نهادی همچون «افواج حمیدیه» که در نسلکشی ارامنه نقش ابزاری نظامی و ماشه را ایفا نمود و همچنین نهادی است که هنوز هم علیه جنبش آزادیخواه کردستان مورد استفاده قرار میگیرد، از نظر ایدئولوژیکی تولدی ناسالم و بیمار است، حتی اینگونه زایشها بیماریهای مادرزادی هستند.
۸. عدم خنثیسازی تبلیغات دشمن و پیشبرد تبلیغات علیه سیاستهای آنان، بهعنوانمثال؛ دشمن تبلیغاتی مبنی بر اینکه گویا بههنگام بازدید شیخسعید از کُردهای علوی در درسیم جهت متحدسازی عشایر کُرد، بر سر سفرهی آنان ننشسته و گویا شیخ گفته: « حیوانی را که سربریدهاند مُردار است». چنین چیزی در هیچ منبع تاریخی مندرج نیست، دشمن از طریق ایجاد نفاق بین کردهای علوی و سنی در تلاش برای ممانعت از اتحاد آنهاست، اما رهبران جنبش بهمیزان کافی علیه این فعالیتهای دشمن مردم را روشن و آگاه ننمودهاند.
علل بسیاری را میتوان برشمرد، اما خطوط کلی از این قرارند. در کل، بعد از جنگ جهانی اول شرایط جهان تغییر کرده بود، نظام سیاسی ترکیه از امپراطوری به دولت-ملتی نامنعطف و خشک تبدیل شده بود. همچنین این جنگ شرایط بسیار مناسبی جهت تحقق آرمانهای ملی کردها به بار آورده بود. در هر صورت جامعهی کرد از لحاظ تکوین ملی و ملیشدن و ارتقای سطح ارادهی سیاسی بسیار کمکفایت و ناتوان بود. کردها و رهبران وقت کردستان فاصلهی بسیاری با سیاستهای انگلیس، فرانسه و روسیه در منطقه داشتند و ناآگاه از خواستههای آنان بودند. حتی از برخی لحاظ شباهت بسیاری با موقعیت کنونی منطقه دارد؛ اکنون نیز جنگ جهانی سوم در منطقه جریان دارد، فرصتهای بسیار مناسبی برای شکستن دیوارهای استعمار برای کُردها فراهم آمده، اگر بهصورت موثر از این فرصتها استفاده شود مبارزهی دویستسالهی کردها در راه آزادی و رهایی ملی متحقق خواهد شد. اما در صورتی که همچون شرایط بعد از جنگ جهانی اول به بازیچهی دست دول استعمارگر ترکیه، ایران و غیره مبدل و بهجای مبارزه با استعمارگری به ماشهای برای تضعیف یکدیگر مبدل گردند نه به مقاصد حزبی و نه ملی دست خواهند یافت.
در سالهای ۱۹۲۵ «عشیرهگرایی و منطقهگرایی» مانع از اتحاد و همبستگی کردها و طبیعتا راهگشای «نسلکشی و استعمار» از جانب نیروهای بیگانه شد. اما حال «حزبگرایی و خانوادهگرایی» مانع از همبستگی سیاسی در کردستان است. اگر قرار باشد از دانش تاریخ تجاربی کسب گردد و از شرایطی که برای تحقق بخشیدن به آرمانهای ملی و پایان بخشیدن به استعمارگری استفاده شود، در گام اول باید روشنفکران و جونان کرد حزبگرایی را بخشی از نظام استعمارگری دشمن بهشمار آورده و علیه آن به مبارزه برخیزند.
برای یک ملت تلخترین و فاجعهبارترین وضعیت این است که حزبی و بخشی از یک جامعه علیه استعمارگری مبارزه و هر روز جوانان این ملت به دست دشمن به شهادت برسند و حزب دیگری که گویا خود را کردستانی قلمداد میکند در کنار همان دشمن علیه ملت خود سنگرگیری و دشمنی کند! این گروهها آگاهانه یا ناآگاهانه به سیاست و تبلیغات دشمن مبنی بر اینکه « کردها در گور هم متحد نخواهند شد و دو نفر کُرد نمیتوانند همسنگر شوند»، خدمت میکنند. این استعماری فرهنگی و ایدئولوژیکی بر گروههای سیاسی و روشنفکری است که بدون این ایدئولوژی، استعمارگری موجود در کردستان توان مدیریتیاش را از دست خواهد داد. احزاب، گروه و جناحهای سیاسی و اجتماعی ناگزیر به پیروی از یک خطمشی فکری سیاسی نیستند، هر گروه و جناح با هویت فکری و سیاسی خویش میتواند ابراز موجودیت نماید؛ اما همسنگر شدن با دشمنی که مسئول «نسلکشی و قتلعام» جوانان، زنان و مادران و حتی نوزادان در گهوارهی کردستان میباشد جرمی است تاریخی که هرگز عفو نخواهد شد. از این نظر، جلاد بودن و دشمنی در جنگ دارای معنا و مفهوم خاص خود میباشد، اما علیه ملت خود «همکار، همیار و همسنگر شدن با جلاد» را باید در کجای این مسئله نشاند؟
نقد واقعبینانهی این قیام چه در صورت موفقیت و یا عدم موفقیت از نظر بستر اجتماعی، فرهنگی و تاریخی هنوز هم دارای اهمیتی بزرگی از منظر جامعهشناختی میباشد. دانش تاریخ، تفسیر واقعیت وجود یافتن هر جنبش، ملت و جامعهای است و به میزان تفسیر و قرائت صحیح از تاریخ به حقایق نزدیک خواهیم شد. از حیث طبقاتی رهبران این جنبش فرزند اشرافی بودند که در قیام بدرخانیها و دیگر قیامها شرکت نموده و ناموفق عمل کرده بودند و فرزندانشان در «افواج حمیدیه» که هدف از آن مزدورسازی جامعه بود، پرورش یافته بودند. خالدبگِ جبران و یوسف ضیاء و اکثر افسرانی که در قیام شیخسعید فعال بودند، دارای چنین خاستگاه طبقاتی بودند. شیخسعید و سیدعبدالقادر که پسر شیخ عبیدالله نهری رهبر شورش نهری در سال ۱۸۷۸ بود از شیوخ طریقت نقشبندی بودند. همگی از بازماندگان بیگنشینیهای بومی با شورش در ارتباط بودند. آشکارا شاهدیم که تمامی این رهبران نمایندهی طبقهای هستند که بهعنوان «محصول سیاستهای حمیدیه» پیشرفت کردهاند. در اینجا عدم پیشرفت طبقهی بورژوا در بطن جامعهی کردستانی جهت رهبریت جنبش ناسیونالیستی نباید یک نقص تاریخی و اجتماعی بهشمار آید، بلکه بایستی پیشرفت ناسالم طبقاتی و فرهنگ سیاسی رهبریت این جنبشها در درون «افواج حمیدیه» بهعنوان نهادی ضداجتماعی و مزدور را مورد نقد قرار دهیم که عدمکفایت رهبران آن و ضعف و نامجهز بودنشان از هرلحاظ در مقابل همپیمانی بسیار قوی ترکهای اتحادگرا و یهودیان مسبب پاکسازی شدنشان شد. تولد زودرس جنبش جمعیت آزادی کُرد و نبود رهبریتی استراتژیکی، برنامههای درازمدت، میانمدت و کوتاهمدت موجب شد تا جنبههای عاطفی بر جنبش سنگینی و به سطح یک «واکنشِ عاطفی اجتماعی» محدود گردد.
یهودیان در کورههای آتش به دست آدولف هیتلر مورد نسلکشی قرار گرفتند، اما کُردها از هر طریق و توسط دولت-ملتهای تُرکتبار، عربتبار و فارستبار از ۱۹۲۵ تاکنون تحت نظام نسلکشی سیستماتیک قرار دارند. سرزمین کردستان و جمعیت ملت کُرد از ۱۹۲۳ در پیمان لوزان در بین این چهار دولت تقسیم و به شیوههای مختلف تحتِ سیاست نسلکشی فرهنگی قرار گرفته است. کُردها فقط یکراه در پیش داشتهاند، یا انکار هویت ملی خود و ذوبشدن درون فرهنگ ملت حاکم یا نسلکشی! که در هر صورت به مرگ ختم میشود. کردها به خوبی متوجه بودند و هستند که این فقط به مفهوم از دست دادن «فرهنگِ کردبودن» نیست، بلکه با از دست دادن کرامت و شرافت «انسانی»شان در ارتباط میباشد و هیچ نمونهای نمیتواند به میزان «مسئلهی کرد» تفاوت میان نظام امپراطوری و دولت-ملت را بدین شفافیت شرح دهد. اگرچه هر دو نیز نظامی دولتی و سرکوبگر محسوب میگردند، اما امپراطوریها دارای کاراکتر نسلکشی نبودند، مفهوم ایدئولوژیکی امت اسلامی توان گنجایش کل ملل درون امپراطوری زیر یک سقف مشترک سیاسی و فرهنگی را داشت. اما نظام مدرن دولت-ملت با محتوای تکنژادی و تکقشری دارای آسمانی نبود تا سقفی حتی برای ملت خود هم داشته باشد. داستان اعدام شیخ سعید پیران و اعدام قاضی محمد نمودی از تغییری جدی در نظام دولتی و نوع مدیریتی در کردستان میکند. هم درون امپراطوری عثمانی، هم صفویه و قاجاریه، کردها و کردستان از نظر اداری خودگردان بودند. امور اداری بومی و بهدست ارادههای بومی بود، باج سالانه و در شرایط جنگی هم کمک سربازی به امپراطوری کافی بود. بهجز قیام برعلیه نظام، نظامهای امپراطوری که مستبد و ارتجاعی محسوب میگردند در امور مدیریتی تداخل نمیکردند و همچنین «کُردبودن» را تهدیدی برای حفظ بقای خود قلمداد نمیکردند و هرگز سیاستی تمرکز یافته جهت تُرکسازی و فارسسازی یا عربسازی دیگر ملل نمیکردند. شیوهی مدیریتی بومی، آموزش به زبان مادری و حتی وجود نیروهای نظامی بومی را هرگز تهدیدی برای خود بهشمار نمیآوردند. برعکس اتفاق و همپیمانی با ملل درون امپراطوری، حلوفصل مشکلات از طریق راههای مسالمتآمیز را بهعنوان اولویت سیاسی قلمداد میکردند. از خشونت سیاسی و نظامی تنها زمانی استفاده میشود که برعلیه امپراطور قیام شده باشد. بهجای اعدام، سیاست تبعید را در اولویت کاری خود قرار میدادند. تمام اینها بهمعنی عام کلمه، دموکراتیک بودن نظام امپراطوری نیست، اما در مقایسه با نظامهای دولت-ملت، چرا هست؟
منابع
کتابِ دفاع از کُردها، خلقی در چنگال نسلکشی فرهنگی: نویسنده عبدالله اوجالان
کتابِ خوانشی نو در تاریخ کُردستان و کُرد: نویسنده دیار غریب
در طول تاریخ دیپلماسی کُردها: نویسنده فایق بلوت
منبع: آلترناتیو شمارە ٨٤