مظلوم هفتن
در حال حاضر شیوع ویروس کرونا به یک مسئلهی مهم و جهانی تبدیل شده است. از دیدگاه شما دلیل عدم ارائه راهکارهای موثر و کمهزینه دولتها در برابر این بحران چه بود؟
آیا ویروس کرونا، ویروسی طبیعی است و شیوع آن روال خودش را طی میکند یا ژنتیک آن دستکاری شده و یا خیر؟ یا موضوعی غیرطبیعی است که هدفدار شیوع داده شده و پرسشهای بیشماری از این دست که بههر حال تاکنون جواب روشنی به این سوالات داده نشده است. گمانههای مختلفی خصوصا از نظرگاه نیروهای خلقی و دموکراتیک وجود دارند که نیازمند بررسی بیشتر و البته رسیدن به جواباند. اما به هرحال موضوعی که بایستی روشن گردد و مدنظر داشت این واقعیت است که مسئلهی کرونا دستاویزی برای استفادهی ابزاری و هدفمند دولتها، نیروهای غیردموکراتیک و سیستم سرمایهداری جهانی مبدل شده است؛ نیروهای غیردموکراتیک با سردادن شعارهای صرفا پیشگیرانه و محافظتی گوش جهانیان را کَر کردهاند اما دریغ از گامی عملی در این راستا و با تزریق رعب و وحشت تلاش نمودهاند جوامع را جهت اجرای بیچون وچرای فرامین هدفمند و منفعتگرایانهی خود مهیا گردانند و در این راستا از هیچ اقدامی ابا نداشته و بهصورت گستردهای دنیای ارتباطات رسانهای را به کار بستهاند. ازاینرو ویروس کرونا و شیوع آن را نه به چشم یک تهدید نگریسته بلکه همچون فرصتی مغتنم شمرده و بر این اساس موضعگیری و اقدام نمودهاند. بنابراین نبایست به این مسئله صرفا دیدی بر اساس مقولهی سلامت و بهداشت نگریست هرچند جهت جلوگیری از ابتلا، شیوع و گسترش آن باید تدابیر لازم را اتخاذ نمود اما صرفا با نگرشی زیستی به این موضوع نگریستن نیز صحیح نمیباشد. چرا که شیوع ویروس به هر دلیلی که باشد، اهداف ضدانسانی و ضداجتماعی پلیدی در پس آن پنهان است که هشیاری و موضعگیری آگاهانهی مردم را میطلبد. دولتها و سیستم سرمایهداری جهانی بر مبنای جهتدهی مسائل و استفادهی ابزاری از وضعیت ایجاد شده در راستای امیال و اهداف خویش عمل میکنند. لذا برخوردی در جهت رفاه حال مردم و محافظت از آنها و بهبود وضعیتشان در این مقوله انجام نخواهند داد بلکه سعی خواهند نمود با تبعات ناشی از آن جهت نیل به برنامه و پروژههای میانمدت و حتی درازمدت خویش سود جویند.
ایران یکی از دولتهایی است که در دوران کرونا ناکارآمدی و به عبارتی بیکفایتی دستگاه آن در کنترل و پیشگیری از کرونا نمایان گشت. به نظر شما دلیل عملکرد ناکارای دولت در این مورد چیست؟
ایران دارای یکی از کهنترین سیستم و ساختار دولت در منطقه و دنیا است. ازاینرو حافظهی تاریخی دولت و مهمتراز آن، ذهنیت و منطق دولت و دولتگرایی در آن بسیار قوی و ریشهدار است و از آنجا که دولت، محافظت از ارکان خود را بر هر چیز دیگری مقدم و ارجح میداند، در این موضوع رژیم غاصب ایران نیز تمامی هموغماش فقط حاکمیت و حفاظت از آن است و دغدغهای برای محافظت از مردم ندارد. ازاینرو با شیوع کرونا نهتنها درصدد چارهیابی و عملکرد مدبرانه برنیامد بلکه با پنهانکاری و سرپوش گذاشتن بر اعمالش تلاش نمود جامعه را در راستای اهداف و برنامههای خود جهت دهی نموده که تا حدودی هم در این راه به مقصود رسیده است.
برخلاف ادعای رژیم که گویی همواره جایگاه و دیدگاه مردم مهم است در عمل، خلاف این ادعا وجود دارد. حاکمیت ایران حضور و دیدگاه مردم را همواره در راستای منافع و اهداف خود مهم انگاشته است و هر زمان که به مشارکت و نقش آنان نیاز بود مردم هستند، غیوراند، مقاوم و پشتیبان نظاماند، دوستدار و گوش به فرمان حاکمیتاند و … . در مواقعی جز این، یا اراذل و اوباش و یا وابستگان بیگانه و دشمن خدا و کتاب خدایند! تمام داراییهای مردم حلال حاکمیت و مالک بیچونوچرای آن و تمام قروض حاکمیت بر گردن مردم است. در حالی که درد و غم حاکمیت حفاظت و حمایت مردم نبوده و نیست وهمواره با مردم، نامردمی کرده است. مسئلهی حاکمیت و مردم تنها کرونا نیست. زلزله، سیل، فساد سیستماتیک و کلان مسئولین نظام، بیکاری، تبعیض، فقر و دهها مسئلهی دیگر نیز محصول ناکارآمدی حاکمیت ایران است و پیامدهای به مراتب مخربتری نسبت به کرونا دارد. ویروس کرونا را در بوق و کُرنا کردهاند در حالیکه برخوردهای حاکمیت با مردم بسیار کشندهتر از کرونا است.
شرایط اقتصادی در ایران قبل از بروز ویروس کرونا در اثر فشار تحریمها و اقتصاد بیمار به مرز بحرانی رسیده بود و با این بیماری وضعیت معیشتی و زیستی مردم بیش از پیش دشوار گردید. دوران پساکرونا در ایران واجد چه ویژگیهایی خواهد بود و آیا ایران توان و قابلیت مقابله با حل پیامدهای اجتماعی و اقتصادی بیماری کرونا را داراست؟ از سوی دیگر نارضایتیهای اجتماعی، افزایش رکود، تعمیق رکود تورمی و تشدید بحرانهای اقتصادی چه آیندهای برای جامعهی ایران رقم خواهد زد؟
بحران اقتصادی در ایران بسیار جدی و عمیق است. در حدی که به مسئلهای معیشتی یا حیاتی مبدل گشته؛ یعنی مردم بیش از غم نان، غم جان دارند. در جامعهی کنونی ایران مسئلهی بینانی بیش از مشکلات بیکاری مطرح است. شکاف طبقاتی بسیار ژرف و گسترده است، اندک کسانی که به نوعی با حاکمیت سروسرّی دارند غم نان و کار و گذران ایام ندارند، نه گرسنه میمانند و نه گرسنگان را درک میکنند. اکثریت مردم با بیکاری، بینانی و فقر به اشکال مختلف دست به گریبانند و گذر ایام را به دقیقه و ثانیه میشمارند. شاید این گفتهها برای برخی اغراق بهنظر آید اما جهت فهم راستین و لمس واقعیت موجود بررسی میدانی مستقیم و دقیق وضعیت کودکان فقیر سراسر ایران و خصوصاً مناطق محروم ضروری است. ظاهر، خیال، تصورات، امیال و آرزوهای آنها واقعیاتی دردناک و حتی کشنده برای آنانی است که اهل درکاند و رفیق راه مردمانه زیستن. بیگمان این مسائل و مشکلات نشات گرفته از سیاستهای کلان نظام و بینش حاکمیت است.
مسئله صرفا تحریمهای اقتصادی و یا بیماری کرونا و … نیست بلکه فساد کلان و سامانمند مقربین درگاه، بریزوبپاشهای آقازادههای نظام، بودجههای سرسامآور نهادهای غیرمردمی و خاص، وجود، بروز و استمرار سلطانهای سکه، قیر، کاغذ، ماشین هزینههای کمرشکن امنیتی و سرکوبگرانه کمر این ملت را شکستهاند. چگونه زمینهی بروز و حدوث این مسائل به این آسانی مهیا میشود؟ چگونه است که کودکان فقیر کُرد و بلوچ جهت ادامهی زندگی بخورونمیرشان قادر به حتی کولبری نیستند اما هستند کسانی که به راحتی میلیونها و میلیاردها دلار از اموال این مردم را به جیب زده و سلانهسلانه و از مجاری رسمی ورود و خروج به عشرت آبادهای از پیش مهیا شده میروند و در عیشونوش میزیند؟ اگر تنها مسبب این مشکلات را تحریمهای اقتصادی، سیل، زلزله، بیماری و… بدانیم راه به خطا پیمودهایم. بیگمان حاکمیت با این نگرش، روزبهروز بر مشکلات و مصائب مردم خواهد افزود و نه تنها مشکلات چارهیابی نخواهد شد بلکه لاینحلتر خواهند شد. مردم نیز یا مرگ تدریجی را خواهند پذیرفت که به دور از مردمی بودن است و یا علیرغم شرایط دشوار امنیتی و سرکوبگرانه جهت حصول مطالبات برحق خویش اقدام نموده و آن را کسب خواهند نمود.
روابط و تنشهای داخلی رژیم ایران در ماههای اخیر چالشبرانگیز شده و بهنوعی عدم همسویی بین دولت وحکومت دیده میشود. از دیدگاه شما این روابط چه سمتوسویی پیدا خواهد نمود؟
اختلافات و تنشهای داخلی رژیم ایران ریشهای و بسیار جدی است. مسئله صرفا عدم همسویی دولت و حاکمیت نیست بلکه فراتر از این مسائل بوده و بنیادین است. شاید ذکر مواردی خالی از لطف نباشد: مسئلهی اسلام آمریکایی و شیعهی انگلیسی، جدایی دین از سیاست و نگرش جدایی مرجعیت دینی و حکومتداری، اخبار و گمانههای نفوذ در حوزهی علمیهی قم و دستگاههای امنیتی و سیاستهای کلان رژیم، برخورد حاکمیت با آیتالله منتظری، طالقانی، احمد خمینی، رفسنجانی، کروبی، موسوی و … اینها نمونههایی از اختلافات جدی و بنیادین بدنهی حاکمیت هستند، نمونههایی انگشتشمار از اختلافات و موارد بیشمار. هرچند حاکمیت سعی در نشان دادن کلیتی واحد و یکپارچه دارد اما واقعیت امر چیز دیگری است و اختلافات و تضادها بنیادیناند. اختلاف و عدم همسویی دولت و حاکمیت یکی از این موارد است که این روزها به شکلی بارز نمایان است. هرچند این اختلافات و تضادها در بدنهی نظام برای نیروهای مردمی و دموکراسیخواه نقطهی امیدی است اما در حال حاضر و بر اساس شواهد و قرائن چیزی که مسلم است اتفاق آرا و عمل حکومت و حاکمیت بر استمرار زمامداری است؛ یعنی اختلافاتشان برسر میزان سهمخواهی و جنگ قدرت است. درد و غم آنها مردم و وضعیت اسفبار آنها نیست، ازاینرو حاکمیت تلاش میکند با قانع کردن حکومت بر عمر خویش بیافزاید و حکومت نیز با چانهزنی سعی بر حفظ پُست، مقام و ادامهی موقعیت خویش دارد. لذا امروزه برخی از این مخالفتها و مخالفنماها جهت فریب افکارعمومی و درواقع، همچون سوپاپ اطمینان حاکمیت عمل میکنند. در اینصورت، مسئلهی تعیینکننده هشیاری و موضعگیری صحیح و بجای مردم است. گلایههای حکومت که دستوبالمان را بستهاند و قدرت مانور نداریم و شکوهها و گاهاً تذکرهای حاکمیت که حکومت قدر خلق نمیشناسد و … دردی از مشکلات عدیدهی مردم نمیکاهد و در حال حاضر این برخوردها عمدتاً هدفمند و جهتدار جهت رسیدن به اهداف و برنامههای حاکمیت هستند.
با افزایش فشارهای خارجی و داخلی بر ایران، فشار و سرکوب مردمی نیز تشدید میگردد. در ماههای اخیر رویکرد سرکوبگرانه و خشونتآمیز دولت در قبال فعالین سیاسی و مدنی کرد شدت یافته و موج دیگری از دستگیری و اعدام زندانیان سیاسی آغاز گشته است. در چنین شرایطی که ایران از نظر اقتصادی و سیاسی در یک بنبست و موقعیتی شکننده قرار دارد، چنین اقداماتی حاوی چه پیامهایی است؟
رژیم حاکم بر ایران فشارهای داخلی و خارجی ناشی از ذهنیت و عملکرد خود را حس و لمس نموده و برای بقا و استمرار خویش بهطور مدوام در تلاش است خصوصاً بعد از وقوع حوادث ابتدای سال ۲۰۲۰ دچار شوک و سردرگمی گشته و در وضعیتی متزلزل و ناپایدار قرار گرفته است. لذا سعی مینماید با گذر زمان به وضعیت عادی خود بازگردد از اینرو رژیم با حساسیت مضاعفی رویدادهای داخلی و خارجی را مدنظر قرار میدهد و با مشاهدهی واقعیات و معضلات روزافزون خودساختهی داخلی و محاسبات و برنامههای منطقهای و فرامنطقهای دچار وحشت میگردد و ازآنجا که دارای ماهیتی تنگنظرانه، تمامیتخواه و فاشیستی است حالت ترس و وحشت برخوی درندگی و تهاجمیاش میافزاید و چون در خارج از مرزها قدرت مانور چندانی ندارد بیشتر انرژی تخریبیاش را بر روی مردم و نیروهای دموکراسیخواه تخلیه میکند. دستگیریها، شکنجه، اعدام، سرکوبهای امنیتی و عقیدتی، تحرکات نظامی و … حاکی از این حالت تزلزل و ترس رژیم از حوادث است. هرچند این برخوردها در سراسر ایران صورت میگیرند اما در مناطقی همچون کُردستان، بلوچستان و خوزستان شدت و حدت بیشتری دارند. رژیم از این طریق می خواهد به خیال خویش نیروهای مردمی و دموکراسیخواه را به عقبنشینی و تسلیمیت وادارد غافل از اینکه افزایش میزان خشونت نه تنها رهگشا نخواهد بود بلکه بر بار مشکلات و معضلات خواهد افزود.
نوع سیاست ایران در مقابل مسئلهی کورد چه پیامدهایی بهدنبال خواهد داشت؟
بیگمان رژیم ایران بهصورت جدی و با حساسیت ویژهای مسئلهی کردها را مدنظر قرار میدهد. حکومت ایران یکی از موانع اصلی و عمدهی عدم چارهیابی دموکراتیک مسئلهی کُردها است و این نقش را به شیوهای بسیار محتاطانه و با زیرکی خاصی در ایران و کل منطقه اجرا نموده و بر اساس عدم تحولات بومی، ملی و منطقهای برخورد میکند. رژیم ایران، این مسئله را نه تنها محدود به کردهای ایران ندانسته بلکه سیاستهای خود را در عراق، سوریه و ترکیه به اشکال مختلف دنبال نموده و در پیاده کردن آن اصرار می ورزد. دراینباره دارای رویکردی براساس معادلهی دوطرفهی تحولات ملی مساوی است با تحولات منطقهای و برعکس یا به قول خودشان معادلهی دوطرفهی امنیت ملی و منطقهای و با دیدی صرفاً امنیتی و تهدیدی به مسئله مینگرد. ازاینرو هرگونه تغییری در وضعیت کردها در هر جایی در منطقه را بر مبنای تغییر در وضعیت کردها در داخل ایران لحاظ نموده و موضعی دفاعی و حتی تهاجمی در مقابل آنها اتخاذ خواهد نمود؛ البته به شیوهی برخوردی مختص بهخود که عمدتا غیرمستقیم، محتاطانه و ماهرانه است. رژیم به نقش موثر کردها در معادلات منطقهای و حتی تاثیر مبارزاتی و عملکردی آنها در سالها و دهههای اخیر در مقطع جهانی نیز پی برده است. این واقعیات هم بر هراس رژیم افزوده و هم به محاسبه واداشته و رژیم میداند که کردها دیگر مهرهای که به کار گرفته شوند، نیستند بلکه در معادلات منطقهای دارای نقشی فعال، موثر و تعیین کننده هستند. لذا رژیم در رابطه با مسئلهی کردها مجبور به بازنگری، تصمیمگیری و موضعگیری خواهد بود. هرچند بینش و نگرش رژیم بهصورت کلی در مورد کردها مشخص است اما سیر حوادث و تحولات ملی، منطقهای و جهانی نیازمند بازنگری واقعبینانهای است. به هر صورت اعمال سیاستهای انتگراسیون و آسیمیلاسیون که با دستگیری، شکنجه، اعدام، بیکاری وتحمیل فقردر سراسر ایران و خصوصا کردستان، قابل قبول نبوده و نخواهند بود و پایان دادن به این سیاستها لازم، ضروری و فوریتی است.
منبع: نشریهی آلترناتیو شمارهی ۸۴