اهون چیاکو

 

سال ١٣٦٨ سال مرگ خمینی و بر مسند قدرت نشستن خامنەای در دولت استعمارگر ایران است. برعکس خمینی کە بیشتر نمود رهبری معنوی و روحانی بود، خامنەای دارای ویژگی‌ عمل‌گرایی بیشتری در زمینە‌ی نظامی، امنیتی و سیاسی بود. این موضوع توان سرکوب بە مراتب بیشتر را جهت استقرار مستحکم استبداد جمهوری اسلامی فراهم کرد. اگر بە تاریخ قدرت در ایران نظری بیافکنیم خواهیم دید کە بیشتر در زمان زمامداری جانشینان بودە کە ساختارهای قدرت‌گرا و تمرکزگرای قدرت ایرانی بە ساختار و ماهیت خود تکوین و انسجام بخشیدەاند. چرا کە موسسین، غالبا امکان و فرصت خود را صرف جنگ‌های خارجی و سرکوب مخالفین داخلی کردەاند. برای این امر نیز تحت روایات‌ اسطورەای، دینی، مذهبی و ملی‌گرایانە در چارچوب انحصار قدرت و سرمایە، اغفال جامعە را بەکار بستەاند. در زمان بە مسند نشستن جانشینان تا حدودی از این مشکلات کاستە شدە و زمان، امکان و فرصت بیشتری صرف گسترش و تکوین ساختار مستبد و گسترش قدرت خود در داخل و سطح منطقە کردەاند. این رویکرد بیش از پیش بر جوامع تحت نفوذشان فشار و ستم تحمیل کردە است. همان‌طور کە امپراتوری هخامنشی بیشتر از سوی داریوش، خشایارشاه و… به‌عنوان جانشینان موسس سلسلەی هخامنشی یعنی کورش، امپراتوری ساسانی از سوی انوشیروان، خسروپرویز و… به‌عنوان جانشینان موسس سلسلە‌ی ساسانی یعنی اردشیر بابکان، امپراتوری صفوی از سوی شاە تهماسب، شاە عباس و… جانشینان شاە اسماعیل موسس صفویان، سلسلە‌ی قاجار از سوی فتحعلی‌شاە و ناصرالدین‌شاە کە از جانشینان آقامحمدخان ‌قاجار، موسس قاجاریە و در دورەی پهلوی توسط محمد‌رضاشاە جانشین رضاشاە موسس دولت ـ ملت ایرانی و سلسلە‌ی پهلوی تکوین و گسترش قدرت و نفوذ توام با ظلم و سرکوب داشتە، در مورد ساختار فاشیستی نظام حاکم بر ایران نیز چنین بودە و در دوران خامنەای به‌عنوان جانشین خمینی، این حوزە‌ی قدرت و سرکوب بە مراتب تکوین و گسترش یافت کە فشار مضاعف را زنان، ملیت‌های تحت ستم و طبقات تحتانی جامعه متحمل شدند. البتە روند شکل‌گیری ساختار قدرت‌گرا و تمرکزگرای ایرانی همان‌طور کە آغاز و سیر صعودی مرحلە‌ی میانە داشتە، بە همین ترتیب سیر رکودی را زیستە و این هیولا بعد از نابودی اطراف، عاقبت بە بلع و فروپاشی خود اقدام نموده و بقایایش به‌دلیل تاب نیاوردن در برابر مداخلات بیرونی و قهر داخلی بە باد فنا رفتەاند. بدون تردید رژیم ایران نیز از این قاعدە  مستثنی نیست. بە این مفهوم خامنەای تنها موقعیت داریوش، انوشیروان، شاەعباس، ناصرالدین‌شاە و دوران اواسط حکومت محمدرضاشاە را نمی‌زید، هرچند در دهە‌ی دوم، سوم و چهارم این نقش را برای رژیم فاشیست اسلامی ایفا کردە، در دهە‌ی پنجم نقش، داریوش سوم، یزدگرد، شاەسلطان‌حسین و احمدشاە به‌عنوان آخرین شاهان هخامنشی، ساسانی، صفوی و قاجار، همچنین سال‌های آخر زمامداری محمدرضاشاە پهلوی را نیز برای رژیم کنونی ایفا می‌کند.

 

ولایت فقیە و شیعەگری در ایران

 

در مورد شیعی‌گری در ایران مقالات و کتاب‌های متعددی نگاشتە شدەاند. یکی از مشهورترین این کتاب‌ها، کتاب شیعی‌گری احمد کسروی است. احمد کسروی از ابتدا تا زمان حیات خودش روند نفوذ و گسترش شیعەگری در ایران را تعریف و تفسیر نمودە است. در واقع شیعه‌گری در ایران در آغاز پذیرفته شدنش، نقطە‌ی مقابل اسلام دولتی و قدرت‌گرا بودە است. در زمان زمام‌داری بنی‌امیە، بنی‌هاشم در دو مسیر یکی اهل‌بیت و فرزندان دختر پیغمبر و دیگری فرزندان و نواد‌گان عباس، عموی پیغمبر بە منازعە و اختلاف با بنی‌امیە برخاستند. اختلاف بنی‌امیە و بنی‌هاشم ریشەای عمیق داشت و بە پیش از اسلام بازمی‌گشت. در ایران، فساد امویان به‌ویژه شقاوت‌های حجاج‌بن‌یوسف باعث شد بسیاری از ایرانیان بە این دو شاخە‌ی مخالف امویان بپیوندند. این دو شاخە هرچند مخرج مشترکشان بنی‌هاشم بودن و ضدیت با امویان بود، ولی اختلافاتی نیز از لحاظ سیاسی، طبقاتی و عقیدتی با یکدیگر داشتند. پس از عراق و کوفە، ایران، به‌ویژه خراسان و مناطق شرقی، جنوبی و مرکزی ایران یکی از مراکز عمدە‌ی این دو نحلە‌ی مخالف بود. زاگرس و البرز کە مناطقی کوهستانی بودند هنوز در حفظ عقاید کهن خود کوشا بودند و بە تمامی تحت سیطرە‌ی امپراتوری اسلامی قرار نگرفته بودند. برخی از مالکین بزرگ و طبقات فوقانی ایرانی با امویە کنار آمدە بودند، از سویی در دیوان‌سالاری بە آن‌ها کمک می‌کردند و از سوی دیگر در نتیجە‌ی حقارت‌ها و تعرضاتی کە بر آن‌ها صورت می‌گرفت، از امویه کینە بە دل داشتند. در نتیجە در حین همکاری با بنی‌امیە، پنهانی از مخالفین آن‌ها به‌ویژه عباسیان حمایت می‌کردند کە بعدها درون خلافت عباسی هم جای گرفتند همانند خاندان برمکی و… تعدادی از طبقات میانی کە نیمە مسلمان گشتە بودند ولی از سویی دیگر بە تمامی دل از عقاید کهن خود نکَندە بودند نیز بە خط عباسیان نزدیک شدند کە همدستی ابومسلم‌خراسانی با عباسیان در سرنگونی امویان نمونە‌ی بارز آن است. همچنین از طبقات تحتانی و ضعیف نیز بە خط اهل‌بیت البتە با حفظ جنبە‌هایی از عقاید کهن خود ولی با پذیرفتن پیروی از علی بە دیگر خط بنی‌هاشم در مخالفت با اموی پیوستند. پس از شورش مختار در کوفە کە بە خون‌خواهی حسین و یارانش بر ضد امویان برخاست، دومین شورش شیعیان در برابر امویان در خراسان بە سرکردگی زیدبن‌علی و پسرش یحیی بود کە حوثی‌های زیدی امروز یمن از پیروان آن هستند.

 

البتە تا زمان صفویان، نظام شیعی در ایران بە تمامی نتوانست قدرت را قبضە نماید، همچنین تشیع در ایران پیش از صفویان کە در مقابل شیعە‌ی صفوی نام‌گذاری آن به‌عنوان شیعە‌ی علوی صحیح می‌باشد، به‌جای ایجاد ساختارهایی تمرکزگرا و قدرت‌گرا، بعضا با عدم برخورداری از ساختارهای منسجم، در ساختارهای مدیریتی محدود و منطقەای می‌زیستەاند. اکثرا نیز سر مخالفت با امپراطوری اسلامی در زمان عباسی و متعاقب آن داشتە‌اند. مانند ساختار فکری و اجتماعی شیعیان اسماعیلی در مناطق مرکزی، شرقی و قسمت‌هایی از مناطق غربی فلات ایران و آل‌بویە در مناطق شمالی بودە است. شواهدی در دست می‌باشد کە بخشی از ایرانیان در مناطق جنوبی بە قرمطیان و زنجی‌ها در مخالفت با عباسی پیوستە‌اند کە منصور حلاج به‌عنوان داعی قرمطیان یکی از نمونەهای بارز آن می‌باشد.

 

البتە در دوران صفویە تحت نام شیعە یک تحول سیاسی و ایدئولوژیک صورت گرفت، اقتدار شیعە نە دیگر در سنگر اپوزیسیون و نیروی مخالف امپراتوری اسلامی، بلکە خود بە‌صورت ساختاری سرکوبگر و قدرت‌طلب درآمد و در مقابل شریعت سنی، شریعت شیعی را ایجاد نمود. از سویی با اسلام دولت‌گرای سنی کە بعد از ساختارهای اموی و عباسی در امپراتوری عثمانی متبلور گشتە بود، بە رقابت بر سر قدرت در منطقه پرداخت و از سوی دیگر بە تصفیە‌ی نیروی شیعەی علوی پرداخت کە دارای جوانب جامعە‌محور و در تضاد با تمرکز قدرت بود. البتە هیچ‌گاە نتوانست بە تمامی این نیرو را پاکسازی نماید، اما تا حدودی از توانایی آن کاست. تا دهە‌ی واپسین سلسله‌ی قاجاریه دو قرائت از شیعە داشتیم یکی شیعە‌ی متشرعە کە نقش مشروعیت‌بخشی بە ساختار قدرتی قاجار را داشت و دوم شیعە‌ی شیخیە کە دارای نقش مخالف بود. شیخیە معتقد بە بدعت، نوآوری و تطبیق دین با ضروریات زمانە و تغییر طبق تحولات اجتماعی بود کە شخص ارجح این قرائت را “باب” می‌نامیدند. محمدعلی‌باب کە اهل شیراز بود، یکی از باب‌های این قرائت بود کە بە دست قاجار در شهر ماکو زندانی گشت و سپس با شلیک ٧٠٠ گلولە او را کشتند. پیروان آن بعدها بە دو گروە انشعاب یافتند کە هریک از این گروه‌ها از سوی دو برادر بە نام‌های میرزایحیی ازل و میرزا بهااللە رهبری می‌شدند. پیروان میرزایحیی ازل معتقد بە مبارزە‌ی مسلحانە در مبارزە علیە دولت بودند و طرفداران میرزا بهاللە بە تمامی از اسلام و شیعە بریدند و آیین بهایی را تشکیل دادند کە بیشتر بر فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… متکی بود. البتە تا زمان بر روی کار آمدن رژیم ایران، هرچند مذهب شیعە بە خوراک ایدئولوژیک ساختارهای قدرت‌گرای قدرت ایرانی درآمدە بود، ولی مُلاها در کنار شاە و صاحب منصبان لشکری و کشوری صرفا دارای نقش موازی بودند و خود مستقیما قدرت را بە دست نگرفتە بودند. نخستین ‌بار در دورە‌ی محمدرضاشاە، فدائیان اسلام بە رهبری نواب صفوی تئوری حکومت مستقیم آخوندی را مطرح کردند کە خمینی از دهە‌ی ٤٠ بدین‌سو و بعد از اعدام نواب صفوی بە رهبری این ایدە درآمد و در ماه‌های واپسین سال ٥٧ و نخستین بار سال ١٣٥٨ بر روی انقلاب خلق‌های ایران، آن را تحقق بخشید و از سال ١٣٦٨ و بعد از مرگ خمینی تاکنون سیدعلی‌خامنەای آن را قبضە کردە کە در ادامە‌ی این نوشتار تاملی بر نحوە‌ی قبضە کردن قدرت و اعمال آن از سوی این آیت‌اللە دیکتاتور خواهیم داشت.

 

پیشینە آیت‌اللە دیکتاتور تا وقوع انقلاب ٥٧

 

سیدحسین، پدربزرگ خامنه‌ای و اهل نجف بودە است. در سنین کودکیِ سیدجوادخامنەای، خانوادە‌ی سیدحسین بە آذربایجان و شهر خامنە مهاجرت می‌کنند. سیدجواد پدر سیدعلی‌خامنەای در شهر خامنە بزرگ می‌شود و بعدها بە مشهد مهاجرت می‌کنند. خانوادە‌ی خدیجە میردامادی مادر سیدعلی ‌خامنەای نیز از نجف بە اصفهان و متعاقبا از اصفهان بە مشهد مهاجرت می‌کنند. سیدعلی‌خامنەای در سال ١٣١٨ در مشهد بە دنیا می‌آید و دوران کودکی و نوجوانی را در همین شهر سپری می‌کند. نزد پدر خود بە خواندن علوم دینی می‌پردازد و بعدها در حوزه‌ی مشهد، نجف و قم آموزش علوم حوزوی را ادامە می‌دهد. مطابق اظهارات خامنه‌ای، وی در نوجوانی در مشهد سیدنواب‌صفوی را ملاقات و از او متاثر می‌گردد. در سال ١٣٣٦ با خمینی دیدار و نزد او نیز تحصیل نموده است. با توجە بە نقل‌قول‌هایی، در همان سال و در سن ١٨ سالگی در همایش تشکیل حزب‌الدعوە‌ی عراق در نجف شرکت می‌کند. طبق دادەها و اسنادی کە در کتاب ـ رفیق آیت‌اللە ـ نوشتە‌ی امیرعباس ‌فخرآور مندرج است، حزب‌الدعوە‌ی عراق زیر نظر روس‌ها و سازمان امنیت آن‌ها ک.گ.ب تشکیل می‌شود و از این طریق رابطە‌ی بین خامنەای و ک.گ.ب توسط فعالین حزب‌الدعوە‌ی برقرار می‌گردد. طبق این داده‌ها خامنەای سال ١٣٤٣ یک سال بعد از ١٥ خرداد ١٣٤٢ کە توسط روحانیون و بە رهبری خمینی تظاهراتی ضدشاە برگزار گشت، فعالیت نموده است(شاە با آن تظاهرات شدیدا برخورد کرد و موجب تبعید خمینی شد). تا سال ١٣٤٧ خامنەای در روسیە و در دانشگاە پاتریس لومومبا تحصیل کردە است. دانشگاە پاتریس لومومبا در سال ١٩٦٠ در زمان رهبری خروشچف در روسیە تحت عنوان دانشگاە دوستی ملل روسیە یا دانشگاە دوستی خلق روسیە دایر شد. این دانشگاە پس از کشتە شدن پاتریس لومومبا رهبر کمونیست کنگو کە در انجام کودتایی کشتە می‌شود بە یاد او بە این عنوان نامگذاری می‌گردد. فعالیت این دانشگاە آموزش افراد کشورهای توسعه نیافته برای نفوذ در ساختار قدرت و دولت این کشورها برای تبعیت از روسیە بودە است. این دانشگاە در زمان پوتین بار دیگر فعال گشتە است. طبق ادعاهای کتاب رفیق آیت‌اللە تمامی عملکردها در قبضە کردن قدرت توسط خامنەای با برنامە‌ریزی ک.گ.‌ب بودە و هنوز هم خامنەای مهرە‌ی سازمان امنیت روسیە قلمداد می‌گردد. بدون تردید رد و یا قبول این ادعا در چارچوب این نوشتار قرار ندارد.

 

خامنەای و طرفدارانش در شرح زندگی‌نامەاش، سال‌های ١٣٤٣ تا ١٣٤٧ را دوران مراقبت از پدر پیرش در مشهد تعریف می‌کنند. اطرافیانش نیز ادعاهای کتاب رفیق آیت‌للە را کذب می‌خوانند. ولی آنچە مسلم است و بارها تلویحا در نطق‌های خامنەای بروز یافته، شیفتگی وی بە رمان‌هایی در چارچوب انقلاب بلشویکی و نحوه‌ی قبضە کردن قدرت بە طرز استالینی می‌باشد. طبق ادعاهای خامنەای و اطرافیانش، وی در دوران شاە ٦ بار زندانی گشته و در سال ١٣٥٦ برای سە سال بە ایرانشهر در سیستان‌وبلوچستان تبعید می‌شود کە با تضعیف دولت پهلوی در سال ٥٧ و با وجود بە پایان نرسیدن حکم سە سال تبعیدش، بە تهران باز‌می‌گردد. طبق ادعاهای کتاب رفیق آیت‌اللە، خامنەای در عملیات‌ بە آتش کشیدن سینماها در سال ١٣٥٧ و به‌ویژه بە آتش کشاندن سینما رکس آبادان در حین پخش فیلم گوزن‌ها کە منجر بە کشتە شدن بیش از ٣٠٠ نفر شد، مستقیما دست داشتە است. مدارکی نیز وجود دارد کە خامنەای پیش از انقلاب ١٣٥٧مدتی عضو سازمان مجاهدین خلق بودە است.

 

انقلاب ٥٧ و جنگ قدرت آیت‌اللە دیکتاتور

 

خامنەای از نظر پیشینه‌ی مبارزاتی، جایگاە علمی(حوزوی)، شهرت سیاسی و نظامی نسبت بە اشخاصی همانند مطهری، طالقانی، بهشتی، باهنر، حسین‌علی منتظری، لاهوتی، رجایی و… همچنین بنی‌صدر، قطب‌زادە، یداللە سحابی، مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، مصطفی چمران، احمد منتظری و…، چهرەای ناشناختە بودە و بیشتر همتراز کسانی همچون محمدی‌ری‌شهری و سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها کە طبق داعیە‌ی کتاب رفیق آیت‌اللە آن‌ها نیز در دانشگاە پاتریس لومومبا تحصیل کردەاند و همچنین علی‌اکبر‌ هاشمی‌رفسنجانی بودە است.

 

در ٢٢ دی ماە ١٣٥٧ یعنی یک ماە پیش از سقوط شاە و برگشت خمینی در ٢٢ بهمن سال ١٣٥٧ کە شورای انقلاب تشکیل شد، خامنەای هیچ حضوری در آن نداشتە و در بحبوحە‌ی سقوط شاە، خامنەای با درخواست مرتضی ‌مطهری از مشهد بە تهران می‌آید و در شورای انقلاب جای می‌گیرد. البتە در کنار کسانی مانند مطهری، بهشتی، باهنر، طالقانی و… از چنان نقشی برخوردار نیست. ٢٣ بهمن ١٣٥٧ یعنی یک روز بعد از سقوط شاە و بازگشت خمینی، بە دستور او و سرپرستی محمدرضا مهدوی‌کنی کمیتە‌ی انقلاب اسلامی تشکیل می‌شود کە در اینجا نیز حضور خامنەای چندان محسوس نیست. یک هفتە پس از برگشت خمینی در ٢٩ بهمن ١٣٥٧ حزب جمهوری اسلامی بە دبیر کلی بهشتی تشکیل می‌گردد کە خامنەای نیز در زمره‌ی گروە موسس آن جای می‌گیرد. در ٢ اردیبهشت ١٣٥٧ سپاە پاسداران با ادغام ٤ گروە سازمان مجاهدان انقلاب اسلامی کە خامنەای، رفسنجانی و محسن رضایی از اعضای آن بودند، حزب ملل اسلامی کە بە حزب‌اللە تغییر نام دادە بود و سیدکاظم بروجردی آن را رهبری می‌کرد، گروە پسا بە رهبری محمدمنتظری و گارد ملی بە رهبری مصطفی چمران و یزدی به‌عنوان بازوی نظامی جمهوری اسلامی تشکیل شد.

١١ اردیبهشت مرتضی مطهری کە با طرح ولایت‌فقیە، تشکیل حزب جمهوری اسلامی و سپاە پاسداران مشکل داشت، ترور می‌شود. در ١٠ تیرماە ١٣٥٨ با حضور خمینی جلسە‌ی مشترک شورای انقلاب و دولت موقت تشكیل می‌شود و این دو نهاد در هم ادغام می‌گردند. خامنەای بە معاونت وزیر دفاع، مصطفی چمران منصوب می‌شود. ١٩ شهریور سال ١٣٥٨ نیز طالقانی کە با تشکیل سپاە پاسداران و طرح ولایت فقیە مخالفت داشت بە طور مشکوکی وفات می‌کند. در بهمن ماە ١٣٥٨ بنی‌صدر بە ریاست جمهوری انتخاب می‌شود و از سوی خمینی حکم ریاست کل قوا و نیروهای مسلح را دریافت می‌کند. این حکم خمینی بە بنی‌صدر و نزدیکی بنی‌صدر و چمران بە همدیگر موجب بی‌تاثیر شدن خامنەای و استعفا از معاونت وزیر دفاع می‌شود.

 

در تیر ماە ١٣٥٩ ستادی بە ریاست خامنەای تحت عنوان ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژە ابتدا با شرکت خامنەای، محسن رضایی و مسعود کشمیری تشكیل می‌شود کە بعدها افراد دیگری وارد آن می‌شوند و تا ماه‌ها بعد از خنثی کردن کودتای نوژە این ستاد بە بهانە‌ی مبارزە با بقایای کودتا بە حذف مخالفان می‌پردازد. ٢٦ خرداد ١٣٦٠ بنی‌صدر از ریاست جمهوری عزل می‌شود. چند روز بعد، ٣١ خرداد ١٣٦٠ چمران کە فرماندهی جنگ‌های نامنظم با دولت عراق را برعهده داشت، به‌طور مشکوکی از پشت مورد هدف قرار می‌گیرد و کشتە می‌شود. بە این ترتیب دو رقیب و مخالف خامنەای از گود خارج می‌شوند.  در نتیجە‌ی آن، خامنەای بە ریاست شورای دفاع می‌رسد و یکی از نوچەهای خود یعنی محسن رضایی را بە فرماندهی سپاه منصوب می‌کند. وی پیشتر از سوی خمینی بە امامت نماز جمعە‌ی تهران نیز منصوب گشتە بود و این تریبون را ضد بنی‌صدر بە کار گرفته بود. در ٦ تیر ١٣٦٠ در مسجد ابوذر در حین سخنرانی خامنەای، انفجاری صورت گرفت کە موجب مجروح شدن وی می‌گردد. بسیاری این رویداد را ساختە‌و‌پرداختە‌ی خود او می‌دانند. یک روز بعد از آن یعنی ٧ تیر همان سال در دفتر حزب جمهوری اسلامی در حین برگزاری جلسە‌ی حزب، انفجار مهیبی رخ داد کە موجب کشتە شدن بهشتی، محمد منتظری (پسر ارشد حسین‌علی منتظری) و بیش از ٧٠ تن دیگر شد. پس از عزل بنی‌صدر، خامنەای با وساطت رفسنجانی سعی داشت بە ریاست‌جمهوری برسد کە با مخالفت خمینی مواجە می‌گردد و محمدعلی ‌رجایی کە در دوران بنی‌صدر پست نخست‌وزیری داشت، بە ریاست جمهوری منصوب می‌گردد. محمدجواد باهنر کە پس از مرگ بهشتی بە سمت دبیر اول حزب جمهوری اسلامی رسیدە بود، نخست‌وزیری دولت رجایی را بر عهدە داشت. در واقع در آن زمان ریاست جمهوری بیشتر جنبە‌ی تشریفاتی داشت و این نخست‌وزیر بود کە ایفای نقش می‌نمود. ٨ شهریور ١٣٦٠ در دفتر نخست‌وزیری در حین برگزاری جلسە انفجار دیگری صورت گرفت کە موجب مرگ رجایی، باهنر و تعداد دیگری شد. انفجارهای ١٣٦٠ بیش از پیش راە را بر قبضە کردن قدرت توسط خامنەای و هم‌پیمانانش گشود. جالب آنجاست کە محمدرضا کلاهی بمب‌گذار دفتر حزب جمهوری اسلامی، کە موجب مرگ بهشتی، محمد منتظری شد و مسعود کشمیری از بمبگذاران دفتر نخست‌وزیری کە موجب کشتە شدن رجایی و باهنر شد، هر دو از اعضای ستاد خنثی‌سازی کودتای نوژە تحت سرپرستی خامنەای بودند. رژیم، این عملیات‌ها را بە مجاهدین خلق نسبت می‌دهد کە این سازمان هیچ‌گاە رسما این عملیات‌ها را بر عهدە نگرفتە است. هر چند کلاهی و کشوری بعد از فرار بە مجاهدین پیوستند ولی با توجە بە ادعاهای مطرح گشتە‌ی آن‌ها قبل از این عملیات‌ها عضو این سازمان نبودەاند. در همان ایام صادق قطب‌زادە به جرم جاسوسی دستگیر و بعدها اعدام شد. آیت‌اللە لاهوتی توسط لاجوردی دستگیر و بطور مشکوکی در ٧ آبان ١٣٦٠ در زندان جان باخت. همە‌ی این رخدادها چە تسویه‌حساب‌های داخلی بودە باشد و چە توسط گروه‌های مخالف صورت گرفتە یا مرگ طبیعی باشند، راە بر اعمال قدرت خامنەای و هم‌پیمانانش هموار نمود.

 

رفسنجانی، سیدمحمد موسوی‌خوئینی‌ها و خامنەای کە با همدیگر هماهنگ بودند، در دورە‌ی اول مجلس موسسان انتخاب نگردیدە بودند، در دورە‌ی دوم بە مجلس راە یافتند. رفسنجانی، متفق آن دوران خامنەای بە ریاست مجلس منصوب گشتە بود. متفق دیگر وی موسوی‌خوئینی‌ها کە بە پدر معنوی اصلاح‌طلبان شهرت دارد نیز بە دادستانی دولت منصوب گشتە بود. خامنەای بعد از مرگ رجایی با همکاری هم‌پیمانانش بە ریاست جمهوری رسید و عاقبت، این سە هم‌پیمان، در اوخر سال ١٣٦٠ سه قوە‌ی مقننە، مجریە و قضائیە‌ی رژیم را بە کنترل خود درآوردە بودند. در واقع می‌توان سە جناح محافظەکار، میانەرو و اصلاح‌طلب سال‌های بعد درون رژیم را بە این سە عنصر نسبت داد، خامنەای نمایندگی جناح محافظەکار، رفسنجانی جناح میانەرو و موسوی‌خوئینی‌ها جناح اصلاح‌طلب را ایفا می‌کردند کە رژیم تاکنون نیز با اتکا بە بازی نمی‌شنوم، نمی‌بینم و نمی‌گویم سه میمون از طریق دیالکتیک این سە جناح برای تداوم بقای خود بهرە بردە است.

 

در دوران ریاست جمهوری خامنەای کە بە دو دورە از سال ١٣٦٠ تا ١٣٦٨ انجامید میرحسین موسوی کە بیشتر بە موسوی‌خوئینی‌ها نزدیک بود پست نخست‌وزیری را عهدە‌دار بود. اختلاف‌نظرهای فراوانی میان موسوی و خامنەای وجود داشت کە خامنەای ساختار مدیریتی را برای ادامە راهش مشکل‌ساز می‌بیند. به‌ویژه حزب جمهوری اسلامی را کە در نتیجە‌ی آن دورە بە ریاست جمهوری رسیدە بود، از این پس به‌عنوان تهدید می‌بیند کە می‌تواند رقبایی برای او ایجاد کند و موجب تزلزل و از دست رفتن موقعیتش گردد. در نتیجە سال ١٣٦٦ طرح عدم نیاز و انحلال حزب جمهوری اسلامی را بە خمینی پیشنهاد کرد و خمینی نیز آن را پذیرفت. در نتیجە‌ی آن، نخست‌وزیری در ساختار مدیریت رژیم حذف شد و رئیس‌جمهوری ارگان اصلی امورات اجرایی گشت. شاید یکی از دلایل اینکە موسوی‌خوئینی‌ها در زمان رهبری خامنەای و ریاست‌جمهوری رفسنجانی قهر سیاسی نمود نیز این موضوع باشد. هرچند موسوی‌خوئینی‌ها مناصب علنی را ترک کردە بود ولی همچنان نظریەپرداز اصلاح‌طلبان بود. موسوی‌خوئینی‌ها در تصرف سفارت آمریکا در سال ٥٨ توسط بسیجی‌ها کە منجر بە استعفای دولت موقت با نخست‌وزیری مهدی بازرگان گشت، نقش کلیدی و رهبری را ایفا نمودە بود.

 

در ماه‌های پایانی زندگی خمینی اختلافات عمدەای بین خمینی و حسین‌علی منتظری شکل گرفت کە عمدەترین دلیل آن مخالفت منتظری با اعدام‌های ١٣٦٧ بود. این موضوع باعث شد منتظری از قائم مقامی و ولیعهدی خمینی عزل گردد و رژیم بە بحران جانشینی خمینی بعد از مرگ وی در ١٣ خرداد ١٣٦۸ دچار گردد. البتە عزل منتظری همانند مرگ بهشتی، باهنر، رجایی و… از سویی فرصتی بود برای رسیدن خامنەای بە راس هرم قدرت. این‌بار سەگانە و مثلث خامنەای، رفسنجانی و موسوی‌خوئینی‌ها، سە‌گانە و مثلث سیدعلی‌خامنەای، علی‌اکبر هاشمی و سید‌احمد خمینی (پسر خمینی) وارد بازی می‌شود. هاشمی رفسنجانی به‌عنوان رئیس مجلس و سیداحمد خمینی به‌عنوان میراث‌دار خمینی دو تکیەگاە قوی خامنەای بودند. این سە، در جلسات مشترک برای به کرسی رهبری نشاندن خامنه‌ای توافقات خود را کردە بودند. رفسنجانی می‌خواست با حمایت از خامنەای در بە رهبری رساندن او، پست ریاست جمهوری را تصاحب کند کە در واقع ریاست جمهوری نقش مجری اول امورات بود.

 

در دو دورە‌ی ریاست جمهوری رفسنجانی از سال ١٣٦٨ تا ١٣٧٦ قدرت بیشتر در قبضە‌ی رفسنجانی بود، همچنین سیداحمد خمینی برای رهبری موقت ظرف ١٠ سال با رهبری خامنەای موافقت کردە بود. بر این مبنا کە طی این دە سال سیداحمد خمینی تحصیلات حوزوی خود را ادامە دهد تا بە مقام آیت‌اللە برسد و با اخذ این مقام مذهبی، رهبری نظام شامل حالش شود. غافل از اینکە هم‌پیمانانش نە ساده‌لوحی او را دارند و نە کرسی قدرت مقوله‌ای است کە آن‌ها بە نفع پسر خمینی از آن صرف‌نظر کنند. خامنەای از موقعیت خود آگاه بود، بدین‌معنا کە نە از کاریزمای خمینی به‌عنوان بنیان‌گذار رژیم برخوردار و نە پایەهای قانونی آن‌چنان مستحکم  بودند کە با شتاب بە جایگاهش استحکام بخشد، بە این ترتیب ژستی فروتنانە و متواضعانە را در محافل و مجالس درونی نظام پیرو می‌کرد تا موقعیت خود را برای استحکام‌بخشی جایگاهش در مراحل بعدی از دست ندهد. رفسنجانی بە مواردی اشارە نمود مبنی بر تائید خامنەای از سوی خمینی برای جانشینی رهبری کە مورد تائید فرزند خمینی نیز واقع گشت. بە این ترتیب خامنەای در تاریخ ١٤ خرداد ١٣٦٨ کە تا آن زمان پست ریاست‌جمهوری را داشت، رهبری رژیم و جانشینی خمینی را و رفسنجانی از ١٢ مهر ١٣٦٨ تا ١٢ مهر ١٣٧٦ برای دو دورە، پست ریاست جمهوری را تصاحب کردند. خامنەای بعد از بر مسند رهبری نشستن برای ایجاد اطمینان از بقای خویش ابتدا دو مادە از قانون اساسی را کە مربوط بە مسئلە‌ی رهبری رژیم بود حذف کرد. این دو مادە شامل تشکیل شورایی برای انتخاب رهبر در صورت نبود فرد مناسب بود و در صورت نیاز برای انتخاب رهبری می‌توان بە آرای عمومی رجوع کرد. رفسنجانی کە پست ریاست جمهوری را بر عهده داشت قدر قدرت مملکت بود. آنکە سرش بی‌کلاە ماندە بود احمد خمینی بود، خامنەای و رفسنجانی با آغاز کارشان، احمد خمینی را مورد بی‌مبالاتی و بی‌توجهی قرار ‌دادند. احمد خمینی زمانی که متوجه فریب خود گشت بە خرده‌گیری و انتقادهای صریح از رژیم و دولت پرداخت و برای ابراز این امر متکی بە نسبت خود با بنیان‌گذار رژیم بود. غافل از این‌کە در جنگ قدرت، هم‌پیمانان دیروزش بە دشمنی تبدیل شدەاند کە در صورت عدم سکوت هیچ چیز نمی‌تواند ضامن بقایش در برابر میل بە پاکسازی او توسط رهبر و رئیس جمهور تشنە بە قدرت گردد. عاقبت هم چنین شد و در تاریخ ٢٥ اسفند ١٣٧٣ هرچند در ظاهر بر اثر بیماری فوت نمود ولی در واقع به قتل رسانده شد تا از خطرات از ناحیە‌ی یادگار امام نیز رهایی یابند. سعید امامی از عاملان اصلی قتل‌های زنجیرەای دهە‌ی ٧٠ در اعترافات خود صریحا اعتراف کرد کە از سوی مقامات بلند پایه‌ی نظام دستور قتل سیداحمد خمینی بە او ابلاغ گشتە و او هم آن را عملی نموده است.

 

دوم خرداد سال ١٣٧٦در نتیجە‌ی انتخابات ریاست جمهوری، محمد خاتمی با پیروزی در انتخابات که از سوی موسوی‌خوئینی مورد حمایت قرار می‌گرفت، در برابر ناطق نوری کە توسط خامنەای حمایت می‌شد، بطور نیابتی بە عرصە‌ی جدال با هم‌پیمانان قبلی‌اش بازگشت. از سوی دیگر رفسنجانی پس از ٨ سال ریاست جمهوری و دوران پرطمطراقش از این منصب کنار رفت و دیگر هیچ‌گاە نتوانست بە موقعیت قبلی‌اش بازگردد. رفسنجانی کە نمایندگی خط میانەرو رژیم را می‌نمود و با توجە بە موقعیت‌، گاە در جهت خط محافظەکار و گاە بر مسیر جناح اصلاح‌طلب تغییر موضع می‌داد. اگر در دو دورە‌ی ریاست جمهوری‌اش بر روی خط محافظەکار بود، بعد از ٢ خرداد ١٣٧٦ بیشتر در هماهنگی و ائتلاف با جناح اصلاح‌طلب بود. این موضوع باعث ایجاد فاصلە بین وی و خامنەای شد. بعد از دو دورە دولت اصلاحات کە تا حدودی در برابر خامنەای دهن‌کجی می‌شد، این بار خامنەای با بە صحنە آوردن نوچەهایی مانند احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری  ١٣٨٤ سعی نمود هم خط متمایل بە رفسنجانی و هم خوئینی‌ها، هم‌پیمانان قبلی و رقبای بعدی‌اش را ساکت کند. دورە‌ی اول ریاست جمهوری احمدی‌نژاد دوران تحکیم قدرت و اقتدار خامنەای بود. در انتخابات سال ١٣٨٨ خط میانەروی رفسنجانی و خط اصلاح‌طلب موسوی‌خوئینی با کاندیداتوری میرحسین موسوی تلاش نمودند پست ریاست جمهوری را تصاحب کنند،  در نتیجە‌ی انتخابات موفق بە شكست احمدی‌نژاد کاندیدای تحت حمایت خامنەای شدند، اما خامنەای در نتیجەی یک کودتا کە دستورش را صادر کردە بود، مانع این پیروزی رقبایش شد و بار دیگر احمدی‌نژاد را بر کرسی ریاست جمهوری نشاند و رقبای احمدی‌نژاد، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را بە حصر خانگی محکوم کرد.

 

دورە‌ی دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد برخلاف دورە‌ی اول، برای خامنەای مشکل ایجاد می‌کرد و فرقە‌ی احمدی‌نژاد، مشایی، بقایی و… کە درصدد بودند به‌عنوان نئومحافظه‌کاران نقش میمون چهارم را بازی کنند، در برابر خامنەای بە دهن‌کجی‌ پرداختند. در انتخابات ٢٠١٢ روحانی به‌عنوان تلفیقی از خط میانەرو و اصلاح‌طلب بە ریاست جمهوری رسید و در انتخابات ٢٠١٦ برای بار دوم انتخاب گشت که تاکنون نیز برسر کار است. رفسنجانی در اواخر عمرش خامنەای را بر افشای حقایقی کە موقعیت او را خدشەدار می‌کرد، تهدید می‌نمود، از سوی دیگر بحث از رهبری شورایی را مطرح می‌کرد و این نیز سبب هراس خامنەای می‌شد. رفسنجانی در ١٩ دی ماە ١٣٩٥ به‌طور مشکوکی فوت نمود که طبق بسیاری از نقل‌قول‌ها بر کشتن وی از سوی عوامل خامنەای تاکید دارند. همچنین بعد از برخورد سال ٨٨ با اصلاح‌طلبان، خامنەای جناح اصلاح‌طلبی را اختە و جناح احمدی‌نژاد را نیز کاملا خلع ید کرد و در سال‌های اخیر با اتکا بە سپاە و به‌ویژه سپاە قدس پاسداران، دولت روحانی را کاملا بی‌تاثیر کرد.

 

خامنەای از آغاز رهبری‌ و حتی پیشتر در دوران ریاست جمهوری‌اش راس هرم را بە چشم‌انداز قدرت‌طلبی خود تبدیل کردە بود و برای حفظ موقعیت خود در برابر خطرات، تمهیداتی اندیشیده بود. خامنەای هرچند رفسنجانی و خوئینی را به‌عنوان نمایندگان خط میانەرو و اصلاح‌طلبی مورد بی‌توجهی خود قرار می‌داد، ولی همچنان بە سە جناح محافظەکار، میانەرو و اصلاح‌طلب برای مهار قدرت خود نیاز داشت. شاید آنچە باعث شد علی‌رغم کنار رفتن همگی تنها وی بماند بە این تمهیدات او بازمی‌گردد. این موضوع به تولید و تقویت نهادهایی منجر شد کە از سویی بر فساد دامن می‌زنند و از سویی دیگر تاکنون موجب بقای او گشتەاند. هرچند اکنون به‌دلیل کهولت سن و بحران‌های داخلی و خارجی در سیر قهقرایی قرار گرفتە است.

 

با تمام اخلال‌گری‌ها، تصفیە نمودن، حربەها و تمهیدات خامنەای برای حفظ موقعیت خود، آنچە کە او را تاکنون در مسند قدرت نگاه داشته، مخرج مشترک حفظ نظام برای تمام افراد، گروه‌ها و جناح‌های رژیم، با تمام اختلافات، جنگ قدرت و کینەورزی‌های میان‌شان است. هرچند بر سر سهم و در نتیجە‌ی کدورت‌ خامنه‌ای را مورد بی‌مهری قرار می‌دهند، ولی همە می‌دانند کە سقوط رژیم سقوط همە‌ی آن‌هاست و حفظ آن، حفظ منافع همە‌ی آن‌ها است. بە‌همین دلیل است کە با وجود تمام اختلافات، در بزنگاه تهدید برای نظام متحد می‌گردند و سر ریسمان‌شان را بە دست ولایت‌فقیه می‌سپارند. البتە این نیز پایانی دارد.

 

ابزارهای نگاە‌دارندە امپراطوری فساد از ابتدا تا به امروز  

 

کلیت رژیم از همان آغاز، متوجە بود که با نهادهای مرسوم نظامی و امنیتی دولتی نمی‌تواند بە اهداف ارتجاعی خود دست یابد، بە‌همین دلیل ابتدا کمیتە‌ی انقلاب اسلامی را به موازات دولت موقت تشکیل داد کە این کمیتەها در محلات با حضور آخوند محلە تشکیل می‌شدند و تا سال ١٣٧٠ کە نیروی انتظامی تشکیل شد، این کمیتەها در شهرها و محلات بە کنترل و سرکوب جامعە می‌پرداختند. متعاقبا سپاە را تاسیس و تحت لوای آن جهت پیشبرد اهداف خود به نهادسازی پرداخت. خامنەای بعد از خروج رقبایش از گود در عرصە‌ی نظامی و سیاسی رئیس جمهور شد و اختیار تمام‌وکمال سپاە پاسداران را در دست گرفت و محسن رضایی، از نوچەهای خود را بە فرماندهی سپاە منصوب کرد کە بە مدت ١٦ سال یعنی از ١٣٦٠ تا ١٣٧٦ بر این سمت باقی ماند. خامنەای می‌دانست از لحاظ کاریزما جایگاهش با خمینی متفاوت است، همچنین در زمان رسیدن بە رهبری رژیم، نسبت بە خمینی جوانتر بود و خود را برای رهبری طولانی مدت آمادە کردە بود کە این نیاز بە سوپاپ اطمینان‌ داشت و از سوی دیگر استعداد و علاقە‌ی نظامی و امنیتی او از خمینی بیشتر بود، بنابراین از همان ابتدا سپاە پاسداران را تشکیل و آن را بسط داد.

 

این نهادها عبارت بودند از تشکیل قرارگاە سازندگی خاتم‌الانبیا برای ورود سپاە بە پروژه‌های اقتصادی، تشکیل بسیج برای کنترل تمام‌وکمال جامعە از طریق ایجاد رعب و وحشت، تاسیس قرارگاە ولی‌امر جهت تقویت حوزە‌ی امنیت سپاە کە وظیفە‌اش حفاظت از رهبر بود. طبیعتا در دهە‌ی ٦٠ خامنەای و رژیم هم بەدلیل شرایط جنگ با عراق، جنگ‌های داخلی، بحران‌های درونی رژیم و وجود خمینی کە اختیار عمل خامنەای و گروهش را محدود می‌کرد، از سوی دیگر سرکوب و بیرون راندن مخالفین و تصفیە و حربەهای حذف رقیبان کە توسط خامنەای و گروهش برای قبضە کردن قدرت مواجە بود. ولی در دهە‌های ٧٠، ٨٠ و ٩٠ بە مدت سە دهە خامنەای فرصت یافت سیستم فساد را گسترش دهد. سپاە بر تمام شریان‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی نفوذ کرد و بە چپاول آن پرداخت.

 

قرارگاە ولی‌امر از سال ۱۳۸۹ به جز حفاظت از رهبر، عهدەدار مدیریت سرمایە و موسسات خامنەای گشت. ١٥٠٠٠ نفر کە ٣٠٠٠ نفر از آن‌ها زن هستند در این قرارگاە مشغول کارند کە حقوق هریک از آن‌ها با توجە بە درجە و وظایفشان از ٤٠٠٠،٠٠٠ تا ١٢٠٠٠،٠٠٠ تومان می‌باشد. این میزان نسبت به حقوق اعضای سپاە حفاظتی ‌ـ سپاە انصارالمهدی ـ کە وظیفەاش حفاظت از سایر مسئولین رژیم است، چند برابر می‌باشد. مجلس خبرگان کە پیشتر ادعا می‌کرد نقش او نظارت بر رهبر است، اخیرا به‌طور صریح اعلام می‌دارد کە وظیفەاش حفظ رهبر است. خامنەای کنترل تمام‌وکمال بنیادهای مالی و اقتصادی از جملە آستان قدس‌رضوی، بنیاد تعاون سپاە و بنیاد مستضعفان را در کنترل خود دارد. خامنەای از انقلاب فرهنگی کە خمینی دستور آن را صادر نمود و طی آن حوزە و دانشگاە را مکمل همدیگر گرداند، به‌ویژه از جوانان بسیجی کە در شورای تحکیم وحدت حضور دارند برای اهداف و بقای خودش بهرەبرداری نمود و می‌نماید. همچنین سپاە بە ابتکار خامنەای از همان اوان دانشگاە امام حسین و بقیه‌اللە را برای پرورش و تولید نیروی بسیج و سپاە تشکیل داد کە از این طریق نیروهای فالانژ، شارلاتان و سرکوبگر سپاە برای حفظ موقعیت رهبر گسترش یابند. قرارگاە عمار یکی دیگر از این نهادهای امنیتی است کە در سال ١٣٨٨ بە‌دستور خامنەای تشکیل شد و غالب بر ٥٠٠ شعبە‌ی شهری و محلی برای اعمال نفوذ خود تشکیل دادە است. این نهاد تولید فساد، زیر نظر مجتبی خامنەای و با مدیریت مهدی طائب تشکیل شد و یکی از وظایف این نهاد خرافە‌پراکنی و تحریف اذهان در راستای مشروعیت‌بخشی بە ولایت‌فقیە می‌باشد. در این نهاد شارلاتان‌هایی همچون سعید قاسمی، سعید حدادیان، حسن عباسی و… بی ‌پروا و بدون هیچ مانعی در راستای حفظ موقعیت خامنەای هم درون جامعە، هم درون رژیم بر هرکس می‌تازند و کسی نیز جلودارشان نیست. خامنەای برای کنترل و سازماندهی تمام نهادهای سپاە، سازمان اطلاعات را با مدیریت حسین طائب تشکیل داد تا هرچە منسجم‌تر و افزونتر بتواند در راستای حفظ امنیت خود، امنیت جامعە را مخدوش گرداند. خامنەای از لحاظ مالی و امنیتی حوزەهای علمی ـ مذهبی را کاملا بە نهادهای مالی و امنیتی خود وابستە نموده تا از گزند مراجع تقلید و مخالفان، خود را مصون بدارد.

 

بە این ترتیب خامنەای در طی این سال‌ها تمام عرصەهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و نظامی را برای حفظ موقعیت خود در داخل بەکار بستە و بە این بسندە نکردە، از طریق سپاە قدس کە تداوم شاخەهای برون‌مرزی سپاە تحت عنوان نهضت‌های آزادی‌بخش خارج از کشور است، کە از همان ‌ابتدا با تشکیل سپاە پاسداران، منطقە را بە آشوب کشیدە و این‌گونه خامنەای بە یک اخلالگر داخلی، منطقەای و جهانی تبدیل شدە است. خامنەای برای پیشبرد اخلال‌گری‌هایش در جهت کنترل امپراتوری فساد، متکی بر یک منشا مالی حاصل از انحصار و تصاحب سرمایەهای عمومی مانند منابع معدنی و طبیعی، به‌ویژه نفت و گاز می‌باشد. با توجە بە بحران‌های مالی اخیر رژیم  و از اولویت خارج گشتن تدریجی سوخت‌های فسیلی برای تولید انرژی در دنیای امروز، بدون تردید این امکان برای همیشە در دست آیت‌اللە دیکتاتور باقی نخواهد ماند.

 

منبع: شماره‌ی ۸۴ نشریه‌ی آلترناتیو