آمد شاهو
جدال قدرت در منطقه ارزشها و كرامت انساني را با خاك يكسان نموده، كه حتي خدايان اين جدال و نزاعها رحمي به همزبان، همجنس و همنوعان خود نمينمايند. ايران بخشي از اين جدال و نزاع ننگين در منطقه است كه براي حفظ و گسترش دامنهي قدرتش از هر ترفند و ابزار خشونتآميزي استفاده مينمايد. خدايان جنگ، آشوب و توطئه، گلستان خاورميانه و كوردستان را به «ميدان آرنا»ي قرون وسطي مبدل ساخته كه براي ذوق سرمايه ـ سود، سَيلابي از خون را بر نقش و نگار اين سرزمين جاري نمودهاند. نظام ولايت مطلقه فقيه در محوريت اين جنگ، قصابخانهاي از نسل انسانها را براي سود بيشتر بنا نهاده و بيشترين سهم از جنگ خونين، كشت و كشتار، سركوب و آوارگي در منطقه دارد.
خدايان جنگ و قدرت براي عوامفريبي خلقهاي موجود در اين مرز و بوم و مشروعيت دادن به كشتارهايشان، در زير پردهي دمكراسي، ترويج و حفظ دين اسلام، آزادي و مبارزه با ترور، بذر ديكتاتوريت و فاشيسم را در ضمير و ذهنيت پاك انسانها ميپاشند. اما مقاومت نوين خلقهاي آزاديخواه خاورميانه نقابهاي دهشتانگيز بر چهرهي اين خدايان را به زمين انداخته است. استبداد، سركوب، ناعدالتي اجتماعي، ظلم و ستم مسئولان نظام جمهوري اسلامي و مغالطهكاريشان با آحاد جامعه، موجب برانداختن نقاب از چهرههاي سران جمهوري اسلامي شده و حقايق و چهرهي اصليشان براي اذهان عمومي آشكار و آشكارتر ميگردد.
تظاهرات خودجوش و نارضايتيهاي مدني و بحرانهاي موجود در دي ماه امسال تا به امروز، عملكرد دفاعي خلق عليه دايرهي جنگ ويژهي نظام و حقايق برملاشدهي مسئولان نظام بنا نمود. فرياد و نواهاي آزاديخواهي خلق و شعارهايشان عليه نظام به معناي رد و قبول نداشتن سياست ضعيفه سازي جامعه و خلقهاي ايران ميباشد. اما عملكرد مسئولان نظام براي حفظ اقتدارشان، از تظاهركنندگان بعنوان اغتشاشگر، آشوبگر و ابزار دست بيگانگان يا نفوذ دشمن نام بردند. بر اساس همين سفسطهي مسئولان نظام در روزهاي آغازين تظاهرات خودجوش خلقهاي ايران، نيروهاي سركوبگر با چوب، چماق، اسلحه، دستگيري و خشونت عليه تظاهركنندهگان گویا امنيت در شهرها را برقرار ساختند و با مليتاريزه نمودن جامعه، آتش كين تظاهركنندهگان را در گرداب ترس اسير كردند. دامنهي وحشت و سركوب نظام از احقاق حقوق دموكراتيك خلقها به منزلهي برانداختن نقاب وحشت نظام و از دست دادن دستاوردهاي سيستم و تغيير و برانداختن نظام است. اين كارنامهي اخير مسئولان نظام در قبال خلقهاي ايران حاكي از آنست كه ذهنيت و ظرفيتهاي قانون اساسي و نهادهاي مربوطه در امور جامعه، توانايي مديريت بهتر و دموكراتيزه نمودن جامعه را نخواهند داشت و تشديد بحرانهاي موجود، ايران را به عواقب كشورهايي چون عراق و سوريه سوق خواهد داد.
شعلهي فروزان و مطالبات بهحق خلقهاي ايران مابين سران نظام شكافي عميق ايجاد كرده كه كسي بسان احمدي نژاد در اين چهار دهه كه از مدافعان اساسي نظام باشد و بعد از منفعلكردن و انزوانمودنش از دايرهي اقتدار، لاف انکار نظام جمهوري اسلامي را در گوش اذهان عمومي زمزمه كند و با ريختن اشكهاي تمساحگونه اعتراف برآن نمايد كه امروز ايران تحت سيطرهي چند شخصي ميباشد كه خود را ولايتمدار ديده و بسان گذشتهي خويش بقيه ملت، اشخاص، اديان و مذاهب را فاسد، كافر، نفوذ دشمن، تجزيه طلب و داعشي ببينند. جاي شگرف است كه احمدي نژاد در زمان نزاع و جدالش با خانوادهي لاريجانيها گفتمان رد نظام جمهوري اسلامي را به ميدان آورده و اسلام موجود در نظام را با چالش اسلام تقلبي به ادبيات نوين ايران آورده است. اما آيا احمدي نژاد با آنهمه هياهو و هلهلهي اقتدارجويي دولت حسن روحاني و كاركرد حكومتش را زير سئوال ميبرد، يا نه در حقيقت در نقش مدافع نظام ولايت مطلقه فقيه ظاهر میشود. جالب آنست كه وی دو دوره رئيس جمهور ايران بوده و دهها پست كليدي كشور را در دست داشته و در زمان زمامداريش صدها جوان را به پاي چوبهي دار كشانده و در سركوب و قتلوعام خلقهاي آزاديخواه ايران بخصوص كوردها نقش چشمگيري داشته و با چنين نقابهايي كه در لباس دمكراسي نمايان ساخته ادعاي اپوزسيون بودن را به رخ مسئولان نظام بكشاند. آيا خلقهاي ايران كه سالها قرباني سياست افراطي وتندروانهي ايشان بودند با چنين ميراث فكري و ذهنيتي، خط نوين احمدي نژاد و دروغهاي نقابدارشراقبولخواهندداشت؟
در ميدان آرناي اقتدارطلبان چيزي به نام اخلاق و انسانيت يافت نميگردد، جدال و نزاع مابين اين جناحها و مسئولان در ايران، تنها جنگي است كه خلقهاي ايران باج آنرا ميدهند و از خلقها بعنوان سپردفاعي استفاده مينمايند و جنگ مابينشان تنها جنگ قدرت و اقتدارطلبي است. در پرونده بازداشت برخي فعالان محيط زيست و فعالان سياسي و مدني به اتهام جاسوسي، جنگ قدرت و اقتدارطلبي ما بين وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران و ساير نهادهاي ديگر در اين روزهاي اخير بهوضوح قابل ديدن است. اگر ايران جغرافیایی پلورال و موزاييك خلقهاست، چطور آيتاللهها و سپاه پاسداران ولايت نظام و جامعه را در انحصار خويش قراردادهاند؟
در اصل 14 قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است: «دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظفاند نسبت به افراد غير مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند». اما سخنان تحقيرآميز، اعمال تبعيضآميز، تخريب و توهين به ارزشهاي خلقها، مليت و مذاهب موجود در ايران از جانب سران نظام در كجاي قاموس قانون اساسي خامنهيي، رعايت حقوق شهروندي و همبستگي اجتماعي و انسجام ملي علي يونسي و شعارهاي توخالي روحانيها و احمدي نژاديها جاي دارد.
نکته آنکه همه ايرانيان و مليتها و مذاهب گوناگون بايد احساس كنند كه مديران نظام و مسئولين با نظر واحدي به آنها نگاه ميكنند و هيچ تفاوتي مابينشان قايل نيستند. بس آيا رئيس جمهور ايران با چشم بصيرت به حقيقت اعمال نظامش واقف است؟ يا شعارهاي براق ايشان با اعمال اين نظام همخواني دارد؟ خود روحاني تأكيد برآن دارد كه انسجام و وحدت ملي ايران با شعار ايجاد نميشود، بلكه با عمل و رسيدگي به امور، انسجام و وحدت ملي ايجاد خواهد گرديد. اين گفته حکایت از آن دارد که خلقهاي ايران توانايي ايجاد وحدت ملي را دارند، اما ذهنيت نظام چنان واهمهاي از اين حقيقت تاريخي دارد، كه فرسنگها از آن دوري جسته و برعكس در صدد تفرقهاندازي و چالش مابين خلقهاي ايران بپا خواسته است. خلقهاي ايران ظرفيت آنرا دارند كه در چارهيابي دموكراتيك مسایل نقش تاريخي ايفا نمايند، اما روحاني با كليد دولت تدبير و اميد روزنهي اميد و زندگي آزاد خلقها را در نهادهاي سپاه پاسداران، مجلس خبرگان، مجلس شوراي اسلامي ايران و نهادهاي جنگ ويژه نظام به حبس درآورد. با چنين عملكردي چطور جامعه توقع آنرا داشته باشند كه حسن روحاني جامعهي ايران، را بعنوان جامعهي محبت، برادري و اخوت قلمداد نمايد؟ جاي سئوال است كه محبت و برادري اين نظام در كدامين بوم و گلستان ايران شكوفه داده است؟ آيا اين محبت و برادري تنها در عراق، سوريا، فلسطين، لبنان و يمن شكوفه دارد؟! شعارهاي روحاني و طيفهايي چون احمدي نژاد آيا قادرند پاسخگوي ناعدالتيهاي اجتماعي، اعتصابات كارگري، نارضايتي دانشجويان، تظاهرات سرتاسري خلقهاي ستمديدهي ايران، جان دادن كولبر و كاسبكاران كورد در شرايط سخت زمستاني گردند؟ يا پاسخگوي اعدامهاي پيدرپي شهروندان ايراني، كوشتن كاسبكار و كولبران كورد، افزايش فقر، بيكاري و ترويج ماده مخدر، تيراندازي و كوشتن تظاهركنندهگان و دستگيري معترضان گردند. شعارهاي براق دولت روحاني، احمدي نژاد و همدستانشان چقدر با شيوهي برخورد اخير اسلحه بهدستهاي نظام عليه دراويش گنابادي در تضاد است. متهم نمودن دروايش به داعشيها و ربط دادن آنها به موساد و سيا در كجاي جامعهي محبت و برادري خلقها جاي دارد؟ يا در چه بعدي از گفتهي سران نظام كه نگاه يكساني به تمامي مليتها، مذاهب، اديان و اقشار مختلف در جامعه دارند؟
در سفرهي محبت و برادري روحاني چه كساني حق نشستن را دارند؟ مادام اين سفرهاي همگاني و براي تمامي مليتهاست، چرا مهرههاي اساسي نظام چنين رحمت و بركتي را براي همگان فيض نميدانند. نادر قاضي پور نماينده اروميه در اين روزهاي اخير دگربار با احساسات نژادپرستانهاش عليه خلق كورد به سخن درآمد و سفرهي هفت سين روحاني را برهم زد و با نعرههاي نژادپرستانهاش ابراز نمود كه كوردها اقليت و اشرار هستند و اداره آذربايجان غربي به اقليتهاي قومي و اشرار سپرده نميشود. زماني كه چند نمايندهي كورد بسوي سفرهي محبت و برادري روحاني دست دراز كنند و انتقادي از تقسيم عادلانهي مسئولان نظام داشته باشند كه چرا انتخاب مديران كورد در بدنه استانداري آذربايجان غربي، در ادارات كل استان و معاونين ادارات كل نزديك به صفر است، با واكنش شگرف وغرضورزي اعجوبهاي چون نادر قاضيپوور مواجه گردند. بر سر سفرهي برادري و محبت روحاني، تحت لواي تشيع و مذهب بدترين و وحشتناكترين ظلم و ستم را به كوردها روا ميدارند. قاضي پور همزمان با تهاجم سپاه تركيه و مزدورانش بر سر عفرين، بسان اردغان كه براي نابودي كوردهاي روژآوا سورهي فتح را ميخواند، سورهي انفال را براي كوردهاي روژههلات قرائت ميكند. اما بر همگان آشكار است كه كوردها نه در ايران و آذربايجان غربي اقليت نيستند وهيچ شكي در اصالت كوردها در ايران و آذربايجان غربي و كورستان وجود ندارد. اثبات آنهم روژآواي كوردستان است كه كوردها مدافعان حقيقي آزادي، دمكراسي و دستاوردهاي بشريت هستند و نه در قاموس اقليت و اكثريت غربي منشها و شرقي منشها جاي ميگيرند. اگر اردوغان با تمامي نيروهايش عليه خلق عفرين در هجوم است، تمامي خلق كورد و خلقهاي آزاديخواه براي هويت نوين خويش در صفوف جامعهي آزاد و دموكراتيك خلقها جاي ميگيرند.
از ديگر جهت متهم نمودن پژاك به كشتن جوانان ايراني و جلوه دادن پژاك بعنوان بلاي جان استان آذربايجان غربي از جانب قاضي پور، سخني عبث، سخيف و بیمایه است. با چنين اتهامات و شايعات دروغيني نميتوانند كوردها را تروريزه كنند و مابين خلقها تفرقه بياندازند و زمینهی قتل و عام كوردها را فراهم سازند. كسي كه در كوردستان اعمال تروريستي انجام داده و ميدهد سپاه پاسداران و نيروهاي بسيج ميباشد كه چشمهاي قاضيپورها ترورهاي اين نهادها را ناديده گرفته و از آن چشمپوشي مينمايند. اما خلق كورد در روژههلات و ساير بخشهاي كوردستان ديگر از درك و فهم عميقي برخوردار است كه از ارزشهاي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي خويش دفاع مينمايد. اگر امروز در ايران و روژههلات كوردستان خلق كورد از دستاوردهاي تاريخي كوباني و عفرين دفاع نمايند، متهم نمودنشان به دفاع از حزبي سياسي به منزلهي سركوبكردنشان، نشان از آن دارد که جامعهي محبت و برادري روحاني هيچ معنايي ندارد.
در نهايت تك تيپسازي جامعه، شهروندان و مليتها از جانب سران نظام و ترقي هژمونگرايي، بحرانهاي موجود در ايران را تعميقتر مينمايد و طرز تفكر و ذهنيت نظام، بحرانزا خواهد بود و هرگز راهگشاي چارهیابی معضلات و مشكلات موجود نخواهد بود. هر خلقي در ايران از هويت مختص به خويش برخوردار است و حق آنرا دارد طبق تفاوتمندي و هویتش از نظام خودمديريتي دموكراتيك برخوردار باشد. ايران وطن مشترك خلقهاي ايران است، چون در جفرافياي ايران خلقهاي متفاوتي ميزيند و آنهم سرزمين مشترك خلقهاي موجود در اين جغرافيا است. تأكيد نمودن مسئولان نظام بر تئوري دولت ـ ملت در هر برههي زماني و مكاني مشكلساز است و عواقب وخيمي براي نظام بدنبال دارد.