بیستون مختاری

اگر ریشه بحران اکولوژیک را که بوسیله بحران اجتماعی هر چه بیشتر و عمیق‌تر شده، در آغاز تمدن جستجو کنیم واقع‌بینانه خواهد بود. لازم است بدانیم که گسترش از خود بیگانگی انسان در درون جامعه ـ‌ که در نتیجه تحکم و سلطه ناشی می‌شود ـ بیگانه‌شدن با طبیعت را نیز با خود به‌همراه آورده و هردوی‌ آنها بصورت متداخل جریان می‌یابند. جامعه در اصل خود یک پدیده اکولوژیک است. منظور از اکولوژی هم، طبیعت فیزیکی و بیولوژیکی‌ای است که جامعه براساس آن بنا شده است.

رابطه میان ساختارهای فیزیکی و بیولوژیکی سیاره ما (زمین) هر روز بیشتر روشن می‌شود. این عرصه، یکی از عرصه‌هایی است که علم بیشترین موفقیت را در آن کسب کرده است. علم توانسته است شروع زندگی از آب، انتقال آن از آنجا به خشکی، رشد گوناگونی و تنوعی کم و بیش مشابه، از نخستین حیوانات و گیاهان را تحلیل کند. محیط فیزیکی و بیولوژیکی‌ای که انسان می‌‌تواند در آن زیست کند، به شیوه‌ای وابسته به این تحولات به‌وجود آمده است. یکی از این فرضیات این است که انسان آخرین حلقه تکامل تدریجی موجودات زنده بطور عام و عالم حیوانات بطور خاص می‌باشد. اولین نتیجه‌ای که می‌توان از این فرضیه استخراج کرد این حقیقت است که نوع انسان نمی‌تواند بطور تصادفی زندگی کند بلکه زمانی ‌که به قوانین و ضروریات تکامل تدریجی پایبند باشد، می‌تواند به زندگی خود ادامه دهد. اگر نوع انسان درصدد پاره‌کردن حلقه‌های زنجیر تکامل تدریجی ـ که بدان متکی است ـ برآید، همبستگی بیولوژیکی خود را از دست داده و در معرض نابودی قرار می‌گیرد. تحقیقات علمی ثابت نموده‌اند یکپارچگی و تمامیت تکامل در طبیعت بسیار بیشتر از آنچه تصور می‌شود به ارتباط متقابل میان گونه‌ها متکی می‌باشد. اگر وابستگی متقابل میان انواع از بین برود شکاف و گسست‌های زیادی در حلقه‌های تکامل به‌وجود می‌آید که این نیز باعث می‌شود بقاء بسیاری از گونه‌ها در معرض تهدید انقراض قرار گیرد.

با توجه به این واقعیت علمی‌، اگر تدابیری در برابر مشکلی که نظام تمدنی به‌وجود آورده اتخاذ نشود خیلی وقت است که درهای جهنم را گشوده است. اساسی‌ترین دلیل ایجاد این مشکل توسط تمدن، متکی‌شدن به زورگویی و جهالت ـ یا به عبارت‌ صحیح‌تر، ضرورت دروغگو‌بودن ـ می‌باشد. در هنگام تأسیس دولت و هیرارشی، تنها از طریق اتکا به سرکوب و زور نمی‌توانند به موجودیت خود ادامه دهند. ریاکاری و دروغگویی برای پنهان‌ساختن روایت راستین رویدادها، اجتناب‌ناپذیر می‌باشند. حاکمیت اقتدار، مستلزم حاکمیت ذهنی است. حاکمیت ذهنی در صورتی‌که بتواند غیرواقعیات را رایج و متداول سازد می‌تواند نظام اقتدار را تضمین کند. جنبه عام اقتدار همیشه به‌عنوان جنبه ظریف و حساس آن، این نوع از ذهن را مسلط و زنده نگه خواهد داشت. چنین شیوه شکل‌گیری ذهنیت موجب از خودبیگانگی در طبیعت نیز می‌شود. وقتی پیوند کمونی که جامعه را هستی می‌بخشد انکار شود و به جای آن نیروهای هیرارشیک و دولت‌گرا مبنا قرار داده شوند ـ که این یک انحراف است ‌ـ وضعیت ذهنی برای به فراموشی سپرده‌شدن رابطه میان زندگی و طبیعت و ساقط‌ شدن اعتبار و ارزش آن مساعد می‌گردد. تمدنی که براساس این زمینه رشد کند بیش از پیش به‌عنوان گسستن از طبیعت و تخریب محیط‌زیست انعکاس خواهد یافت. نیروهای تمدن ضروریات طبیعی را دیگر نخواهند دید. چون در هر صورت طبقه تغذیه‌کننده آنها یعنی طبقه پایین همه چیز را برای آنان فراهم می‌کند.

اینک با در نظر گرفتن این قسمت از سخنان ابرفیلسوف عصر حاضر رهبرآپــــو در مورد بازگشت بە اکولوژی اجتماعی، در این نوشتار قصد بر آن است کە سیاست‌های رژیم ولایی حاکم بر ایران در برابر محیط‌زیستِ روژهلات میهن و همچنین تمام جغرافیای ایران را مورد ارزیابی قرار دادە و اهمیت حفاظت از آن را در سال آیندە مورد کنکاش قرار دهیم زیرا مسایل اکولوژیک و محیط‌زیستی یکی از پایه‌های بقای نوع بشر بر روی کره زمین است. خلق نوعی از حیات آزادِ سرشار از خوشبختی به حفظ محیط‌زیست بستگی دارد که علم آن تحت عنوان اکولوژی جهت برآمدن جوامع صحیح، زیبا و آزاد وضع می‌گردد. امروزە در ایران و روژهلات میهن به دلیل وجود یک رژیم فاسد و تخریب‌گر، هم محیط‌زیست و هم جوامع انسانی در معرض تهدید‌های بی‌سابقه قرارگرفته‌اند. ممانعت رژیم از میزان اهمیت‌دادن به علم اکولوژی و امنیتی‌جلوه‌دادن فعالیت‌های حفاظت از محیط‌زیست خصوصا در روژهلات کوردستان خود به یک بحران سیاسی بزرگ و تخریب‌گر مبدل گشته است. سوق‌یافتن سراسر ایران و روژهلات بسوی فاجعه محیط‌زیستی بخاطر علمکردهای عامدانه و مزورانه خود رژیم حاکم است که همه مسایل زیست‌محیطی را از مرز بحران فراتر برده و منجر به بروز فاجعه انسانی و زیست‌محیطی گردانده است. لذا اینک ایران و روژهلات در آستانه انتخاب بین «جامعه کائوتیک» و یا «جامعه دموکراتیک – اکولوژیک» قراردارند.

پیش از هر چیز به‌عنوان مهم‌ترین و تاثیرگذارترین عوامل در به‌وجود ‌آمدن مشكلات محیط‌زیستی باید به مشكل پارادایمی در ایران اشاره نمود. ایرانیان همیشه معتقدند كه در پی برساخت مدرنیته‌ی ایرانی و یا مدرنیته‌ی مختص به خود‌شان هستند و در این‌باره كتاب‌ها و مقالات نوشته‌اند. این را انكار نمی‌نمائیم كه خوی حقیقت‌خواهی و جستجوی حقیقت در فرهنگ این سرزمین وجود دارد و انسان‌های وارسته‌ای هم، گام در این راه گذاشته‌اند. اما در مورد محیط‌زیست موضوع فرق می‌كند، در دوران مدرنیته‌ی اولیه، اندیشه‌ی حاكم برخوردار از یك نگاه فاوستی بود. مسئله، اسطوره‌ی تسلط بر طبیعت بود. اینكه انسانِ رها گشته از قید‌وبندهای جهان لاهوت به یكباره خود را در مقابل جهانی می‌دید كه باید آن را فتح نماید. جهانی كه تا دیروز پست، مظهر رنج،‌ دروغین و موقتی بود،‌ حال به یكباره به دنیایی تبدیل شده بود كه انسان می‌بایست آن را با همت و توان خویش، آن‌گونه كه میل و اشتیاقش می‌خواهد، شكل‌ دهد و حیات بهشتی‌اش را برسازد. با آغاز دوران صنعت‌گرایی، این روند همچنان ادامه یافت. الگوهای در حال رشد این نوع زیست، كه هیچ تباینی با طبیعت نداشت در همه جای جهان در حال نشر و اشاعه بود. انسانِ تشنه‌ی فتح و استعمار، می‌خواست بر همه‌ی نیروهای طبیعی لگام بسته و به كف اختیارشان درآورد. انسان در این كار موفق بود و سلطه‌ی خود را بر طبیعت گسترد. آن الگوها اگرچه هنوز وجود دارند،‌ اما از توان آن‌ها كاسته شده و به تهدیدی برای حیات خود انسان تبدیل شده‌اند. خصوصاً با برگشت بە گذشتە می‌بینیم کە صدمات و لطماتی كه بعد از دو جنگ جهانی به جامعه و در كنار آن به محیط‌زیست وارد آمد، در تغییر نگرش انسان به زیست‌بوم بسیار مؤثر بود. هدف از این بحث رسیدن به این نكته بود كه بگوییم نظام ایران و ایرانیان هنوز هم در دوران مدرنیته‌ی اولیه به سرمی‌برند و این یک مشكل پارادایمی جدی بوده و ریشه‌‌ی اساسی مشكلات به وجود آمده در بخش زیست‌بوم ایران است.

موضوع بعدی در سلسله دلایل بی‌تفاوتی نظام ولایی نسبت به مسائل زیست‌بوم،‌ ریشه در تفكر اقتصادی این نظام دارد. سرمایه‌داری در ایران به‌دلیل بی‌برنامگی، ضعف مدیریتی، رانت‌خواری،‌ فساد گسترده و سیستماتیک به‌صورت مافیایی عمل می‌نماید. به خاطر وجود تحریم‌های چهل‌ و چند ساله كه بار آن معمولاً به دوش مردم است، سنگینی وزنه‌ی تولید بر بخش كشاورزی قرار گرفته است. با توجه به تحریم‌ها و عدم رشد بخش‌های صنعت و خدمات و ركود در بخش‌ تجارت و تولید، بخش كشاورزی مجبور به جبران مافات بوده و سنگینی شكست‌های اقتصادی را تحمل نماید. اقتصاد تک‌محصولی ایران برای جبران كسری بودجه و بدهی‌هایش فشار حداکثری را به بخش كشاورزی و در نتیجه‌ی آن به طبیعت ایران وارد می‌نماید. این فشار از بالا به پایین در نهایت به آب‌وخاک و هوا و انرژی می‌رسد. و اینک ولایت فقیە و نیروهای سپاه‌ پاسداران دست در دست هم به جان سایر نیروهای درگیر ماجرا افتاده و توازن بین آن‌ها را به‌کلی از میان برداشته‌اند. تمامی دولت‌های تكنوكرات در ایران در دوران انقلاب سفید،‌ دوران سازندگی، دوران اعتدال كه در واقع نمایندگی سه مرحله‌ی حملات نظام سرمایه‌داری را در ایران به عهده دارند، به‌هیچ‌وجه در مورد مسائل زیست‌بوم هیچ طرح و پروژە‌ای ارائه نداده‌اند. كارنامه‌ی هر سه دولت در تاریخ ایران را می‌توان در همان جمله‌ی معروف كه برای غارت مغولان در ایران از زبان یک مرد روستایی گفته ‌شده بیان داشت. «سوختند و كُشتند و بردند».

با این اوصاف و بی‌شک مقوله حفاظت از محیط‌زیست به‌دلیل بحران‌های فزاینده و انباشته‌شده ناشی از سرمایه‌داری که تمامی مناطق مختلف قاره‌ای جهان را به مخاطره انداخته، امروز به یک وظیفه اساسی در اولویت برنامه‌ها جایگاه عظیم یافته. آنچه تحت نام پدیده «دولت ـ ملت» در مسیر هوس‌انگیزی نظام سرمایه‌داری جهانی در همه کشورها با استفاده از سه‌گانه «صنعت‌گرایی، ملی‌گرایی و دولت‌‍پرستی» با محوریت انباشت جنون‌آمیز سرمایه انجام می‌گیرد، تنها منتج به نابودی محیط‌زیست و به خطر‌افتادن جدی موجودیت انسان و جوامع می‌گردد. این روند پرمخاطره بهره‌کشی از طبیعت و غارت آن اگر هم‌اکنون مهارنگردد و چاره‌ای اندیشیده نشود، فرداروز بسیار دیر خواهد بود. بنابراین جفای بی‌رحمانه نظام سرمایه و سرمایه‌داری در حق محیط‌زیست در اقصی‌نقاط جهان آن هم به دست یک دولت ‌- ملت در هر کشوری منجر به گرمایش بی‌سابقه زمین، نابودی جنگل‌ها و پوشش‌های گیاهی و لذا قرارگرفتن انسان در معرض بی‌سابقه‌ترین وضعیت نابودگر شده است.

سرزمین‌مان زاگرس نیز خارج از این وضعیت کائوتیک و بحرانی جهانی نیست. چه‌بسا به دلیل اشغالگری دشمن و برنامه‌های آنان برای تاراج منابع آن و نابودی محیط‌زیست زیبای زاگرس، وظایف هر فرد کورد برای حفاظت بی‌وقفه از محیط‌زیست آن سنگین‌تر شده است.

اینک موجودیت محیط‌زیست زاگرس هم همانند موجودیت خلق‌ کورد به خطر افتاده و گرفتار بدترین سیاست‌ها در راستای بیابانی‌کردن شده. برهمگان عیان است که حفاظت از محیط‌زیست زاگرس در هر چهاربخش کوردستان به یک بعد مبارزاتی روزانه مبدل‌گشته و موجودیت حیاتی آن مستقیما به موجودیت خاک و جامعه‌مان گره ‌خورده است.

محیط‌زیست به دلیل اینکه محل تبلور حیات و زنده‌بودن پرمعنا و زیبا برای انسان شده، برای شهدایی کە در این راە جان شیرین خود را بخت کردند اهمیت انسانی یافت و آنها با تمام وجود تا پای جان آن را درک نمودند.

امری کە كاملا عیان است این‌بودە كه در سال ۲۰۲٤ در سراسر ایران طبق آمارهای غیررسمی بیش از ٦۰ هزار هکتار از مراتع و جنگل‌ها در آتش سوخته‌ است اما رژیم در قبال آن سكوت كرده است. بویژه از ایلام گرفته تا پاوه، جوانرود، مریوان، دالاهو و کرماشان جنگل‌های روژهلات كوردستان و زاگرس توسط عوامل رژیم و توپ‌باران‌ها به خاكستر مبدل می‌شوند اما رژیم با تداوم محروم‌سازی، هیچگونه اقدامی نكرده و كوچكترین امكاناتی را مهیا نساخته كه این عوامل سبب جانباختن و مجروحیت فعالان محیط‌زیست می‌گردد. بدون‌شک در پشت‌پرده بسیاری از آتش‌سوزی‌ها دستان پلید عوامل رژیم با اهداف سیاسی ـ نظامی قرار دارد كه خلقمان باید نسبت به آن سیاست‌ها هوشیار باشد و به حركت‌های خودجوش كه تاكنون در روژهلات کوردستان وجود داشته ادامه دهند.

بدانیم و بدانید تاثیر تخریبات زیست‌محیطی به‌صورت مستقیم بر روی زندگی فرهنگی و طبیعی ما بگونه‌ای است که نمی‌توان بی‌تفاوت از مقابل آن عبور نمود. همچنین تا زمانی که نتوانیم حفاظت از محیط‌زیست را تبدیل به بخش نهادینه زندگی خود نماییم امکان مبارزه‌ای دموکراتیک نیز وجود ندارد. شایان به ذکر می‌باشد تثبیت صحیح منابع تخریب محیط‌زیست بخش مهمی از مبارزات دموکراتیک است، باید این را بدانیم کدام جهان‌بینی و با چه اهدافی موجب چنین خسارتی بر زیستگاهمان می‌شود؟! حکومت ایران و محافظ آن یعنی سپاه در کوردستان چه سیاست‌هایی را در رابطه با زیست‌بوم زاگرس پیروی می‌نمایند و هدف آن‌ها از این سیاست‌ها چیست؟ همچنین به‌عنوان یک انسان زاگرس‌نشین و یک کنشگر مدنی در برابر این سیاست‌های مخربانه جهت حفظ آشیانه خود چه نقشی بر عهده داریم؟!

نتیجە و جان کلام اینکە در سال‌های آیندە می‌بایست رویكرد اكولوژی نوین دارای اهمیتی بسیار گردد، زیرا همگام با بحران سیستم جامعه تمدنی، جستجو کردن ریشه‌های بحران اكولوژیک نیز که از آغاز تمدن اولیه تا کنون رفته رفته عمیق‌تر گشته، صحیح‌ترین طریق است.

در درون جامعه همزمان با گسترش از خود بیگانگی انسان كه از عملكرد سیستم حاكم نشات می‌گیرد، بیگانه‌ شدن با طبیعت نیز به همراه آمده است. به تعامل این دو با همدیگر باید توجه كرد. جامعه در ماهیت خود پدیده‌ای اكولوژیک است. رنسانس در جوهر خویش تلاش به منظور احیای رابطه ذهنیت با طبیعت است كه قطع شده است، لذا در سیستم جامعه‌ی دموكراتیک اكولوژیک، نقشی كه علم و تكنولوژی ایفا خواهند نمود، نقشی اكولوژیک می‌باشد. خود اكولوژی هم یك علم است.

فلسفه هم انسان را به عنوان «پدیده‌ای كه متوجه خویش شده» تعریف می‌كند. انسان در ذات خویش عالی‌ترین جزء طبیعت است. كلیت با محیط طبیعی فقط مسائل سیاسی و اجتماعی را در بر نمی‌گیرد. از نظر فلسفی هم درک آن، رغبتی اجتناب‌ناپذیر می‌باشد.

در واقع این امر پیوندی متقابل و رابطەای دیالکتیکی می‌باشد در حالی كه طبیعت با انسانی‌شدن، استعداد بزرگ خویش و نیروی آفرینش را اثبات می‌كند، انسان هم با درک طبیعت، متوجە خویش می‌شود. اخلاق‌گرایی و خردگراییِ هر سیستم و اجتماعی كه با طبیعت یكی نگردد، قابل دفاع نیست.

تحلیل‌ رفتن سیستم از نظر اخلاقی و خردگرایی به همین دلیل است که با محیط و زیست طبیعی بیشترین چالش را دارد. رابطه‌ میان كائوسی كه سیستم جامعه كاپیتالیستی در آن به سر می‌برد با فلاكت زیست‌محیطی، رابطه‌ای دیالكتیكی می‌باشد. تنها با خروج از این سیستم می‌توان تضادهای ریشه‌ای با طبیعت را پشت سر نهاد. این كه صرفا با جنبش‌های زیست‌محیطی مسئله حل نمی‌شود، از كاراكتر این تضاد نشات می‌گیرد. از طرف دیگر یك جامعه‌ی‌ اكولوژیک، تحول اخلاقی را نیز الزامی می‌گرداند.