کاویان کامدین
وزیر خارجهی ایران از «مهارت لازم» برای سرکوب اعتراضات میگوید. رئیس قوه قضاییه و سران دولت هم به سخنان تحقیرآمیز و تهدیدآمیز نسبت به جامعهی ایرانی ادامه میدهند. اولا، دولتها و «بالاییها» هیچ قدرتی در مشکلگشایی ندارند، چون از نظر ماهوی نقششان این نیست، نقش دول و به خصوص دولت-ملت، مشکلآفرینی و بحرانآفرینی است. ثانیا، اگر مهارتی هم دارند، در حوزه مشکلگشایی نیست، بلکه بزرگترین مهارت سران کل دولت-ملتها و به خصوص رژیم فاسد ایران، سیاست «دشمنتراشی» و نسبت دادن مسائل داخلی به عوامل «نامربوطه» خارجی است.
تا به حال که با شعارهای نامربوط توانستهاند «مسائل داخلی» را به عوامل خارجی نسبت دهند و این سیاست، چندان بی اثر هم نبوده. اگر تا امروز هم سران رژیم، اریکهی قدرت را به دست دارند، این ناشی از این لایههای مارپیچی «سیاست دشمنتراشی» و مهارت در نسبت دادن مسائل داخلی به عوامل خارجی است. اما این بار هیچ ادبیاتی نمیتواند رفتار توحشآمیز رژیم را توجیه کند. عملکرد رژیم در برابر هموطنان و شهروندان بیدفاع ایرانی، توجیه ناپذیر است. این ادبیاتی شکست خورده و بیاثر است که با این شعارها، رژیم نخواهد توانست اوضاع را آرامتر کند. با این ادبیات دشمنتراشی، رژیم نمیتواند از جنایات چهل سالهی خود، بگریزد. وقت حساب پس دادن است…
این یک واقعیت است که رژیم ایران در سطح منطقهای و جهانی، دشمنانی دارد و این دشمنان واقعاً هم به دنبال تضعیف رژیم هستند. این یک واقعیت است و نباید منکر آن شد. اما دشمنی که امروز رژیم با آن سر و کله دارد، خود مردم هستند. رژیم با مردم در جنگ است و ملل ایران را به «دشمن» بدل کرده است. با برچسب زدنهای اغتشاشگری، آشوبگری و… رژیم قادر نخواهد بود این انقلاب را «نامشروع» جلوه دهد. حال خیابانها مشروع و رژیم نامشروع جلوه میکند. تصاویر خیابانی با زبان بیزبانی، این واقعیت را فریاد میزنند.
هرچند رژیم و سران رژیم از هر کسی بهتر ریشه و منشاهای اجتماعی این «زلزله» را میشناسند، اما چارهای جز توجیه نمودن وضع موجود با عوامل خارجی هم ندارند. از نظر علمی عوامل خارجی بی تاثیر نیستند، اما عوامل اصلی هم نیستند. این یک موج «اعتراض اجتماعی و فرهنگی» از قلب اجتماع ایران و به خصوص «زنان قهرمان» ایرانی است. صرفا اعتراض هم نیست، صرفا محدود به ایران هم نیست. یک تحول منطقهای و فرا منطقهای است. این «تحول» که رژیم از درک دست آن عاجز است، پتانسیل تحولات عظیمی را در خود میپروراند که رژیم موجود تافت درک آنرا ندارد. شباهت بسیاری با انقلاب فرهنگی جوانان در سالهای ۱۹۶۸ میلادی در سطح جهان دارد. ماهیت فرهنگی و اجتماعی آن، سنگینی میکند.
رژیم بر سر «دو راهی» قرار گرفته است، این مرحله، مرحلهی « توجیه ناپذیری و توجیه نشدنی» واقعیاتاند. چون تمام ادبیات چهل سال گذشتهی رایج رژیم، در میان مردم، حال فاقد قدرت تاثیر گذاری هستند…
اگر هم رژیم واقعیات اجتماعی و فرهنگی را به عوامل خارجی نسبت میدهد، از سر حسن نیت هم نیست، بلکه برای مشروع جلوه دادن توحشی است که در خیابانها انجام میدهد. رژیم هرچند با لحن قاطعانهتری بخواهد انقلاب موجود را به عوامل بیگانه نسبت دهد، این نشان از بالا بودن «نیت شر» رژیم در برابر مردم دارد. اما از یک طرف دیگر، اگر تمام جمعیت ایران اغتشاش گر باشند، در این صورت این سوال پیش میآید: که آیا رژیم در کجای این اغتشاشها، قرار دارد؟ اگر واقعاً، اطاعت نکردن از زورگویی، اغتشاش باشد، پس از نظر شرعی، دینی و خداپرستی هم، واجبترین وظیفهی هر مسلمانی در زمان «ظلم»، پیوستن به مخالفان ستم است…
با این رویکرد خشونتآمیز، رژیم اوضاع را برای خود «توجیهناپذیرتر و جبران ناپذیرتر»، میسازد. نه راه پیش دارد و نه راه پس! فقط یک راه باقی مانده است، «تغییر»…
یا تغییر، یا تغییر..
در غیر این صورت، شکاف جامعه با رژیم، منجر به شکافهای داخلی رژیم خواهد شد و در چنین شرایطی این صداهای مخالف با «خشونت» در برابر مردم، از درون نظام، موجب انشعاب داخلی رژیم خواهد شد…
هرچند تغییر امری قطعی است، ولی این تغییر قرار نیست که حتما باید از درون رژیم صورت بگیرد. دینامیکهای اجتماعی و فرهنگی، بزرگترین عوامل تغییر هستند. ملل و مردم مقاوم و شریف ایران، همیشه با دخالت خارجی در امور داخلی، مخالف بوده و هستند. اما بزرگترین اشتباه رژیم، طی چهل سال اخیر در این بوده که این مخالفت جامعهی ایرانی را با «دخالت خارجی» به عنوان «اطاعت از ظلم داخلی»، تفسیر و ترجمه کرد. این خوانشی اشتباه از واقعیت تاریخی و اجتماعی ایران است. رژیم یا باید خوانش خود را نسبت به واقعیات تغییر دهد، یا اینکه «تغییر» را بپذیرد. در وهلهی نخست زنان و جوانان، منبعد ماهیت تغییر و راه و روش تغییر را، ایرانیان تعیین خواهند نمود…