زیلان وژین – ریاست مشترک پژاک

ضعف نهادهاي بين‌المللي به مثابه شيوه‌هاي فكر و عمل ساخت‌مند و تبلور يافته با ميزان پايداري مشخص، به دليل دوري از الگو‌ها و هنجارهاي پذيرفته شده در طي ادوار گذشته مانند چند‌جانبه‌گرايي و پايبندي به قواعد و هنجارها به صورت يك بي‌نظمي و ناپايداري رخ مي‌نمايد. وجود اين بي‌نظمي و ناپايداري از بين برنده‌ي گفتگو و شفافيت و مروج فرصت‌طلبي، خودمداري و تك‌مركز‌گرايي و منفعت‌گرايي است و دوري از خير‌عمومي و صلح و آرامش و اين وضعيتي است كه هم‌اكنون در جهان شاهد آن هستيم. اين شرايط فضايي ديگري‌ساز و تخاصمي را به وجود آورده كه هر روز شاهد بروز جنگي تازه و گشوده شدن جبهه‌اي از نبرد در منطقه‌اي از جهان مي‌باشيم. با مهجور ماندن دموكراسي، هم‌پذيري و بسته‌شدن درهاي مفاهمه و حاكم شدن فضاي بردـ باخت، گريز از آشوب دشوار خواهد بود. بنابراين ناقاعده‌اي تحت عنوان با بحران، بحران را از بين بردن ظهور مي‌يابد. اين وضعيت توسط نظام‌هاي سلطه‌گر و تماميت‌خواه كاملا عادي جلوه داده شده و خواستار خو گرفتن مردم به اين شرايط هستند. كشورها به سياست‌هاي انقباضي روي‌آورده و به شدت از ميزان تاب‌آوري و آستانه‌ي تحمل‌شان كاسته شده است. سعي برخي از كشورها از جمله ايران بر اين است كه از اين فضاي ژله‌اي نهايت استفاده را برده و به تحكيم موجوديت و بهتر شدن شرايط بقاي خود بپردازد. حالت دوگانه‌ي نهاد‌هاي بين‌المللي يعني هم اهرم و هم سپر بودن آنها در رابطه با فشار و انزوا در حال حاضر به صورت تك كاركردي يعني فشار درآمده و اين وضعيت در قبال ايران با توجه به رفتارهاي خودسرانه و دهن‌كجي‌هاي مداوم به جامعه‌ي جهاني قابل مشاهده است. تلاش‌هاي اين اواخر ايران براي بهره‌مندي از بحران‌هاي جهاني به جايي نرسيده و مانند جنگ‌هاي ايران و يونان در دوران هخامنشي هر روز خبر هزيمتي تازه در عرصه‌هاي بين‌المللي به دربار مي‌رسد. نظام براي برپاماندن، فشار وارده از بيرون را به مردم و خلق‌هاي ايران منتقل مي‌نمايد. دولت‌هاي غربي به اين اميد فشار وارد مي‌نمايند كه مردم را عليه نظام بشورانند و نظام به اين اميد فشارها را به مردم وارد مي‌كند كه از مرگ هراسان و به تَب راضي شوند. در هر صورت اين امر چيزي جز تنهايي و انزواي نظام را  به دنبال نخواهد داشت.

آنچه در ايران روي مي‌دهد يك جنگ داخلي است. به آمار دهشتناك موجود دقت كنيد به وضوح از آمار جنگ‌هاي رويداده در برخي از مناطق دنيا بيشتر است. كشته شدن كولبرها، آمار قتل، اعدام‌، خودكشي، زن‌كشي، مرگ از بيماري و هواي ناپاك و آب ناسالم، گرسنگي، بيكاري و بي‌عدالتي تمامي سرمايه‌هاي انساني را به باد مي‌دهد. ادامه‌ي اعدام و اعتراف‌گيري‌هاي اجباري و پخش آنها در رسانه‌‌هاي غير‌ملي حاكميت و ايجاد خفقان برآيند اين مرحله است. جنگ داخلي بين جناح‌ها و به اصطلاح نخبگان سياسي هم در جريان است تا هر چه سريعتر به سوي يك‌دست‌سازي هرچه بيشتر گام برداشته شود. در شرايطي كه اميد به مردم و گشايش در بيرون در حال رنگ‌باختن است تمام راه‌ها به اصول‌گرايي ختم مي‌شود. تمامي قوا در حال آماده‌باش جنگي هستند. خيز براي تصرف قوه‌ي مجريه را هم مي‌توان در تصويب طرح راهبردي جهت كاهش تحريم‌ها و تبديل كردن آن به قانون در مجلس سرهنگ قاليباف مشاهده نموديم. بودجه‌بندي، تجهيز و تنظيم قوا، روابط و مناسبات خارجي جملگي در راستاي سركوب و جنگ تنظيم شده و اين قابل انكار نيست. سياست فتح سنگر به سنگر و قرار گرفتن در آستانه‌ي فتح چادر معاويه تنها يك شعار توخالي است و امروزه نيروهاي نيابتي ايران بيشتر از اينكه بازوهاي كارآمدي براي دفع حملات باشند، مفاصلي دردزا شده‌اند. ميزان ضربه‌پذيري نيروهاي به اصطلاح مستشاري و مداخله‌گر ايران در منطقه افزايش يافته است. پاسخگويي به اين حملات هم تنها در حد شعار بوده و موجبات مزاح در فضاي مجازي را فراهم آورده است. البته تلاش‌هاي نظام براي بازسازي و سرهم‌بندي دوباره‌ي اين نيروها از طريق منسوبات جديد براي نمونه در يمن را نبايد از نظر دور داشت. نظام به همان اندازه كه در مقابل حملات بيروني سرافكنانه عمل مي‌نمايد، در برابر مطالبات برحق مردم در داخل و آزاديخواهي‌شان شدت‌عمل به خرج داده و بزدلانه ضعيف‌ترين اقشار را مورد تهاجم و كشتار قرار مي‌دهد. تمامي اينها شكاف بين مردم و حاكميت را بازتر نموده و براي همين نظام به خفقان روي مي‌آورد.

در اين شرايط، نظام چشمي هم به ارتباط دوباره با غرب و احتمال يك دور جديد مذاكره دارد. وجود تصوري مبني بر اينكه با رفتن ترامپ هر آنچه كه او در فشار حداكثري در مقابله با ايران برساخته بود فرو خواهد ريخت و ايران و غرب ميز مذاكره را بر خرابه‌هاي آن خواهند گذاشت كاملا باطل است. بدون شك دولت آينده در آمريكا و ترويكاي اروپايي هم به اين وضعيت به عنوان يك دستاورد نگاه خواهند كرد. موضع‌گيرهاي آنها در رابطه با يك برجام جديد و توافقي كلي‌تر و با امكان دربرگيرندگي موشك‌هاي بالستيك ايران نشان درستي اين برداشت دارد. آنها مي‌دانند كه حاكميت جمهوري اسلامي توان ايجاد موازنه سياسي در ابعاد كلان را از دست داده و بيشتر اهرم‌هاي موازنه و فشار متقابل از طريق سياست‌هاي فشار و جبهه‌بندي جديد مانند رابطه كشورهاي مسلمان با اسرائيل مصادره مي‌گردد. اينكه ايران و غرب هر دو خواستار مذاكره مي‌باشند واضح است اما چگونه و از كدام موضع جاي بحث دارد. هرچه كه باشد برجام دوم يا برجام جديد متفاوت‌تر از قبلي خواهد بود. البته نظام تا بر سر كار آمدن بايدن به قول خودشان از صبر استراتژيك پيروي خواهد كرد، اما هر گونه مذاكره هم كه صورت گيرد توافقي بلند‌مدت و با ضمانت اجرايي دائم نخواهد بود. پديدارشدن شكاف‌هاي اطلاعاتي و امنيتي كه در قضيه‌ي كشته شدن فخري‌زاده شاهد بوديم، سيل اعتماد‌سوزي مردم را به دنبال داشته و اين مساله برزگترين ضربه را به نظام وارد آورده است. حضور نظامي بيشتر غرب و خصوصا آمريكا در منطقه و در روزهاي منتهي به سالروز كشته شدن قاسم سليماني و تحريكات مداوم اين نيروها چالش‌هاي امنيتي بسياري را براي ايران فراهم آورده است. اين موارد هم بخشي از فشار حداكثري است كه در مورد ايران و برخي از كشورها مانند تركيه براي تغيير رفتار و جلوگيري از جايگيري‌شان در ساير جبهه‌ها اعمال مي‌شود.

بدون شك انتخابات آينده در ايران كه از هم‌اكنون براي آن تدارك ديده مي‌شود از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار مي‌باشد. مي‌توان از همين حالا آن را به صورت يك آزمون تصور كرد. تغيير رفتار نظام تا به حال به صورت گرايش به خفقان و سركوب و اعدام بوده و هرگونه آزاديخواهي و عدالت‌طلبي را متوحشانه منكوب نموده، بدون شك با تغيير رفتار مردم هم مواجه خواهد شد. مردمي كه برعكس نظام تا به حال كاملا دموكراتيك و مسالمت‌آميز به صحنه آمده‌اند. اين امر از توان بالا و درك خلق‌هاي ايران براي گذار از اين نظام حكايت دارد. براي همين اين سوال كه آيا انتخاباتي همچون سال 88 را شاهد خواهيم بود؟ به ذهن متبادر مي‌سازد. زيرا انتخابات رياست‌جمهوري آينده در ميان مردمي صلح‌طلب و آزاديخواه و نظامي جنگ‌طلب و تماميت‌خواه برگزار خواهد شد. از هم‌اكنون انتخاب مردم معلوم است و اين امر نظام را به سوي تقلب در انتخابات سوق خواهد داد. از ميان برداشتن فعالين سياسي‌ـ مدني، كنش‌گران عرصه‌هاي زنان، محيط‌زيست و فرهنگ از ميان برداشتن عامليت اجتماعي و خنثي‌سازي نيروهاي مردمي است. تا به هر شكل ممكن از توان گزينش و انتخاب جامعه از هم‌اكنون كاسته و به اين صورت از مشاركت سياسي هدفمند و آينده‌نگرانه خلق‌هاي ايران بكاهد. نبود پيشاهنگ يعني كم شدن توان تاثيرگذاري در انتخابات و عدم تحرك‌اجتماعي و سياسي و اين هدفي است كه در سركوب‌ها و خشونت‌هاي متحجرانه‌ي نظام نهفته است. يك‌دست‌سازي به همان اندازه كه در تقابل با مردم و دموكراسي‌خواهي و آزاديخواهي است به همان اندازه و بيشتر هم مشروعيت نظام را فرو‌مي‌پاشاند. نظام با به حداكثر رسانيدن هزينه فعاليت سياسي يعني اعدام و زندان‌هاي طويل‌المدت مي‌خواهد كه هراس و ترس را دائمي گرداند. در دستور كار قراردادن اين سخن ماكياولي كه ” مستمر‌ترين شكل وابستگي آني است كه در نتيجه‌ي ترس به وجود آمده باشد” ، از سوي نظام مشهود است و مي‌خواهد با ايجاد استيصال و هراس بر جامعه حكومت نمايد.

اين وضعيت براي شرق كوردستان و مناطق فعال و پويا از نظر سياسي و مدني همواره با سركوب و بگيروببند همراه بوده و در حال حاضر هم اين وضع ادامه دارد. سعي نظام بر اين است كه هرگونه شخصيت نهادينه و نهاد برسازنده‌ي عامليت جمعي را از بين ببرد و جامعه را به صورت افراد ذره‌واري درآورد كه توانايي كار جمعي و هم‌انديشي و معاونت را نداشته باشند. حاكميت به خوبي مي‌داند كه در اين حالت اگر هم تحركي به وجود آيد به صورت يك ناجنبش خواهد بود. تمامي راه‌هاي ايجاد و به‌هم‌رساني را به منظور جلوگيري از تشكيل يك سپهر عمومي كه در آن امكان عرضه و هم‌انديشي بر مطالبات و يك‌كاسه‌ نمودن آنها وجود داشته باشد مي‌بندد. براي همين لازم است كه در راستاي به وجود آوردن و تقويت فرم‌هاي نوين سازماندهي و ارتباطي كه امكان كنترل و آسيب‌رساني آن توسط نظام كم‌تر باشد اقدام نمود. از تمامي ابزار‌ها براي رساندن صدا و مطرح نمودن مطالبات بايد استفاده نمود. نمونه‌هايي كه در رابطه با اعدامي‌ها و شهداي آبان‌ماه 98 صورت گرفت بسيار مهم و حياتي هستند. مستند‌سازي، شفاف‌سازي، افشاگري و نظارت مداوم بر رفتار‌هاي جنايت‌كارانه‌ي نظام بايد به صورت يك مسئوليت و وظيفه‌ي دائم تمامي افراد جامعه كه مخالف نظام مي‌باشند، فارغ از گرايشات سياسي و تعلقات و باورداشت‌ها درآيد. کارزار “آري به دموكراسي، نه به اعدام” كه از مورخ 17/ 9 / 2020 به پيشاهنگي پژاك در شرق كوردستان، ايران و اروپا آغاز شده و با استقبال و همراهي بسياري همراه بوده در اين مرحله لازم است كه به صورت همه جانبه‌تر و سازماندهي شده‌تر و با مشاركت تمامي كساني كه معتقد به ايجاد و برساخت هويتي آزادانه‌تر و زيستي دموكراتيك هستند توسعه داده شود. شايان ذكر است كه اين كارزار شامل تمامي موارد عملي مي‌گردد كه به عنوان وظايف و مسئوليت‌هاي فردي و اجتماعي در سطور پيشين به آنها اشاره نموديم. لازم است كه در اين راستا همگام و همسو با فعاليت‌هايي كه در اروپا و خاورميانه صورت مي‌گيرد و يك جبهه‌ي مبارزاتي را در مقابل نظام فاشيستي جمهوري اسلامي به وجود آورده گام برداشت. نبايد اجازه داد كه هيچ خوني پايمال شود و با درك اين مهم كه آزاديخواهي عبارت از مسئوليت‌پذيري به اين کارزار پيوست.