کورد بودن با هویت تاریخی خویش در جولانگاه نظام ایران جرم محسوب میگردد
با توجه به محوریت شماره ۸۳ نشریه آلترناتیو، هیئت تحریریهی نشریه تصمیم برآن گرفت گفتگویی اختصاصی با رفیق آمد شاهو، عضو مجلس حزب حیات آزاد کوردستان – پژاک در مورد وضعیت زندانیان سیاسی در ایران و رویکرد حکومت ایران نسبت به زندانیان سیاسی اختصاص دهد.
حذف فیزیکی مخالفان نظام رؤیایی غیرممکن که خامنهای و نظامش را به کام مرگ خواهد کشاند
کشتار، دستحگیری و شکنجه کردن گستردهی نیروهای انقلابی یکی از سیاستهای مهمی است که دولتهای سرمایهداری برای از میان بردن خلقها و جنبشهای رهاییبخش اتخاذ میکنند. دولت ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. آیا هدف این حکومتها صرفاً حذف فیزیکی مخالفان است؟
کشتار، دستگیری و شکنجه از مهمترین ابزارهای وحشتناک جنگ ویژەی دولتها علیه خلقهای آزادیخواه میباشد که برای ایجاد رعب و وحشت در میان خلق و سوق دادنشان بسوی مراکز دولتی به کار گرفته میشود. دولتها از چنین ابزارهایی بعنوان غلتک لِهشدن اراده و باور زندانیان سود جستهاند. نظام سرمایهداری در شخص رهبر آپو در زندان امرالی علیه خلق کورد سیستم شکنجه را به بوتهی آزمایش گذاشته است. گوهرهی دولت؛ متشکل از قتلعام و شکنجه و بعنوان بزرگترین نهاد شکنجه و ماشین سرکوب و کشتار دستهجمعی انسانهای آزادیخواه محسوب میگردد. ذات دولت با جامعه و جنبشهای آزادیخواه در تضاد است چون هیچ دولتی فارغ از سیاستهای پلید جنگ ویژه علیه جامعه نیست و این سیاستها به منزلهی استحکام بنیهی دولت بهکار گرفته میشود. دولت نماد کشتار، فساد، دروغ، بیاخلاقی، زورگویی و دزد خانگی است. توقع انسانمداری، دفاع از حقوقبشر، عدالت و خدمترسانی از چنین نهادی که با هراسافکنی میدرخشد، خیالی واهی و بدور از واقعیت است. دولت در حقیقت بزرگترین زندان برای جامعه است، مسئولان دولتی هم نقش زندانبانان و شکنجهگران جامعه را برعهده دارند.
نظامهای استبدادگر برای تصفیه و نابودی خلقها و حرکتهای رهاییبخش از هیچ راهکار غیرانسانی دریغ نورزیدهاند. با ماشین کشتار دستهجمعی و شکنجه، درصدد حذف فیزیکی مخالفان در ایران بودهاند. شکنجه را به امری سیستماتیک در قبال جامعه مبدل نمودهاند. ایران دولتی است که با کُشت وکشتار، دستگیری، شکنجه و خشونت انس دارد. این نظام به کانون شکنجه و اعدام مخالفین در جهان مبدل گشته است. نظام برای حاکمیت بر جامعه و حذف مخالفانش ایران را به جزیرهی وحشت و میدان آرنای روم باستان مبدل نموده. اما راهکارهای جنگ ویژه نظام قادر به حذف فیزیکی مخالفان و نیروهای انقلابی در ایران و شرق کوردستان نیست. چون در جایی که شکنجه و ابزارهای سرکوب به اوج برسد، دیوار مقاومت و نارضایتیهای مردم مستحکمتر و گستردهتر خواهد گردید.
در جایی که دولت بر جامعه حاکمیت داشته باشد، به غیر از ترور، دستگیری، شکنجه، اعدام، فقر، بیکاری و تورم دستاوردی برای خلقها نخواهد داشت. اعمال چنین سیاستهایی در راستای ضعیفهسازی جامعه صورت میگیرد. دولت همچون اختاپوسی به جان خلقها و پیشاهنگانش افتاده و با پاکسازی و نابودیشان، دامنهی اقتدارش را گسترش میدهد. نابودی نیروهای مخالف را ضامن تداوم عمر خود میبیند. بدین خاطر حذف فیزیکی مخالفان نظام با تشدید راهکارهای جنگ ویژه، در حقیقت رؤیایی غیرممکن است که خامنهای و نظامش را به کام مرگ خواهد کشاند.
کلیت نظام استبدادگر ایران با زندانی مخوف، یکسان است
زندانهای رژیم ایران یکی از مکانهای اصلی برای شکست اراده و به تسلیمیت کشاندن روحیهی مقاومت و ایستادگی است. رژیم از چه طریقی در تلاش برای رسیدن به این اهداف خود است؟
در قاموس نظام استبدادگر ایران، زندان قفس مرگ محسوب میگردد. قتلگاه اراده و باور مبارزان خلق و میدان آرنای خامنهای و هوادارانش میباشد. قصابخانهی انسانهای آزادیخواه و مخالفان نظام قلمداد میگردد. آسیاب خُرد نمودن روحیهی مقاومت و ایستادگی است. دوزخ حقیقی رژیم در جغرافیای ایران و جایگاه توبهکردن اجباری و نمایشدادن اعمال وحشتناک نظام است. جایگاه شستشوی مغزی و چالهی شکنجه و مرگ مخالفان نظام است. شکست ارادهی شهروندان و به تسلیمیت کشاندنشان به دام مرگ رژیم چه در داخل و خارج زندان یکسان است. کلیت نظام استبدادگر ایران با زندانی مخوف، یکسان است و صاحبان نظام در درون این زندان بزرگ، به تعداد مسئولان بلندپایهشان برای به تسلیمیت درآوردن مطلق جامعه، زندان ساختهاند. نظام به دلیل آنکه در اوایل انقلاب ۵۷ به اجبار خلقها را مطیع خویش سازد، از هیچ اعمال پلیدی دوری نجستهاند. اولین جرقهی روی کار آمدن نظام، با قتلعام منتقدین و مخالفان نظام آغاز میگردد. یعنی شکلگیری نظام و ساختارش بر اساس جنایات انسانی و نابودی تنوع فرهنگها، دستگیری و اعدام صورت گرفته. سخنان آغازین خمینی در اوایل انقلاب که (مشت تو دهان این دولت میزنم، آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و کوردها کافرند) مصداق این واقعیت است.
حاکمان نظام استبدادی ایران با چنین اعمالی، جغرافیای ایران را به بزرگترین زندان تاریخ بشری مبدل و در هر گوشهای از ایران رعب و وحشت را میان مردم ایجاد کردهاند. اگر کسی علیه نظام بپاخیزد، پایش در زندان گیر است. حاکمان ایران با انسانهای آگاه، پیشاهنگان خلق و منتقدین هیچ سر سازگاری ندارند و درصدد ترویج و گسترش جامعهای برده و مطیع نظام هستند.
نظام ایران برای شکست اراده و به تسلیمیت کشاندن روحیهی مقاومت و ایستادگی مبارزین خلق و بدست آوردن اطلاعات تشکیلاتی از اهرم شکنجه استفاده میکنند. رایجترین شکنجه در زندانهای مخوف نظام در وهلهی اول با مشت، لگد و شلاق زدن آغاز میگردد. برای انداختن رعب و وحشت میان زندانیان، زندانی را سرازیر از سقف آویزان میکنند. روی بدن زندانیان سیگار خاموش میکنند. شخص را در انفرادیهای طولانیمدت قرار میدهند. زندانیان را در اصطلاح تونل و اتاق فوتبال، شکنجه میکنند، دندانهای زندانی را میکشند، با شوک الکتریکی وادار به اعترافشان میکنند. اعضای بدن زندانی را قطع میکنند. شکنجهگران در نحوهی بازجوییشان، اجسام تیز را در بدن زندانی فرو میبرند، فلزات سرخ شده را روی بدنشان قرار میدهند. با حرفهای رکیک و فحاشی مجبور به اعترافشان میکنند و با جنگ روانی اعصابشان را مورد اذیت و آزار قرار میدهند.
نظام استبدادگر علیرغم آنهمه وحشت و اعمال پلید در راستای شکست اراده و به تسلیمیت کشاندن روحیهی مقاومت و ایستادگی مطلق، زندانیان را مورد تجاوز جنسی قرار میدهند. تجاوز جنسی، شکنجه شایع رژیم در قبال زندانیان است که به مردان کم سنوسال و تقریباً تمامی زنان زندانی اعمال میشود. تجاوز و آزار جنسی گسترده به زندانیان سیاسی با هدف تخریب روحی و روانی زندانیان صورت میگیرد. چنین راهکارهایی تنها قطرهای از دریای جنایات رژیم است. چنین اعمالی هم با منع شکنجه سازمان ملل و حتی قانون اساسی رژیم در تضاد است. چون بر اساس اصل ۳۸ قانون اساسی در ایران شکنجه ممنوع است. اما بسیاری از زندانیان اعم از سیاسی، عقیدتی، قومیتی و عادی، شکنجه را در زندانها و بازداشتگاههای مختلف ایران در چهار دههی اخیر به وفور تجربه کردهاند. علیرغم چنین تابلویی در ایران، نظام با آنهمه ابزار و راهکارهای سرکوب و شکنجه به اهداف مدنظر خویش نرسیده و برعکس، ندای آزادی و دموکراسی هر روز از گوشهی زندانهای ایران به گوش عموم جهانیان میرسد.
چوبهی اعدام به بزرگترین مدال زندانیان سیاسی کورد مبدل شده است.
حکومت ایران همواره در قبال زندانیان سیاسی به ویژه زندانیان سیاسی کورد رویکردی غیرعادلانه و خشونتآمیز داشته و بدون درنظر گرفتن حقوق یک زندانی آنان را به دار اعدام آویخته و مورد شکنجههای روانی و جسمانی هولناک قرار میدهد. دلیل چنین رویکردی چه میتواند باشد؟
نظام استبدادگر ایران از اوایل انقلاب تا به امروز نسبت به خلق کورد با نگرشی انکارگرایانه برخورد کرده، چون خمینی در آستانهی انقلاب خلقهای ایران، فتوای قتلعام کوردها را صادر کرده و از سویی دیگر گوهرهی حقیقی نظام، دشمن سیاست دموکراتیک و فعالیت سیاسی است. کورد بودن با هویت تاریخی خویش در جولانگاه نظام جرم است و با این نگرش کوردی که سیاسی باشد، مرتکب دو جرم بزرگ خواهد شد و رژیم با چنین نگرشی با کوردها برخورد میکند و یک زندانی سیاسی کورد از هیچ حق و حقوق انسانی برخوردار نیست. به همین دلیل چوبهی اعدام به بزرگترین مدال زندانیان سیاسی کورد مبدل شده است.
حکومت ایران با سیاهنمایی زندانیان سیاسی و با برچسبهایی همچون؛ محارب، عواملبیگانه، تجزیهطلب، اشرار، ضدانقلاب و تروریستخواندن زندانیان سیاسی، زندان را به قصابخانهی مبارزان مبدل نمودهاند. اعمال نظام در زندان در قبال زندانیان سیاسی کورد، رویه و ذهنیت حقیقی در قبال عموم کوردها را آشکار میسازد. از دیگر سو، تسویه حساب تاریخی در قبال کوردها است. کوردها بدلیل آنکه از اوایل انقلاب تا به امروز، زیر یوغ بردگی رژیم نرفتهاند و جویای دستیابی به هویت تاریخیشان هستند، مورد خشم و غضب دولتمردان ایران قرار گرفتهاند. از جهت دیگر بدلیل آنکه کوردها از فرهنگ غنی مقاومت و ایستادگی برخوردارند، با رویکرد غیرعادلانه و خشونتآمیز و شکنجههای روانی و جسمانی هولناک نظام قرار گرفتهاند.
نظام در این چند دهه در قبال کوردها رویکردی تحقیرآمیزی نشان داده است. بدلیل مافیا جلوه دادن و تروریزه نمودن زندانیان سیاسی کورد برخوردی غیرانسانی در قبالشان صورت گرفته است. این نظام با مفاهیمی همچون؛ سیاست، دموکراسی و ملت کورد در تضاد عمیقی است، عرصهی سیاست را از جامعه سلب نموده و چنین عرصهای را به مسئولان نظام اهدا کردهاند. یعنی خلق کورد و سایر خلقها را از هنر مدیریت و سازماندهی زندگی، خلع کردهاند. در عصر امروز که نظام با اصطلاح سیاسی مشکل دارد و توان هضم چنین قشری را در جامعه ندارد، از ذهنیت مافیایی و خشونتگرایی رژیم سرچشمه میگیرد. نظامی که با خصلت مافیایی و خشونت آمیخته گردد، عرصهی سیاست را بعنوان خطرناکترین عرصهی نابودی خویش میپندارد و جنبش آزادیخواهی خلق کورد و مبارزان و فعالان مدنی را بعنوان سدی در قبال لشکرکشی و غارت و چپاولهایش دیده و برای برداشتن چنین سدی از هرگونه برخوردی غیرانسانی در قبال خلق کورد دریغ نورزیدهاند.
اعدام کارت فشار دولت در قبال جامعه است.
رژیم ایران در 19 اردیبهشت سال 2010 پنج تن از زندانیان سیاسی را که سالها تحت شکنجههای وحشیانه قرار داشتند به جوغهی اعدام سپرد. علاوه بر این فرزاد کمانگر که یکی از افراد اعدام شده است، معلم بوده و سالها به کودکان درس زندگی آموخته، اعدام یک معلم در حکومت ایران چه پیامی میتواند داشته باشد؟
یاد و خاطرهی رفقای شهیدمان (فرزاد کمانگر، شیرین علمهولی، علی حیدریان و فرهاد وکیلی) را در آستانهی دهمین سالگرد شهادتشان که در 19 اردیبهشت سال 2010 در زندان اوین تهران اعدام شدند گرامی میدارم. اعدام این رفقای گرانبهایمان، ناشی از ترس و وحشت رژیم از تاریخ نوین مبارزاتی کورد و ظهور انقلابیون آپویی در ایران و شرق کوردستان سرچشمه میگیرد. حاکمان ایران با اعدام شهید فرزاد بعنوان یک معلم؛ زندگی آزاد، علم و فلسفه، تربیت و اخلاق و آزادی را به جوغهی دار میکشانند. چون شهید فرزاد معلمی بود که کودکان و جوانان کورد را با اصالت تاریخیشان آشنا مینمود. کودکان را با الفبای سیاست و چگونه زیستن و مبارزه نمودن علیه ظلم و ستم آشنا میکرد. رژیم، توسعه و گسترش چنین فعالیتهایی را در کوردستان برای نابودی اقتدارش خطرساز میبیند. بدین دلیل نظام هیچ فرقی مابین شهروندان کورد قائل نیست که اگر کسی اسلحه بدست، قلم بدست، نهال بدست و کتاب بدست باشد و هدفش در راستای خدمت نمودن به جامعهی کوردستان باشد، با جرم سنگین اعدام مواجه خواهد گردید.
اعدام از وحشتناکترین شیوههای شکنجهی انسانیت در سدهی 21 میباشد که هنوز نظام مستبد ایران پایبند آن است. این نظام نه تنها به یک معلم حتی به کودکان زیر 12 سال، فعالین زنان، کارگران، محیطزیست و کولبران و حتی مهرههای سوختهی خویش هم رحمی ندارد. چون حاکمان نظام با به دار آویختن شهروندان و بخصوص مبارزان خلق، قدرتنمایی میکند. این چهار مبارز خلقمان در زندان اوین تهران، حماسهی قهرمانی آفریدند. با مقاومت، ایستادگی و دلیریشان با ایدئولوژی نظام ولایت مطلقهی فقیه مبارزهی مستقیم نمودند. این رفقا به همراه تعداد دیگری از زندانیان سیاسی در قبال شکنجههای بیرویه نظام دست به اعتراض و نارضایتی دموکراتیک زدند و در چند مقطع مهم تاریخی با اعتصاب غذای خشک و دوختن لبانشان، نظام را ناچار نمودند که دست از شکنجه و سرکوب زندانیان بردارد. جلادان نظام از جنب و جوش و فعالیتهای این زندانیان چندان دچار رعب و وحشت گشته بودند که با اعدامشان درصدد برچیدن شکوفهی تازهی مقاومت و ایستادگی در زندانهای ایران شدند. چون مقاومت این رفقا فلسفهی مبارزه و ایستادگی را دگربار در زندانهای رژیم احیا نموده و فلسفهی مقاومت زندگی است تا به امروز در زندانهای ایران برافراشته شده است. البته نقش پژاک در این فصل نوین مبارزات در زندانهای ایران بسیار مهم است و پژاک برای فروپاشی سیستم شکنجه و جنگ ویژهی رژیم، مبارزات آزادیخواهیاش را نیرومندتر و گستردهتر خواهد نمود.
اعدام یک معلم و فعال زن در ایران و بخصوص در شرق کوردستان نشات گرفته از خشم و نفرت حاکمان ایران از موقعیت این پیشاهنگان در جامعه است. اعدام یک معلم، جامعه را بسوی فاشیسم مذهبی و جو خفقان و ملیتاریسم سوق میدهد و جامعه را با طناب اعدام آویزان میسازد. در حقیقت اعدام یک معلم میتواند برای خلق کورد پیام تسلیمیت و کشاندشان بسوی سپاه بردگان را دربر داشته باشد. تنها پیشهای که در محضر حاکمان ایران رواج دارد، بسیجی و سپاهی بودن است. این نهادها هم نهادهای آسیمیلاسیون و به بردگی کشاندن انسانها هستند. نظام، معلم بودن را برای خلق کورد جرم محسوب میکند و مجازات آن هم اعدام است. این اعمال نظام نشاندهندهی آن است که اعدام کارت فشار دولت در قبال جامعه است. زمانی که جامعه از کنترل دولت خارج گردد، با طناب اعدام درصدد کنترل جامعه برمیآیند.
نظام با اعترافات اجباری زندانیان، نمیتواند سیاست فرسایشی و شکستخوردهی خویش را ماستمالی کند.
اختناق و هراسافکنی از طریق اعدام و دستگیریهای گستردهی فعالین سیاسی و مدنی، آیا ایران را به اهداف خود رسانده و مواضع زندانیان در طول این سالها در قبال سیاستها و جنگهای روانی بازجویان و شکنجهگران چگونه بوده است؟
41 سال است که نظام علیه خلق و جامعه جنگ ویژه اعلام کرده و در این راستا از ابزارهای وحشتناک و راهکارهای مرگباری سود جسته، تا در جامعه اختناق، هراسافکنی و وحشت برپا سازد و در نهایت به اهداف شوم خود و تسلیمیت محض جامعه دست یابد. مسئولان نظام با تشدید موج دستگیری فعالین سیاسی، مدنی، کارگران و زنان از سلطهی خویش صیانت به عمل میآورند. شکنجهگران و جلادان از طریق جنگ ویژه با هراسافکنی فعالان سیاسی را ناچار به توبهی اجباری میکنند. با جنگ ویژه روحیهی مقاومت و ایستادگی را از پا در میآورند. با چنین راهکار درندانهای فرد را مجبور به اعترافگیری اجباری مینمایند. یعنی شیوههای شکنجه هرچند هولناک و ترسناک باشد، به همان اندازه روحیهی فرد مورد نظر را از پا درخواهند آورد. موج اعترافگیری اجباری چقدر وسیع و گسترده نشان داده شود، حاکی از اوج جنگ ویژه بخصوص جنگ روانی علیه زندانیان میباشد.
حاکمان نظام برای شکست اراده و روحیهی مقاومت زندانیان سیاسی از هر ترفند جنگ ویژه سود جستهاند. اما در این چهار دهه نظام با شکست عمیقی مواجه گردیده است. علیرغم سیاستهای پلید و جنگهای روانی در قبال زندانیان سیاسی، عَلم مقاومت و مبارزه در زندانهای رژیم غاصب برافراشته شده و بعنوان عرصهی مهم مبارزاتی مبدل گردیده است. ماشین شکنجه و اعدام نظام پس از ۴۱ سال هنوز نتوانسته جامعه را از پای درآورد و اهدافی که نظام برای حاکمیت مطلق برجامعه داشته، بدست نیاورده و برعکس قدرت نظام در تمامی حجرههای جامعه سیر صعودی در برداشته است. نظام با تشکیل دادگاههای فرمایشی و اعترافات اجباری زندانیان، قادر به آن نخواهد بود که سیاست فرسایشی و شکستخوردهی خویش را ماستمالی کند. در صندوق بخت ۴۱ سال اختناق و هراسافکنی نظام تنها بحران، آشوب، فتنهانگیزی، تورم، سرکوب و اعدام در جامعه ریشه دوانیده است. نظامی که اکنون بر سر کار است، نظامی بحرانزاست و قادر به حل هیچ مسئله و معضلات اجتماعی در داخل و خارج ایران نیست. چون رژیم با اعمالش باتلاقی از جنایات را بوجود آورده و امروز مسئولان نظام خود در باتلاق جنایاتشان غرق شدهاند.
چنین شکستی ناشی از مواضع انقلابی و مقاومت تاریخی در زندانهای ایران در ادوار تاریخی است. زندانیان سیاسی با موج مقاومتشان نقاب نظام خونخوار را برانداختند. با ایستادگی و مواضع فدایی خود، بذر مقاومت و مبارزه را در ذهن و مغز نظام کاشتهاند. چنین مقاومتهایی پروژهی نظام را به بنبست و چالش کشانده است. مبارزان خلق چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در میدان آرنای نظام مسیر آزادی را شعلهور نمودهاند. رفقایی همچون؛ حسین خضری، حبیبالـله گلپریپور، حسن حکمت دمیر، فرزاد کمانگر و رفقایش با مبارزاتشان فصلی نوین از مبارزات را در زندانها علیه رژیم مستبد ایران آغاز نمودند و ثمرهی این مقاومت، وضعیت اسفبار و بحرانزدهی کنونی نظام است که نظام عنکبوتی رژیم را با بحران مشروعیتی و متلاشی شدن ساختار حکومتی مواجه کرده است.
سرکوب زندانیان وضعیت نظام را اسفناکتر میکند.
حذف منتقدین و سرکوب وحشیانه مخالفین در ایران همچنان ادامه دارد. با توجه به شرایط بسیار بغرنج کنونی که از سویی ویروس کرونا روزانه جان دهها انسان را میگیرد، عدم توجه به وضعیت زندانیان بهویژه زندانیان سیاسی توسط حکومت ایران چه پیامدهایی خواهد داشت؟
نظام در حذف منتقدین و سرکوب مخالفین از مهارت والایی برخودار و این سیاست به امر روزانهی رژیم مبدل شده است. این هم ناشی از گسترش میل آزادیخواهی خلق است. حقیقتجویی و آزادیخواهی خلق، پایههای نظام را به لرزه درآورده و این هم ترس و وحشتی را در میان صاحب منصبان نظام بوجود آورده است. شدت و دامنهی وسیع سرکوب و دستگیری و اعدامها انعکاس چنین رعب و هراس هولناک نظام از مخالفین ایران و بخصوص کوردها را نشان میدهد. رژیم از هر ترفندی برای سرکوب مخالفین در داخل زندان و خارج از زندان استفاده میکند. در حالیکه وضعیت نظام بسیار بغرنج و بحرانی است، سرکوب زندانیان وضعیت نظام را اسفناکتر میکند. نظام قادر به تأمین مایحتاج جامعه نیست و بدلیل شکست طرحهای اقتصادی و مدیریت جامعه بسوی آیندهای تاریک در حرکت است. سیاست نظام موجب تبدیل ایران به جزیرهی بحران گشته است. هر رویدادی در این کشور منجر به جان دادن دهها انسان بیگناه میگردد. جاری شدن سیل، روی دادن زلزله و ویروس کرونا امنیت، آرامش و آسودگی را از خلق سلب نموده و نظام هر یک از این وقایع را فرصتی برای سرکوب و حاکمیت خویش در قبال جامعه بکار میگیرد.
ویروس کرونا چند روز پیش از ۲۲ بهمن به ایران منتقل شده و تا به امروز جان هزاران شهروند را گرفته اما نظام این ویروس را نعمتی برای خویش مغتنم شمرده و هیچ توجهی به وضعیت جان و مال جامعه ندارد. نظام نیازهای خلق را برآورده نمیسازد و جامعه با موج بیکاری، فقر و گرسنگی مواجه شدهاند. بیمسئولیتی مسئولان نظام در قبال این وضعیت بحرانزده موجب نگرانی جامعه گردیده است. در این مرحله وضعیت زندانیان سیاسی بیشتر از هر قشری در جامعه دشوار و خطرناک است. وضعیت موجود در زندانهای ایران منجر به آن گردیده که این ویروس سریعتر و بیشتر در میان زندانیان نقل و انتقال یابد و موجب جانباختن دهها زندانی در ایران و شرق کوردستان گردد. بیمسئولیتی نظام در قبال زندانیان موجب آن شد که در اکثر زندانهای ایران نارضایتی و قیام برپا گردد که در زندان سقز و لرستان دهها زندانی بگریزند. مسئولان نظام شایعهسازی کردند که هزاران زندانی را به طور موقت از زندانها آزاد کردهاند اما حاضر نیستند یک زندانی سیاسی را آزاد کنند یا شرایط تندرستی برای این زندانیها مهیا سازند. این برخورد نظام حاکی از آن است که رژیم بوسیلهی کرونا درصدد قتل تعدادی از زندانیان سیاسی است و بدین منوال بار سنگین مقاومت را از دوش خود بردارد.
عدم توجه مسئولان نظام به زندانیان موجب جانباختن شمار زیادی از زندانیان خواهد شد و این هم موج تازهای از نارضایتیها را بدنبال خواهد داشت. یعنی هر رویداد ناگواری در زندانها بوقوع بپیوندد و خطری زندانیان سیاسی را تهدید کند، حاکمان نظام مسئولند. در این مقطع تاریخی لازم است خانواده و بستگان زندانیان سیاسی در قبال برخورد غیرانسانی رژیم سکوت نکنند و برای حفاظت جان زندانیان سیاسی و آزادیشان در تلاش باشند.