باران بریتان – عضو مجلس حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک)
خاورمیانه، سرزمینی که در آن انسان، گذشته، حال و آیندهاش را به صورتی همزمان میزید. تاریخ در این هارتلند کوچک اما کارگر و مؤثر، کانونی است برای درگیری و منازعه و خردترین بهانهها برای جنگ. این گفته که «جنگ گاه بهانهای ناچیز میطلبد»، با همهی عریانیاش در این بخش دستساز و مهندسیشدهی جهان کافی است.
هنوز هم در پارادایمهای مسیحی، یهودی و اسلامی قدس نقش مرکزیت جهان را دارد و سیاهچالهای را ماننده است که همه چیز و همه کس در پیرامونش در حال گردشند و به تدریج به مرکز آن نزدیک میشوند.از زمان پاپ اورابان دوم(1096م)، تشکیل فرقهی شهسواران معبد و همزمان با جنگهای صلیبی بهترین توجیهات برای جنگ در خاورمیانه تحت لفافههای ایدئولوژیک عرضه گشته است. منافع مادی و قدرت به شدت تحت تأثیر جهان ایدئولوژیک قرار گرفتهاند. اگرچه در دورهای به سر میبریم که مُهر پراگماتیسم و ماکیاولیسم سیاسی را بر گردهی خویش دارد اما هنوز هم جنبههای ایدئولوژیک و پارادایمیک بر بسیاری از مسایل دیگر میچربند. در نظر یهودیان راستکیش، سیاست چیزی جز سازماندهی روزانه و قالب حال بخشیدن به پروژهی از نیل تا فرات عهد عتیقی نیست. جهان انگلوساکسون که میتوان ائتلاف جهانی به پیشاهنگی آمریکا را شکل روزآمدهشدهی این جهان عنوان کرد هنوز هم داغ صلاحالدین ایوبی و بازپسگیری قدس(بخوانید کلیت خاورمیانه) را بر دل دارد و آن را فراموش نکرده است. پروژهی هلال شیعی و مقاومت ایرانیـ شیعی علیالخصوص در آخرین ورسیونش یعنی محافظین حرم(چه شباهت عجیبی هم با شهسواران معبد دارد) نمیتواند چیزی جز دربرگیری نقاطی از خاورمیانه باشد که صفویان هرگز بدان دست نیافتند و نئوصفویگرایان هم هیچگاه بدان دست نخواهند یافت.
درست در چنین شرایطی است که دکترین سیاسی احمد داوداوغلو تحت عنوان عمق استراتژیک به مانیفست سیاسی نئوعثمانیهای لیبرالـ اسلامگرایی مبدل میشود که از شامات تا موصل را حق طبیعی و عمق تاریخی و فرهنگی ترکیه میدانند و برای این کار خواهان روزآمد نمودن پیمان میثاق ملی آن هم به صورتی یکطرفه و در چارچوب منافع خویش هستند. خیرهسری و گستاخیشان تا بدان پایه است که بایستی چشمها را از فلسطین، کرانهی باختری و غزه واگرفت و نگاهی کرد به کرانهی جنوب شرقی ترکیه! از سوی دیگر اینان تنه بر نوادگان پطر کبیر هم میزنند غافل از اینکه در آخرین جنگ، انورپاشای پرآوازهشان با نودهزار کشته چنان دستشان را در حنا گذاشت که هنوز هم رنگ سرخش به قوت خود باقی است.
و در این هنگامهی آرماگدونوار درست بهسان انگلوعربهای پیش از ترسیم نقشهی خاورمیانهی آغاز سدهی بیستم، بدترین نقش را انگلوکوردهایی ایفا میکنند که سوار بر اسب کردگرایی متقلبی و ساختگی و جولان در حد فاصل هولیر(اربیل)ـ آنکارا حاضرند همه چیزشان را ـاز تاریخ و فرهنگ گرفته تا سیاست راستین و مدبرانهـ با پترودلار تاخت بزنند و چند صباح دیگری را هم تکیه بر اریکهی قدرت ناچیزشان داشته باشند. خوی فریبندهای که از این قدرت ناچیز و کمرنگ ناشی میگردد در اینان آرایهای بس عجیب دارد که ایضاح تاریخی و جامعهشناسانهی آن خود فصل و مجالی فراختر میطلبد. «آن هنگام که قدرت در برابر قدرت کم میآورد و هیچ امیدی هم به توازن کفهها نباشد، در آنان(بخوانید انگلوکوردها) که کم آوردهاند سازشی درونی رخ مینمایاند، از آن دست سازشهایی که آبستن ستایشند. چنان که این ستایش چشم به جهان بگشاید و دست و بال فراختر نماید در روندی تکاملی به عشق میانجامد. ماندن در منزلگاه ترس، گهوارهی تکرروار سازش را به میان میآورد و خط اریبگونهی این سازش تا بدانجا امتداد مییابد که به عشق به دژخیمان تو منتهی گردد؛ عشق به دشمن. سقوط از آسمان بلند رویاپردازی عثمانیگرایی نوین قطعی خواهد بود و این سقوط نقطهی پایانی خواهد شد بر رویاپردازی ناچیز و کممایهی این انگلوکوردها؛ حتی اگر از حمایت کشوری(اسرائیل) برخوردار باشند که از 1945 به بعد کسوت ارباب مسالهی کورد را به تن کرده باشد هم راهی جز سقوط را نمیتوان برای ایشان متصور گشت.
جوهرهی کلام اینکه در همهی این پروژهها دین سیاسی و یا سیاست مبتنی بر دین نقشی فوقالعاده مخرب دارد و در آخرین دستاورد، مخربترین این نقشها را داعش بهمنزلهی آخرین پروژهی امپریالیستی در خاورمیانه به کمال ایفا نموده است؛ و پیامبر رمانـ تراژدی سدهی بیستم نیکوس کازانتزاکیس چه عالی گفت که در تاریخ جراحتبرداشتهترین کلمات خدا بود.
دایرهی درگیریها مابین تمامی نیروهایی که در بالا ذکرشان رفت امروز نه قدس و نه فلسطین که سوریه است. چه، فتح سوریه فتح فلسطین را هم درپی خواهد داشت. با کمی گستاخی سیاسی میتوان فتح سوریه را فتح تمامی خاورمیانه هم عنوان کرد. سوریه عرصهی رودررویی نیروهایی است که خواسته یا ناخواسته جنگ جهانی سوم را به راه انداختهاند و نتیجهی این جنگ نیز به یقین سرنوشت تمام خاورمیانه را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در اینکه هیچ چیز به مانند سابق نخواهد بود شک و شبههای نیست. بینظمی و کائوس موجود نمیتواند برای مدتی طولانی دوام آورد و نهایتاً از دل این کائوس نظمی شکل خواهد گرفت که هیچ شباهتی به نظم جهانی شکلگرفته پس از جنگهای جهانی اول و دوم نخواهد داشت.
واقعیت محرز این است که هیچ نیرویی نخواهد توانست بدون درنظر گرفتن وجوه تاریخی، فرهنگی و تفاوتمندیهای موجود در هارتلند جهان ادعای دیزاین دوبارهی آن را داشته باشد. خاورمیانه اثبات نموده که اجازهی چنین امری را نمیدهد. همچنان که بیش از یک سده است چنین اجازهای را نداده است. حتی اگر یک سدهِی دیگر هم در خون خویش بغلتد اجازه نخواهد داد پروژههای یکطرف و یا چند طرفهی قدرتهای درگیر بر گردهاش سنگینی کنند.