آرگش کارزان –

بیش از سه سال از انقلاب‌های خاورمیانه می‌گذرد. در این مدت تغییرات فراوان در خاورمیانه شروع شده و این تغییرات رفته رفته تمام خاورمیانه را دربرمی‌گیرد. ایران نیز به عنوان یکی از کشورهای خاورمیانه که از اهمیت ژئوپولوتیک و استراتژیک برخوردار است، نمی‌تواند از این تغییرات بگریزد. در این دوران هیاهو در خاورمیانه بود که انتخاباتی در ایران انجام شد. این انتخابات، هم برای خلق، هم برای حکومت جمهوری اسلامی و هم برای تمام دولت‌های منطقه‌ای و جهانی بسیار حائز اهمیت و سرنوشت‌ساز بود. نتیجه‌ی این انتخابات می‌توانست نشان دهد که جمهوری اسلامی می‌خواهد با عملکرد داخلی و خارجی خود به سمت انزوای بیشتر و احتمال دارد، بوجود آمدن وضعیتی مانند عراق و افغانستان و لیبی برود، یا با با تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی خود، به سمت دمکراتیزاسیون در داخل و نرمش در خارج پیش رود.

بعد از هیاهویی بسیار، بالاخره انتخابات ایران که می‌توان آن‌را مهم‌ترین انتخابات سال 2013 جهان دانست، انجام شد و روحانی به عنوان برنده‌ی این انتخابات، رئیس جمهور ایران گشت. همه منتظر آن بودند که بعد از دوران سیاه احمدی‌نژاد که همراه بود با سرکوب و شکنجه و اعدام و دستگیری و بسته شدن مراکز فرهنگی و بستن دفاتر روزنامه‌ها و آزار و اذیت فراوان فعالان مدنی و سیاسی و افزایش فقر و گرسنگی و افزایش بیکاری، روحانی در صدد است كه چه تغییراتی در ایران ایجاد کند. اما متاسفانه شاهد آنیم تا به حال در دولت یازدهم نیز تلاش جدی‌ای برای حل این مشکلات كه از اوان تشكیل جمهوری اسلامی وجود داشته انجام نشده است.

البته مردم با نگاهی به تاریخ جمهوری اسلامی و با شناختی که از سیستم جمهوری اسلامی دارند، می‌دانند که در سیستم جمهوری اسلامی هر گونه تغییر چه در داخل و جه در روابط خارجی، مستلزم تأیید ولایت فقیه است. با توجه به اینکه رهبر جمهوری اسلامی نیز روحانی را تایید نمود و با توجه به وعده‌هایی که روحانی به خلق‌های ایران داده بود، مردم امیدی به تغییراتی دارند. روحانی در نشست‌های انتخاباتی خود وعده داده بود که در طول صد روز تغییراتی در حوزه‌ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و سیاست خارجی ایجاد نماید. البته خود روحانی نیز می‌دانست که در صد روز قادر نخواهد بود که مثلا تغییرات اساسی در حوزه‌ی اقتصاد به وجود بیاورد. چون حوزه‌ی اقتصادی یکی از حوزه‌های اجتماعی هست که با دیگر حوزه‌های اجتماعی مانند حوزه‌های سیاسی و فرهنگی روابط متقابل دارد و بدون چاره‌یابی در این عرصه‌ها، نمي‌توان انتظار شكوفایی اقتصادی و یا حداقل رفع مشكلات اقتصادی را داشت.

یکی از اصلی‌ترین دلایل رأی آوردن روحانی در این دوره از انتخابات ریاست جمهوری، وعده‌هایی بود که به خلق‌های ایران داد و طبق آمار نیز بدون رأی جوامع و خلق‌های گوناگون ایران، روحانی قادر نبود که به ریاست جمهوری برسد. یعنی روحانی توانست با وعده‌های داده شده به خلق‌های ایران، رأی بخشی بزرگ از مردم ایران را به دست آورد. شاید بیستر این وعده‌ها برای اولین بار بود که در جمهوری اسلامی توسط مقامی حکومتی مطرح می‌شد. حتی در سخنان وی نیز مسائلی مطرح شد که برای اولین بار بود که جمهوری اسلامی و مقاماتش به آن اقرار می‌کردند، مانند وجود فضای امنیتی در کشور و به‌ویژه در مناطق مرزنشین، وجود تبعیض در بین خلق‌ها و مناطق ایران و … اما با وجود این شعارها تعداد زیادی از مردم، با سابقه‌ای که از دولت‌ها در جمهوری اسلامی و وعده‌هایی که در دروران اصلاحات به مردم داده شد، امیدی برای تغییر و عملی‌کردن این وعده‌ها نداشتند، اما باز هم فرصتی دیگر به جمهوری اسلامی برای گذار از بحران‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دادند.

با نگاهی به عملکرد این صد روزه‌ی روحانی می‌توان فهمید که روحانی در این مدت در عمل به وعده‌هایی که به خلق‌های ایران داده بود و حل مسئله‌ی خلق‌های ایران که اصلی‌ترین مشکل حال حاضر ایران است، نتوانست گام‌های جدی‌ای بردارد و در حالی که از ابتدایی‌ترین وعده‌ی روحانی به خلق‌های ایران و به ویژه خلق کورد در مناطق کوردنشین، انتصاب استانداران کورد بود، اما هیچ یک از استانداران مناطق کوردنشین کورد نبوده و همه‌ی آنها غیر کورد و بیشتر از کسانی هستند که قبلا دارای مناسب امنیتی بوده‌اند. پس مشاهده می‌کنیم که با وجود خواست حداقلی خلق کورد برای داشتن مدیران بومی، شاهد هیچ مدیری بومی نبوده‌ایم. پس می‌توان گفت که روحانی در عمل به ابتدایی‌ترین وعده‌های خود، ناکام ماند. همچنین شاهد هستیم که اعدام‌ها(‌ که به منظور ایجاد و ترس و وحست انجام می‌شود) در دولت روحانی نه تنها کم نشده، بلکه میانگین تعداد اعدام‌ها در دولت روحانی از دولت‌های قبلی بیشتر شده است که می‌توان اعدام سه فعال سیاسی کورد و 16 زندانی سیاسی بلوچ و چندین زندانی سیاسی دیگر در این دوره را به عنوان نمونه بیان نمود. همچنین در این دوره‌، شاهد اهانت بیش از حد و فشار بر پیروان آیین یارسان و بستن مراکز فرهنگی در تمام مناطق کوردنشین‌ـ كه حتی در زمان احمدي‌نژاد نیز فعالیت‌های محدودی داشتندـ بودیم.

اعدام‌های اخیر زندانیان سیاسی در کوردستان، سیستان و بلوچستان و اهواز نشان از سیاست واحد تمامی دولت‌های جمهوری اسلامی در برابر خلق‌های ایران دارد. از نظر جمهوری اسلامی و مقاماتش کورد و بلوچ و عرب، فرقی با هم نداشته، همه با یک نوع سیاست مواجه هستند، نابودی و ذوب فرهنگی و فقیر نگه‌داشتن و امنیتی کردن و سرکوب و اعدام. دولتی که قرار بود دولت اعتدال باشد، تا به حال در عملکردش هیچ نشانه‌ای از اعتدال در برخورد با خلق‌های ایران مشاهده نشده است که در راستای منافع آن‌ها باشد. تنها استرتژی و سیاست نظام در طول این مدت، حداکثر نرمش‌ به قول خودشان قهرمانانه در سیاست خارجی( یا بهتر بگوییم حداکثر امتیاز به دول غربی ) و سرکوب حداکثری در داخل می‌باشد.

اما اكنون، عمل نکردن روحانی به وعده‌هایش باعث دلسردی بخش زیادی از رأي‌دهندگان به خود شد. حتی نامه‌ی تعداد زیادی از دانشجویان و زندانیان و فعالان مدنی به روحانی و انتقاد از عملکرد وی و همچنین یادآوری وعده‌های روحانی، نشان‌دهنده‌ی این مورد است که خلق‌های ایران به خوبی عملکرد روحانی را دنبال می‌کنند و در صورت عدم عمل به وعده‌هایش با واکنش شدید و قهر خلق‌های ایران روبه‌رو خواهد شد. مردمی که با رأی خود توانستند روحانی را به سر کار بیاورند، قطعا قادر خواهند بود که وی را از کرسی ریاست جمهوری به پایین بکشند.

آقای روحانی نباید تصور کند که از طریق دادن امتیازاتی به دنیای غرب، خواهد توانست به سیاست‌های درپیش گرفته‌اش در مقابل خلق‌های ایران ادامه دهد. گویی که تا به حال مانع اساسی سیاست انكار و امحای جمهوری اسلامی در برابر خلق‌های ایران، دول غربی بوده‌ایم. در حالی که می‌بینیم که دولت‌های غربی تا به حال در برابر تمام سیاست‌های سركوبگرانه‌ی نظام در مقابل خلق‌های ایران، سکوت اختیار کرده است؛ همان دولی كه به رغم شعار گسترش دموكراسی در سال‌های اخیر، با سكوت، عدم محكوم نمودن و اعمال فشار بر جمهوری اسلامی در موارد متعدد نقض دموكراسی از جمله قتل‌های زنجیره‌ای، کشتار زندانیان سیاسی، سرکوب معترضان انتخابات سال 88 و صدها مورد دیگر، به جمهوری اسلامی چراغ سبز نشان داده‌‌اند.

خلق‌های ایران تا به حال با اتكای بر فرهنگ مقاومت و نیروی ذاتی خود به مقابله با سیاست‌های نابودی رژیم پرداخته‌اند و توانسته‌اند خودشان را از نابودی نجات دهند. در غیر این صورت، سال‌ها بود که جمهوری اسلامی خلق‌های ایران را به تمامی تسلیم گرفته و نابود مي‌كرد. خلق‌های ایران با تجربیاتی که از تاریخ پرفراز و نشیب خودشان گرفته‌اند دیگر چشم به راه نیرویی فراخود و خارجی نیستند.

جمهوری اسلامی ایران در صورت عدم حل مسئله‌ی خلق‌های ایران و ادامه‌ی سیاست سرکوب و اعدام و آسمیلاسیون، باعث خواهد شد که خلق‌های ایران به همه‌ِ‌ِی گزینه‌های موجود برای مقابله با این سیاست‌ها دست بزنند. این گزینه می‌تواند جمهوری اسلامی را به صورت لیبی و عراق و افغانستانی دیگر درآورده كه در آتش جنگ داخلي‌ای بسوزد كه سیاست‌های خود این رژیم‌ها آن را برافروخته و آمریكا و هم‌پیمانانش به آن هیزم ریختند.

بي‌گمان، مقاومت قهرگونه‌ی جوامع ایران، بسته به میزان فشار، سركوب، انكار وامحای و شدت آسمیلاسیون نظام علیه آن‌ها دارد. در طول تاریخ شاهد آن بوده‌ایم كه در صورت افزایش فشار و سركوب حكومت، كاسه‌ی صبر جوامع ایران لبریز شده و حكومت را در آتش قهر خویش سوزانده‌اند. این مقاومت گاه به صورت خودسوزي‌ای اعتراضی بروز مي‌كند و گاه به صورت انقلابی همه‌گیر. خودسوزی دو نفر از اعضای آیین یارسان در محکومیت اتهام و فشار بر خلق یارسان، زنگ خطری بود برای سیاست‌های تبعیض‌آلود و انكار و امحای جمهوری اسلامی كه در صورت تداوم مي‌تواند به جنبش اجتماعی بزرگ و همه‌گیری مبدل شود كه پیكر نظام را به لرزه درآورد.

جمهوری اسلامی اگر واقعا، خواهان ایجاد ایرانی منسجم و نیرومند است که بتواند در منطقه‌ی خاورمیانه و معادلات آن‌ تاثیر گذار باشد، باید در صدد كسب حمایت جوامع ایران باشد. مسئله‌ی خلق‌های ایران فقط مسئله‌ی اقتصادی نیست که از طریق چند قرارداد تجاری با دول و شركت‌های خارجی یا لغو تحریم‌های اقتصای حل شود، بلکه مشکل اقتصادی تنها بخشی از مشکلات خلق‌های ایران می‌باشد. خواسته‌ی اصلی خلق‌های ایران، مشارکت آزادانه و مستقیم در تعیین سرنوشت جامعه‌ی خود و حضور فعال در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌باشد. رسانه‌های جمهوری اسلامی و دول غربی از طریق بزرگ‌نمایی توافقات رژیم جمهوری اسلامی و دنیای غرب، نمي‌توانند آنرا همچون دستاورد خلق‌های ایران نشان دهند، بلکه به تنهایی و فقط می‌تواند چند صباحی بر عمر جمهوری اسلامی بیفزاید. جمهوری اسلامی برای حفظ موجودیت خویش، ناچار به احترام به خواست‌های دموكراتیك خلق‌های ایران و پایان دادن به سیاست‌های سركوب و خشونت خویش مي‌باشد. جمهوری اسلامی، تنها و تنها از طریق پیشرد روند دموکراتیزاسیون در داخل و حل مشکل خلق‌های ایران قادر به نجات خود از بحرانی است که در آن به سر می‌برد. برای مثال، مبارک و دولت مطبوعش با وجود آنکه کاملا وابسته به دول غربی بوده و از اولین کشورهای عربی بود که با اسرائیل رابطه برقرار کرده و موجودیت این کشور را به رسمیت شناخت، اما به علت عدم پیشرد دموكراسی در داخل، فروپاشید. امیدوارم که جمهوری اسلامی از انقلاب‌های رخ‌داده در طول این چند سال دست عبرت گرفته و به دموکراتیزاسیون در داخل بپردازد. البته با بررسی سخنان روحانی در انتخابات، می‌توان فهمید که جمهوری اسلامی نیز به این نتیجه رسیده است که هم در داخل به دمکراتیزاسیون پرداخته و هم در خارج نیز سیاست و استراتژی جدیدی به کار اتخاذ نماید. دمکراتیزاسیون در داخل و سیاست و استراتژی جدید در خارج مکمل یکدیگر بوده و هر دو با هم قادر هستند، ایرانی نیرومند ایجاد كنند که قادر باشد با هویت خود در معادلات منطقه‌ای و جهانی حاضر شود و از انزوا رهایی یابد.