شورش زانا
عضو کمیته مطبوعات پژاک
اعدام به پیشه اصلی جمهوری ولایی ایران و دولتهای ارعابگر آن مبدل شده. اساسا این نظام دیکتاتوری، از اعدام در همه حوزههای کیفری و سیاسی بعنوان یک حربه سیاسی برای ارعاب خلقها استفاده میکند. بردن بیش از ده تن به پای چوبه اعدام در یک روز و اعدام ۸ تن همراه با صدور چندین حکم اعدام، نشانه سبعیت این نظام دیکتاتوری بر ضد مطالبات دمکراتیک خلقها و اقشار آن است.
به دلیل نارضایتیهای گسترده خلقها بر ضد رژیم دیکتاتوری ایران و گسترش اعتراضات نسبت به ستمهای آن رژیم در همه حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره، روزانه دهها اعتراض سراسری در شهرهای مختلف ایران خاصه از سوی معلمان و کارگران صورت میگیرد و تنها حقی که برایشان مانده «فریادزدن حقوقشان» در کف خیابان بعنوان میدان ابراز وجود است. رژیم در پاسخ به این خواستهها به زندان، شکنجه، زور و اعدام در راستای ارعاب عموم جامعه بهرهمیگیرد و این درحالی است که تمامی مسائل و معضلات در هر بعد و حوزهای از عملکرد ناعدالانه و مبتنی بر زور رژیم که بحرانزا است، ریشه میگیرد.
اخیرا ارعابگری رژیم ایران در مناطق لرنشین شرق کردستان شدت گرفته و اعدامهای خاموش زیادی بصورت مزورانه انجام میگیرد. درحالی که منابع خبری و تحلیلی خبر از افزایش اعتراضات مدنی و نارضایتیهای خلق لر نسبت به بحرانها و وضعیت کائوتیک و ستمپیشگی رژیم خبر میدهند، آن رژیم از هر فرصتی برای ارعاب و سرکوب جهت خاموش ساختن آتش شعلهور اعتراضات مدنی استفاده میکند. اعدام «مهران نقدی و جهانبخش عباسی» که منابع محلی آنها را بعنوان معترضان سیاسی و مدنی شناختهاند، نمونه بارز ترفند رژیم برای استفاده از راهکار اعدام همچو حربه سیاسی برضد خلق نارضای است. در همان روز در اصفهان یک زندانی بلوچ به نام «عبدالرحیم سرگلزایی» اعدام شد و حکم اعدام برای «یزدان میرزایی» ورزشکار ایلامی صادر شد. این درحالی است که چهار روز قبل از آن، «کامران بذرکار» طی یک جنایت دیگر ماموران انتظامی و نظامی بصورت آتش به اختیار و با شلیک جنگی در شهر یاسوج به قتل رسید و اهالی آن محل در اعتراض به آن عمل شنیع به کلانتری منطقه حمله کردند که اوج نفرت خلق از رژیم را نشان میدهد.
همچنین اوضاع در زندانهای ایران حکایت از اعدامها، شکنجه و پروندهسازیهای سبعانه دارد. ماموران به زندانیان بند سیاسی زندان ارومیه حمله کردند و شش تن از زندانیان محبوس در بند هشت زندان اوین نیز در اعتراض به نقض آشکار حقوق خود و مرگ بکتاش آبتین به اعتصاب غذا دست زدند. همه اینها درحالی است که در چندین شهر ایران و شرق کردستان معلمان، کارمندان و کارگران به پا خواسته و نارضایتی دمکراتیک خویش را نشان دادند. درواقع این وقایع میرساند که جامعه به حالت انفجاری در برابر ناعدالتی و ستمپیشگی رژیم رسیده و بیش از این زورگویی رژیم را برنمیتابد.
مبدلشدن دولت رئیسی به دولت اعدام و ارعاب که همانا منش قدرتمدارانه جریان موسوم به اصولگرایی است، رویه آن نظام جهت سرکوب کامل را نشان میدهد. وقتی این دولت اعدام در یک روز دستکم با شش تجمع اعتراضی در شهرهای شوش، گیلان، آغاجاری و قشم با تجمع اعتراضی کارکنان و کارگران روبرو میشود، در همان روز اجرای چند حکم اعدام را راهی برای ارعاب افکار عمومی میداند. خاصه اعدام دو زندانی لر در خرمآباد به جرم به آتش کشیدن یک پمپ بنزین که در یک دادگاه ناعادلانه برایشان حکم اعدام صادر شده بود، همچو یک نیاز سیاسی برای التیام زخمهای خود میداند.
باوجود تداوم چندین کمپین تحت عناوین «نه به اعدام و بله به دمکراسی» و «نه به اعدام، نه به زندان»، اما احکامی ستمگرانه برای بسیاری زندانیان سیاسی زیر نام «محاربه» صادر میشود. خود مفهوم محاربه بیانگر موضع سیاسی و نظامی رژیم بر ضد مطالبهگریها و اعتراضات مدنی است. جهت پایان بخشیدن به این رفتار شنیع نظام دیکتاتوری کنونی ایران، تنها راه، تداوم اعتراضات مدنی برحق در کف خیابان در عین اتحاد و همبستگی تمامی تودهها و اقشار آزادیخواه و دمکراسیطلب است. گذار از همه بحرانها و ستمها تنها با توسل به این همت همگانی و عمومی ممکن میگردد و مسلما جامعه سراسر ایران و شرق کردستان در همان حوزه تغییر و تحول بنیادین قرارگرفته است و آیندهای متحول و دمکراتیک در انتظار خلق میباشد.