غفور محمدی
٤۲ سال از حاکمیت خونبار نظام موجود بر خلقهای ایران میگذرد. ٤۲ سال توطئە، دروغ، فریب، قتل، ترور، اعدام، تیرباران و تجاوز. ٤۲ سال کشتار خلقها، پاکسازی دگراندیشان و باورمندان و ٤۲ سال تحقیر و کشتن زنان و در نهایت غارت همە اموال مردم و اکنون این رژیم بحرانیترین روزهای خویش را سپری میکند. چگونگی روی کار آمدن جمهوری اسلامی ایران همواره برای خلقهای ایران، منطقە و زنان جای شک و گمان بودە است. زیرا حاکمیت موجود از نخستین روزهای بر روی کار آمدن، حکومتی مرگبار و سیستمی ضد ارزشهای سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، انسانی، تاریخی و فرهنگی خلقها و جوامع ایران و منطقە بودە و هست. پس چگونە این حکومت بیدادگر توانست بر موج انقلاب مردمی کە علیە سیستم ظلم و بیداد ٥٠ سالەی پهلوی بەپا خواستەبودند، سوار گشته و مهار جامعە را دست خویش گرفتە و علیرغم خواست مردم چگونە روی پای ماند؟ چگونه شد با وجود جریانات چپ، حرکتهای آزادیخواه و جنبشهای مردمی و تودهای ایران، انقلاب مردمی ایران ٢٢ بهمن ١٣٥٧ بە دست دیکتاتور مخوفتری افتاد؟ حال سوال اینجاست این رژیم چگونه با وجود خواستههای دموکراتیک، آزادیخواهی و مطالبات همهی جنبشها و شوراهای کارگری و حقوق زنان تدوام یافت؟ چگونە توانست آنها را نابود کردە و بە خاک و خون کشاند؟ آیا این نظام مطابق خواستهها و مطالبات خلقهای ایران بود؟ آیا این حکومت طی یک توطئە بینالمللی تاسیس گشت؟ آیا روی کار آمدن جمهوری اسلامی خطای عمدە احزاب، جنبشها و پیشاهنگان آن دوران بود؟ و بسیاری پرسشهای دیگر کە در این مقال انتظار و امکان پاسخ بە همەی آنها وجود ندارد. اما با یک بررسی اجمالی میتوان بە برخی سوالات کلیدی کە ٤۲ سال ذهن خلقهای ایران را بەخود مشغول داشتە، پاسخهایی روشنگرانە و راهگشا داد. پاسخهایی کە شاید برای قیامهای آیندە خلقهای ایران علیە این حکومت سرکوبگر و جنبشهای آزادیخواه در آیندە مثمرثمر واقع گردد.
مردم ایران از سلطە ٥٠ سالە دیکتاتوری خاندان پهلوی بە تنگ آمدە و علیە این سیستم ستمگر بە پاخواستند. سال ٥٧ در همەی نقاط ایران و خصوصا شهرها و روستاهای شرق کردستان علیە بیدادگریهای سلطنت این خاندان قیام کردند. هیچ گمانی در این نیست کە خواست مردم رسیدن بە حکومتی اسلامی نبود. بلکه حیاتی آزاد و ایرانی دموکراتیک بود. باتوجە بە اینکە بخش بزرگی از تودەهای مردم از جملە کارگران، رنجبران، کشاورزان، دهقانان، روشنفکران، فرهنگیان، جوانان و زنان آگاهی داشتند کە بعد از سپری شدن بیش از ٢٥٠٠ سال هرگز حکومتهای پادشاهی و اسلامی بە خواستههای آزادیخواهی و دموکراتیک مردم در کشورهایشان احترام نگذاشتە و گوش فراندادەاند. این حکومتها همواره همە فرصتهای رسیدن جامعە بە آزادی را در نطفە خفە کردەاند. حکومتهای ترکیە، عراق، سوریە، عربستان، امپراتوریهای سفاک عثمانی و صفوی و کشورهای خلیج همگی دارای ساختاری پادشاهی و اسلامی بودند و هرگز اجازە رشد مبانی آزادی در این سیستمها دادە نشد. در اینصورت چرا باید در این گمان باشیم کە شاید تودەهای مردم خواستهشان رسیدن بە حکومتی اسلامی بود؟ مگر پیشاهنگان قیام ٥٧ کارگران، زحمتکشان، خلقهای تحت ستم، زنان و جوانان نبودند؟ مگر خواست تودەهای مردم، آزادی عقاید، حق تعیین سرنوشت، آزادی زنان، حق انتخاب کار، داشتن مسکن، همزیستی مسالمتآمیز و برابر خلقهای ایران نبود؟ مگر مطالبات آنان زدودن فقر، بیکاری و شکنجە و اعدام نبود، آیا حق داشتن تشکلات روستایی، شهری و تاسیس تشکلهای مدنی و فرهنگی را نداشتند؟ خواست کدامیک از آنان تاسیس حکومتی اسلامی و ولایت مطلقە فقیە بود کە از پادشاهان سفاک دوران ٢٥٠٠ سالە پادشاهی در ایران خشنتر، مرگبارتر، ضد مردمیتر و دیکتاتورتر باشد؟
مردم با مبارزات خود موفق شدند در سال ٥٧ بە سلطنت ٥٠ سالەی پادشاهی پهلوی پایان دهند. اما نظام مدرنیتەی کاپیتالیسم بە رهبری آمریکا برای آیندە ایران و خاورمیانە نقشەهایی داشتند کە بدون توطئە قابل اجرا نبودند. از سویی دیگر نیروهای چپ، سوسیالیست، آزادیخواه و رهاییبخش هیچگونە برنامەی مدون و قابل اجرایی برای مرحلەی پس از سقوط دیکتاتوری پهلوی نداشتند.
در این مقالە فرصت بررسی خطاها، اشتباهات و مقاومت نیروهای چپ، آنالیز مقاومت تشکلهای کارگری، فداکاریهای خلقهای ایران، دانشجویان و مقاومت زنان و جوانان در برابر این حکومت ستمگر را نداریم. پرداختن بە رویکرد تجار، بازرگانان و بورژوازی سنتی ایران که منافع خویش را در روی کار آمدن حکومتی سنتی و اسلامی میدیدند را بە آیندە موکول میکنیم. هدف از این نوشتار چگونگی بە قدرت رسیدن رهبران این حکومت با توسل بە زور، سرکوب، توطئە و با پشتیبانی نیروهای خارجی است. با توجە بە اعترافات فرماندهان بنیانگذار سپاە پاسداران کە قدرتمندترین نهاد جمهوری اسلامی میباشد، پیش از سقوط پادشاهی پیشبینی شدە بود و روی کار آمدن حکومتی اسلامی بە رهبری خمینی مورد تائید آمریکا و همپیمانانش قرار گرفتە بود.
کاپیتالیسم برای درهم شکستن همەی جنبشهای چپ، سوسیالیستی و رهاییبخش کە در آن دوران برای اجرای پروژەهایش در منطقە خطرساز بودند، بە وارد صحنە نمودن حکومتهای ارتجاعی و اسلامی برای درهم شکستن این جنبشها و نیروها نیاز مبرم داشت. همچنین شوروی که سالها بود از مبانی سوسیالیستی و دموکراتیک خود دور گشتە و خود به یک کشور کاپیتالیستی تبدیل شدە بود، تمایل چندانی نداشت کە کشور ثروتمندی همچون ایران کە کلید تسلط آنها بر خاورمیانە بود توسط نیروهای دموکراتیک و مردمی ادارە شود. پس یک حکومت اسلامی ضدمردمی و آنتیدموکراتیک منافع هر دو نظام کاپیتالیستی شرق و غرب را تامین میکرد. این پروژە امریکا و همپیمانان مدرنیتە کاپیتالیسم در ترکیە، افغانستان، پاکستان و ایران پراکتیزە شد. در واقع میتوان گفت از این طریق خاورمیانە را از ارزشهای آزادیخواهی، دموکراتیک و اجتماعی تا حد زیادی دور نمودند.
بە جنگ چهلسالهای که در منطقە بیوقفە با این پروژە در جریان است، بنگریم. جنگ ایران و عراق، جنگ افغانستان، عراق، کویت، پاکستان، یمن، لیبی، تونس، مصر و لبنان در همین راستا بود و هست. همچنین توسط این حکومتهای اسلامی قلعوقمع و سرکوب هرگونە جنبشهای سوسیالیستی و دموکراتیک در منطقە اجرا میگردد. با توجە بە اعترافات بنیانگذاران سپاە، صادق قطبزادە، آیتاللە طالقانی و منتظری نقشەی جانشینی حکومتی اسلامی بە ریاست خمینی در هتل نوفل لوشاتوی فرانسە ریختە شدە بود. برای همین در راستای همان پروژە برای حکومتشان پنهان از دید جامعەای کە برای پیروزی انقلاب خود علیە بیدادگری با جان و مالشان فداکاری میکردند، بە کمک دولتهای آمریکا و فرانسە، شوروی، رهبر، شورای انقلاب، نیروهای ترور و سرکوب آمادە گردیدە بود.
در ٢٢ دی ٥٧ یک ماە پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی به ریاست آیتالله مطهری و با حضور صادق قطبزادە یکی از مجریان اصلی پروژە تغییر سلطە پادشاهی پهلوی بە جمهوری اسلامی، جواد باهنر، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی و بدون حضور هیچ یک از نیروهای شرکت کنندە در انقلاب مردمی اجازە تشکیل شورای انقلاب کە اجازە آمادە نمودن پارلمان، دولت آیندە و بنیان سیستم آیندە را داشت از خمینی گرفتە شد، سپس چندین شخصیت دیگر وارد این شورا شدند. همە آنهایی کە عضو این شورا بودند یا کشتە یا گمنام مردند و یا بە زندان افتادە و تا پایان عمر در حبس خانگی ماندند، بە جز خامنەای کە بسیاری معتقدند یکی از آمران و طراحان اصلی قتلهای این ٤۲ سال از حکومت ولایت فقیە است.
مردم ایران خود به این موضوع واقفاند کە تنها دو روز بعد از بە قدرت رسیدن خمینی و بیت مخصوصش کە از پیش آمادە شدە بود، بە دستور وی دادگاه انقلاب بە ریاست صادق خلخالی تشکیل و او فردای همان روز صدها نفر را بە جوغهی اعدام سپرد. کشتارها و مشروعیت بخشیدن بە مرگ و کشتار هر گونە متهم، منتقد، معترض و مخالفی با استفادە از فتوا، از قتل افراد وابستە بە حکومت پادشاهی پهلوی کە در آن لحظات کسی معترض نبود، آغاز شد. این اعدامها جدای از کشتار خیابانها و دیگر شهرهای ایران و خلقهای ایران کە بە دستور خمینی و یارانش و زیر لوای کشتار طاغوتیان صورت میگرفت، میباشد.
بیش از ٥٠٠ نفر در ١١٠ روز تیرباران شدند، این همە تعجیل و اسرار بر کشتن برای چە بود؟ خلخالی برای توجیە جنایاتش جملە معروفی دارد کە میگوید: «ما بە دستور امام کشتیم، اگر گناهکار باشد بە سزای اعمالش رسیدە، اگر گناهکار هم نباشد جایش در بهشت است»، این گفته به معنای عدم آگاهی از وضعیت اعدامیان و تنها وسیلەی قتل و کشتار بود در دستان رهبری و قدرت حاکمە. محاکم قضائی ایران اکنون نیز رویهی خلخالی را درپیش گرفته و هیچگونە تغییر بنیادین در عملکرد و ذهنیت این قضات و دستگای قضائی روی ندادە است.
در روز دوم اردیبهشت ٥٨ خمینی دستور تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به شورای انقلاب داد، او بە شورای انقلاب دستور میداد و آنها هم اجرا میکردند. با این فرمان نیروهای مسلح مذهبی در شهرهای مختلف و اکثرا توسط مساجد زیر نظر تعدادی از نظامیانی کە قبلا در کشورهای مختلف آموزش کشتار، شکنجە و ترور دیدە بودند، سازماندهی گردید. سپس با کشتن تنی چند از فرماندهان ارتش همچون سرلشکر قرنی رئیس ستاد ارتش و دوستانش، تصفیەی فرماندهان ناراضی ارتش همچون ولیالله فلاحی، یوسف کلاهدوز، محمد جهانآرا، جواد فکوری و سیدموسی نامجو، طی یک سانحەی هوایی (سقوط عمدی هواپیمای سی. ١٣۰ در مهرماه ١٣٥٩) و جانشین کردن سرهنگ صیاد شیرازی از وابستگان بیت رهبری بە فرماندهی نیروی زمینی، زمینەهای تضعیف ارتش و تقویت هرچە بیشتر نیروی سرکوب ولایتفقیە یعنی سپاە پاسداران آمادە گردید. آنها اعتمادی بە ارتش نداشتند، از حکومتی کە میخواستند تاسیس کنند و از کشتارهایی کە در آیندە انجام خواهند داد، هیچ امیدی بە ارتش نبود کە از جنایات، کشتارها و قتلعامهای آیندەشان پشتیبانی نماید، همچنان کە برای شاه هم ارتش چندان کاری نکرد.
بە دنبال ضربە بە ارتش نیروی سرکوب تازە جمعآوری شدە کە در ٢ اردیبهشت ۵۸ بهنام سپاە پاسداران انقلاب اسلامی نامگذاری شدە بود، بە نیروی اصلی نظامی ولایت تبدیل شد. وظیفە و هدف اصلی سپاە، پاسداری از انقلاب و مردم نبود، بلکە پاسداری از سیستم ولایتفقیە بود و هست. همچنان کە در این ٤۲ سال هرگز در کنار مردم نبودە و ضد مردم عمل کردە و در این زمینە از هرگونە اختیاری برخوردار است. سپاه پاسداران انقلاب اکنون حدود ۱٥٠۰۰۰ نفر پرسنل دارد و دارای چندین زیرمجموعە همچون حفاظت اطلاعات سپاە، ستاد مشترک، نیروی زمینی، نیروی هوافضا، نیروی دریایی، نیروی مقاومت بسیج، نیروی قدس سپاه همچون شبکە برونمرزی این نیرو میباشد. سپاه هم اکنون دارای امکانات جنگی نامتقارن، کنترل بر موشکهای بالستیک و نظارت بر تولید سلاح هستەای است. از قدرتمندترین اعضای شورای عالی امنیت ملی (رئیس جمهور، وزیر دفاع ، وزیر خارجه، فرمانده سپاه، نمایندە رهبری) است. امتیاز تسلط بر بازار و نهادهای اقتصادی بە فرماندهان ردە بالای سپاە فرصت داد کە سوای قدرت گرفتن در زمینە نظامی، بە بزرگترین شخصیت و نهادهای اقتصادی نیز تبدیل شوند. در زمینەهای کشاورزی، صنعت، معدن، حملونقل، جادهسازی، واردات و صادرات، تسلط بر فرودگاهها و قاچاق نفت، گاز و مواد مخدر صدها شرکت و نهاد اقتصادی بنا نهادند. اکنون سپاه با بیش از ۱۰۰ شرکت به شکل تعاونی، پیمانکاری، فرهنگی، بازرگانی و صنعتی در٧٠ درصد هرگونە فعالیت اقتصادی حضور و تسلط دارد.
با تاسیس سپاە، نوبت رفراندوم ( ١٢ فروردین ١٣٥٨) رسید. در بیبرنامگی و جنگ داخلی نیروهای چپ و آزادیخواه و جنبشهای رهاییبخش و در دست گرفتن قدرت نظامی از سوی حکومت تازە بە قدرت رسیدە، رفراندومی تحمیل کردند کە هیچگونە مناسبتی با انقلاب مردمی و خواستههای تودەهای مردم و خلقهای تحت ستم ایران و زنان نداشت. رفراندوم “آری بە جمهوری اسلامی یا نە” آری بە جمهوری اسلامی بە معنی داشتن امنیت و حق زندگی و رای نە یعنی دشمن خدا، ضد دین و جمهوری اسلامی و ضدانقلابی بودن و مجازات مرگ و حق سلب زندگی را بههمراە داشت. جای بسی تاسف است کە جز کردها هیچ نیرویی بهطور جدی مخالف این بیانتخابی، توطئە و رفراندوم نمایشی و ضد دموکراتیک نشد. کردها نیز در این راه با برنامە منسجم، مدون، یکپارچە و متحد در برابر این توطئە مقاومت نکردند. یعنی میتوان گفت آگاهی کاملی از خواستههای خود نداشتند و استقلال فکری در مقابله با وضعیت پیش آمده نداشتند.
پس از این پروسهها نوبت بە یکدست کردن سیستم ولایتفقیە رسید، نیروهای ارتش را بیتاثیر کردە بودند، سپاە قدرت یافته بود، رفراندوم انجام گرفتە و اکنون بایستی پاکسازی داخلی یعنی روحانیون مبارز و شخصیتهای سیاسی و ملی مذهبی کە مخالف سیستم ولایت بودند و بیشتر جمهوریت نظام را پیش میبردند، رسیدە بود. اگر در میان خودشان یکدست میشدند، قبضەی قدرت بە تمامی و کشتار مخالفان، سرکوب خلقهای تحت ستم ایران، قتلعام دگراندیشان و اپوزیسیون راحتتر انجام میگرفت. کشتن آیتاللە طالقانی، مفتح و مطهری کە مخالف قدرت مطلقەی رهبری بودند و بیشتر طرفدار جمهوریت نظام بودند، و مخالف پروژەهای از پیش آمادە شدە و برنامەهای بیت رهبری بودند، در این راستا صورت گرفتند. مرتضی مطهری از تشکیلدهندگان شورای موقت اسلامی، از تئوریسینهای جمهوری اسلامی و مخالف ولایت مطلقە در ۱١ اردیبهشت ۱۳۵۸ توسط گروه فرقان کشتە شد. این بار آیتاللە طالقانی روحانی مبارز، عضو نهضت آزادی، مخالف ولایتفقیە، حجاب اجباری و طرفدار حکومت شوراها را ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ همان نیروها مسموم کردند.
طالقانی در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ میگوید: خصوصیت انقلاب اسلامی این است که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. در جنگ سنه از مدیریت شوراهای مردمی دفاع میکرد. این بار انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ٧ تیر ١٣٦٠ و کشتە شدن آیتاللە بهشتی رهبر حزب جمهوری اسلامی و ٧٥ تن از اعضای این حزب کە بخش بزرگی از پارلمان، وزرا و نمایندگان دولت در اختیارش بود، انجام گرفت. با این اقدام بە هرگونە حزب و تشکل سیاسی علنا پایان دادە میشد، همچنین اسرار قتلهایی کە بهدستور بهشتی و با فتوای رهبری انجام میشد، دفن میگردید. بهشتی، حزب و قدرتش از سر راە برداشتە شد ولی بەجای آنها رجایی و باهنر رهبری حزب و دولت را در اختیار گرفتند. با انفجار دفتر نخستوزیری در ٨ شهریور ١٣٦٠ بە سیستم نخستوزیری پایان دادە شد، بازماندەهای حزب جمهوری متلاشی و محاصرەی کامل خمینی بە پایان رسید. با این انفجار نیروی سپاە بە کنترل آمران انفجار افتاد. نهادهای جاسوسی پراکندە تا حد زیادی گردآوری شدە و دادگاهها و مجلس مشوش و فرمایشی تقویت پایەهای سیستم ولایتفقیە را طبق برنامە پیش بردند. آنها در میان خودشان خانەتکانی کردند و سپس پایەهای دولت ملت خویش را بنیاد مینهادند. اکثر این قتلها توسط گروه فرقان انجام میشد و حکومت ادعا میکرد، این گروە منافق و تروریست باید نابود گردد، ولی بعدها افراد بازماندە خود گروه فرقان کە بیشتر تحت کنترل جناحهایی از حکومت بودند همچون اعضای سابق سازمان اطلاعات و امنیت کشور در زمان محمدرضا شاه یعنی “ساواک” در تشکیلات ادارە اطلاعات جمهوری اسلامی ادغام شدند. آنها در راس کمیتە عملیاتی قتلهای زنجیرەای کە شعبەای از دستگاە وزارت اطلاعات بود، قرار گرفتند.
٢٨ مرداد ٥٨ کە حکومت ولایتفقیە خود را بە جامعە تحمیل کردە بود، بە دنبال تحکیم قدرت فتوای کشتار مردم کردستان از طرف خمینی صادر شد. فتوای قتلعام کردها بە این بهانە که بە رفراندوم «آری» نگفتند، به معنای دشمنی با نظام بودە و در نتیجە کافر، اشرار و دشمن خدا هستند و باید کشتە شوند. این فرمان زمانی صادر شد کە کردستان توسط نیروهای کردی ادارە میشد و کردها میخواستند حق تعیین سرنوشتشان در قانون اساسی درج گردد. در این خصوص نمایندگان خلق کرد با هیئت دولت در حال مذاکرە بودند، توافقهایی هم انجام گرفتە و نمایندەی کردها در مجالس خبرگان و قانونگذاری شرکت داشتند. باید توجە داشت نشست حکومتها با نمایندگان مردم هرگز صادقانە نبودە و هیچ دولتی هدفش مشارکت مردم در مدیریت جامعە نبودە است.
اما برای تبدیل شدن بە دولت ملتی فارس، مذهبی و قدرتمند میبایست بە کردستان حملە کرد. ندای آزادیخواهی کردها و آرزوی حق تعیین سرنوشتشان را با قتلعام نابود کرد، وگرنە پایەهای دولت ملت کە همانا، اقتصاد در دست مرکز، نیروهای نظامی در تسلط ولیفقیە، یک پرچم، یک زبان، یک فرهنگ و یک ملت و یک دین بە خطر میافتاد. اگر کردها را تسلیم میکردند، درسی میشد برای دیگر خلقهای ایران کە جسارت نکنند از آزادی و حق تعیین سرنوشت خود، آموزش به زبان مادری، عدالت اجتماعی و همزیستی آزاد فرهنگها سخنی گویند. البتە حکومتهای ترکیە، سوریە و عراق هر بار برای تثبیت پایەهای حکومت خود و تضمین اقتدارشان بە کردستان حملە کردە و این سرزمین را اشغال کردە بودند. حکومتهای پیش از رژیم جمهوری ایران هم بنیانشان با کشتار و سرکوب کردها بنا شده بود. بە پشتوانەی آن فتوای ضدبشری از زمین و آسمان شهرهای کردستان مورد حملە قرار گرفت و بر طبق آمار کمیتە حقوق بشر سازمان ملل و سازمانهای دفاع از حقوق بشر کردستان بیش از ٣٤٠٠٠ نفر کشتە شدند. با این فتوا شهرهای کردستان اشغال و نیروهای حکومت بیمحابا مرتکب جنایات بسیاری شدند، از جملە قتلعام مردم سنه، دیواندرە، مریوان، جوانرو، پاوە، مهاباد و کشتار عمومی روستاهای قارنا، قلاتان، ایندرقاش، گوکتپه، کانی مامسید، سرچنار و گوله.
هزاران نفر بە زندان افکندە شدند. دادگاههای مرگ بەدستور خلخالی کە فرستادەی خمینی بود جوانان، مردان و زنان کرد را بە جوخەهای مرگ سپردە و بیش از ٣٠٠٠ نفر در طی ٢ سال در زندان، میادین و صحراها تیرباران شدند. در قتلعام کردها سرنوشت دیگر خلقهای ساکن ایران نیز رقم خورد. یعنی بعد از کردها کشتارها خلقهای بلوچ، عرب، آذری و ترکمن نیز بە اجرا درآمد. در اینجا میتوان نقش قدرت و دولت را در سرکوب و کشتار مردم بە وضوح دید. چگونە رهبر یک کشور بە مرحلهای میرسد کە بە راحتی دستور قتلعام ملتی را صادر کند و هیچ نهادی اعتراض نکند، نە دولت، نە پارلمان، نە ارتش، نە شورای موقت انقلاب، نە دادگاهها، پس نقش این نهادها چیست؟ در اینصورت میتوان دریافت کە دولتها، نهادهای استثمارگران، قدرتمندان، غارتگران و مافیاها هستند کە توسط قانون بر مردم تحمیل شدەاند. علاوه براین میتوان دریافت کە همە حاکمان و دولتها چهرهی مخالفان نظام، آزادیخواهان و دگراندیشان را نزد جامعه تخریب نموده و مبارزات آنان را بیارزش قلمداد نموده و در نهایت، هم کشتار و قتل آنها را قانونی جلوه داده و هم مردم را از نزدیکی بە این جریانات، سازمان، احزاب و شخصیتهای مبارز، دلسوز و مردمی بدور نگاه میدارند. این سیاست بخش اصلی از وظایف دایرەی جنگ ویژە حکومتهاست کە ایران در آن بسیار زیادەروی کردە است. حکومتهای شاه، ترکیە، سوریە، صفویان، عثمانیان و امویان همە این اعمال را انجام دادهاند و بایستی جامعە فریب تبلیغات، تحریفات و دروغهای دولتها را نخورد.
در این میان بە نکتە دیگری باید توجە نمود؛ آن هم شرکت فعالانە حزب دموکرات کردستان عراق و بارزانیها در قتلعام کردهای شرق کردستان و اشغال آن توسط نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی است. شرکت فعالانەی این نیرو در کشتار خلق کرد در شرق کردستان توسط سپاە پاسداران لکە ننگی است بر پیشانی این حزب و این خانوادە، همچنان کە این نیرو در سرکوب جنبش کرد بە محمدرضا شاە پهلوی هم کمک میکردند و مردم کرد خصوصا شرق کردستان کشتار رهبران خویش را بە دست این حزب هرگز فراموش نخواهند نمود. در سال ١٣٦١ وزارت اطلاعات حکومت ایران کە ترکیبی از اعضای ساواک کە بعد از سقوط رژیم شاە اسامی آنها هرگز افشا نشد، بهعلاوە اعضای گروە فرقان و نیروهای اطلاعاتی کە در اختیار دولتهای بازرگان، بنیصدر و رجائی بودند، تشکیل گردید. البتە با توجە بە اعترافات سازگارا، قطبزادە، ارتشبد فردوست، رئیس ساواک زمان شاە و نورالدین کیانوری دبیر کل حزب تودە ایران قدرتمندترین حزب چپ در ایران، چند تن از اعضای برجستە کا.گ.ب (ادارهی اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی) در تشکیل وزارت اطلاعات دست داشتند. نوبت بە صادق قطبزادە رسید، همان شخصیتی کە چند ماە پیش از روی کار آمدن خمینی در نجف، فرانسە و اوایل انقلاب از تامین کنندگان بودجەی پروژە رسیدن خمینی بە قدرت بود، همان شخصی کە بودجەی آموزش تروریستهای ولایتفقیە آیندە را تامین میکرد. همان شخصی کە رابط آمریکا، فرانسە و خمینی بود. قطبزادە همچنین رابط خمینی و سران کشورهای غربی در نشست اجلاس گوادلوپ بود. گفتە میشود در آن نشست سران کشورهای غربی تصمیم میگیرند حمایتشان را از رژیم شاه قطع و از حکومت خمینی پشتیبانی نمایند. یعنی روی کار آمدن این رژیم طبق برنامە بودە و ابدا نمیخواستند ادارە جامعە بە دست نیروهای مردمی بیفتد.
قطب زادە را فروردین ۱۳۶۱ دستگیر کردند. بعد از اعتراف تلویزیونی کە از وی پخش شد (اعترافاتی کە در این رژیم هر روز پخش میشود) وی را بە کودتا علیە نظام و نقشەی کشتن خمینی متهم کردند. بعدها آشکار گردید کە این اعتراف توسط احمدخمینی بە تحریک خامنەای و رفسنجانی از قطبزادە در زندان گرفتە شدە و همچنین او را وادار کردەاند کە علیە آیتاللە شریعتمداری هم اعتراف کند، سپس در ٢٤ شهریور سال ١٣٦١ توسط محمدمهدی رىشهرى نخستین وزیر اطلاعات جمهورى اسلامى اعدام شد. بدینصورت حکومت یکی از بنیانگذاران اصلی خود را نابود کرد. با کشتن قطبزادە، صندوق سیاە پر از جنایاتشان دفن گردید و بزرگترین رقیبشان یعنی شریعتمداری را نیز توسط اعترافات ساختگی از سر راە برداشتند. بە گفتەی قطبزادە کە از همە رازهای حاکمان و خود خمینی و بیت رهبری و آمران و عاملان قتل و ترورها تا آن زمان خبر داشت، قتلهایی کە بەنام گروه فرقان انجام میشد، مانند قتل آیتاللە طالقانی، قرنی، مفتح، مطهری، فرماندهان ارتش، سیاسیون خارج از کشور، سیاستمداران داخل کشور، فعالان سیاسی چپ و… بە دستور رهبران حزب جمهوری اسلامی بە ریاست بهشتی انجام میشد. یعنی انتصاب این قتلها بە گروه تروریستی فرقان نمایشی بودە است. برای تصفیەی آیتاللە شریعتمداری از مراجع تقلید شیعە، موسس دارالتبلیغ اسلامی و موسس حزب جمهوری خلق مسلمان آدربایجان کە مخالف ولایتفقیە بود و بە اصل ١١٠ قانون اساسی در این رابطە رای نداد، توطئەای چیدە شد. همان شریعتمداری کە خودش خمینی را مرجع تقلید معرفی کردە بود. آنان با اعترافگیری از صادق قطبزادە در زندان توسط احمد خمینی مبنی بر اینکە شریعتمداری از کودتای ایشان علیە خمینی خبر داشتە است، خمینی، رفسنجانی و خامنەای و احمدخمینی یکی از رقبای اصلی آنان را کە مرجع تقلید بود از مرجعیت شیعە عزل و در منزلش در تهران همچون زندانی تا مرگ تحت نظر گرفتند.
آیتاللە حسینعلی منتظری جانشین خمینی در خاطرات خود میگوید” ماجرای کودتای منتسب شده به قطبزاده ساختگی بود. بدینمعنا نە قطبزادە در فکر کودتا بودە و نە شریعتمداری اطلاعی داشتە، بلکە توطئەای برای پاکسازی هر دو بوده است. آیتاللە شریعتمداری سال ۱۳۶۰ در نامەای بە خمینی مینویسد «کارد بە استخوان رسیدە اگر مقصود بیآبرو کردن بوده، بهکلی حاصل گردید و اگر مقصود سلب مرجعیت است، به مقصود رسیدند.» او میگوید با این توطئەای کە علیە من چیدید هم مرا بیآبرو کردید و هم از مرجعیت شیعە عزل کردید. این بار کشتار دگراندیشان و زندانیان سیاسی در دهەی ٦٠ کە در تاریخ کمسابقە است بە فتوای خمینی، تحریک رفسنجانی، خامنەای، احمدخمینی و بیت رهبری و توسط قضات انتخاب شدەای کە بە هیئت مرگ معروف بودند در سیاهچالهای رژیم و در تاریکی و خفا صورت گرفتند.
سالهای میان ١٣٦٢ تا ١٣٦٨ بیش از ٣٠٠٠٠ زندانی کە بیش از ٦٠٠٠ نفر از آنها کُرد بودە و اکثر آنان در حال سپری کردن مدت محکومیت خود بودند، بەدلیل انتقاد از عملکرد رژیم، دگراندیشی و حمایت از رنجبران و دفاع از حقوق زنان و از حق تعیین سرنوشت خلق خود بە فتوای خمینی توسط قضات معروف بە هیئت مرگ اعدام شدند. آنان را شبانە در گورهای دستە جمعی در تهران، تبریز، شمال و کردستان دفن کردند کە هنوز هم این مکانها بە تمامی آشکار نشدەاند. هزاران فعال سیاسی و مدنی، زن و کودک تنها بە دلیل عضویت در یک حزب یا سازمان، یا شرکت در نشست یکی از احزاب، یا داشتن اعلامیەای در جیب یا شرکت در یک تظاهرات اعتراضی و یا داشتن چند جلد کتاب سیاسی در منزلش اعدام کردند. در این میان همهی دختران جوان بەطور وحشیانە مورد تجاوز قرار گرفتند و سپس تیرباران شدند، در میان آنان کودکان زیر ١٥ سال هم وجود داشت. منتظری شخصیت دموکراتیک، مردمی و از مراجع تقلید شیعە بود کە با تصویب مجلس خبرگان در سال ١٣٦٤ علیرغم رضایت خامنەای، رفسنجانی و جنتی جانشین رهبر بود. وی شدیدا مخالف قوانین و رفتارهای ضدمردمی و آنتی دموکراتیک حاکمان رژیم و خصوصا خمینی بود. مخالف سرسخت اعدام زندانیان سیاسی خصوصا دگراندیشان بود، پس میبایست از سر راە برداشتە میشد. آیتاللە منتظری بە اعدام دستە جمعی زندانیان سیاسی سال ١٣٦٧ کە شبانگاه آنها را میکشتند و با کانتینر از زندانها خارج نمودە و در گورهای دستە جمعی مخفیانە دفن کردند، بە شدت اعتراض کرد.
وی در نامە معروفش کە بە تاریخ ٢٤ مرداد ١٣٦٧ با حضور حسینعلی نیری، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی و مرتضی اشراقی کە از مسئولان اجرایی این قتلها بودند، اعتراض خویش را چنین بیان میدارد: آیا میدانید جنایاتی در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعاند مشابه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید در زندان مشهد حدود ۲۵ دختر بهخاطر آنچه بر آنها رفته مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند؟ خمینی در جواب اعتراض منتظری بە این کشتار فجیع ۱۳۶۸/۱/۶ نوشت: شما پس از این وکیل من نمیباشید.
سال ١٣٦٦ سیدمهدی هاشمی ماجرای مک فارلین را افشا کرد. (ماجرای مک فارلین، دولت ریگان (٢٩ مرداد ١٣٦٤ تا ١٣ اسفند ١٣٦٥) پنهانی از طریق اسرائیل بە ایران تسلیحات ارسال میکند تا در جنگ با عراق از آن استفادە نماید. سیدمهدی هاشمی، مسئول نهضت آزادی این ماجرا را افشا میکند، همین باعث دستگیری او شد. البتە بعدها خود ریگان بە این مسئلە اعتراف کرد. حکومت ایران با شعار اللەاکبر، مرگ با آمریکا و اسرائیل محبوبیت خود را در ایران و منطقە تضمین میکرد، پنهانی برای بقا دست بە دامن بە قول خودشان کفار شدە و این رسوایی بزرگی بود. مشروعیت جمهوری و تقدس ولیفقیە زیر سوال بود. برای جلوگیری از افشای این رسوایی هاشمی را سال ١٣٦٦ اعدام کردند. تا اینجا بە دسیسەهایی برمیخوریم کە در تاریخ کم نظیرند. در روز ۲۳ آبان سال ۱۳۷۶ در اعتراض بە قدرت فراقانونی ولیفقیە، نفوذ مراجع شیعە در اهرمهای قدرت و در دفاع از استقلال کامل قوای سەگانە و آزادی تشکلهای حزبی و سیاسی و همچنین در واکنش بە حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٨٨ آیتاللە منتظری گفتند: «مسئولان لازم است نسبت به اشتباهات انجام شده در سرکوب مخالفان نظام و منتقدان از مردم عذرخواهی کنند.» وی گفت: اینکه عدهای نسبت به حکومت خودی بوده و بتوانند دست به هر جنایتی بزنند، به خوابگاه دانشجویان حمله کرده و آنها را مورد ضربوشتم قرار داده و از طبقەی بالا به پایین پرتاب کنند، قتلهای زنجیرەای را انجام دهند و فرهیختگان این ملت را وحشیانه ترور کنند و از مجازات مصون باشند، با هیچ دین و آئینی سازگار نیست. این بار با فتوای خامنەای و دستور رفسنجانی نیروهای سپاه و اطلاعات بە منزل و حسینیە وی حمله کردە، آنجا را اشغال، تخریب و غارت کردە و با حکم ریشهری دادستان وقت وی را در خانەاش حبس نمودند.
آیت اللە منتظری ساعت ١ بامداد روز یکشنبە ٢٩ آذر سال ١٣٨٨ در شهر قم درگذشت. در مراسم تشییع وی حدود ١ میلیون نفر از سراسر ایران با شعارهای« منتظری نستوە راهت ادامە دارد حتی اگر بر ما گلولە بارد، منتظری نمردە این دولتە کە مردە» نفرتشان را از این رژیم ابراز داشتند. سپس میبایست احمدخمینی فرزند بنیانگذار حکومت ولایتفقیە ایران کە از کشتارهای دهەی ٦٠، چگونگی قتل قطبزادە و طالقانی و بیاعتبار کردن شریعتمداری و خلع منتظری خبر داشت، تصفیە میشد. کسی کە از قتلعام هزاران زندانی سیاسی ٦٧و ٦٨ و چگونگی تاسیس سپاە و خصوصا تحمیل خامنەای بە رهبری جمهوری اسلامی دست داشته و خبر هم داشته و از طرفی برای رهبری خامنەای در آیندە خطرناک بود، نابود گردد. او نیز اواخر اسفند ١٣٧٧ بهطور مشکوکی مُرد. قتل او سکتە قلبی اعلام شد، اما پس از افشای ماجرا قتلهای زنجيرهای پاييز ١٣٧٧، در روزنامەها آشکار شد کە قتل با تایید خامنەای و بە دستور اکبر رفسنجانی، رئیسجمهور وقت و توسط فلاحیان رئیس ادارە اطلاعات وقت رژیم انجام شدە بود. نقشەی کشتار بیرحمانەی نویسندگان و فعالان سیاسی همواره روی میز ولیفقیە و بیت او بودە است. قتل شخصیتهای چپ و سوسیالیست، زنان مبارز، رهبران جنبش چپ، رهبران جنبشهای ملی کردستان، بلوچستان، آذربایجان و اهواز. قتلهای زنجیرهای، به کشتار صدها و یا هزاران شخصیت سیاسی، اجتماعی، مدنی و زنان مبارز گفتە میشود کە در دههی ٦٠ و ٧٠، در داخل و خارج از ایران با فتوای رهبر ایران و توسط پرسنل وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاە، در زمان وزاری اطلاعات علی فلاحیان و قربانعلی درینجفآبادی و ریاست جمهوری رفسنجانی انجام گرفتند. کشتار و قتلعام نه تنها در داخل زندان بلکه در خانه، خیابان، محلکار و مدارس و خارج از ایران نیز صورت میگرفت.
در مجموع بیش از صدها نفر از نویسندگان، مترجمان، شاعران، فعالان سیاسی و زنان مبارز در مدت چندین سال با روشهای گوناگونی همانند تصادف خودرو، ضربات چاقو، تیراندازی، آویزان کردن و تزریق دارو به قتل رسیدند. از اعترافات دستگیرشدگان آشکار گردید برای این قتلها نهاد مخصوصی در ادارە اطلاعات رژیم ایجاد شدە و این قتلها به منظور درهم شکستن ارادەی مردم، ایجاد رعب و وحشت، مسدود نمودن اندک فضای باز سیاسی ایجاد شدە تحت فشار قیامهای مردمی در دولت خاتمی و کشتار مخالفان انجام میگرفت. پروانە اسکندر و همسرش داریوش فروهر از سیاستمداران برجستەی کُرد ١ آذر سال ۱۳۷۷ در منزل شخصیشان واقع در محلهی فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدە و جسدشان بە شیوەای وحشیانە تکەتکە شده بود. در روزهای ١٢ و ١٨ آذر همان سال جسد دو نویسندهی مخالف نظام بە نامهای محمد مختاری و محمدجعفر پویندە پس از چند روز بیخبری در جادهای اطراف شهر و جسد معصومە مصدق، نوهی دکتر مصدق در منزلش پیدا شد.
قتل دکتر عبدالرحمان قاسملو، رهبر حزب دموکرات کردستان ایران و عبداللە قادری آذر در ٢٢ تیر ١٣٦٨ بە دستور خامنەای، رفسنجانی و وزارت اطلاعات باز هم در حالی کە در وین با هیئت نمایندگی حکومت ایران برای دستیابی بە حل مسالمتآمیز مسئلەی کُرد بر سر میز مذاکرە بودند، انجام گرفت. کشتار فجیعانەی رهبری انتخاب شدە حزب دموکرات پس از ترور دکتر قاسملو یعنی صادق شرفکندی و یارانش فتاح عبدلی، همایون اردلان و نوری دهکردی ٢٧ شهریور ١٣٧١ در رستواران میکونوس در برلین از سلسلە جنایت و قتلهای زنجیرەای بود. قتل این شخصیتها و سیاستمداران مردمی خشم مردم را برانگیخت. فشار افکار عمومی و خشم مردم از قتلهای وزارت اطلاعات و تیمهای ترور حکومت ولیفقیە، محمد خاتمی رئیس جمهور وقت را وادار کرد تیمی را مسئول رسیدگی به پرونده قتلهای زنجیرەای نماید. این تیم پس از یک ماه تحقیق، دست داشتن مقامات بلند پایهی وزارت اطلاعات در قتلها را اعلام و چند تن ازعوامل را دستگیر کرد. بر اثر پافشاری افکار عمومی ایران وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ طی اطلاعیهای بهصورت رسمی اعلام کرد که عدهای از اعضای آن وزارتخانه در طراحی قتلها دست داشتهاند. دادگاه قتلهای زنجیرهای ۳ تا ۳۰ دی ۷۹ بهصورت غیرعلنی در ١٢ جلسە و بدون حضور هیچ یک از وکلا یا اعضای خانوادهی کشتەشدگان و همچنین در حالی کە روزنامەهایی کە این قتلها را افشا کردە بودند، توقیف و روزنامەنگاران مربوط به این قضایا را دستگیر کردە بودند، در شعبهی دادگاه نظامی یک تهران برگزار شد.
تعدادی از دستگیرشدگان اعضای هیئت مرگ عبارت بودند از مصطفی کاظمی، قائم مقام وقت معاونت امنیتی وزارت اطلاعات، مهرداد عالیخانی مدیرکل وزارت اطلاعات، علی روشنی مسئول وقت حراست بهشت زهرای تهران، محمود جعفرزادە عضو اداره عملیات وزارت اطلاعات، علی محسنی دیگر عضو ادارهی عملیات وزارت اطلاعات، حمید رسولی و محمد عزیزی از مدیران وزارت اطلاعات، خسرو براتی از ادارە اطلاعات و کادرهای دیگر این ادارە بە نامهای ابوالفضل مسلمی، محمدحسین اثنیعشر، علی صفاییپور و علی ناظری. یعنی کار این وزارتخانە هیچ ارتباطی بە امنیت مردم و کشور نداشتە و برعکس کارشان کشتار مردم بە دست قدرتمندان و دولت است.
سعید امامی از طراحان و عاملان اصلی قتلهای زنجیرەای در داخل و خارج از کشور در زندان توسط ادارە اطلاعات با خوراندن پودر نظافت کشتە شد تا از افشای زوایای وحشتناک و پنهان این قتلها کە فتوای آن توسط رهبران ایران صادر شدە بود جلوگیری شود. در اسناد بازجویی سعید امامی آمده « من از آغاز انقلاب تا امروز سرباز گوش به فرمان نظام اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم. هیچگاه بدون کسب دستور مقامات عالی نظام کاری انجام ندادهام. حکم اعدام داریوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول همیشگی علی فلاحیان به من داد.»
وی گفت از مدتها پیش قرار بر این بود که عوامل مؤثر فرهنگی (منظورش نویسندگان، سیاستمداران و روشنفکران انقلابی است)کە جمعاً صد نفر بودند، نابود شوند. حکم حذف ۲۹ نفر از نویسندگان قبلا صادر شده بود، که حکم قتل ۷ تن از آنان در دورهی وزارت علی فلاحیان اجرا شده بود. در مورد بقیە هم دری نجفآبادی گفتند هرچە زودتر آنها را هم انجام دهید. وی اعتراف میکند کە فتوای قتلها را گاهی فلاحیان، گاهی دری نجفآبادی، یا آیتاللە خوشوقت، مصباح، خزعلی، جنتی و گاهی نیز محسنی اژەای همە از مسئولان اصلی حکومت اسلامی بودند، دریافت میکردە و سپس اجرایی مینمود. با برکناری فلاحیان از سمتش در ریاست ادارە اطلاعات، دستگیری بسیاری دیگر از عوامل خامنەای در این وزارتخانە و اخراج تعدادی دیگر کنترل خامنهای بر این وزارت به حداقل رسید. در پی آن خامنەای حفاظت اطلاعات سپاە، اطلاعات نیروی انتظامی، حفاظت اطلاعات قوە قضائیە را فعال کرده و از آن طریق به اعمال کنترل امنیتی خود برهمە نهادها و جامعە ادامه داد.
قتلهای زنجیرەای کە در خارج و داخل کشور طبق فتوای رهبر، وزارت اطلاعات و روسای جمهور، مراجع تقلید و فرماندهان ردە بالای سپاە پاسداران انجام میشد بە صدها نفر میرسید. کشتاری کە در هیچ جای دنیا بە این راحتی انجام نمیشود، اما این جنایتکاران بەراحتی و بەنام خدا و دین اجرا میکردند. اسامی کسانی کە بە دست این تروریست و جنایتکاران کشتە شدند، بسیارند و در این مقال نمیگنجد. حکومت کە در داخل خانەتکانی کردە بود، در کشورهای همسایە هم فعالیتهای خود را آغاز کردە بود. این حکومت خلقهای ایران را سرکوب و خصوصا در شرق کردستان قتلعام وسیعی انجام داده بود. نیروهای کردی را در جنوب کردستان تحت نظر حکومت اقلیم کردستان طی توافقی کمپنشین کردە بود. دگراندیشان را در خارج و داخل کشور قتلعام و مبارازان بسیاری را در زندانها کشته بود و از این جنایات به خود میبالید.
اما واقعەای روی داد کە معادلات منطقە را تغییر داد. سال ١٩٩٩ ربودن عبداللە اوجالان رهبر خلق کرد، بنیانگذار حزب کارگران کردستان ،پ.ک.ک طی یک توطئە بینالمللی و تحویل آن بە حکومت ترکیە. ربودن رهبر تنها جنبش سوسیالیستی کە پس از فروپاشی شوروی متلاشی نشد و بالعکس نیرومندتر گشت. رهبر جنبشی کە مشکلات سوسیالیسم رئال را برشمردە و آنها را از طریق تکامل ایدئولوژی و فلسفه ارتقا داد. دولت و قدرت را بە چالش کشیدە و سالها بود با ناتو و همپیمانانش در نبردی سخت قرار داشت. این عمل ضدبشری و دور از هرگونە اخلاق دولتها، کردها را در هر چهار بخش کردستان و اروپا بە خشم آورد. آنان قیام کردند، بە خیابانها ریختند، سفارتهای ترکیە، اسرائیل و آمریکا را بە آتش کشیدند. توطئەگران را نفرین کردە و گفتند ما پشتیبان رهبر خود هستیم و کسی نمیتواند خورشید ما را تاریک نماید. این واقعەی دردناک کردهای شرق کردستان را بیشتر بە خشم آوردە و آنان با فلسفه و افکار رهبر اوجالان خود را سازماندهی کردند.
صدها جوان کرد بە صفوف گریلاهای پ.ک.ک در کوهستانها پیوستند. صدها نفر در داخل کردستان و ایران بە سازماندهی مردم پرداختند. کردها از تحمل ستم و بیدادگری بەستوە آمدە بودند. این جوشوخروش و قیام و تحرکات نوین کردها، ایران را بە هراس واداشت. این بار همە تلاش رژیم درهم شکستن و نابودی این جریان و این کابوس بود. زندانها مملو از دوستداران و حامیان اوجالان ( آپوئیستها) گشت. نیروهای سپاە پاسداران بار دیگر بە کردستان یورش آوردە و میتوان گفت بە قصد اشغال دوبارە آمدند. نیروهای کنتراگریلا را به حرکت واداشتند. اعدام جوانان کرد برای ایجاد رعب و وحشت اوج گرفت. اما این بار جنبشی بە رهبری اوجالان پاگرفتە بود کە متفاوت از سایرین بود و زندان را بە صحنە مبارزە تبدیل کردە بود. اعدام، مقاومت و مبارزە آنها را متوقف نمیکرد. زنان و جوانان با برنامە، ایدولوژی برخاستە از بطن جامعە و رهبری خویش بە میدان آمدە بودند و از دولت باکی نداشتند. بەجای ترس از دولت، خویش را بیشتر سازماندهی کردە و بعد از گذشت مراحلی سخت، حزب حیات آزاد کردستان پژاک را تاسیس کردند. سپس پژاک با گریلاهای خود وارد مناطق حساس کردستان از ایلام تا ماکو شدند. رستاخیز سوسیالیستها، ازادیخواهان و زنان در شرف وقوع بود. حضور گریلایی در شرق کردستان بە مردم کرد و حتی دیگر خلقهای ایران جسارت بیشتری داد. حکومت ایران برای مقابلە با این نیرو دست بەدامان حکومت ترکیە، اقلیم کردستان و نیروهای تروریستی و تندروی سلفی شد. از کشورهای اروپایی و آمریکا خواستند اگر مایلید با شما همکاری نمائیم، تلویزیونهای حامی پژاک و پ.ک.ک را مسدود و پژاک را در لیست ترور قرار دهند.
آمریکا و ترکیە با این درخواست ایران مخالف نبودند، زیرا آنها از بروز دوبارەی ارادەی تودەها و خلقها برای آزادی هراس داشتند، آنان از برخاستن دوبارە یک جنبش سوسیالیستی بیمناک بودند؛ از مسلح شدن کردهایی کە وابستە بە آنها و در کنترل آنها نبودە و آزاد بودند، نگران بودند. در برنامەی آنها کرد آزاد، کردستان آزاد و ارادەی آزاد خلقها و پیشاهنگی زنان هیچ جایی نداشت. با گذشت زمان این جنبش و خط در کردستان و خاورمیانە وسعت بیشتری مییافت و نیرومندتر میگشت و کردهای بیشتری حول آن گردهم میآمدند. خلقهای منطقە بە آن روی میآوردند و زنان بیشتری بە صفوف آنها پیوستە و جامعە بهطور بنیادین دگرگون میشد. ایران کە در سوریە، لبنان، عراق و افغانستان یکەتازی میکرد، از داخل دچار کائوس شدە بود. فرماندهان سپاە و نیروهای اطلاعاتی گرد هم آمدە و تصمیمات در این باره اتخاذ کردند. دایرەی جنگ ویژە با همکاری ترکیە، حکومت اقلیم کردستان و خائنان داخلی ایجاد گشت.
اعدام زندانیان پژاک گسترش یافت و دستگیریهای وسیع شرق کردستان را فراگرفت. با کمک ترکیە و هواپیماهای جنگی آن بە کوهستانهای قندیل و مراکز پژاک حملە کردند. علیرغم این حملات دشوار، مبارازات خلق کرد دیگر از هم گسستە نبود و بە سوریە و غرب کردستان جغرافیای کردهای آزاد را در غرب تا دریای مدیترانە نیز کشیده شد. شکست خلافت داعش همچون ارتجاعیترین نیروی نیابتی دولت ملتهای منطقە و کاپیتالیسم در هزارەی سوم همچنین تاسیس سیستم خودمدیریتی دموکراتیک در غرب کردستان و سوریە، کردها را بە نیرویی جهانی تبدیل کرد. همپیمانیها، معاملات و بازرگانی در قبال کردها دیگر ممکن نبود. دشمنان کردها گاهی مجبور بودند در کنار کردها باشند. این پیشرفتها، خلق کرد در شرق کردستان و مبارزات آنان را تحت تاثیر قرار میداد. این بار پیروزی کردها در هر بخش کردستان به معنای پیروزی سایر بخشهای کردستان بود.
مبارزات شرق کردستان بە پیشاهنگی پژاک با شهادت قهرمانانەی صدها کادر، گریلا و فلسفەی رهبر اوجالان جایگاە والایی یافتە است. حضور گریلاها و کادرهای پژاک در مقاومتهای شمال، جنوب و غرب کردستان، در رهایی ایزدیان از چنگ داعش و حضور گریلاها و کادرهای بخشهای دیگر کردستان در مبارزات شرق کردستان بە پژاک و خلق کرد در شرق کردستان انرژی، جسارت، امید و توانایی بیشتری میداد. مقاومت بینظیر در زندانها، اعتصابات سراسری زندانیان سیاسی در زندانهای ایران بە پیشاهنگی زندانیان پژاک برای همگان الهامبخش بود. سازماندهیهای مدنی، نشر افکار اوجالان در سطح شهرها و روستاها و مراکز آموزشی و دانشگاهها سطح آگاهی و هشیاری سیاسی و ملی خلق کرد را در شرق کردستان ارتقا دادە بود. عملیات گریلایی در شرق کردستان و شکست مفتضحانە رژیم ایران در حملەی گستردەی نظامی بە قندیل محبوبیت پژاک و جنبش آپوئیستی را بیشتر نمود. همچنین مقبولیت کردهای آزاد در منطقە و جهان این پیروزیها را وسیعتر میکرد و این گستردگی ایران را بیشتر هراسان مینمود.
قیامهای سراسری مردم و خلقهای ایران برای تغییر رژیم و ایجاد فضایی دموکراتیک در سالهای اخیر به شدت سرکوب شدە ولی قیامها همچنان با گستردگی بیشتری دوام خواهد یافت. از سوی دیگر فشار نیروهای خارجی جهت تسلیم گرفتن حکومت موجود، رهبران آن را در وضعیت دشواری قرار دادە است. اگر ایران تن بە گشایش سیاسی و حل مشکلات مردم ندهد، شاهد قیامهای گستردەتری میشود. همچنین ایران از شرق تا غرب کردستان بە جنگ با جنبش آپوئیستی پرداختە و عزم خویش را برای بقای نظام در جنگی همە جانبە با این نیروی تازە بە میدان آمدە و قدرتمند جزم کردە و میخواهد با هر بهایی کە شدە آن را از سر راه بردارد. بر اساس آمارهایی کە از منابع متعدد بەدست آمدە از سال ١٣٥٧ تا سال ١٣٩٨، ٧٠٠٠٠ نفر اعدام و یا تیرباران شدەاند کە از این تعداد بیش از ٢٥٠٠٠ نفر کُرد بودند. از سال ١٣٧٨ تا سال ١٣٩٨ یعنی ٢٠ سال طبق بعضی آمارها ١٣٢٠ کولبر در شرق کردستان توسط شلیک مستقیم نیروهای نظامی حکومت کشتە و ١١١٥ کولبر نیز زخمی شدەاند. در اکثر موارد اموال کولبران توسط همان نیروها بە غارت رفتە است.
حکومت ایران کە دچار بحرانهای عمیق اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی شدە، با جنگ داخلی جناحها برای در اختیار گرفتن رهبری آیندە ایران، بدنەی اصلی حکومت بیشتر بە طرف ریزش و فروپاشی گام نهادە است. این بار بایست آمادە بود و اجازە نداد ماجرای سال ١٣٥٧ دوبارە تکرار شود. داشتن برنامه برای مراحل بعد از فروپاشی و مهمتر از برنامە داشتن نیرو و توانایی اجرایی کردن برنامە است.