زیلان وژین – رئیس مشترک پژاک
«کسی چراغی روشن نمیکند که پشت در پنهانش کند، هدف، آوردن نور بیشتر به پیرامون و گشودن چشمها و نشاندادن شگفتیهای اطراف است». نویسندهی نامدار، پائولو کوئیلو زمان نقل این جملات، با الهام از انجیل، گویی به سرزمینی که کتب مقدس را به جهان اهدا نموده، اشاره میکند، سرزمین نور؛ خاورمیانه.
گمانی در این نیست که روشنایی انقلاب علم، صنعت، هنر و فلسفه ابتدا از خاورمیانه بر جهان تابید. ساختارهای کنونی تمدن، وارثان تمدن خاورمیانه هستند. مشرق زمین و بهویژه خاورمیانه، همواره کانون کشش غرب بهسوی خود بوده است. فلاسفه، عالمان، هنرمندان و معماران غربی، جهت کسب علم، دانش و تجربهی بیشتر، به خاورمیانه روی آوردهاند، قدرتهای بزرگ نیز همواره به غنای مادی و معنوی این منطقه چشم دوختهاند. البته پس از انتقال مرکز تمدن از شرق به غرب، از اهمیت ژئوپلیتیکی این منطقه کاسته نشد؛ اما این عبور برای خاورمیانه به مرحلهای مبدل شد که همواره با نظامهای غربی و آخرین نمایندهی تمدن مدرنیتهی سرمایهداری، در جدال باشد.
طرحهایی که در آفریقا، شرق آسیا و یا کشورهای آمریکایی توسط مدرنیتهی سرمایهداری بهراحتی اجرایی گشتند، هرگز به اهداف خود در خاورمیانه دست نیافتند. ابرقدرتها، نیروهای امپریال و سازمانهای جهانی، به دلیل در نظرنگرفتن و عدم شناخت واقعیت تاریخی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی خاورمیانه، همواره باشکست و یا عدم موفقیت کامل در نهادینه وعملی کردن سیاست وبرنامههایشان دراین منطقه روبرو شدهاند. نظام سرمایهداری از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در حال تصاحب و استعمار کل جهان است. در این میان خاورمیانه با تکیه بر پیشینهی کهن فرهنگی و تاریخیاش، همواره در حال مقاومت بوده و هست، مقاومتی که اگرچه تاحدی درها را بهسوی پیشرفت میبندد و محافظهکاری را تشدید میکند؛ اما نظام استعمارگر سرمایهداری را برنمیتابد و این دلیلی است بر تشدید حملات مدرنیته کاپیتالیستی و ایجاد بحران، تنش و کائوس. بروز جنگهای خونین در خاورمیانه، حاصل دخالت قدرتهای هژمونیک است در راستای سلطه و دیزاین نوین این منطقه. از سوی دیگر، این جنگها خود نشان از بحران ساختاری نظام سرمایهداری دارد، خاورمیانه اکنون نهتنها میدان تنش و درگیری دول منطقه؛ بلکه به عرصه رقابت و جنگ نیابتی قدرتهای سرمایهداری مبدل شده است. چهبسا دیدگاههای پراگماتیسمی و اوریانتالیستی مانع درک صحیح مسئله و ماهیت اصلی آن گردد. یکی از اهداف اصلی این قدرتها طراحی خاورمیانه بر اساس منافع درازمدت خود بوده و این طرحها چه از طریق جنگهای نیابتی و چه درگیریهای مستقیم و به هر بهایی باید اجرایی گردد. طرحهایی که در تعارض کامل با فرهنگ خاورمیانه است.
خاورمیانه علاوه بر مسائل ناشی از مداخلات قدرتهای هژمونیک، با بحرانهای ساختاری و دیدگاههای آنتیدموکراتیک نیز رودرو است. سیاستمداران، پژوهشگران و محققین خاورمیانهای هرچند مشفق هم باشند، تأثیرات غربزدگی مانعی میشود در برابر بیان مسائل خاورمیانه؛ یا مشکلات را صرفاً ناشی از رکود اقتصادی قلمداد نموده و یا دین، مذهب و نمایندگان آن؛ لذا چراغها خاموش میمانند، چشمها بسته و واقعیات دیده نمیشوند و این ابهام و تاریکی به دستاویز مهمی برای استعمارگران و سلطهجویان خاورمیانه مبدل میگردد.
لاپوشانی حقایق و ریاکاری در قبال جامعه، یکی از راهکارهای قدرت برای استیلا بر جوامع است. نمونههای تاریخی از نمرود، فرعون، سزار، چارل تا سلاطین، پادشاهان و بهویژه نمایندگان معاصرشان که همانا دولتمردان کنونی هستند، دقیقا چنین تاکتیکی را در جامعه پیاده میکنند. هراسافکنی و ارعاب توسط دستگاه قدرت و دولت باعث ایجاد جوامع بدون کنش شده و آنان را بهسوی بردگی و رمهوار بودن سوق میدهد.
با نظری به وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه، شاهد سرکوب، شکنجه، آشفتگی، نارضایتی، بحران اقتصادی، رکود توسعه، فساد اداری، تورم، ریاکاری، رشوهخواری و تزلزل ارزشهای اخلاقی و انسانی خواهیم بود. بحرانهای کنونی خاورمیانه و منطقه محصول سیاستهای اقتدارجویی بوده و با وقایع تاریخی ارتباط گسستناپذیری دارد.
در این میان باید میان نیروهای دموکراتیک و نیروهای قدرتمحور تمایز قائل گردیم. نیک میدانیم بیماری قدرت و حاکمیت مطلق در خاورمیانه، ریشهی عمیقی دارد. اقتدار دولتی نماد و فرم فشردهی سلطه است. نظام دولتی همانند خدای بیچونوچرا تعریف گشته و انتقاد از دولت، مساوی با تهدید و مرگ است. در جغرافیای خاورمیانه هیچ دولتی انتقادپذیر نبوده و تملق و چاپلوسی در آن رواج بیشتری دارد. اصلاحات و رفرمها، بیشتر جنبه نمایشی و تظاهر دارد. اختیار کامل امور در دست کسانی قرار دارد که در رأس قدرت قرار دارند. مجلس، قوانین، رأی مردم و بهاصطلاح نمایندگان رسمی نیز، کاملاً مطیع اوامر دولتمردان و تحت نظارت دولت قرار دارند.
اعتراضات و خیزشهای گستردهی مردمی، زمانی سران دولتها را وادار به اصلاح و تغییر میکند که خطر مسئله بقای موجودیت و قدرت را احساس کنند. در قیامهای مردمی کشورهای مصر، تونس، سوریه و سایر نقاط منطقه، مطالبات مردمی بدون پاسخ ماند و به خشونت و کشتار انجامید. در بسیاری از کشورهای آشوبزده، اعتراضات مردمی را به دخالت قدرتهای جهانی و یا دشمنان نسبت میدهند، اینگونه ناکارآمدی و بیکفایتی خود را پنهان نموده و مردم را به برقراری اتحاد ملی فرامیخوانند! جنگ و تنش همواره اقشار فرودست مردم را قربانی نموده است. از یکسو تلاش برای خرید تسلیحات نظامی و بسط هژمونی وجود دارد و از سوی دیگر دعوت مردم به صبر و تحمل دشواریهای زندگی؛ یعنی تناقضی آشکار!
در خاورمیانه میان حکومتهای مونارشیک و تئوکراتیک، تنش و تضاد همواره وجود داشته است. ترکیه و عربستان هرکدام بهنوعی در تلاشاند به کانون سنیگرایی مبدل شوند. از سوی دیگر ترکیه در رقابت شدید با ایران است. تنشهای میان ایران و عربستان همواره وجود داشته است. نزاع مصر و عربستان همچنان تداوم دارد. بهنظر میرسد رؤیاهای ایجاد هلال شیعی، برقراری مجدد امپراطوری عثمانی و تشنج میان کشورهای عربی همچنان ادامه خواهد داشت. بهطور کلی رویکرد این دولتها مخالف با خواستهها و مطالبات جامعه است. علاوه بر سیستم دولتی، در خاورمیانه نقش دین و نمایندگان آن بسیار تعیینکننده است. درسیاست، اقتصاد، فعالیتهای اجتماعی و حتی زندگی شخصی افراد جامعه، این تأثیر و نقش عیان و برجسته است. نهادهای عقیدتی، طریقتها، جوامع و مراجع دینی، شیوخ و مریدانشان، مراکز عبادتی، زیارتگاهها، شهرهای مقدس (قم، دمشق، کربلا، نجف، مکه، مدینه، قدس) و مدارس و حوزههای دینی و علمیه بهطور مداوم عقاید و ایدئولوژی خود را به جوامع تزریق نموده و یکی از اهرمهای تأثیرگذار بر دولت و قدرت و حتی فراتر از آن است. بر کسی پوشیده نیست که حسن روحانی، رئیسجمهور دولت ایران، تابع بیترهبری (ولایتفقیه) است، اردوغان تحت کنترل جماعت گولن بود و عادل عبدالمهدی تحت نظارت نجف قرار دارد. سیاستهای سعدحریری در لبنان کاملاً مطابق با حزبالله است. در کل، نهادها و شخصیتهای دینی و مذهبی دارای جایگاه مهمی هستند؛ اما زمانی که از موقعیت اصلی خود خارج گشته و بر دستگاههای حاکمیت تسلط مییابند، بهتدریج بهسوی قدرتطلبی سوق مییابند. بهعنوان نمونه زمانی که اسلام دموکراتیک به اسلام اقتدارمحور مبدل گردد، بر روند پیشرفت و دموکراسی جامعه تأثیر سوئی خواهد گذاشت. دگماتیسم و افراطگرایی قوهی فکری و جهان روحی جامعه را تسخیر میکند. به دنبال چنین روندی گروههایی همچون القاعده، طالبان، بوکوحرام، حشدالشعبی، اخوانالمسلمین و داعش سر برمیآورند و در عرصهی سیاست نفوذ میکنند.
پالایشگاههای نفتی، مزارع وسیع کشاورزی، مسیرهای تجارتی، معادن و صنایع پیشرفته از منابع درآمدزای اقتصاد خاورمیانه محسوب میشوند. اگر منابع اقتصادی خاورمیانه با سایر نقاط جهان مقایسه گردد، معلوم خواهد شد که دارای پتانسیل عظیمی از توسعه اقتصادی و رفاه اجتماعی است؛ اما بالعکس جوامع خاورمیانه در میان انبوهی از مشکلات همچون فقر، بیکاری، جنگ و مهاجرتهای اجباری قرار دارند و استانداردهای جهانی بهداشت و درمان درآن در کمترین حد خود قرار دارد.
بحرانهای اقتصادی و اجتماعی خاورمیانه نشات گرفته از فساد مالی، ریاکاری، رشوهخواری، بحران و ورشکستگیها و انحصار نظام اقتصادی است. ازسویی دیگر سیاست بیواقتدار، جوامع را در فقر کامل قرار میدهد و به خود وابسته مینماید تا نیروی واکنش را در این جوامع تضعیف و به انفعال بکشاند. در ابتدا هم به تاریکی و پنهاننمودن حقایق از سوی حکام اشاره نمودیم. تداوم و تمرکز چنین سیاستهایی در یک منطقه، موجب طغیان مردم و بروز قیام و خشم عمومی میگردد، اعتراضات و نارضایتیهای اخیر مردمی در برخی از کشورهای منطقه بهویژه ایران و عراق نمونهای از آن است. در کنار محورهای قدرت که در مورد آنان سخن گفتیم، نیروهای دیگری همچون عشیره، طوایف و قبایل نیز اگر از فرهنگ جامعه دموکراتیک دور گردند و به قدرت آلوده گردند، در نهایت به زیان جامعه عمل خواهند نمود.
امروزه افزایش بهمنآسای مراکز فحشا و مصرف و تولید مواد مخدر تنها توسط باندهای مافیایی صورت نمیگیرد، در پشتپرده، قدرت و دستگاه دولتی قرار دارد تا جامعه را سرطانی و بهسوی نابودی سوق دهد. زنان همچون ابزاری مورد خریدوفروش قرار میگیرند و تجارت جنسی زنان هماکنون یکی از تجارتهای پرسود نظام سرمایهداری محسوب میگردد. اهمیت و پایگاه نهاد خانواده کمرنگ شده، آمار کودکان کار روند صعودی داشته و بحرانهای اجتماعی همانند هیولایی سر برآوردهاند.
دینگرایی، مذهبگرایی، جنسیتگرایی، ملیگرایی و دولتگرایی که ذات و پایههای سیستم دولتی هستند، جوامع، خلقها و زنان را به سمت نیستی سوق میدهد. ازهمگسیختگی در جامعه، مانع وحدت و وفاق میان افراد جامعه میشود و بدینگونه نیروی مقاومت نیز کاسته میشود.
علیرغم هجمههای مرگبار نظام سرمایهداری بر خاورمیانه، این جغرافیا و فرهنگ غنی آن در تمامی مراحل دشوار، هیچگاه از ارزشهای اخلاقی و سیاسی خود دست نکشیده و همواره با پرداخت هزینههای سنگین مقاومت نموده است.
سالهاست که خلقهای خاورمیانه در برابر نظامهای سلطهجوی منطقهای و فرامنطقهای و فرهنگزدایی سرمایهداری، در حال مبارزه و مقاومت هستند. با شروع موج قیامهای مردمی در سال ۲۰۱۱، همچنان این اعتراضات و خیزشها ادامه دارند. تظاهرات و اعتراضات سراسری و گستردهی خلقهای آزادیخواه در لبنان، عراق و ایران، نمونههای زنده و کنونی هستند. برخی از انقلابها، به ضدانقلاب تبدیلشدهاند و از جریان اصلی خویش منحرف شدهاند. در کشورهایی همچون مصر، سوریه و یمن تغییرات دموکراتیک صورت نگرفته و سالهاست که درگیر جنگهای داخلی و مداخلات خارجی هستند. در این میان انقلاب روژآوا (شمال و شرق سوریه) و دستاوردهای عظیم آن، به نقطهی امیدی برای خلقها مبدل شده است. مدلی که در روژآوای کوردستان پیاده و اجرایی گشت مناسبترین گزینه برای جوامع خاورمیانه است؛ زیرا کاملاً منطبق با فرهنگ و خصلتهای این جغرافیای کهن است. سیستم خودمدیریتی، بنیان سازماندهی جامعه است. این مدل جامعهمحور در تضاد با نظام فاسد اداری و سیاسی دولتی بوده و عرصه سیاستورزی صحیح و مردمی است. نهادهایی که در راستای خدمت به مردم و جامعه بنا شدهاند، انتقادپذیر بوده و در صورت بروز هرگونه کاستی، به مردم حساب پس میدهند. در این مدل به باور، اندیشه و فرهنگ همهی تنوعات و تفاوتمندیها احترام گذاشته میشود و زنان و جوانان در تمامی عرصهها حضور فعال و گستردهای دارند و در هر حوزهای پیشاهنگ هستند.
انقلاب روژآوا الگویی بینظیر و کاملاً منطبق با نیاز و واقعیتهای تاریخی و روز خاورمیانه است. کوردها هماکنون تنها برای رهایی ملی نمیجنگند؛ بلکه آزادی و رهایی خود را به آزادی و رهایی همه خلقهای فرودست خاورمیانه پیوند دادهاند و در تلاش برای دموکراتیزه نمودن آن هستند. زیرا تنها با دموکراتیک شدن خاورمیانه میتوان ثبات و امنیت را برای جهان به ارمغان آورد. رهایی خاورمیانه از بحران، کشتارهای خونین و فساد اقتصادی و سیاسی بستگی به سطح مبارزات مشترک و برنامههای جامع برای دموکراتیزاسیون دارد. در غیر این صورت، این جغرافیا همچنان در کانون جنگهای خونین و بحرانهای مختلف باقی خواهد ماند. بدون شک خلقهای خاورمیانه از پتانسیل و جسارت رهایی از یوغ استعمار و استثمار نظام سرمایهداری برخوردارند. آنچه نظامهای فاسد، دیکتاتور و غیرمردمی را نابود خواهد نمود، مدل کنفدرالیسم دموکراتیک و رنسانس ذهنیتی و روشنفکری است.
مسائل و بحرانهای خاورمیانه نه با نظام، نهاد و سازماندهیهای قرونوسطایی قابل چارهیابی است (که خود در ذات بحرانزا) هستند و نه نظامهای سرمایهداری غربی گزینه مناسبی دراینباره هستند. خاورمیانه به مدل و ذهنیتی منطبق با تاریخ و فرهنگ خود نیاز دارد تا دیدگاهی دموکراتیک و مردمی نهادینه گردد و بهتبع آن افکار و عقلانیت دگماتیک، مرتجع و افراطی از میان جوامع زدوده شود. بدون شک چنین مدلی همچون نوری در تاریکی، جامعه را بهسوی روشنایی آزادی هدایت خواهد نمود و خاورمیانه به جایگاه واقعی خود که همانا پیشاهنگی جامعه بشری و تعالی آن است، بازخواهد گشت.