سياست‌هاي اعمال‌شده از سوي دولت، جامعه و به‌خصوص موقعيت زن را با نابساماني‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و مواجه نموده و در بحران اجتماعي فرو برده است. نظام ديني با برخورداري از ساختار مردسالار و اقتدارگرايانه‌، طي سياست‌هايي، مسائل و مشكلات اجتماعي را روزبه‌روز پيچيده‌تر نموده و زنان را با بن‌بست مواجه مي‌سازد. لذا بايد چنين نظام ديني‌ـ سياسي به خوبي تحليل و ارزيابي شده و موارد فوق كه زنان و همه‌ اقشار جامعه را در تنگنا‌ي هيرارشيك دولتي قرار داده، آشكارتر نموده و پرده از روي سياست‌هاي دولت برداشته شود. سياست‌هاي دولتي از يك‌طرف و از سوي ديگر نيز ساختار مردسالارانه و سنتي بر مبناي دين و شريعت هميشه در برابر زنان و كل جامعه به صورت تابوهايي كه گذار از آنها غير‌ممكن خوانده شده، بوده‌اند.

متأسفانه جامعه و زنان نيز اين واپسگرايي را قبول كرده و حتي در بعضي جاها شاهد آنيم كه زنان بيشتر از مردان مدافع چنين ذهنيت و سنتي هستند. در ضمن تحليل صورت گرفته از عرصه‌ي‌ سياسي و اقتصادي و مشكلات ايجاد شده در اين عرصه‌ها ناشي از مداخله بيش ‌از حد دولت و سطح مشاركت کمرنگ زنان در اين زمينه‌ها مي‌توان به جنبه ديگري از تحليل علمي و شفاف‌تر در خصوص وضعيت كنوني زنان ايران دست يافت.

سياست و اقتصاد

سرزمين مزوپوتاميا از هزاران سال پيش گهواره‌ تمدن انساني بوده است. در اين عصر تاريخي، نظام زن‌ـ مادر داراي اتوريته‌ي طبيعي بوده و همه‌ي‌ امور به شكلي طبيعي به دست‌ زن‌ـ مادر اداره ‌شده است. در آن دوران، زنان با پرداختن به زراعت و اختراع وسايلي همچون دوك نخ‌ريسي، دستار، چرخ، ابزارآلات سفالين وپايه اقتصادي كنوني دنيا را بنا نهادند. در همان زمان بر اساس فرهنگ و ذهنيت نظام زن‌ـ مادر هيچ‌گونه بي‌عدالتي در توزيع و مصرف مواد غذايي و ديگر وسايل صورت نمي‌گرفت و اين در حالي بوده که انباشت محصولات يا مازاد افزونه جرم قلمداد ‌شده است. چراكه معيارهاي نظام زن‌ـ مادر بر مبناي عدالت، برابري و انسان‌دوستي بوده و مغاير با مفهوم ملكيت‌گرايي بوده‌ است. بدين ترتيب كودكان، جوانان و همه‌ي‌ افراد جامعه به گرد اين حلقه برابري جمع شده و به‌دور از هرگونه اعمال فشاري در آرامش زيسته‌اند. در اين مرحله، همه ‌كارها بر اساس نيازهاي اجتماعي صورت گرفته است، تقسيم كاري نيز بدون نگرش تبعيض‌آميز انجام شده است. در اين ميان از لحاظ اقتصادي، شيوه‌هاي زراعت، اهلي كردن حيوانات، جمع‌آوري ميوه، آبياري و اختراع وسايل رفاهي زندگي و شيوه‌هاي دفاع از گروه و جامعه صورت‌ مي‌گرفت. شيوه‌ي پرورش حيوانات و پرداختن به کارهاي زراعي از مفهوم جنگ، زور و قدرت‌گرايي به‌دور بوده است. معيارهاي برابري، آزادي و عدالت اين نظام پايه‌هاي دموكراسي، هنر سياست و پيشرفت جامعه و خلق‌ها را بنا نهاد. اين دوران داراي همان مشاركت، تفكر و ذهنيتي بود كه به رؤياي انسان امروزي مبدل گشته است.

نظام حيله‌گر و شکارچي مردسالار از حقيقت خونين جنگ و خشونت برگرفته شده، عملكرد استيلا، حاكميت،‌ اقتدارگرايي،‌ مالكيت،‌ مركزيت‌گرايي،‌ فريب و حيله‌گري را نمايان مي‌سازد. اين نظام از راه فريب به مقابله با نظام زن‌ـ‌ مادر پرداخت. مرد شكارچي در حين شكار به آگاهي‌هايي دست يافت و تغييرات موجود خود را از اين راه به‌دست آورد. پيرمردان كه به خاطر ضعيف‌ بودنشان در حاشيه جاي مي‌گرفتند با فريب دادن جوانان، آنها را به سوي خود كشانده و با پيشرفت محصول مازاد بر مصرف، جهت انباشت محصولات، ثروتمند‌شدن و مشروعيت‌يابي در جامعه شروع به كسب قدرت نمودند. همچنين مردان با پي بردن به شريك‌بودن‌شان در تولد كودكان، ميل مالكيت بر كودكان و زنان را در خود افزايش دادند. بدين ترتيب مرحله‌اي خونين و طولاني مدت آغاز گرديد.

مرحله‌ گذار از نظام زن‌ـ مادر به نظام مردسالاري مرحله‌اي حساس و مهم در تاريخ انسان و طبيعت است. تغييرات بسياري صورت گرفتند و جامعه و طبيعت از مرحله صلح، برابري و عدالت وارد مرحله خونين، بي‌بندوباري و هرج‌ومرج شد. سياست همفكري و وحدت ميان اقشار جامعه و طبيعت جاي خود را به سياستي‌ برگرفته از حيله، تحكم و قدرت‌گرايي داد. البته بايد به مورد مهم نيز اشاره نمود که گذار به مرحله‌ي مذکور نيز به سهولت انجام نگرفته است. شايان ذکر است مرحله‌اي که سرشار از روحيه‌ي مقاوم و مبارز بود، به راحتي تن به تسليميت و بردگي نداده است. داستان تيامات و ماردوک، اينانا و انکي از نمونه‌هاي حماسه‌ا‌ي اين واقعيت مي‌باشند.

در اينجا نكته مهم اين است كه علل شكست نظام زن‌ـ مادر و تحكم مرد را به خوبي تحليل كنيم. بديهي است كه نيرومندبودن مرد حليه‌گر از لحاظ جسماني و ضعيف‌بودن زنان از همين لحاظ نمي‌تواند دليل اصلي و قانع‌كننده اين جهش تاريخي باشد. به عبارتي ديگر تفاوتمندي‌هاي بيولوژيکي دليلي بر برتربودن جنسي بر جنس ديگر نمي‌باشند. با ارائه دلايل تاريخي و ارزيابي‌هاي صحيحي از اين جهش و دگرگوني و درك علل آن مي‌توان به حقيقت نهفته تاريخي و اوضاع كنوني زن و محدود ماندنش پي برد.

در حقيقت، ذهنيت خشونت‌طلب، ملكيت‌گرا، خودمركزبين و قدرت‌طلب مرد منشأ اصلي گذار به اين مرحله به شمار مي‌آيد. به‌طوري كه نخست زن و سپس همه ارزش‌هاي طبيعي جامعه را به تصرف خود درآورده است. بدين ترتيب محدوديت‌هايي جهت مشارکت نجستن زنان در عرصه‌ي اقتصادي كه همانا حاصل دسترنج خود زنان بوده، ايجاد کرده است. در پيش گرفتن سياست و ذهنيت ملکيت‌گرايي اولين ضربه را به زن و سپس به جامعه وارد ساخته است. همان‌طور كه در بالا نيز بدان اشاره شد، گذار به چنين مرحله‌اي به آساني صورت نگرفته و الهه زن‌ـ مادر مقاومت بسياري از خود نشان داده تا بتواند جامعه را از چنين مصيبتي رهايي بخشيده و نظام زن‌ـ مادر را حفظ كند.

پيشرفت صنايع، علم و بکارگيري منحرفي از هوش تحليل‌گر و عدم برقراري توازني بين هر دو هوش( هوش عاطفي و تحليلي) در طول تاريخ، همچون هيولايي، جامعه را در منگنه‌ي قرار داده است. سياست عوام‌فريبانه‌ي مرد حاکم با نظام كاهني سومر نهادينه گرديد و با عقايد خدايي (زمين‌ـ آسمان) ريشه در اذهان جامعه دوانيد. رفته‌رفته و با نهادينه‌گشتن ذهنيت مردسالار در جامعه، بردگي زن بيشتر تعميق يافت. چراكه زنان روزانه جهت رفع نيازهاي مادي و معنوي خود محتاج نظام مردسالار مي‌گردند.

تاريخ انسانيت همواره با امواج گوناگون تغييرات و دگرگوني‌ها در فرد و جامعه هميشه در حال فراز و نشيب بوده است. ذهنيت جنسيت‌گرا= قدرت‌گرا در هر يک از مراحل تاريخي با استفاده از نقاب‌هاي گوناگون به تداوم عمر خود پرادخته است. همه‌ي اين تغييرات كه برگرفته از آزمون نظام كاهني سومر و متكي بر ذهنيت اقتدار‌گراي دولت‌‌اند، از لحاظ ساختار ذهنيتي در برخي مراحل با جزم‌انديشي خداـ شاه و خداـ مرد، اديان، فلسفه، علوم، تقسيمات طبقاتي و نمايان مي‌شوند. هر كدام شيوه‌ي به‌خصوصي براي قبولاندن خود به خلق داشته‌ و بر اساس پيشرفت و قدرت‌بخشيدن به دولت هيرارشيك (مردسالار) ظهور كرده‌اند. اما وضع زنان همچنان به شكل خود باقي مانده و حتي ريشه‌ بردگي ژرف‌تر و پيچيده‌تر شده‌ است. نظام جنسيت‌گرا و متجاوز روزبه‌روز زن را از جوهره‌ي راستين وي بيگانه گردانيده و او را وادار به قبولاندن سياست‌هاي مردسالارانه کرده است. او را بسان كالايي در بازارهاي بردگي‌ به فروش رسانده و يا در زندان هميشگي‌اش‌(خانه) محبوس گردانده است. نيروي مادرـ زن را كه خالق جامعه و فكر برابري و آزادي‌ست و پايه‌ دموكراسي و به‌نوعي جوهر و حقيقت آن بوده، ناقص‌العقل ديده است. همچنين نيروي مبتكرش كه پايه‌ توليد و هنر بوده را به كارهاي خانگي محدود كرده است. گاه زنان را همچون شي‌ء پرزرق و برق و گاه بسان برده‌اي مطيع جلوه داده‌اند.

اين در حالي‌ست که زنان در مراحل گوناگون كنار عالمان و اشخاص مبتكري كه سعي در ايجاد تغييراتي فکري و فلسفي وداشته‌اند جاي گرفته و با استفاده از نيروي فكري و خلاق خويش به آموزش اين مردان پرداخته و دستيار صادقي براي آنان بوده‌اند. اما هرگز سهمي از سير پيشرفت‌هاي مزبور شامل حال آنها نگشته و حتي نامي از آنان در تاريخ درج نشده است. هرچند كه زنان همواره در قيام‌هاي مختلف طبقاتي، ديني ودر برابر نيروي اقتدار‌طلب و هيرارشيك دولتي و حاكمان جاي گرفته‌اند اما هميشه بعد از خاتمه اين خيزش‌ها، زنان دوباره به زندان قبلي‌شان كه همان خانه است، بازگردانده شده و بار ديگر از مزاياي رنج و تلاش زنان سوءاستفاده شده است.

در دوره‌ سرمايه‌داري گرايشات فرديت‌گرايي تحولي عظيم در ساختار كلاسيك جامعه‌ ايجاد نمود. زن در اين دوره علي‌رغم دست‌يابي به حقوق نسبي در برابر مرد و مشاركت گسترده در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، از نظر هويتي و جنسيتي مورد استثمار نظام بورژوازي قرار گرفته است. به‌ويژه هويت جنسيتي وي به‌عنوان ابزار تبليغاتي و كالاي نظام به‌كار گرفته شده است. هرچند كه بعضي انقلاب‌ها با شعار برابري طبقاتي در برابر نظام حاکم به مبارزه پرداخته‌اند اما گامي در راه آزادي زن و گذار از ذهنيت جنسيت‌گرايي و نظام پدرسالاري برنداشته و از تكرار ذهنيت و نظام قبل از خود به‌دور نمانده‌اند.

در همه‌ي مراحل مختلف تاريخي شاهد مقاومت و مبارزات عظيم زنان كه همچون ادامه‌ مبارزه الهه اينانا بوده‌اند، هستيم. زنوبيا، در كوماگنه به‌عنوان آخرين الهه‌ مادر مبارزه‌اي عظيم در مقابل امپراتوري رم به انجام رسانده است. همچنين كلئوپاترا نيز در مصر فرهنگ الهه‌ي زن‌ـ‌مادر را زنده نگه داشته است. در طول تاريخ زنان نامدار هميشه در صدد اثبات موجوديت خويش برآمده‌اند. الكساندرا ميخاي‌لوونا کولونتاي، كلارا زتكين، رزا لوكزامبورگ و بسياري از زنان ديگر كه از لحاظ اجتماعي، سياسي، نظامي، فرهنگي ودر جامعه‌ داراي هويتي سرشار از مبارزه و اعتراض عليه نظام پدرسالار بوده‌اند، حقيقت تاريخ نانوشته زن‌ـ مادر را با سردادن شعار ما «هميشه بوديم، هستيم و خواهيم بود»، ادامه داده‌اند. از طرف ديگر نظام مردسالار هميشه در پي نيرومندتركردن خود بوده و از طريق روش‌هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي، ديني، فرهنگي وپايه‌هاي خود را مستحكم‌تر كرده است. در مرحله‌اي كه رقابت بر سر اقتصاد و پيشرفت كار و فن‌آوري بوده نيروي جسماني انسان از فاكتورهاي مهم به‌شمار مي‌آمد. در ميان جامعه و طبقات پايين اين زنان بودند كه به بازوي قوي كاپيتاليسم تبديل شدند. زنان، هويت رسمي كارگري و مشاركت اقتصادي را كسب كردند. نظام براي دستيابي به سود بيشتر، زنان و كودكان را با دادن دست‌مزدهايي بسيار كمتر از مردان در كارگاه‌ها و كارخانه‌ها به‌كار گرفت. زنان كارگر همواره با مشكلاتي از قبيل مزد كم، نبود بيمه، دشواري شرايط كاري، بي‌سوادي وروبرو بودند. طاقت‌فرسابودن كارها باعث بيماري و مرگ و مير بسياري از زنان شد. نظام بدون توجه به وضع زنان تنها به دنبال كسب سود بيشتر بوده است. زنان طبقه بورژوا نيز از حقوق سياسي و اقتصادي برابر محروم بودند. زنان با وجود جاي گرفتن در طبقات مختلف جامعه، مشكلات مشترك و تاريخي داشتند. سرانجام فرياد و صداي نارضايتي و اعتراض زنان به شكل گروهي و دست‌جمعي، در برابر نظام سرمايه‌داري و فئودال به درجه‌ي اوج خود رسيد. در اين قيام‌ها زنان بسياري جان باخته‌اند. با پيشبرد سازماندهي‌هاي گسترده توانستند به‌طور قسمي پيشرفت‌هاي مهمي را پديد آوردند. تفكرات فمينيستي (مدافعين حقوق زنان) با امواج پي‌درپي، به‌صورت نگرش و ديدگاهي نوين در راستاي تحقق خواسته‌هاي زنان و به صورت اعتراضات آگاهانه نسبت به نظام مردسالار موجود، درآمد. هر گروه فمينيستي با اهدافي جداگانه به مبارزه پرداختند. اما وحدت و سازماندهي گسترده‌اي به وجود نياوردند.
هر كدام با توجه به تحليل و ديدگاه خود سعي در نيل رسيدن به پيروزي‌ داشته‌اند. نگرش‌هاي فمينيستي با توجه به اوضاع زنان در نظام‌هاي مختلف دولتي و طبقاتي اوج گرفتند. در راستاي كسب حقوق، مشاركت سياسي، اقتصادي و رفاه زندگي زنان به مبارزه پرداختند. اما امروزه آنچنان كه از اين جنبش‌ها و سازمان‌ها انتظار مي‌رود، نتوانسته‌اند به شكلي گسترده و جهان‌شمول وارد صحنه‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي شوند.

تاريخ بردگي زن، نوشته نشده ولي تاريخ آزادي‌اش در انتظار نوشته‌شدن است.

(رهبر آپو)

بايستي جنبش‌هاي آزادي‌خواهي زنان را از جوانب تحقيقاتي، جامعه‌شناسي، تاريخ‌شناسي و باستان‌شناسي ودر سطح جهان مبرا از ديدي مردسالار و تك‌بعدي مورد کاوش و ارزيابي قرار داد. همچنين حقايق نهفته در تاريخ را بدون تبعيض قائل شدن،‌ كشف كرد و تاريخ زن را به‌ رشته‌ي تحرير درآورد. زيرا اين زنان هستند که بايد در راستاي دست يافتن به هويت اجتماعي، فرهنگي،‌ سياسي، اقتصادي، هنري وخويش مبارزه نمايند. چرا که نمي‌توان از نظام‌ها حتي آناني که خود را پيشرفته و دموکراتيک جلوه مي‌دهند نيز انتظار داشت که زنان را آزادي بخشند.

ديدي بر روند پيشرفت‌هاي جهاني در ايران و جايگاه زن در عرصه‌هاي اقتصادي و سياسي

ـ هويت اقتصادي و هويت سياسي زنان در ايران

ـ موانع موجود بر سر راه زنان در عرصه‌هاي‌ اجتماعي، اقتصاد، سياست و نهادهاي دولتي

ـ بحران سياسي، اقتصادي و اجتماعي

ـ زنان دولتي و بسيجيان داوطلب

با توجه به آنکه در سطح تكنولوژي و سطح آگاهي‌هاي مردمي و روند علم و نيز ‌سازماندهي احزاب و مؤسسات بر اساس تفكرات نويني همچون محيط‌زيست و اكولوژي، دموكراسي‌خواهي،‌ فمينيسم وپيشرفت‌هاي چشمگيري وجود دارند، وضعيت زنان تا به‌اندازه‌اي از لحاظ فكري و ذهنيتي موفقيت‌هايي كسب كرده‌ و ديگر به سطحي رسيده‌اند كه بتوانند بر اساس حقوق يكسان هم در عرصه‌ي سياست و‌ هم در عرصه‌ي اقتصاد مشارکتي فعال بجويند. در اينجا با سؤال مهمي مواجه مي‌گرديم كه بدون پاسخ‌دادن به آن نمي‌توان وارد مباحث و ارزيابي‌هاي متفاوتي شد. آيا اين كنكاش‌ و مبارزات بايد به جايي ختم شوند كه مشارکت فعال زنان در عرصه‌هاي اقتصادي و سياسي صورت گيرد؟ در دهه‌هاي اخير زناني همچون تانسو چيللر (تا امروز تنها نخست‌وزير زن ترکيه بوده است)، بي‌نظير بوتو در پاكستان، مادلين آلبرايت در آمريكا و در ايران نيز هستند زناني كه در كنار رؤسا و در مجالس جاي گرفته‌اند و يا پا به عرصه‌ي‌ سياست نهاده‌ و ابراز وجود کرده‌اند. اما آيا براستي جاي‌گرفتن اين اشخاص بعنوان زن در عرصه‌ي سياست و ديگر محافل هيچ‌ تأثير مفيدي در بهبود وضع جامعه، به‌خصوص زنان و حل معضلات جنسيتي نداشته است؟ آيا توانسته‌اند سياست باشكوه فرهنگ زن‌ـ مادر متكي بر نگرش آزادي، برابري و دموكراسي را اجرايي کنند؟

با نگاهي دقيق به عملكرد برخي از اين زنان مي‌توان به ‌صراحت گفت كه نه‌تنها نتوانستند جوهر حقيقي زن‌ـ مادر را نمايندگي کنند؛ همچنين نيازها و مطالبات زنان را برآورده نمايند؛ جهت رهايي زنان از مخمصه‌هاي كنوني چاره‌ساز باشند؛ بلكه با كاراكتر مرد‌محور، مقلد و درآمدن به كاريكاتور ذهنيت مردسالار به افزايش عملكردهاي خشونت‌آميز عليه انسانيت و مطالبات آزادي‌خواهي زنان دست زده‌اند. زيرا عملکردهاي زنان مذکور تنها در راستاي مستحكم‌‌تركردن هرچه بيشتر پايه‌هاي نظام صورت گرفته‌اند. در واقع رژيم‌هاي حاکم هميشه با استفاده‌ي ابزاري از پتانسيل و حضور زنان در عرصه‌هاي مختلف بويژه عرصه‌ي سياسي بر عمق و پيچيدگي مسئله‌ي مذکور افزوده است. حتي تحت لواي دموکراسي و عدالت نيز از پتانسيل موجود سوءاستفاده مي‌شود. همچنين نظام سرمايه‌دار نيز با استفاده از مانند نبود حقوق زنان در عرصه‌هاي سياسي،‌ اقتصادي،‌ اجتماعي ودر ساير نقاط جهان و به‌ويژه در خاورميانه اقدام به مداخله‌ي سياسي‌ـ نظامي کرده است.

امروزه سطح پيشرفت‌هاي اقتصادي به طور مستقيم بر عرصه‌ي سياسي نيز تأثير بسزايي دارد. اما زنان در اين عرصه‌‌هاي مهم نيز فاقد حقوقي برابر هستند. تا زماني که زنان بعنوان کالايي تجارتي به بازار نظام عرضه‌ گردند و فعالين دفاع از حقوق زنان و حقوق بشر در قبالش سکوت اختيار کنند و مبارزه‌اي منسجم انجام نگيرد؛ وضع موجود تدوام خواهد يافت.

در حقيقت نمي‌توان منکر نقش‌آفريني اخير زنان در عرصه‌هاي اقتصادي‌ـ‌توليدي و سياسي شد. ولي نمي‌توان بر نتايج به‌بار آمده از سياست اقتصادي نظام كه زن را در ازاي اين پيشرفت‌ها از جوهره‌ي ذاتي‌اش بيگانه كرده و بسان برده‌اي مدرن به‌كار مي‌برد، چشم پوشيد.

شكست و فروپاشي برد‌گي سياسي مستلزم به‌‌دست‌آوردن پيروزي در اين عرصه است كه آن‌‌هم مستلزم مبارزه و سازماندهي وسيع و دموكراتيك زن مي‌باشد. (رهبر آپو)

ايران يكي از جمله كشورهايي است که فرهنگ زن‌ـ مادر در آن ريشه دوانيده، رايج بوده و تاکنون نيز به قوت خود باقي‌ست. علي‌رغم شدت هجمه‌ي ايدئولوژيکي و جسماني حاکمان نيز مقاومت نموده و جهت صيانت از ارزش‌هاي مادي و معنوي فرهنگ خويش ميدان مبارزه را تهي نکرده است. بطوريكه در زمان ظهور زرتشت دگربار الهه‌ي زن‌ـمادر به نام آناهيتا نمايان مي‌شود و همراه با اهورامزدا در اسطوره‌ها جاي مي‌گيرد. ظهور اديان و ادغام دين در سياست تأثير منفي بر افكار و ذهنيت موجود گذاشته و مانعي جهت پيشرفت‌هاي لازم بوده است. ريشه‌هاي اقتصادي و سياسي نيز با توجه به ساختار دولتي تغيير نموده و مشارکت زنان نيز بر همين مبنا و با توجه به شرايط موجود شکل پذيرفته است. زنان، در قصر و دربار پادشاهان بعنوان شاهزاده و شهبانو جاي گرفته‌اند. همچنين در ميان ديگر طبقات نيز تا حدودي در كارهاي تجارتي، زراعي و نظامي مشارکت كرده‌اند. با توجه به همه‌ي اين موارد نيز موجب تغييري بنيادين در ذهنيت ضعيفه‌پرور نظام حاکم بر ايران نگشته است. هکذا شاهد مقاومت و شجاعت زنان در مراحل مختلف همچون انقلاب مشروطيت و انقلاب اخير ايران هستيم. همچنين در همه‌ي مراحل زنان در صفوف قيام‌ و خيزش‌هاي مردمي نقش بسزايي داشته‌اند، ولي اين نتايج به بار آمده نشان مي‌دهد که چون از سطح‌آگاهي، سازماندهي‌گسترده و آلترناتيوي برخوردار نبوده‌اند، قادر به ايجاد تغييرات بنيادين و دموکراتيک نشده‌اند.

محدوديت‌هاي موجود براي زنان موجب عدم پيشرفت در عرصه‌هاي مختلف شده است. دولت جمهوري اسلامي ايران با ساختاري قاطع به‌ويژه از لحاظ سياسي و اقتصادي و با اتخاذ سياست‌هاي منفعت‌گرا در قبال تغيير و تحولات به‌ شيوه‌اي محافظه‌كارانه بر تداوم عملکردهاي نادموکراتيک خود ابرام مي‌ورزد. همچنين در عرصه‌هاي نظام مذکور عرصه‌ي سياست و اقتصاد نيز بسان ساير عرصه‌ها وجهه‌اي جنسيتي به خود گرفته و زنان را به‌شدت از مشاركت منع مي‌كنند.

خلق‌هاي ايران براي كسب آزادي‌ و مطالبات حقوقي خويش عليه رژيم پهلوي كه به سركوب‌ ملي، طبقاتي و فرهنگي جامعه مي‌پرداخت و آنان را با ازخودبيگانگي، عدم‌اعتماد به‌نفس،‌ فارغ گذاشتن از بينش تاريخي و در نهايت بحران مواجه مي‌ساخت قيام نموده به اميد اينكه به آزادي، دموکراسي و ‌برابري دست يابند. ولي جاي سوأل است که آيا نظام توانست مردم را به طلب‌هايشان برساند يا خير؟! جواب سوأل بي‌درنگ خير مي‌باشد. نظامي كه تنها خواسته‌ و منافع گروه کثيري را ارجحيت داده و ميليون‌ها انسان ديگر را يا به خدمت اين گروه گذارده و يا به‌حاشيه رانده و در ميان سيل معضلات و مشكلات تنها گذاشته است. سيستم مذهبي ايران، از بکارگيري هيچ راهکاري جهت مانع‌‌تراشي و همچنين محبوس کردن زنان در خانه، دريغ نمي‌ورزد. زنان ازخودگذشته،‌ شجاع و فداكار ايراني براي نيل به آزادي در انقلاب ايران نقش بسيار مهمي را ايفا نمودند اما در ازاي رنج و زحمتي که کشيده‌اند با گفته «برگرد به خانه، جاي تو آنجاست»مواجه گشتند.

فرهنگ پدرسالار و دولت ديني‌ـ‌ارتجاعي و يکدست‌ساز حاکم بر ايران سعي در آسيميله‌کردن فرهنگ و تنوعات ديگر پرداخته و جهت منافع خود به تفسير شرعي آن مي‌پردازد. رژيم حاکم،‌ از هنگام به قدرت رسيدن تا کنون نه ‌تنها هيچ‌گاه در راه پيشرفت زنان ايفاي نقش ننموده بلكه در برابر آزادي زنان همچون سدي قد علم كرده است. رژيم با ساختار عقب‌مانده اقتصادي خود كه چندان پيشرفتي در آن به‌وجود نياورده، جامعه و به‌ويژه زنان را از اينكه بتوانند در آن به‌طور يكسان براي برطرف‌كردن نيازها و مشكلات اقتصادي‌شان به‌كار بپردازند، محروم نموده است. با وجود اينكه ايران از لحاظ منابع طبيعي در زمره كشورهاي نخستين جاي مي‌گيرد. اما همچنان مسايلي نظير تشديد فقر و بيكاري جامعه را گريبانگير خود کرده است. جمعيت جوانان و زنان را از راه سياست‌هاي مرد‌محور و پيرسالارانه‌اش با معضلات مهمي همچون نبود امكانات كافي و يا مجوز رسمي جهت مشارکت جستن در عرصه‌هاي اقتصادي و سياسي مستقل ـ تأسيس مؤسسات و احزاب و سازمان‌هايي كه بتوانند در آن اراده‌ي آزاد خود را بيان نمايند و تفكرات و انديشه‌هايشان را پيشرفت داده و گسترش دهندـ نبود آزادي‌ بيان، مطبوعاتي و فرهنگي‌ همچنين بيگانه‌ماندن با دنياي پيشرفته علم و تكنولوژي‌، عدم دستيابي به شغل و روبرو مي‌سازد كه با اين شيوه از راهيابي آنان به سطح اداره كشور و بروز انديشه و اراده آنها جلوگيري مي‌نمايد. رژيم مذهبي ايران، هرگونه نظريه‌ مخالف خويش را ضديت و دشمني با دولت و خدا اعلان مي‌كند. اتخاذ قوانين ديني از سوي سيستم، برخورد مردان را از لحاظ شرعي مشروعيت بخشيده و آنان را به جان زنان مي‌اندازد. بعنوان رعايت حجاب و شئونات اسلامي و اخلاقي، زنان را از پوشش‌هاي به اصطلاح غيراسلامي منع نموده و دست مردان را براي برخورد با بي‌حجابي باز مي‌گذارد و آن را همچون تكليفي شرعي جلوه مي‌دهد. همچنين در كنار اين‌گونه اعمال از شكوفايي افكار و انديشه‌هاي زنان جلوگيري نموده و روح و روان آنان را به واسطه اين سياست‌ها مي‌آزارد.

هرچند كه ايران داراي فرهنگ غني و هزاران ساله مي‌باشد ولي تاکنون موفق به ريشه‌کن کردن همه‌جانبه‌ي پديده‌ي قدرت در اين سرزمين نگشته است. شايان ذکر است که پديده‌ي قدرت هر گاه در پي خود نظام خودکامه‌ي ديگري را به وجود خواهد آورد. از اين نقطه نظر، سياست مردسالار درصدد منحرف‌نمودن‌ آداب‌ و رسوم، اخلاق و هنجارهاي فرهنگي‌ـ‌اجتماعي خلق‌هاي ايران جهت منافع خود است. ژرفابخشي به سياست تبعيض‌آميز و نادموکراتيک در همه‌ي عرصه‌ها اعم از عرصه‌ي سياسي،‌ اقتصادي، آموزشي،‌ اجرايي وبه چشم مي‌خورد. آموزش و تعليم از فيلتر جنسيتي گذرانده شده و عنوان درسي گرديده و به رشته‌هاي تحصيلي نيز تقسيم شده است. نظام مردسالار و واپس‌گراي ايران، جامعه را وادار به پذيرش تفکيک جنسيتي مي‌کند تا جايي که نتيجه‌ي عملکردهاي خود را در سطح جامعه مشاهد نمايد.

با چنان تعريفي به مفاهيم آزادي، برابري، دموكراسي، دين، اقتصاد، سياست و مشاركت، تحصيل و آموزش و پرورش و… ‌مي‌پردازند که گويي خبري از طردکردن و به حاشيه راندن زنان نيست. در اين باره رهبر آپو چنين مي‌گويد: «دولت‌ها با گرسنه‌گذاشتن خلق‌ها، سعي دارند آنان را به خود وابسته سازند».

دولت ايران نيز با بكارگيري سياست بخور و نمير، در صدد است تا خلق‌ها را به خود وابسته كرده و از اين طريق در راستاي مستحکم‌‌کردن پايه‌هاي قدرتي خويش گام بردارد. بايد گفت که زنان همچون پايه‌هاي اساسي جامعه هرگز از منجلاب اين سياست‌ها رهايي نيافته‌اند. اين در حالي‌ست که مشكلات اقتصادي موجود در جامعه پايه‌هاي خانواده را نيز متزلزل کرده است. اين بدان معنا نمي‌باشد که همه‌ي مسائل موجود در نهاد خانواده و جامعه‌ي امروزي ايران تنها از پيشرفت و يا عدم پيشرفت اقتصاد سرچشمه مي‌گيرند و يا جهت درک مسائل موجود از دريچه‌ي اقتصادي به همه‌ي معضلات بنگريم. ولي اقتصاد نيز يکي از اساسي‌ترين عرصه‌هاي‌ست که جامعه از طريق آن به تأمين نيازهاي مادي خود مي‌پردازد. بنابراين سعي مي‌کنيم که مسائل را تنها به سطح محدود تقليل ندهيم. مسائل اقتصادي، مسائل مهمي مي‌باشند که موجب پيشرفت و يا عدم آن مي‌گردند. افزايش آمار روزانه بر ارتش بيکاران،‌ فقر، مشکلات کارگران و دستمزد کم، از جمله مسائلي هستند که دليلي دال بر ادعاي فوق‌الذکراند.

تحت عنوان خدمت به ملت، حفظ و پاسداري داوطلبانه از ارزش‌هاي ملي، ديني و اخلاقي جامعه و كشور، احزاب، مؤسسات و سازمان‌هاي همچون خواهران زينب، زنان بسيجي وبه منظور آلترناتيو سازمان‌هاي مستقل زنان و يا جنبش‌ها و اتحاديه‌ها و تفكرات نوين و آزاد، تأسيس گرديده است. ليکن حوزه‌ي بسيج‌ را در سطح کشور وسعت بخشيده و توسط اين حوزه‌ها با سوءاستفاده از باورهاي مذهبي پتانسيل قوي زنان و جوانان را جهت منافع خود بکار مي‌بندند. با در اختيار قرار دادن امكاناتي از قبيل وام‌هاي قرض‌الحسنه، اختصاص سهميه دانشگاه وبه اعضاي بسيج و مؤسسات و سازمان‌هاي نظير آن سعي مي‌کنند تا هرچه بيشتر سرمايه‌ي جامعه را به جيب‌هاي اين دسته از گروه سرازير سازند. چنانکه سعي مي‌کنند با چنين روش‌هايي همه‌ي اقشار جامعه بويژه زنان و جوانان را به سوي اين حوزه و نهادها بکشانند.

در ميان قشر فقير كه در پي دست‌يابي به منبعي اقتصادي‌‌‌اند، سياست دولت جهت گسترش بسيج، تأثيرگذاري فراواني دارد. كمبود آگاهي و نبود سازمان‌هايي كه در قالب جامعه مدني بتوانند با استفاده از آن، از افتادن به چنين دامي رهايي يابند، زمينه مساعد را براي نهادينه ساختن سياست‌هاي نظام راحت‌تر مي‌كند. زنان در ايران فقيرترين قشر هستند که براي رهايي از مشکلات اقتصادي، رفع احتياجات و دست‌يابي به منبع ماده نسبي، رو به چنين سازمان‌هايي نموده و براي بار ديگر وابسته به نظام مي‌شوند. در نتيجه سياست‌هاي رژيم و مشکلات شديد مالي در بسياري از خانواده‌ها برخي از زنان براي گذران زندگي و رفع مشکلات اقتصادي، به فحشا و تن فروشي پناه مي‌برند. بدين ترتيب اراده خود را تسليم مي‌كنند و به شخصيتي بي‌اراده و مضر براي جامعه مبدل شده و در تضاد با جوهر حقيقي زن‌ـ مادر قرار مي‌گيرند.

نظام اقتدارگرا و مستبد برخوردي يكسان با همه زنان ندارد. بلكه براي هر منطقه با توجه به اوضاع خاص آنجا، اقشار و طبقات مختلف، مذهب و مليت‌ها سياستي خاص به‌كار مي‌برد. زنان روستايي به روال زندگي گذشته‌شان ادامه مي‌دهند. براي اين قشر از زنان بكارگيري سنت‌گرايي و قوانين ديني وبيشتر قابل اجراست. زنان و دختران در همه كارهاي زراعتي، دامداري و باغباني شركت مي‌كنند؛ همچنين به قالي‌بافي و صنايع دستي ديگر و اغلب بدون برخورداري از بيمه و با دستمزدهاي اندك مي‌پردازند. كارهاي سخت و طاقت‌فرساي اين مناطق زنان را مبتلا به بيماري‌هاي ديسك كمر، ذات‌الريه، اختلال در سيستم گوارشي و اعصاب و بيماري‌هاي ديگري كه در اثر تماس مداوم با حيوانات، گردوغبار و ساعت‌ها زير آفتاب ماندن و به‌وجود مي‌آيند، مي‌گرداند. بي‌سوادي و نبود سطح آگاهي علمي در اين مناطق بر تحكم تفكرات و تقديرگرايي و برخوردهاي سنتي و ديني مي‌افزايد. مشكلات ناشي از سياست اقتصادي دولت همچون بيكاري، تجارت قاچاق در مرزها، تجارت زن و از جمله عواملي هستند كه موجب بروز مشكلات روحي و رواني، فرار از خانه، خودكشي و غيره به‌ويژه در ميان زنان مي‌شود.

اوايل انقلاب، زنان، جوانان و كل جامعه براي رأي‌دادن به حكومتي دموكراتيك كه بتوانند اراده و هويت خود را در آن شرکت دهند، بسيج شدند اما متأسفانه با حاكميت گروه‌هاي ديني‌ـ‌افراطي، نظام مطلق مطالبات و آرزوي‌هاي آنان را دچار شکست بزرگي کرد که مي‌توان از آثار بجامانده‌اش در جاي جاي و لحظه به لحظه‌ي مردم ايران نام برد. دولت‌ با سركوب جنبش‌ها و احزاب سياسي مستقل كه با افكار گوناگون خواهان حق خود بودند مانند توده، مجاهدين خلق، احزاب كردي دموكرات و كومله در شرق کردستان و اعتراضات ديگر در جنوب و شرق ايران، جوي مملو از اختناق شديد را به‌وجود آورد و اين سكوت، زنان را به كنج خانه‌ها بازگرداند. يكي از ديگر مراحل، دوم خرداد 1376 بود. زنان و جوانان بار ديگر با اميد به اينكه رئيس‌جمهور خاتمي با نويد و قول‌هايي كه در جهت ايجاد تغييرات و رفرم در نظام، آزادي‌هاي سياسي، بيان وداده است و گام‌هايي را که در اين راستا بردارد به حمايت از وي برخاستند. زنان و جوانان، خاتمي را قبول كردند اما در طول رياست‌جمهوري وي چندان پيشرفت و تغييراتي به انجام نرسيد و تنها در حد وعده‌وعيد و شعارهاي عوامفريبانه باقي ماند. در حقيقت نظام جمهوري اسلامي ايران هرگاه كه نارضايتي جامعه به‌حد انفجار مي‌رسد با تغييرات شكلي سعي در واداشتن آنها به سکوت نموده است. در سال‌هاي اخير نيز جهت رهايي نظام از فشارهاي خارجي و انتقادات حقوق بشر به دليل عدم دموكراسي و مشاركت‌دادن زنان در عرصه‌هاي مختلف، رژيم جمهوري اسلامي با ايجاد تغييرات ظاهري، برخي زنان را در پست‌ها و مقامات اداري کشور جاي داد.

با توجه به تحقيقاتي كه از جانب علاقه‌مندان به اوضاع سياسي و اقتصادي زنان در ايران انجام شده، در بين 103 حزب و گروه سياسي‌ـ مذهبي، تنها 7 موسسه و سازمان مختص زنان بوده‌اند؛ جمعيت زنان جمهوري اسلامي (1368)، جامعه زنان انقلاب اسلامي (1371)، جامعه زينب (1370)، مجمع اسلامي بانوان (1377)، جمعيت اسلامي زنان (1377)، انجمن روزنامه‌نگاران زن ايران (1377) و جمعيت زنان انقلاب اسلامي (1377) همچنين در بين 96 گروه سياسي‌ـ مذهبي غير زنان، تنها تعداد 22 نفر زن شركت دارند كه اكثرشان هيأت تشكيل‌دهنده 7 سازمان مذكور مي‌باشند و در عرصه‌هاي ديگر نيز جاي مي‌گيرند.

به جاي مشارکت وسيع در سياست، دفاتر ويژه زنان از جمله مشاور امور زنان،‌ مشاور امور زنان در سياست جمهوري اسلامي، مشاور امور زنان در قوه قضائيه،‌ تأسيس چند دفتر مشاوره در امور زنان صورت گرفته است. در واقع99 درصد زنان از مشارکت سياسي منع هستند. به دليل وجود مفاهيمي همچون فقاهت، اجتهاد و مبهم‌بودن اصطلاح رجال، زنان هنوز هم نتوانسته‌اند از راه قانوني هم به‌ شكل فعال وارد سياست شوند. در بسياري موارد، اكثر زناني كه وارد عرصه سياست شده‌ و مقام‌هايي را كسب كرده‌اند، حتماً نسبت خويشاوندي با سردمداران حكومتي و نهاد اقتدار دارند.

چهره‌هاي هميشه ثابت سياسي و حضور كمرنگ زنان در بسياري از عرصه‌هاي اقتصادي نشان‌دهنده اين حقيقت است كه امور سياسي و اقتصادي در دست اليتي ثابت است كه دست‌نشانده خود سيستم اقتدارگراي مردسالارند. چنانكه از عملكرد فعالين سياسي زن نيز برمي‌آيد، در راه احقاق حقوق زنان و مشاركت در عرصه‌هاي سياسي و اقتصادي هنوز هم كمبود و خلأهاي بسياري وجود داشته و آنچه كه سياست مردسالار پسند نموده و حكم مي‌كند را به‌جاي مي‌آورند. همچنين نتوانسته‌اند با اراده‌اي مستقل و تفكري زن‌انديشانه از ايفاي نقش و اخذ تصميم‌گيري برخوردار باشند. سياست‌مداران، روشنفكران و نويسندگان زن و آن قشر از زنان كه به‌طور قسمي در كارهاي اداري و اقتصادي نقش دارند و نيز جامعه‌شناسان و روزنامه‌نگاران نتوانسته‌اند آنچنان كه لازم است، وضعيت زنان ايران را فارغ از مرزهاي جنسيتي، طبقاتي، ديني، مذهبي و مليتي بيان نموده و براي معضلاتشان چاره‌انديشي نمايند. كمبود آگاهي زنان در خصوص وضعيت همجنس خويش در عدم درك همديگر و وحدت‌شان تأثيرگذار مي‌باشد. مثلاً زنان جنوب ايران اطلاع چنداني از وضع زنان نواحي غربي ندارند؛ از اينكه زنان بلوچ، كورد، تركمن، عرب وچه مشكلات خاصي را دارند و يا زنان مرزنشين با چه خطراتي مواجه‌اند اطلاعي ندارند. تحقيقات و نوشته‌هاي موجود نيز نتوانسته‌اند تابلوي واقعي از آنچه كه هست را ترسيم نمايند و به‌جاي پرداختن به دلايل و ريشه‌هاي مسايل زنان كه به سيستم واپس‌گراي مذهبي مرتبط مي‌شود، تنها عوارض و آسيب‌هاي اجتماعي را ذكر نموده‌ و لذا نتوانسته‌اند راهكاري مناسب و كارا ارائه دهند.

در بسياري از مجلات و روزنامه‌ها مي‌خوانيم كه زنان جوان با مشكلات روحي و رواني بسياري مواجه‌اند و درصد چشمگيري از آنان به روانپزشك مراجعه مي‌كنند؛ اما چرا؟ در بخش حقوق، مناسبات اجتماعي و قوانين شرعي به وضع زنان و برخوردهاي واپس‌گرايي كه با آن روبرويند خواهيم پرداخت و اينكه چگونه وضعيت زنان را به بن‌بست كشانيده و حتي به‌سوي مرگ سوق مي‌دهند. اما سياست‌هاي برگرفته از نظام ديني و مردسالار و همچنين معضلات اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي زنان را چگونه متأثر مي‌سازد؟ در اين‌باره نويسندگان انتقادات صريح و چاره‌سازي را مطرح نساخته‌اند. مشكلات زنان و جوانان به مسايل مربوط به عشق و ازدواج خلاصه نمي‌شود. چرا نظام مي‌بايد اين‌همه به جامعه و زنان با ديده ابزار جنسي بنگرد تا جايي كه پيچيده‌ترين مشكلات و مسايل براي جنس زن به‌وجود آيد؟

نظام مردسالار از هر راهي سعي بر وابسته‌كردن زنان به خود دارد. پايه‌ها و بافت نظام چنان است كه اهدافش را از طريق واجب و شرعي‌بودن قوانين اسلامي پياده‌ نموده و عملاً آنچه كه خواستار آن است را روزانه به انجام مي‌رساند و از نظر ذهنيتي چنان ريشه دوانيده كه در جامعه و به‌ويژه در ميان زنان در حال اجراي آن مي‌باشد.

زنان مهمترين قشر تشكيل‌دهنده‌ي پتانسيل مخالفت در برابر نظام مردسالار و اقتدارگرا هستند. با خودسازماندهي مي‌توانند در روند مسير سياست و پيشرفت‌هاي اقتصادي،‌ فرهنگي و اجتماعي تغيير و تحولاتي بنيادين پديد آورند. نظام براي جلوگيري از چنين رويداد و انقلابي سعي در بستن راه‌هايي دارد كه زنان با گذار از آنها مي‌توانند محدوديت‌هاي موجود را از بين ببرند. به‌عنوان مثال عرصه‌هاي فرهنگي،‌ هنري و علمي كه زنان ايراني امكان بروز استعدادهاي خود را در آنها دارند، محدود ساخته و از پيشرفت‌شان ممانمعت به‌عمل مي‌آورد، به‌گونه‌اي كه امروزه زن ايراني ديگر نمي‌تواند حتي ترانه بردگي‌اش را در ميان همجنسانش نيز بسرايد.

به سبب فشارهاي موجود و نبود امکاناتي که زنان از بعد فردي و اجتماعي احتياجات خود را برطرف کنند، بيماري‌ها و تاثيرات منفي بسيار دهشت‌آوري که در تاريخ انسانيت بعنوان معضلات انساني مهمي مورد بحث هستند، همچون گوشه‌نشيني، احساس تنهايي، قدرگرايي، نهيليسم، خشونت و انتقام‌گيري و عدم مسلط‌بودن بر خود که از نتايج اين سياست‌ها هستند در خصوصيات و ساختار شخصيتي زنان و جوانان ايران بوجود مي‌آيند. همچنين نبودسطح اجتماعي و موانعي که از راه به کار بردن قوانين ديني و سياست‌هاي انکارگرايانه، اراده و شخصيت مستقل زنان را به سوي چاه‌هاي عميق و مبهم جنسيت سوق مي‌دهد، هم جنس‌گرايي، خودارضايي، برقراري ارتباطات بيش از حد ناسالم بيماريهاي ايدز را منجر مي‌شود و دولت تمامي فعاليت‌هاي چاره‌سازي را تحت‌فشار قرار مي‌دهد. به جاي اينکه به عنوان راه حل، آگاهي جامعه را ارتقا دهد و امکانات اقتصاديسياسي واگذار کند و از فشارهاي جامعه بکاهد با شيوه‌اي از قبيل زنداني کردن، شکنجه، جزا و جريمه، سنگ باران‌کردن و اعدام جواب مي‌دهد.

مسئله استقلال اقتصادي زنان،‌ مورد مهمي در امر سازماندهي و استقلال اراده زن است تا بتواند از بند و وابستگي اقتصادي كه زن را همچون برده‌اي وابسته به مرد كرده رهايي يافته و بتواند خود، زندگي و مخارج خويش را تأمين نموده، از دسترنج خود استفاده برد و بدون سركوب‌ و فشارهاي مردان، زندگي‌اي به‌دور از دغدغه‌هاي اقتصادي بيافريند؛ همچنين با واردشدن در عرصه‌هاي كاري خارج از خانه، بر آگاهي و وسعت نگرش خود بيافزايد، ديگر از احساس اينكه ضعيفه است به‌درآيد و از اينكه زنان نيمي از جامعه هستند، معتقد باشد. البته كه چنين چيزي براي نظام مردسالاري و مردان سنتي همچون خطري‌ است كه حوزه‌ حاكميتشان را تنگ كرده و از اقتدار مي‌كاهد. در حقيقت ضربه‌اي به سياست‌هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي نظام مردسالار خواهد بود.