رامتین صبا
مذاکرات دوجانبه میان ایران و آمریکا در راستای حاصلشدن یک سازش سیاسی، ادامه دارد و گمانهزنیها در خصوص آینده این مذاکرات و روابط دو کشور، بسیار متناقض است. پیشبینیها در مورد پیامدهای کوتاهمدت و درازمدت سازش دو کشور، چنان در تعارض و تضاد هستند که هرگونه اطلاعرسانی صحیح را مختل مینماید. برای بررسی یک آینده شفافتر و واقعگرایانهتر در ارتباط با نوع روابط آمریکا و ایران، نیاز به عطف به ماسبق در زمینه موضوعات و رخدادهای تاریخی و نیز مداقه در خصوص نقطهای است که هر دو طرف اکنون به آن رسیدهاند. در این مقاله به محوریت موضوعی میپردازیم که هدف بنیادین آمریکا است. هدف نهایی واشنگتن برای کنترل بر ایران چیست؟
شکی نیست که ترامپ با ارایه یک خطمشی تحت عنوان ترامپیسم در زمینههای سیاسی، اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک، یک وجه ویژه به خود بخشیده است. رفتار شدیدا پراگماتیستی و منفعتپرستانهاش که خصلت رفتاری یک تاجر میباشد، او را به شخصیتی غیرقابلپیشبینی مبدل نموده است. اما این خصلت بدان معنا نیست که او در همه زمینهها برنامههای مورد علاقه شخص خود را اجرایی میکند. او مجری برنامه، استراتژی و تاکتیک نظام حاکم آمریکاست. دولت و حکومت یک سیستم کلی را تشکیل میدهند که یک رئیسجمهور نیز باید به همه برنامههای آن پایبند باشد. لذا ترامپ نیز بدون توجه به برنامه نظام حاکم، نمیتواند عمل کند. اما در قبال ایران، برنامه آمریکا را اجرایی میکند نه صرفا ترامپ را. اگرچه او شیوهها و روشهای شخصی خود را نیز با کمک پیرامونیانش تا حدی اعمال میکند، اما درکل نمیتواند از حیطه برنامه، استراتژی و تاکتیک نظام کشور مطبوعش عدول نماید.
در کلیت مسئله، و بصورت بنیادین، آمریکا و ترامپ در مواجه با ایران به دنبال چه هستند؟ پس از ۴۷ سال خصومت، لازم است آمریکا چه راهکاری را درپیش گیرد تا بتواند ایران را بصورت ریشهای تغییر دهد و آن کشور را از حالت یک طرف متخاصم به یک شریک استراتژیک و دستاویز خود مبدل نماید؟ یک توافق و یا سازش موقت و یک راهکار برای کنترل کوتاهمدت و موقت ایران، دیگر راهکاری نیست که برای آمریکا جوابگو باشد، زیرا نظم جهانی در حال پوستاندازی و تغییر است. در کوران این تغییر، آمریکا نمیتواند مجددا رفتارهای موقتی و کوتاهمدت در قبال ایران را تکرار کند و این امر به بقای همان ایران سابق کمک نماید. در نتیجه لازم است اینبار برای همیشه کار ایران را یکسره کند و پرونده او را مختومه نماید.
عاقلانهترین راهکاری که در کوران شکلگیری نظم نوین جهانی و نیز در حالی که آمریکا با زنجیرهای از بحرانهای سیاسی، نظامی، اقتصادی، تجاری در چارچوب نظام سرمایهداری خاص خود، روبرو است، سازش میباشد. گزینه نخست، سازش است بعد جنگ. آنچه آمریکا بهمثابه متد انتخاب نموده، «یا سازش به نفع آمریکا، یا جنگ» است. در هر دو حالت، مشخص است که ایران دچار شکست مفتضحانه خواهد شد. هر دو اما تمایل دارند ابتدا راهکار مذاکره و سازش را امتحان کنند. با اینحال چه سازش به نفع آمریکا و چه جنگ رخ دهد، لازم است آمریکا موفق به کنترل ایران شود. قطعیقین هرگونه جنگی ولو ایران این حیث نظامی بسیار ضعیفتر از آمریکا باشد، چنان بحرانی منطقهای و جهانی را شکل خواهد داد که ممکن است به افول هژمونی جهانی آمریکا بیانجامد. گذشته از اینها، یک جنگ جهانی شدیدتر، در خاورمیانه، بسیار وخامتبار خواهد بود، زیرا خاورمیانه مرکز حاکمیت استثماری قدرت هژمونیک آمریکا است. پس خارجشدن آن از کنترل آمریکا در پی یک جنگ شدید، به صلاح هژمونی آن کشور نیست. در نتیجه به تداوم جنگهای پراکنده و کنترلشده در کشورهای مختلف خاورمیانه بسنده میکنند. این را بعنوان خصلت جنگ جهانی سوم برگزیدهاند. به همین دلیل در پیرامون ایران، در بسیاری کشورهای منطقه جنگهای کنترلشده به راه انداختهاند تا بازوهای ایران را قطع نمایند و تهران را برای تندادن به سازش، مستعد سازند. امروز به نقطهای رسیدهاند که تقریبا این امر را ممکن ساختهاند. میخواهند با اعمال قدرت و برخورد با تهران از موضع قدرت، آن کشور را در چارچوب کشورهای واقع در خط جهانی ریملند، تحت کنترل کامل خود درآورند. این مهم را با تغییر رفتار ایران انجام خواهند داد. در چنین موقعیتی، ایران به کشوری خارج از لیست متحدان چین و روسیه مبدل خواهد شد. چنین ایرانی کاملا به نفع آمریکا عمل خواهد کرد.
تاکنون برنامههای جنگافروزانه ایران، برنامه اتمی دهها ساله او و همچنین سیاست خارجی دولتهای پی درپی اصلاحطلب و اصولگرایش، کاملا به سیاستهای آمریکا در منطقه بصورت غیرمستقیم خدمت کرده است. ایران همیشه کاری کرده که پای ایران در همه نقاط خاورمیانه باز شود. عواقب این رفتار را هم امروز در تضعیف ایران به عینه میبینیم.
در چنین برههای که ایران دچار وضعیتی وخیم از حیث سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی شده، هدف بنیادین آمریکا، «تلاش برای تغییر رفتار ایران از طریق کنترل بر اجرای برنامهها و استراتژیهای تهران از طریق رسیدن به یک سازش پایهای است». لذا ایران مجبور خواهد شد مکررا بواسطه تضعیف قدرت تقابلی، مدام به کشورهای هژمونی خصوصا آمریکا امتیاز بدهد و این روند، زوال تدریحی محسوب میشود. حتی اگر این سازش برای مدتزمانی مثلا دو دههای باشد، بازهم برای رسیدن آمریکا به اهدافش در مواجه با ایران، کفایت میکند. اگر آمریکا با تغییر رفتار ایران از طریق تحمیل این سازش، به مقاصدش برسد، دیگر خواهد توانست جهتدهی «برنامهها و استراتژی ایران» را در دست گیرد. دهههاست برای کشاندن ایران به درون چنین گردابی تقلا میکنند. تمامی ابربحرانهای داخلی ایران در زمینههای فروپاشی اجتماعی، از کفرفتن مشروعیت سیاسی و ایدئولوژیک، نابودی محیطزیست، رسیدن اقتصاد به مرز فروپاشی، و دهها ابربحران دیگر، به حاکمیت بیشتر آمریکا کمک میکنند. تنها راه برونرفت حاکمیت جمهوری ولایی در ۴۷ سال گذشته، پذیرش دمکراسی و آزادی ملیتها بعنوان کلید حل همه مسایل بود. یک ایران دمکراتیک تنها راه رهایی از چنگال جنگ و سازش آمریکایی است. تهران اما چنان از پذیرش حقوق طبیعی ملیتهای کُرد، ترک، عرب، بلوچ و … میهراسد که بجای باور به ملیتها به باور به آمریکا و سازش با او تن در داده است. این راه خطرناک را به قیمت بقای خود برای چندصباحی دیگر انجام میدهد. مشخص است که چنین رویکردی صرفا سرگردانی و سردرگمی و ناکارآمدی و نادانی است. سازش با آمریکا نه تنها او را به سرسپرده و وابسته همیشگی آمریکا مبدل میکند که مدام استثمار خواهد شد، بلکه مقوله نارضایتیهای جامعه را برطرف نخواهد کرد. تمامی ابربحرانهای ایران با سازش با آمریکا، حل نخواهند شد. برای برخی از این ابربحرانها دهها سال کار و فعالیت لازم است آن هم به شرطی که عملکردهای سیاسیاش مبتنی بر خصومتورزی سابق و جنگ مداوم با جامعه و مردم نباشد. بنابراین تن دادن به ذلتی بدتر از ذلتهای پیشین به معنای فرورفتن بیشتر در باطلاق است. این راهکار، استراتژیک نیست، سرگردانی و سردرگمی و تصمیمگیری و تسلیمشدن در عین ناچاری در سیاست خارجی و عملکرد داخلی است.
بنابراین قرار نیست آمریکا با یک سازش سیاسی، به اسطوره نجاتبخش حاکمیت و مردم ایران مبدل شود. او صرفا به منافع هژمونیک خود در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی و تجاری میاندیشد. ترامپ نیز به پهلوان و قهرمان اسطورهای در این سیر، مبدل نخواهد شد. قرار نیست ایران از مشکلات و مسایل خود در سایه آمریکا نجات یابد. این تنها یک زدوبند و ساختو پاخت برای سازش با خارج و سرکوب مردم در داخل است. غیر از این نمیتوان آیندهای دیگر برای چنین ایرانی و حاکمیت آن متصور شد.
اگر آمریکا از طریق این مذاکرات که بیشتر وجهه تحمیلی دارد، به سازش برسد و پس از دهها سال کنترل «برنامه و استراتژی و تاکتیک» ایران را بدست گیرد، دیگر چه چیزی از ایران و حتی نظام جمهوری ولایی باقی میماند. پس به یک کشور کمپرادور برای نظام امپریالیستی آمریکا مبدل خواهد شد. به ابزاری مبدل خواهد شد که منابع روزمینی و زیرزمینی بسیار غنی دارد، از یک بازار گسترده چند دهمیلیونی برخوردار است و با استفاده از آن، مواجه با چین و روسیه برای آمریکا آسانتر خواهد شد. اینگونه، آمریکا انتقام تاریخی خود را با کینه و نفرت از حاکمیت جمهوری ولایی خواهد گرفت و دود این خصومت به چشم مردم و جامعه بیگناه خواهد رفت. چراکه در این سیر، بر سر مردم و معیشت آنها به راحتی معامله میشود. مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا، مذاکرهای از سوی مردمان و ملیتهای ایران نیست، مذاکره میان دو سیستم حاکم و دو دولت است. هیچ ارتباطی با جامعه تحت ستم ندارد. حتی در مورد حقوق مردم و جامعه یک کلمه بحث نمیشود. این، خصلت نظام سرمایهدارانه و دولت - ملت در معاصر است.
چه سازش و چه جنگ، هیچ نفعی برای جامعه و ملیتها دربرندارد مگر اینکه از طریق دمکراتیزهکردن ایران بتوان بطور بنیادین این مخاطرات را برطرف نمود که البته خیزبرداشتن خامنهای و رژیم او برای سازش، به معنای بیتوجهی به حقوق مردم است. تاکنون ایران به دلیل خصلت سرمایهدارانهاش، دنبالهرو غیرمستقیم نظام هژمونیک جهانی بود، اما اگر با یک سازش به دنبالهرو مستقیم آمریکا و متحدانش مبدل شود، دیگر مسلما باید پذیرفت که معامله بر سر ایران و خاورمیانه صورت گرفته و خطر جنگ و یا چپاول این منطقه، برای دهها سال دیگر در یک نظم نوین، ادامه خواهد یافت.
بنا به دلایل فوق، تغییر رفتار ایران از طریق سازش ممکن خواهد شد و درنهایت هم به کنترل آمریکا بر امر «برنامه، استراتژی و تاکتیک» تحقق خواهد یافت. پس هیچ بحرانی حل نخواهد شد و صرفا کمی تعدیل انجام خواهد شد. قطعیقین تغییر رفتار برای رژیم ایران به تدریج به تغییر رژیم در سایه کنترلهای بیشتر آمریکا رخ خواهد داد. پیشبینی چنین آیندهای برای حاکمیت ایران سخت نیست. هکذا، یک سازش یعنی معامله بر سر حقوق جامعه و مردم ایران، پس قرار نیست که نارضایتیهای مردمی هم پایان یابد، زیرا بحرانها پایان نخواهند یافت. راهبرد آمریکا، از زمان سازش، نفوذ در داخل ایران و پوساندن آن در درون خواهد بود. فلذا مقوله «تغییر رفتار رژیم از طریق یک سازش» با امر «دمکراتیزاسیون» فرسنگها فاصله دارد و شدیدا در تباین هستند. با این اوصاف، ایران متغییر آینده، ایرانی مردمی و به نفع جامعه نخواهد بود. زیرا صرفا ساختوپاخت کشورها و دول از بالا است.