گلان فهیم، رئیس مشترک کودار
ماهیت و سطح دموکراتیزاسیون هر جامعه، به درک و نحوهی برخورد با مسالهی آزادی زنان بستگی دارد. همزمان با مطرح کردن مسالهی دموکراسی اجتماعی«سوسیال دموکراسی»، باید گفت در صورت عدم توجه به مسائل تاریخی و اجتماعی زنان، مشکلات دیگر حل نخواهد شد، زیرا که مسائل مربوط به زنان، در ارتباط تنگاتنگ با مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و زیست محیطی قرار دارد. محققان و جامعه شناسان از یک سو، آن طور که انتظار میرود، به مسئلهی برقراری دموکراسی جامعه، بر مبنای آزادی زنان نپرداخته و درک عمیقی از این موضوع ندارند، بطوریکه وقایع، معضلات و مشکلات پیرامون زنان را بسیار عادی جلوه داده و آن را ضرورتی طبیعی میخوانند، از دیگر سو نیز، از همین طریق این دیدگاه بر میتولوژی، دین و فلسفه نیز تاثیر گذار بوده و درصددند تا این نظریات را به اقشار و آحاد جامعه بقبولانند. اما مساله زمانی حادتر میشود که عدهای بالاجبار و عدهای نیز بطور طبیعی، این پارادایم و ایدئولوژی را فرا میگیرند، در حالیکه همین جهانبینی جامعه را در گرداب فرودستی و مستعمرگی، گرفتار ساخته است. مورخین نظام مردسالاری، از زنان بعنوان نسل، قشر و ملتی که باید نادیده گرفته شوند و حقوقشان پایمال گردد، یاد میکنند و علیه آنان سرکوبهای سیستماتیک صورت میدهند، البته که درک این حقیقت از اهمیت خاصی برخوردار است. افراد و سازمانهای انقلابی، علیرغم همهی تلاشها، مبارزات و دستاوردهایشان، به دلیل عدم شناخت و درک صحیح از مسئلهی رهایی و آزادی و در عین حال ماهیت و دلایل این تهاجمات، متاسفانه به بخشی از خود نظام تبدیل شدهاند.
اگر تغییرات بنیادین در ذهنیت ایجاد نشود، رهیافت نیز ارائه نمیشود. با یک مثال، منظورم را بهتر میرسانم. مریضی که به دکتر مراجعه میکند، در صورت عدم شناخت منشا بیماریاش، در صورت مداوا نیز، به بهبودی دست پیدا نمیکند، حال اگر بیماریاش کشنده باشد، به مرگ او میانجامد. مبارزه علیه سیستم نیز، همین را بیان میکند.
اما سوال اینجاست، پس نقش زنان در تاریخ چه بوده و چرا نامی از آنان برده نشده است؟ سیستم کنونی، تاریخ حاکمان را به نگارش در آورده است و تاریخ ما قبلتر را رد و انکار مینمایند. علیرغم اینکه ۹۸ درصد تاریخ گذشته، تاریخ به دور از اقتدار و ۲ درصد تاریخ به دوران اقتدار اختصاص دارد، اما مورخین نظام، دوران قبل از تمدن را دوران جهالت، نادانی و بربریت میخوانند. با این اوصاف، چه انتظاری دارید کسی که تاریخ مکتوب را مطالعه کرده باشد، به تحقیق دربارهی ۹۸ درصد تاریخ بدور از اقتدار بپردازد و طبق آن زندگی کند. پس گام اول، تلاش جهت اصلاح و تغییر این دیدگاه و ذهنیت است. حتی ضرورتی برای جامعهی بشری است، زیرا در نتیجهی چنین دیدگاه اشتباهی، جامعه به قهقهرا کشیده میشود. گفتیم که تاریخ از سوی حاکمان به نگارش درآمده است، اما منظور از حاکم کیست؟ آنکه تاریخ دولتها، اقتدارگرایان و نظام مردسالاری را به نگارش در میآورد. مسلم است که با وجود حاکمیتی ظالم، تاریخ و حقیقت زنان، نوشته نخواهد شد. اگر به موردهای جزیی نیز برمیخوریم، مطابق و هم راستا با افکار و دیدگاههای نظام مردسالاری میباشد. زیستن بدون تکیه بر تاریخ صحیح، ممکن نیست و از آنجا که تاریخ واقعی نوشته نشده است، فرد از حقیقتش دور گشته و به شیوهای نادرست زندگی کرده است. پارادایم جنبش آپویی ـ اکولوژی، دموکراسی و مبارزات آزادیخواهی زنان، نقش مهمی در تصحیح و بازنویسی تاریخ داشته است. همین نیز به آشکارشدن حقیقت انجامید.
برای توسعهی دموکراسی و ایجاد صلح و آزادی، نگارش حقیقت، امری لازم و ضروری است. اگرچه در طول تاریخ، نظام اجتماعی تحت رهبری زنان شکل گرفته است، اما امروزه در اثر مداخله بر ارادهی زنان، بردگی عمیق را شاهد هستیم. گسست جامعه از حقیقت خویش، در پی گسست از حقیقت زنان اتفاق افتاد و این دقیقا یعنی انحراف ذهنیتی! نمیتوان انکار کرد، که انسانها، ضعیفترین موجودات زنده هستند، پس به اجتماعی شدن نیاز دارند. در همهی حیوانات، پس از بدنیا آمدن، می توانند شکار کنند و به تنهایی بزیند، اما در مورد انسانها اینگونه نیست، فرزند تا چندین سال به خانواده نیاز دارد. از همین رو میتوان گفت که تفاوت انسانها با حیوانات در اجتماعی بودن و استفاده از هوش است. با توجه به دادههای تاریخی مشخص میگردد، که زنان در جامعهی بشری نقشی پیشرو داشتهاند. جامعه حول محور زنان، گردهم آمده، اما بر چه مبنا و اصولی؟ با تکیه بر آثار باستانی، برخی اسناد مکتوب، ادبیات شفاهی و میتولوژی، مشخص است که جامعه دارای اصول دموکراتیک، برابر و آزاد بوده است. افراد جامعه بطور یکسان مشغول به کار هستند. افراد بیکار، مورد تایید جامعه نیستند. نه ظلم و اقتدار در چنین جامعهای معنایی ندارد. حیات با به اشتراک گذاری است که زیباتر و معنامندتر میشود و همگی مکمل یکدیگر هستند. « یکی برای همه، همه برای یکی» فلسفهی حیات است. تعاریف ارائه شده از واژەی زن و طبیعت، بسیار در هم تنیده با همدیگر است، زیرا هر دو برای جامعه مفید و موثر هستند و همین نیز موجب قداست هر چه بیشتر آنان میشود. بهمین دلیل است که اغلب به طبیعت، مادر طبیعت میگویند. هر واژه، زاییدهی ذهنیت است و یا میتوان گفت، خودِ واژە، فهم ایجاد میکند. معیار اخلاقی بسیار ملموس، بارز و تعیین کننده است و مشارکت برمبنای پایبندی به معیارهای اخلاقی است. افراد فاقد معیارهای اخلاقی، از جامعه طرد میشوند و فرد بریده شده از اجتماع نیز تاب و توان مقاومت ندارد و محکوم به مرگ است. از سوی دیگر، تخریب محیط زیست و آسیب رساندن به آن، قابل قبول نیست، در عین حال آنان معتقدند در صورت آسیب رسانی به طبیعت، خود متوجه ضرر میشوند، بهمین دلیل از طبیعت محافظت میکنند و تنها برحسب نیازش از طبیعت بهره میبرند.
موضوع مهم دیگر این است که در چنین اجتماعاتی، حق یک شخص به رسمیت شناخته شده، اما فردیت وجود ندارد. هرچه وجود دارد، متعلق به همگان است، نه شخص ویژهای! همزمان که تفاوتمندیها و تنوعات تعریف شدهاند، اما وحدتِ میان آنان نیز بر زیبایی حیات میافزاید! واژەهایی همچون فنا نمودن، تخریب و نابودی، در چنین جامعهای تعریف نشدهاند، زیرا که حیات آنان سرشار از احساس مسئولیت در قبال یکدیگر، همکاری، همیاری و رنج است. هرکس به اندازهی توان و نیرویش در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکند. در هم تنیدگی روابط حیوانات، نبات و … درطبیعت موجب شده تا انسانها کیهان و طبیعت را همچون معجزه، نعمت، زیبایی، غنا و فرصتی برای تداوم خویش بپندارد. این معیارهاست که موجب معنامندی حیات گشته است.
اخلاق، معیار اصلی جامعه است، آنجا که اخلاق وجود داشته باشد، جایی برای اقتدار نمیماند. برابری، آزادی، عدالت، تقسیم نمودن،کمک، احترام متقابل، سخاوتمندی و دفاع از جامعه، معیارهای اخلاقی هستند. جامعهی اخلاقی-سیاسی، قادر به مدیریت خویش است، زیرا دارای نیروی اندیشیدن است. هریک از اعضای این اجتماعات، برای اینکه مشکلی در جامعه ایجاد نشود، به بهترین نحو کار میکرد و همین احساس مسئولیت و رنج و فداکاری، موجب برقراری دموکراسی میشد. پس میتوان گفت پایه و اساس دموکراسی، تلاش نمودن و کار کردن است، چون هر یک از این افراد، مشارکت مینمایند. فعالیتهای فکری و جسمی، در کنار یکدیگر و در میان همهی اجتماعات صورت میگیرد. اما امروزه چه اتفاقی افتاده است؟ نظام کنونی، ذهن و جسم را از هم متلاشی ساخته است، همین موجب شده که ذهنها درگیرو مشوش گردند و جسم ها نیز بیمار! در جامعهی دموکراتیک ، زنان بدلیل پیشاهنگیشان، بعنوان رهبر به حساب میآیند. همه خواهان رهبری زنان هستند و این مدیریت به اجبار صورت نمیپذیرد. جایگاه و پیشاهنگی و نیروی سازماندهی زنان، بر حدت و شدت این امر میافزاید. آنان قادر به سازماندهی محیط اطرافشان بودند و همهی فعالیتهایشان بر مبنای سازماندهی اجتماعات اطرافشان است. در چنین مکانی زنان هم خود صاحب اراده بوده و هم برای ارادهی اطرافیان، ارزش قائلند. رفتار و عملکرد زنان بسیار آموزنده بوده است. این چند سطر خلاصهای از نقش و پیشاهنگی زنان بوده و پایهها و ابعاد جامعهی دموکراتیک، اکولوژی و آزادیخواهی زنان است. چرا؟ زن نیروی حفاظت از محل زندگی و جامعهاش، نیروی مبارزه و مقابله با مشکلات و مسائل است. بدینگونه زندگی را زیباتر از هر زمان دیگری مینماید، زیرا که نگاه به زندگی نیز برمبنای زیبایی شناسی است. عملکرد او معنامند و زیباست و همین ویژگی او را به کانون توجه، مبدل ساخته است. رهبر آپو بر ارادهی مستقل زنان و اندیشهی زیبای زنان تاکید فراوان دارد و میگویند لازم است همین اراده و توان اندیشه آنقدر زیبا باشد که همه آرزوی زیستن با او را داشته باشند. یعنی زنان با روح، فکر و اندیشهای زیبایشان، زندگی را زیبا و معنامند مینمایند. سبک زندگی بدور از اقتدار این است که نوشته نشده است! ایدئولوژی رهایی زن، با تکیه بر معیارهای زیبا و پرمعنا و مفهوم دوران ما قبل از اقتدار و مبنا قرار دادن آزادی زنان، سعی در آزاد نمودن جامعه دارد. تا به اینجا از زندگی معنامند و آزاد سخن گفتیم، اما ممکن است این سوال پیش بیاد، علی رغم چنین وضعیتی، چطور وضعیت جامعه بد و بدتر شد و چرا جامعه از چنین سبک زندگی، دور شدند و فاصله گرفتند؟ آرام آرام با افزایش جمعیت، مشکلات مختلفی پیش میآید که باید حل شود. اما آن گروه که از جامعه بریده بود، این بار سعی میکند جامعه را مدیریت کند و تحت کنترل در آورد، مرد کهنسال، با تجربه و مکار ، از جمله کسانی هستند که از سیستم ایجاد گشته توسط زنان ناراضی هستند و در صددند تا حضور و تاثیر زنان در جامعه را کمرنگ جلوه دهند. از همینرو تمام تلاش خود را در این راستا بکار میبرند، علاوه بر این نیز برآنند تا با حاکمیت بر زن، جامعه را تحت کنترل خود قرار دهند و بدین ترتیب جامعه را مدیریت نمایند. برای انجام این کار نیز، به نیروی فکر و اندیشه نیاز میباشد. بعبارتی هژمونی ایدئولوژی ضروری است. از همینرو تجربه را به سان سرمایهای دست نیافتنی، نشان میدهند که نباید با جامعه به اشتراک گذاشته شود. اما از سوی دیگر، جوانان را آموزش میدهند و ذهنشان را به بیراهه میبرند. هرچند که شیوه و سبک زیستن در جامعهی اخلاقی –سیاسی بسیار مقبول بوده، اما آنان ـ شامان ـ با تغییر ذهنیت جامعه، میخواهند جامعه را از نو بازسازی کنند، پس به یک ایدئولوژی جدید و قوی نیاز دارند که بتواند جامعه را متقاعد نماید، با آغاز تمدن، نوک پیکان نیروهای اقتدارگرا زنان را نشانه میرود و حملات بصورت سیستماتیک صورت میگیرد و روند حاکمیت بر زنان، جامعه و طبیعت آغاز میشود. کار بر روی اعتقادات و مقدسات جامعه، اولین گامی است که اقتدارگرایان در این راستا، بر میدارند. حاکمیت ایران، نمونهی فعلی و ماحصل چنین وضعیتی است. با گسترش اقتدار، طبقه نیز ایجاد میگردد.خلقها در طبقهی پایین جامعه قرار میگیرند. نمایندگان خدا، ادارهی جامعه را در اختیار میگیرند. این دیگر جامعه نیست که خودش را اداره میکند، بلکه از سوی قشر طبقهی فرادست، اداره میشود. زنان دیگر در جامعه پیشاهنگ نیستند و نقششان عوض میشود. کارگران در حال خدمت به مافوقشان هستند و حق اعتراضی ندارند. طبیعت طبق تمایلات انسانی و در خدمت به انسان غصب و تخریب میشود. مراکز مقدس، محل تجمع، آموزش و شکل گیری ذهنیت هستند. طبقهی زیرین جامعه از جمله زنان، جوانان و کارگران در مراکز مقدس آموزش میبینند. اما هدف از این آموزشها چیست؟ بردگی سیستماتیک زنان و ابژه گشتنشان، در عین حال در راستای خدمت بهتر و بیشتر به نظام حاکم، رقابت فراوانی بین کارگران بوجود میآید. از همین طریق، طبقهی مرفه و ثروتمند بر طبقهی فقیر جامعه، حکمرانی میکند. طبقهی مرفه، به آن گروه از جامعه گفته میشود که به نظام خدمت مینماید. در نتیجهی چنین عملکردهایی، چالشها روز به روز بیشتر و بیشتر و مشکلات عمیق و عمیقتر میگردد و جامعه در وضعیتی بحرانی قرار میگیرد. وضعیت بحدی حاد شده که علی رغم اینکه اقتدارگرایان بانیِ چنین وضعیتی شدهاند اما برای حل مسائل و مشکلات، حاکمان و مسئولین جامعه را نیازمند خود ساخته و نیاز جامعه به حاکمان، الزامی میشود. تا اکنون نیز این شیوهی سیاست، از سوی دولتمردان در حال اجراست. رهبر آپو، می گوید «هر چه قدرت بیشتر، مشکلات نیز بهمان اندازه افزایش مییابد.» و بهمان اندازه دموکراسی نیز ضعیفتر میشود. مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه میشویم، ساختهی دست انسانهاست. معضلات مورد بحث ما نیز، اجتماعی هستند پس با خوانشی صحیح از این وضعیت، میتوان گفت مرد حاکم و اقتدارگرا، خالق چنین وضعیتیست و مشکلات ِ افزایش جمعیت، نبود نیروهای دفاعی جامعه، مسائل فرهنگی، اخلاقی، آموزشی برخاسته از چنین وضعیتی است. پس باید چارهای اندیشید، راه حل و چاره نیز، با تغییر ذهنیت قابل حل است. رفتارهای خوب و بد نیز ماحصل ذهنیت است. مسائلی که درک نشده و یا ضعیف درک میشود، از این ذهنیت نشات میگیرد. اگر ذهنیت تغییر یابد، عملکرد نیز تغییر مییابد. اینجاست که تعاریف عوض میشوند.
در طول تاریخ، مبارزات زنان بسیاری در برابر ذهنیت مردسالار و نظام صورت گرفته است، زنان بسیاری سمبل مبارزه بودهاند، هر یک از آنان خواهان تغییر و بهبودی وضعیت بودهاند و هزینههای بسیاری را متحمل شدهاند. پس نمیتوان این مبارزات را نادیده گرفت، اما سازماندهی زنان صورت نگرفته است و این مبارزات اغلب فردی و کوتاه مدت بوده است. در سازماندهی جامعه، تلاش برای دستیابی به جوهره و ماهیت اجتماعی ضروری است.
در طول تاریخ تا کنون، دو خط فکری به موازات یکدیگر، اما در تقابل و تضاد با همدیگر جریان داشته است.
1ـ ذهنیت دموکراتیک و آزادی خواه.
2ـ ذهنیت اقتدارگرا.
توان و نیروی انسانها در اندیشه و ذهنیت شان نهفته است. دستاوردهای اجتماعی ماحصل نیروی ذهنی است که عملکردهایی را در پی دارد. نیروهای اقتدارگر نیز بر این موضوع بخوبی واقفند، پس در ابتدا تلاش مینمایند تا ذهنها را فتح نمایند. به انحراف کشاندن و به بیراهه سوق دادن جامعه، با فتح اذهان آغاز گشت و همچنان ادامه دارد. نیروهای سرمایهداری از طریق انباشت آگاهی نیرومند گشته، پس باید خاطر نشان کرد که نیروی اساسی، تسلیحات نه، بلکه ذهنیت است. بهمین خاطر است سیستم سرمایهداری، با جمعآوری و انباشت اطلاعات درصدد است که جامعه را اداره نماید و تحت کنترل خویش درآورد و تمام بشریت را مطابق میل خود شکل دهد. دانش پوزیتویستی به فرصتی برای تقویت رابطه فرادستان و فرودستان مبدل میشود. حقایق تحریف گشته را همچون دروغی محض به جامعه تحویل میدهند و در نتیجه جامعه را به اصطلاح هدایت مینماید تا مخالفتی صورت نگیرد و مبارزات را سرکوب نمایند. با این وضعیت باید پرسید، روحیه جمعی، چگونه تقویت یابد؟ در جامعهی دموکراتیک که زنان پیشاهنگ جامعه هستند، و تجارب بسیاری کسب نمودهاند، آنان دانش خود را با دیگر اعضای جامعه به اشتراک گذاشته و همین نیز موجب پیشرفتهای بسیاری در جامعه میشود. علم زندگی، چگونه زیستن را نشان میدهد.
بنابر گفتهی رهبر آپو، زن زندگی است، اما با زنِ فعلی نیز زندگی ممکن نیست. چرا؟ چون حملات سیستماتیکِ پارادایمیک وضعیت آنان را بحرانی ساخته است. سپس روشهای گوناگون اعمال خشونت برای مشروعیت بخشی به ذهنیت زنستیز و مردسالار بکار گرفته میشود. در چنین ساختاری، مطابق ذهنیت مردسالاری گام برداشته میشود. اما باید به این موضوع اشاره نمود، به همان اندازه که این ذهنیت زنان را مورد هدف قرار داده، به جامعه و مردان نیز ضرر رسانده است. با تحمیل و ترویج بردهداری به زنان سلسله مراتبی در جامعه برقرار گردید که راه بر بردهداری در بین آحاد مختلف جامعه گشود با این تفاوت که مستعمرگی زنان با انقیاد طبقاتی و ملی فرق دارد. تفاوت چیست؟ اینکه بردهداری موجود علیه زنان، با از طریق گفتههای دروغین و داستانهای ساختگی، توجیه میشود. حتی تفاوت بیولوژیکی زنان نقص و گناه شمرده میشود و بعنوان دلیلی برای بردهداری زنان استفاده میشود. فعالیتهای زنان بسیار کوچک و ناچیز شمرده میشود، زیرا فعالیتی به اصطلاح” زنانه” است. او در واقع کارگری بیدستمزد است که روزانه حقوقش پایمال میشود. از سوی دیگر، حضور زنان در جامعه شرم نشان داده میشود و واژگانی همچون عزت و ناموس همچون برچسبی تحت عنوان دین و اخلاق را میپذیرد. زیرا دین و اخلاق، ناموس و شرف زنان، مسالهی حیاتی است که در ملکیت مردان قرار دارد.
آنان علاوه بر خشونتهای خانگی که متحمل میشوند، از هر گوونه کار اجتماعی نیز به دور نگه داشته میشوند، عدم حضور زنان در اجتماع موجب میشود تا عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دفاعی، تحت سلطهی مردان قرار گیرد، از همین رو وضعیت زنان روز به روز بدتر میشود. ایدئولوژی مردسالار و زن ستیز موجب شد تا خشونت در همەی حوزهها، علیه زنان روا داشته شود. زن برای قبولاندن خویش به جامعه و کسب جایگاهی در جامعه در دام های بسیاری قرار گرفت و مجبور شد که از روکشهای بسیاری استفاده نماید. او به هر کسی بجز خودش مبدل شد، همین نیز موجب شد که از هویت اصلی خویش فاصله بگیرد. او از شخصیت و ذات واقعی دور گشته و حال شبیه به فرد یا افراد دیگری است. رهبر آپو میگوید: « آن زمان که همهی امکانات مادی و معنوی در اختیار مردان قرار گرفت، زنان مجبور شدند که منتظر باشند که مردان چه تصمیمی برای شان میگیرند» گاها التماس میکند و از مرد کمک میخواهد، گاه تمام آبروی خود را زیر پا می گذارد و تسلیم سرنوشت میشود، خیلی اوقات نیز در فرط خشم در سکوت مطلق فرو می رود، بعبارتی مردهی متحرکی بیش نیست. واقعیت ملت مستعمره یا تحت انقیاد نیز روشن و مشخص است، حاکمان خود را ارباب خوانده و جامعه را برده! در چنین وضعیتی، همان ملت، برای امرار معاش و حتی بخشیدن زندگی، منتظر لطف اربابش است، که او را روزی ببخشد و به خود وابسته نماید، هر اندازه وابستهتر، بهمان اندازه خدمتکارتر!
این امر برای زنان نیز صدق میکند. مرد همهی اندوختههای مادی و معنوی را غصب نموده، از همین رو زن نیز، متعلق به مرد میشود و تحت ملکیت او قرار می گیرد. معیارهای مردسالارانه تعیین کننده است و زن نیز طبق این معیارها عمل مینماید. او به زنی مبدل میشود که از همه چیزش برای مرد می گذرد.
برای درک بیشتر به میتولوژی مراجعه کنیم، بعنوان مثال، در اساطیر یونان، خدای زئوس، زنی به نام آتنا را از مغز خود آفرید، یعنی زنی که مقبول خدایان است و در کنار او قرار گرفته است. او از سیستم مردان، دفاع میکند. حال آتنا به یک الگو و سمبل مبدل شد و جایگاه بزرگی به او در آن سیستم مردانه داده شد. هم اکنون پایتخت کشور یونان آتنا است. زنی که سیستم و ذهنیت مردان را بپذیرد، مورد حمایت مردان نیز قرار میگیرد. از سوی دیگر، در ادیان تک خدایی، زنانی هم چون لیلیت از سوی خدا، طرد شده و مورد لعن و نفرین قرار میگیرد، حوا نیز در تقابل با لیلیت قرار میگیرد، حوا نمود زنی است که مرد را به بیراهه کشاند و او را گمراه نموده است…هم اکنون با گذشت سالها میبینیم که در نتیجهی چنین سیاستهایی جامعهای جنسیت گرا بوجود آمده است. زنانگی در چنین جامعهای شرم و گناه است. در چنین وضعیتی که نگاهها جنسیت گرایانه است، زنان در دام این ذهنیت گرفتار آمدهاند، چه باید کرد؟ راهکار چیست؟ رهبر آپو خوانشی صحیح نسبت به رویدادهای تاریخی ارائه داد و بارها تاکید نمود که درک و فهم عدالت است. تو چه اندازه صحیح بیندیشی، بهمان اندازه درک خواهی نمود، پس خوانشی صحیح از تاریخ، لازمەی انجام مبارزات مداوم و رادیکال جنبش آزادیخواهی است. از همین رو در برابر ایدئولوژی مردسالار، ایدئولوژی آزادیخواهی زنان را اعلان نمود. همچنین با تحلیل از تجربیات جنبشهای سوسیالیستی معتقد بود که تنها حضور زنان در عرصههای مختلف، برای رسیدن به آزادی، کافی نیست و لازم دانست که زنان بصورت خود ویژە خود را سازماندهی نمایند. از همین رو در ابتدا ارتش زنان را اعلان نمود. یعنی در میان ارتش آزادیخواهی خلق کورد، ارتش زنان را سازماندهی نمود. اما چرا ایجاد چنین ارتشی در کوردستان اهمیت دارد؟ زیرا که مسالهی جنگ و خود دفاعی مسائل بسیار مهمی هستند. زیرا در نظام مردسالار، در این حوزه جایی برای حضور زنان ندارد، زنان در جنگها، قربانی میشوند و در بازارها فروخته میشوند، طرفین جنگ نیز آنان را غنایم جنگی میخواند. با تاکید بر این مساله، خود دفاعی، تنها در بخش نظامی صورت نمیگیرد و باید به همهی حوزههای فعالیتی، تعمیم داده شود، اما لازم است بدانیم که زنان با حضور در ارتشها، دیگر قربانی نشدند، و تعریف از جنگ را تغییر دادند. اما مبارزات زنان تنها به ایجاد ارتش محدود نماند و در مراحل بعدی، برای ایجاد سیستمی مختص به زنان فعالیت نمودند. با تکیه بر دستاوردهای ارتش زنان، رهبر آپو حزب زنان را اعلان نمود، در مراحل بعدی نیز، پس از حزب، رهبر آپو سیستم کنفدال دموکراتیک زنان را تاسیس نمود. تاسیس ارتش، حزب و سیستم کنفدرال، با تکیه بر ارادهی زنان، صورت گرفت و موجب شد که زنان در عرصههای مختلف پیشاهنگ شوند. جنبش آپویی بر اساس ایدئولوژی آزادی زنان تاسیس شد. البته که این ایدئولوژی تنها در راستای رهایی یک جنس نه، بلکه رهایی جامعه، مبارزه مینماید. از ارائهی رهیافت برای مسالهی جنگ تا به ارمغان آوردن صلح و آرامش به منطقه، وجود چنین ایدئولوژی ضروری است. با در نظر گرفتن وضعیت جامعه باید گفت ایدئولوژیای که زاییدهی ذهنیت مرد حاکم بوده و زنان را به حاشیه میراند، نمیتواند رهیافتی در راستای حل مسائل و مشکلات جامعه ارائه دهد، بلکه برعکس، مشکلات را عمیق تر مینماید. باید فعالیتهایی که از ایدئولوژی مردانه تغذیه میشود و با تکیه بر همین ایدئولوژی سازماندهی میشود، را مورد بررسی و بحث قرار داد. سازمانهای اقتصادی، سیاسی و نظامی کنونی ماهیت و محتوایشان با جنگ، نابرابری و ظلم درهم آمیخته است. این ایدئولوژی ماحصلی جز اشغال، غارت، دزدی، تجاوز و غیره ندارد. جنگ جهانی سوم، در سده ۲۱ دال بر این قضیه است.
برای رهایی زنان از ذهنیت مردسالار وجود پارادایم و ایدئولوژی آزادیخواهانهی زنان، پیش نیاز است. در عین حال مبارزه با انواع رویکردهای جنسیتی، ضروری است. سازماندهی زنان در برابر اقتدار، در واقع مبارزهای رادیکال در برابر نظامی است که روزانه آنان را با مرگ مواجه میسازد. علاوه بر مبارزه میتواند برای ایجاد تغییر و تحول بنیادین پروژە راه حلهای مناسبی ارائه دهد. تنها با ابراز خشم، نارضایتی و ناراحتی، نمیتوان انتظار تغییر بنیادین وضعیت و در عین حال حل ریشهای مسائل داشت. سازمان باید بتواند نیروی زنان را از جوانب فکری و عملی بخوبی انعکاس دهد، از همینرو نقش چنین سازمانی تعیین کننده خواهد بود و این به یک معنا، گامی بسیار رادیکال و قوی و ایدهآل است. از ابتدای تاسیس جنبش آپویی تا کنون، شاهد پیشرفتهای چشمگیری در حوزههای مختلف زنان بودهایم. جامعه در نتیجهی چنین مبارزاتی، بسیار رادیکالتر از قبل در عرصههای گوناگون حضور مییابد. در چنین جامعهای بجای نهادهای مردانه، سازههایی ایجاد میشود که زنان در آن نقش اصلی ایفا مینمایند و از نهاد خود نیز دفاع مینمایند.
وقتی از «خودبودگی» زنان صحبت میکنیم، به این معناست که زن از بدو تولد، متعلق به مرد نباشد، و زیر سایهی تعاریف مردسالارانه رشد نکند و تا پایان زندگیاش، تحت سلطهی مرد قرار نگیرد. پس باید او متعلق به خود، خلق و انسانیت باشد. اما شاید این سوال پیش بیاید که ایدئولوژی رهایی بخشی زنان بر چه پایههایی استوار است؟
1. میهن دوستی
2. اراده و اندیشهی آزاد
3. سازماندهی
4. مبارزه
5. زیبایی شناسی
ارتباط میان زنان و میهن دوستی، را باید مد نظر قرار داد، منظور از میهن دوستی، ناسیونالیزم نیست، منظور این است که زنان در میهنی آزاد زندگی کنند. زیرا در همان میهن، ارزش های تاریخی و فرهنگی بسیاری ساخته شده است. نمیتوان از آزادی سخن گفت، در حالی که میهنت اشغال شده است. موضوع دوم، اراده و اندیشهی آزاد است، اگر زنان با تکیه بر فکر و اندیشهای آزاد در امورات زندگی مشارکت ننماید، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بجای او تصمیم گرفته میشود و او همواره در حاشیه قرار میگیرد. اما در صورتی که به ارادهی خود تکیه نماید، قادر به تصمیمگیری است. لازم است که از فعالیتهای روزمره زندگی تا تصمیمات مهم از جمله صلح و جنگ تعیین کننده باشد، دارای پروژە و برنامه باشد. مسالهی سوم، برای برساخت حیاتی آزاد، مسالهی سازماندهی اهمیتی ویژه دارد. زنان بدون سازماندهی نمیتوانند تغییر و تحولی اساسی بوجود آورند، آنان نمی توانند نه از خود و نه از حقیقت دفاع کنند و نمیتوانند در برابر بیعدالتی بجنگند. زن سازمان نیافته زنی محکوم سیستم مردسالای است. یعنی برای تحقق ایدئولوژی آزادیخواهی زنان، این موضوع از اهمیت بالایی برخوردار است. از آنجا که ذهنیتی چند هزار ساله در جریان است، برای مقابله و مبارزه با آن نیز لازم است که زنان در همهی حوزهها خود را سازماندهی نمایند و در نهایت همهی این موضوعات موجب میشود، تا ارتباط زنان و مسئلهی زیباییشناسی روشنتر شود. زیرا تصور سیستم از زنان غلط بوده که منظورشان از زیبایی تنها زیبایی ظاهری است. تعیین معیارهای زیباییشناسی و شناخت خود، توسعهی ایدهها و نظرات، ارادهی قوی، سازماندهی و گسترش نیروی مبارزه، بزرگترین ضربه به پیکرهی سیستم مردسالار است. در همین راستا رهبر آپو در سال ۲۰۰۸، ژنئولوژی را بعنوان علم زنان مطرح نمود. این علم با دیدگاهی زنانه به بررسی مسائل مختلف اجتماعی سیاسی و فرهنگی میپردازد و راه حل ارائه میدهد. ژنئولوژی علمی است که جنسیت گرایی، علمگرایی، دینگرایی را مورد بررسی قرار داده و از نقش زنان در ایجاد جامعهای آزاد و دموکراتیک سخن میگوید. این علم موضوعات را بخوبی مورد بحث قرار میدهد تا حقیقت آشکار شود.
اگر زنان و همهی آحاد جامعه، این معیارها را مبنای فعالیتهای خود قرار دهند، براحتی توان دفاع از خود را خواهند داشت. زندگی ارزشمند اینگونه ساخته خواهد شد. وقتی از دفاع از زنان سخن میگوییم، منظورمان نیروی دفاعی او و بکارگیری ذهن برای سازماندهی صحیح جامعه است. انسان موجودی اجتماعی است، نیروی سازمانی و اجتماعی میتواند نیروی دفاع مناسبی در برابر همهی حملات زنستیزانه باشد. آگاهی و احساس مسئولیت در قبال ارزش و دستاوردهای خلق شده توسط زنان، از اهمیت خاصی برخوردار است.
تاریخ نانوشته مملو از زنانی است که در طول تاریخ برای رسیدن به آزادی هزینههای گرانبهایی دادند. در طول ۵۰ سال گذشته، زنان بسیاری در کوردستان، ایران و منطقه، برای دستیابی به زندگی آزاد جان فدایی نمودند. آنان تعاریف خود ساختهی ذهنیت مردسالار را کمرنگ ساختند و میراث عظیمی از مبارزه را برای جامعه به ارمغان گذاشتند. ضمن گرامیداشت یاد و خاطرهی شهدای راه آزادی، سوگند یاد میکنیم تا آخرین لحظه ادامه دهندهی راه آنان باشیم. هم اکنون زنان با تکیه بر پارادایم اکولوژی، دموکراسی و آزادی خواهی زن، در چهار بخش کوردستان فعالیت میکنند. زنان و مردان آزادیخواه در صفوف مقدم گریلا، در برابر تهاجمات اشغالگرایانه میجنگند و مقاومت مینمایند. مقاومت زنان و مردان قهرمان در کوردستان، زبانزد خلقهای منطقه و جهان گشته است. ایستار و موضع گریلا و حمایت از آنان، فرصت زندگی آزاد را برای همهی بشریت ایجاد میکند. روحیهی انقلابی گریلا، موجب شد تا بار دیگر امیدها برای رسیدن به آزادی، زنده گردد و فعالیتها بدون وقفه و مستمر ادامه یابد. در طول ۵۰ سال اخیر، با تکیه بر فلسفهی آپویی، زنان قهرمانی همچون شهید سکینه جانسز، زینب کناجی (زیلان)، آرین میرکان، شیرین علم هولی و ویان جاف، زیلان پپوله و … به سمبل مبارزهی زنان کورد مبدل شدند. از سوی دیگر در شرق کوردستان و ایران، زنان نشان دادند که فلسفهی ژن ژیان آزادی، یگانه راه حل برای مسئلهی آزادی زنان و جامعه میباشد. دختران جوانی هم چون ژینا امینی، نیکا شاکرمی و سارینا از جمله دخترانی بودند که راه مبارزه را هموار ساختند. این راه تا دستیابی به آزادی ادامه خواهد داشت.