کاوان کامدین

از نظر جامعه شناسی و سیاسی ارائه تعریفی جامع و درست از حزب و حزب پیشاهنگ یکی از نیازهای روز خاورمیانه و کوردستان می‌باشد. زیرا حزب، حزبی شدن و اشکال مختلف احزاب در خاورمیانه و کوردستان دارای مسائل و مشکلات ریشه‌ای هستند که تا کنون به بحث گذاشته نشده‌اند. دیدگاه سنتی، افراط‌گرایانه و حزب‌گرائی، یکی از معضلات ریشه‌ای عصر ما می‌باشد که نیاز به آسیب‌شناسی علمی و فلسفی دارد.

اگر چه مورخان به وجود آمدن احزاب سیاسی را به قرن نوزدهم باز می‌گردانند، اما در واقع از نظر ماهوی تاریخ احزاب به میزان تاریخ بشریت قدمت دارد. اما در کل احزاب مدرن از قرن نوزدهم به بعد پا به عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی نهادند.

مبانی اساسی احزاب:

یک حزب حداقل باید از سه نفر تشکیل شود. یک و یا دو نفر نمی‌توانند یک حزب را تاسیس نمایند. یک حزب باید دارای «اهداف و مبانی» کلی باشد. جهت اهداف و پرنسیب‌های کلی نیز یک حزب نیازمند «ذهنیت» است. بدون مفاهیم ، پرنسیب و اهداف مشترک، احزاب به وجود نخواهند آمد. حزب نیازمند کادر و نیروی انسانی است. یک حزب نیازمند سبک زندگی مختص به خویش می‌باشد. سبک زندگی متفاوت به معنی ایدئولوژی‌های متفاوت است. یعنی باید دارای یک فلسفه منحصر به فرد در زندگی باشد، زیرا ایدئولوژی و پرنسیب، معیار و ملاک زندگی متکی بر پارادایم شکل می‌گیرد. همچنین بر این اساس باید دارای برداشت خاص خویش نسبت به سیاست و قدرت سیاسی باشد. باید دارای برنامه و اساسنامه جامع که تمامی این نکات را در خود بگنجاند، باشد. اگر چه احزاب پس از تاسیس به سوی دولتی شدن مبارزه می‌نمایند نیز، تمام این عناصر ذهنیت و سبک زندگی یک جامعه را تعیین می‌نمایند. جوامع دولتی نیز دارای احزاب هستند. در جهان مدرنیته‌ی کاپیتالیستی هیچ فردی خارج از حوضه حزبی نبوده و هر کس حتما عضو یک حزب سیاسی است. به صورت خلاصه احزاب باید این چند ویژگی کلی را داشته باشند:

  • قدرت برساخت ذهنیتی و فرهنگی
  • یک سبک نوین زندگی
  • دیدگاه مدیریتی و سیاسی
  • انضباط فعالیت حزبی
  • برنامه و اساسنامه

بدون برنامه و اساسنامه، یک حزب نمی‌تواند فعالیت‌های سازمانی خود را عملی نماید. زیرا این دو عنصر چگونگی به دست آوردن موفقیت  در وظایف را تعیین می‌نمایند. برنامه و اساسنامه، کار کردن و کار نکردن را، درست کارکردن و غلط کارکردن را، موفق و ناموفق بودن کارها را از یکدیگر تفکیک می‌نماید. کیفر و بازخواست نیز مبنی بر آن اهداف و پرنیسب‌های مشترک تعیین می‌گردند.

کنشگرایی و پراکتیک در احزاب:

احزاب صرفا جهت تشخیص معضلات و مشکلات اجتماعی تاسیس نمی‌گردند. ذهنیت، فرهنگ، برنامه و اساسنامه‌ احزاب معطوف به اهداف کنشگرایی و پراکتیکی به وجود می‌آیند. این در عرصه‌ی عمل و پراکتیک می‌باشد که واقعیت و حقیقت یک حزب آشکار می‌گردد. سبک، نحوه‌ی عمل و شیوه عملکرد یک حزب در عمل روشن شده و شفاف می‌گردد. در یک معنی کلی تحزبی شدن، عملی شدن است. احزاب بدون پراکتیک و عمل، حزب محسوب نمی‌گردند. از این مرحله به بعد دانش استراتژی و تاکتیک وارد میدان می‌شود.

می‌توان هرگونه تحول فکری و ذهنیتی را به عنوان توسعه تحزبی شدن محسوب نمود. اولین احزاب معاصر  پس از قرن نوزدهم به  نام احزاب کارگری و چپ‌گرا به وجود آمدند. در انقلاب فرانسه گروه‌های متعددی وجود دارند که جهت تخریب قدرت سیاسی کشور در حال فعالیت هستند. اما مارکس و انگلس در عین حال جهت ساخت و ساز قدرت سیاسی مبارزه می‌کردند. هدفشان رسیدن به قدرت سیاسی بود. در وهله‌ی نخست گرایش‌های چپ جهت رسیدن به اهداف سیاسی خود از حزب به عنوان موثرترین ابزار استفاده نمودند، سپس راستگراها از این ابزار استفاده نمودند و بدین ترتیب «حزب» به موثرترین ابزار مبارزات سیاسی و اجتماعی مبدل شد.

اولین احزاب به سه گروه تقسیم می‌شدند؛

۱-احزاب چپگرا- سوسیالیستی و کمونیستی

۲-احزاب راست گرا- بورژوازی

۳-احزاب میانه رو- سوسیال دمکرات‌ها

تمام احزاب جهان علی‌رغم تفاوت‌ها و گرایش‌های مختلف فکری، دارای نکات مشترکی نیز می‌باشند. به عنوان مثال حزب‌های شناخته شده دارای پرچم، نماد و نشانه‌های مختص به خود می‌باشند. همچنین قرن بیستم قرن احزاب است. احزاب، جنبش‌های روشنگری، جنبش‌های آموزش و پرورش اجتماعی، تغییر و تحول اجتماعی هستند. در کنار این خصوصیات، احزاب جنبش‌های مدیریتی و مرتبط با دانش سیاسی و قدرت سیاسی می باشند. به خصوص تمام احزاب  در قرن نوزدهم و بیستم با هدف قدرت سیاسی تاسیس و پایه‌گذاری می‌شدند.

در پارادایم جامعه‌شناسی قرن نوزدهم و بیستم، احزاب سیاسی پروتوتیپ دولت و به هدف تسخیر دولت پایه گذاری می‌شدند. یعنی حزب ماکتی از دولت بود و تسخیر کامل دولت از اهداف اساسی آن محسوب می‌گشت. هیچ حزبی وجود نداشت که به دست آوردن قدرت سیاسی و دولت را در برنامه و اساسنامه‌ی خود مطرح نسازد. هر حزب به راه و روش خاص خود و با عقیده و نگرش‌های ایدئولوژیک و سیاسی خود استدلال داشت که او بهتر از هر کس می‌تواند دولت را مدیریت نماید. یکی مدعی بود که دین و مذهب مسائل و معضلات جامعه را بهتر حل خواهد نمود، یکی کمونیسم را به عنوان ایدئولوژی راه نجات نشان می‌داد و دیگری لیبرالیسم را! اما نهایتا تمام این ایدئولوژی‌ها متوسل به ابزار حزب و دولت بودند و هیچ کدام خارج از محوریت دولت به علوم سیاسی و اجتماعی نمی‌نگریستند. به همین جهت می‌توان این احزاب را که دارای هر گونه ایدئولوژی و گرایش سیاسی باشند به عنوان احزاب «دولت محور» معرفی نمود.

نظام پارلمانی، نمایندگی مردم در پارلمان توسط نمایندگان منتخب، نظام انتخاباتی، رقابت و مشارکت احزاب سیاسی در نظام انتخاباتی و معرفی این مدل از مدیریت سیاسی به عنوان «دمکراسی پارلمانی» تا کنون نیز نقاب رخسار لیبرالیسم می‌باشد که رادیکال‌ترین گرایش‌ها و گروه‌ها سیاسی را لیبرالیزه نموده، به درون نظام کشانده و بدین صورت نیز از اهداف اساسی آن منحرف ساخته است. پارلمانتاریسم حوضه‌ای مبارزاتی است که شرایط، قانون و مقررات مبارزات آن از سوی قدرت‌های دولت‌گرا مشخص و تعیین گشته است. به این ترتیب هر حزب و جنبشی حتی اگر موفق هم عمل نماید نهایتا این موفقیت زیر چتر پارلمان و به عنوان موفقیت نظام دولت – ملت و پارلمانتاریسم قلمداد می‌شود.

مسائل و بحران دولت و دمکراسی، دولت و سوسیالیسم، دولت و آزادی‌ها، دولت و یکسانی، دولت و زن، دولت و جامعه در انقلاب سوسیالیستی روسیه به گفتمان گرم علوم سیاسی و اجتماعی در سطح جهان مبدل شده است. لنین به عنوان رهبر انقلاب در قالب «دولت و انقلاب» در تلاش چاره‌یابی  معضلات انقلاب روسیه بود، اما ترمیم و تعمیر قادر به گذار از این مسائل ریشه‌ای نبودند. مکاتب آنارشیسم، فمینیسم و اکولوژیکی نیز به عنوان جنبش‌های ضد نظام مدرنیته‌ی کاپیتالیستی قادر به گذار از پارادایم پارلمانتاریسم و «دولت‌گرایی» نشدند و هنوز هم در گرداب «دولت‌محوری» نتوانسته‌اند خود را رها سازند.

ارائه تعریفی کامل و جامع‌تر از تاریخ و همچنین ارائه نظریه‌های «مدرنیته‌ی دمکراتیک» و جامعه‌ی دمکراتیک خارج از نگرش و ساختارهای دولتی از جانب رهبر آپو تمام پارادایم‌های چپ و سوسیالیستی را مورد انتقاد قرار دادە و ایدئولوژی چپ را  نیز به چالش کشید. چالش دولت‌محوری نهان در نظریه، ایدئولوژی، سیاست، استراتژی، تاکتیک و مدل حزبی جنبش‌های مخالف نظام در مانیفست جامعه‌ی دمکراتیک نوشته‌ی رهبر آپو شفافیت یافتند. جامعه‌شناسی آزادی هم در شیوه‌ی طرح مسائل و هم در ارائه‌ی راه‌حل‌ها، قادر به گذار از پارادایم قرون نوزدهم و بیستم گردید. بدین ترتیب نیز انقلاب ذهنیتی و پارادایم قرن بیست و یکم شکل گرفت.

حال اگر احزاب سیاسی و اجتماعی در راستای به دست گرفتن قدرت سیاسی تاسیس شوند و تمام برنامه و پروژه‌هایشان را معطوف به دولت‌محوری پایه‌گذاری نمایند، طبیعتاً با «دمکراسی» به چالشی ریشه‌ای در خواهند افتاد. زیرا دمکراسی و دولت دو عنصر متضاد با یکدیگر هستند. تلاش و کوشش مکتب لیبرالیسم و نئولیبرالیسم جهت سازش این دو مفهوم در حوضه‌ی میدانی تاکنون ناموفق عمل نموده و هر روزه هرچه بیشتر پرده از روی این دروغ بزرگ مبنی بر اینکه دولت می‌تواند دمکراتیک باشد و یا عناوین «دولت دمکراتیک»، جمهوری دمکراتیک و غیره… برداشته می‌شود.

جهت درک هرچه بهتر مسئله می‌توانیم چند سوالی طرح نمایم. به عنوان مثال تمام احزاب در اوائل تاسیس شعارهای بسیار قابل پسندی سر می‌دهند، مدعی هستند که وضع موجود سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک کشور را تغییر دهند، در این دوران موفق به کسب اکثریت رأی مردم شده و حکومت و دولت را به دست می‌گیرند. اما بعد از مدتی بسیار کوتاه از حکمرانی به همان مدل قبل از حکمرانی خود مبدل می‌گردند و قادر به قائل گشتن تفاوت میان خود و شیوه‌های حکمرانی قبل از خویش نمی‌گردند. به عنوان مثال حزب “گُران” ( تغییر ) در سال ۲۰۱۱ به رهبری  “نوشیروان مصطفی” در جنوب کوردستان به عنوان آلترناتیو حزب دمکرات کوردستان بارزانی‌ها و اتحادیه‌ی میهنی کوردستان از خانواده‌ی “طالبانی” پا به میدان مبارزاتی نهاد. مدعی شد که این دو حزب قدرت سیاسی را به فساد کشیده و به وعده‌هایشان عمل نکردەاند. در روزهای نخست بر سر کار آمدن، خواستار سلب پارلمان و نظام سیاسی جنوب کوردستان شد. این حزب اُپوزسیون که مدتی توانست رأی اکثر مناطق “سلیمانیه” را به دست بیاورد و بیش از ۲۰ کرسی پارلمان جنوب کوردستان را در اختیار خود قرار دهد، حال پس از ۱۱ سال خود به شریک و بخشی از نظام  فاسد و غیر دمکراتیک پارلمان مبدل گردیده است!

دوران اپوزسیون احزاب سیاسی، دوران طلایی احزاب است. اما دوران به دست گرفتن قدرت سیاسی و حکمرانی سیاسی، دوران رکود و فروریزی شعارهای آزادیخواهی، دمکراتیک و یکسانی اقتصادی، آموزشی و رفاه اجتماعی است. در واقع هیچ حزب اپوزسیون واقعی جز احزاب معطوف به مدرنیته‌ی دمکراتیک  در جهان وجود ندارد که خارج از حوضه‌های نظام جهانی خود را تعریف نماید.

حال احزاب سیاسی با یک سوال ریشه ای مواجه هستند، آیا هدف از موجودیت، تاسیس و فعالیت آنان، به دست گرفتن قدرت سیاسی است یا حل معضلات اجتماعی و سیاسی جامعه؟ احزاب سیاسی ناگزیرند که به این پرسش پاسخ دهند. همچنین احزاب سیاسی ناگزیرند یکی از این دو راە را انتخاب نمایند. یک حزب سیاسی نمی‌تواند هم مدعی حل مشکلات اجتماعی  باشد و هم قدرت سیاسی یک کشور  را به دست بگیرد. چون عملکرد دو قرن گذشته در تمامی نکات و حتی دمکراتیک‌ترین کشورهای جهان این واقعیت را به اثبات رسانده است.

تمام احزاب سیاسی، دارای هر نام و نشانی که باشند را می توان به دو دسته تقسیم و دسته‌بندی نمود؛

اول: احزاب دولت‌محور هدفشان به دست گرفتن قدرت سیاسی و حکمرانی بر یک جامعه و کشوری مشخص است. این گونه احزاب             را احزاب غیر دمکراتیک می‌نامند که از طریق هژمونی حزبی در تلاش برای تاسیس یک دولت هژمونی هستند. احزاب غیر دولتی که هدفشان حل مسائل اجتماعی، هویتی، سیاسی، اقتصادی، اکولوژیکی، فرهنگی، جنسیتی، آموزشی، رفاه و آزادی و عدالت اجتماعی است با هر گونه هژمونی حزبی و دولتی مخالف بوده و در عین حال علیه هژمونی‌خواهی به مبارزه می‌پردازند.

در این صورت احزاب سیاسی جهان به دو دسته تقسیم می‌شوند. احزاب کلاسیک هژمونی‌گرای قرون نوزدهم و بیستم و احزاب دمکراتیک غیر دولتی  و مخالف با هژمونی‌‌گرائی در قرن بیست و یکم.

رهبر آپو در کتاب “دفاع از کوردها در چنگال نسل‌کشی فرهنگی” احزاب مدرنیته دمکراتیک را چنین تعریف می‌نماید: ” قبل از هر چیز، عموما احزاب و به ویژه احزاب سوسیالیستی، حزب «دولت – ملت» گرای قدیمی سوسیالیسم رئال نیستند. به عنوان یک اصل باید پذیرفت که کل احزاب سوسیالیستی باید به گونه‌های هدفمند در راستای تشکیل دولت، بر ساخته نشوند. سوسیالیسم را نمی‌توان از طریق دستگاه دولت مدرن برساخت. دستگاه دولت در مغایرت با سرشت سوسیالیسم است. دولت – ملت مدرنیته کاپیتالیستی، از سنگ بناهای اساسی قانون بیشینه‌ی سود کاپیتالیسم می‌باشد. 

نظام سود کاپیتالیستی را بدون دولت – ملت نمی‌توان برقرار نمود. هر نظامی که دولت – ملت در آن باشد، با تحقق سود کاپیتالیسم در پیوند است. این وضعیت در سوسیالیسم رئال متفاوت نیست، حتی موجودیت کاپیتالیسم بروکراتیک، نیاز بیشتری به دولت – ملت نشان می‌دهد. ساختار «دولت – ملت»گرایانه‌ی سوسیالیسم رئال، در زمینه‌ی مبدل نشدن آن به سوسیالیسم نقشی تعیین کننده ایفا نمود. هر جریانی که از حزب به سوی دولت – ملت و از دولت به سوی حزب جریان یابد، منجر به نفی و انکار دمکراسی سوسیالیستی می‌گردد. گذار به جامعه‌ی کمونیستی  که از نظر تئوریکی به صورت جامعه‌ی فاقد دولت در نظر گرفته می‌شود بدون آنکه در هیچ مرحله‌ای و با هیچ توجیه‌ی به ابزار دولت متوسل جسته شود، اقتضای ماهیت و فُرم سوسیالیسم است. سوسیالیسم تنها از طریق برقراری و اجرای همه بُعدی دمکراسی که لیبرالیسم به صورت دورویانه از آن استفاده کرده و در واقع از حیث ماهوی با آن در چالش است  قابل تحقق می‌باشد.

بنابر این اولین خصوصیت احزاب سوسیالیستی این است که باید به صورت یک پروتوتیپ یا پیش نمونه‌ی دمکراسی برساخته شده باشند. نمی‌توان تصور کرد حزبی که فاقد توان دمکراتیک نمودن خویش باشد، بتواند یک جامعه را دمکراتیزه نماید!‌دمکراسی، به معنای «فقدان اتوریته» نیست. اتوریته‌ی دمکراتیک به‌گونه‌های متفاوت از اتوریته‌ی دولتی، در شرایط جامعه‌ی سیاسی می‌تواند برقرار شود. دولت بر پایه‌ نفی جامعه‌ی سیاسی تحقق یافته و تحقق دمکراسی نیز مستلزم موجودیت جامعه سیاسی است؛ جامعه سیاسی نیز جامعه‌ای است که آزادیش را تحقق بخشیده باشد. پدیده‌ی سیاست عبارت است از: اقدام جامعه به کسب نیروی «اندیشه، تصمیم‌گیری و کُنش» در زمینه‌ی منافع حیاتی خویش! جوامعی که سیاسی نگشته‌اند، همانگونه که ممکن نیست بتوانند سرنوشت خویش را تعیین نمایند، نمی‌توانند خود را دمکراتیزه هم بنمایند. نوعی پیوند ناگسستنی بین پدیده‌های سیاست، آزادی و دمکراسی وجود دارد. در این وضعیت، احزاب سوسیالیستی تنها به‌منزله‌ی یک پیش نمونه‌ی جامعه‌ی دمکراتیک، آزاد و سیاسی می‌توانند هویت کسب نمایند؛ نمی‌توانند عموما از قدرت و به ویژه از قدرت دولتی الگوبرداری نمایند. قدرت دولت از لحاظ موجودیت، پدیده‌های به کلی متفاوتی هستند و اساسا انحصارهای تمرکز یافته‌ی نیرو و استثمار می‌باشند. تمامی این دلایل و توجیهات روشن می‌کنند که چرا نمی‌توان یک حزب سوسیالیستی را در راستای اهداف قدرت‌گرایانه و دولت‌گرایانه بر ساخت و چرا از راهی به جز برساخت دمکراتیک‌شان نمی‌توان آنها را تاسیس نمود. احزاب سوسیالیستی، تشکلاتی مدرن هستند و از نظر تاریخی موظف به توسعه‌ی مدرنیته‌های آلترناتیو در برابر مدرنیته‌ی کاپیتالیستی می‌باشند».

حزب حیات آزاد کوردستان “پژاک” به عنوان حزبی تازه تاسیس، از بزرگترین آوانتاژهای آن، تاسیس آن پس از قوام و شفافیت پارادایم جامعه‌ی دمکراتیک، اکولوژیک بر پایه‌ی آزادی زن در سال ۲۰۰۴ بود. پژاک در این مورد یکی از خوش شانس‌ترین و مدعی ترین احزاب شرق کوردستان و ایران است. در برهه‌ای از تاریخ پا به عرصه‌ی مبارزاتی نهاد که جنبش آزادیخواهی کوردستان یکی از بزرگترین انقلاب‌های ذهنیتی را به ارمغان آورده بود. از پارادایم دولت‌گرایی گذار نمودە و در تکاپوی ارائه‌‌ی پارادایم نوین قرن بیست و یکم بود. پژاک بر اساس مانیفست جامعه‌ی دمکراتیک و ملت دمکراتیک در چهار چوب ایرانی دمکراتیک و خاورمیانه دمکراتیک، حال یکی از مدعی‌ترین احزاب در عرصه‌ی مبارزاتی منطقه‌ است. اما تلاش رژیم ایران و دیگر احزابی که کارائی  ساختاری موثر ندارند، جهت معرفی پژاک به عنوان حزبی صرفا نظامی و چریکی، یکی از بزرگترین خطرات در پیش‌روی این حزب آینده‌دار می‌باشد. قدرت‌های مخالف با هدف قرار دادن هویت ایدئولوژیکی و سیاسی پژاک، در تلاش‌اند این حزب را از بزرگترین سلاح‌ مبارزاتی اش  خلع سلاح نموده و فاقد قدرت تاثیرگذاری نمایند. بزرگترین قدرت و اسلحه‌ی پژاک، ذهنیت دمکراتیک و پارادایم  نهفته در بطن آن می‌باشد که هژمونی حزبی و دولتی را به چالش می‌کشد. فقط در صورتی که این ذهنیت و پارادایم خنثی گردد، دیگر احزاب و قدرت‌های رقیب می‌توانند هژمونی حزبی خود را گسترش دهند. در این صورت احزاب دمکراتیک غیر دولتی ناگزیر‌اند در راه و روش مبارزاتی بسیار خلاقانه عمل نماید.

اما جنبش‌های انقلابی صرفا جنبش‌های ذهنیتی و فرهنگی نیستند. به میزان انقلاب ذهنیتی ناگزیرند در عرصه‌ی عملی نیز موفق عمل نمایند. احزاب دمکراتیک غیر دولتی، نه تنها ناگزیرند در حوضه‌ی عمل موفق باشند، بلکه باید استراتژی و تاکتیک‌های سیاسی خویش را درست و بدون نقص عملی سازند. درست اجرا نمودن برنامه، استراتژی و تاکتیک‌های مبارزاتی حزبی نیز نیازمند یک قدرت عظیم مدیریتی خلاق می‌باشد.

حوضه‌ی سیاست از یک سو، حوضه‌ی دمکراسی است و از دیگر سو نیز حوضه‌ی به نمایش گذاشتن خلاقیت قدرت و توان جامعه و انسان در تمام حوضه‌های مبارزاتی است. هرچند یک حزب دارای برنامه‌ و ذهنیتی معاصر، دمکراتیک و  کارا هم باشد اگر در حوضه‌ی کنش و پراکتیک موفق عمل ننماید و مراحل مبارزاتی را درست مدیریت و هدایت ننماید، یا در گرداب اپورتونیسم و پاسیفیسم غرق خواهد شد و یا با بحران هویتی عمیق در تضاد با موجودیت خویش مواجه خواهد گردید. در این صورت احزاب دمکراتیک غیر دولتی نیازمند یک مرکز و خرد استراتژیک می‌باشند که  قادر به مقابله و مبارزه با یورش‌های همه‌جانبه‌ی ایدئولوژیکی، سیاسی، فرهنگی و روحی – روانی از جانب قدرت‌های دولتی و احزاب دولتی باشد. احزاب دولت‌محور به صورتی سرشتی مسئله‌ی «انحراف» ندارند. زیرا دولت‌گرایی و دولت‌محوری یکی از بزرگترین انحرافات تاریخ بشریت می‌باشند. آنچه به عنوان انحراف در این احزاب معرفی می‌گردد، در واقع انحراف نیستند. بلکه تضاد و جنگ، موقعیت سیاسی، رهبری حزب و منافع شخصی، خانوادگی و عشیره‌ است که هر کدام، دیگری را به انحراف متهم می‌سازند. در واقع تمام گرایشات درون یک حزب دولتی، انحرافی هستند.

یکی دیگر از ریشه‌ای‌ترین عناصر احزاب دمکراتیک غیر دولتی، مسئله‌ی «کادر سازی» است.  رهبر آپو  کادر  را این گونه تعریف می‌نماید: «کادر، حالت سازماندهی شده و عملیاتی شده‌ی  حقیقت است».  کادر به نوعی هسته‌ی منسجم و متراکم شده‌ی ذهنیت، فرهنگ، اخلاق و سیاست و نگرش احزاب است. همچنان که یک حزب نیازمند رهبر، به عنوان مغز متفکر و استراتژیسن می‌باشد، نیازمند دست و پا، چشم و گوش و تمامی ارگان‌های عملی سازی است که در «کادر» خلاصه می‌گردد. در این صورت کادر باید همخوان با ذهنیت، اهداف، برنامه و اساسنامه، استراتیژی، تاکتیک، سیاست و نگرش حزب پرورش یافته و وارد حوضه‌ی مبارزاتی گردد. بدین ترتیب این کادر است که حزب را در عرصه‌ی پراکتیک نمایندگی کرده و  به حالت جسم درمی‌آورد.

اگر حزب دمکراتیک و غیر دولتی در تمام این حوضه‌ها موفق عمل نماید، این یک حزب پیشاهنگ است. حزب پیشاهنگ حزبی است که در حل  مسائل، معضلات و مشکلات اجتماعی و ملی موفق‌تر از دیگر احزاب دمکراتیک و غیر دولتی عمل نماید. همچنین حزب پیشاهنگ حزبی است که پروژه‌ی برساخت ملت دمکراتیک را  در کمال موفقیت به اجرا بگذارد. شاید در یک کشور دمکراتیک بیش از بیست حزب دمکراتیک غیر دولتی وجود داشته باشند و هیچ حزب دولت‌گرایی در آن کشور وجود نداشته باشد. در این صورت این بیست حزب همگی نمی‌توانند «پیشاهنگ» معرفی شوند. در میان آنان باید حزبی که بهتر از همه موفق عمل نموده را، حزب پیشاهنگ معرفی کرد. در کشورهائی که احزاب دمکراتیک و غیر دولتی کم شمارند و کمتر از  یک و یا دو حزب با این محتوا وجود دارند، شانس به دست آوردن عنوان «پیشاهنگ» این احزاب بیشتر و آسان‌تر است.

در این صورت باید احزاب سیاسی در میان دولت و دمکراسی یکی را انتخاب نمایند. احزاب متکی بر فرهنگ مردسالارانه و دولت‌گرایانه که از نظر داخلی دمکراتیزه نشده‌اند، هرگز قادر به حل مسائل جامعه نیز نخواهند بود، چه برسد به مشکلات یک جامعه و ملت. تا زمانیکه احزاب دمکراتیزه نگردند برساخت جامعه دمکراتیک نیز امکان‌پذیر نخواهد بود. آینده‌ی سیاسی از آن احزابی است که بر پایه‌های دمکراسی غیر دولتی، خویش را بر ساخت نمایند.

منابع:

جامعه‌شناسی آزادی: عبدوالله اوجلان

دفاع از کُردهای در پنچه نسل‌کشی فرهنگی: عبدوالله اوجلان

رهبریت و سیاست آپویئستی: عبدوالله اوجلان

 

کاوان کامدین