دیانا اورین
با گذار به مرحله تمدن یا مدنیت، تاریخ بشر وارد مرحله نوین گشت. تمدن سومر که با استفاده از مواهب و شرایط مناسب طبیعی و با تکیه بر انقلاب زراعی و روستانشینی میان رودخانههای دجله و فرات بنا نهاده شد، مهمترین و اولین موج عظیم اجتماعی را پدید آورد. به صراحت میتوان گفت تمدن سومر و تمامی تمدنهای تاریخ انسانی با میراث، اندوخته ها و دستاوردهای جامعه نوسنگی پایهگذاری شدهاند. جوامعی فاقد سیستم طبقاتی و بر اساس برابری، مالکیت اشتراکی و حاکمیت حقوق و اراده زنان خود را پیکربندی نموده بودند. با ظهور تمدن همیاری و روابط جمعی به تدریج کمرنگ و سست گردید و جای خود را به روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی سلطه محور بر مبنای حاکمیت مردها داد. با نهادینه شدن قدرت در ساختارهای روبنایی و زیربنایی تمدن به تدریج زنان نیز از متن اصلی جوامع به حاشیه طرد شدند. ظلم و ستم علیه زنان با تکوین مالکیت خصوصی و پیدایش طبقات آغاز شد و در روند تکامل جوامع در ادوار مختلف اشکال و مضامین متنوعی به خود گرفته است. ظهور تمدن به اندازه دین و شاید بیش از آن زندگی و حقوق زنان را تحت تاثیر قرار داد. زنان در عصر تمدن و بیش از همه مدرنیته کاپیتالیستی به ابزار سرمایهگذاری و سودآوری جهت سود بیشتر مبدل و مالکیت بر جسم و روح خود را از دست دادند و تنانگی و زنانگی آنان بدل به کالایی قابل فروس و سود برای کاپیتالیسم گردید. بدین گونه ضربات مرگباری بر روح، اراده، شان و کرامت انسانی زنان وارد آمد؛ اما با این وجود باز هم قادر بودند در برابر چرخدندههای خردکنندهی «ماشین تمدن» مقاومت و ماهیت وجودی خود را حفظ نمایند.
گذر از جامعه مادرمحور به سیستم طبقاتی مردسالار با خود فجایع دردناکی به بار آورد که پس از گذشت چند هزار سال بر شدت و عمق پیامدهای مخرب آن افزوده میشود. جنگهای بیامان، قتلعام، نسلکشیهای فرهنگی و فیزیکی، قدرتطلبی، استعمار و غارتگری از نتایج ظهور «ماشین تمدن» قدرت بنیان است. قبل از ورود به بحث در مورد تاثیرات تمدن و سیستم دولتی بر زنان بایستی اندکی در مورد جوامع پیشاتمدنی صحبت نمود. جوامعی که در جامعهشناسی مدرن سخنی در مورد آن گفته نشده و اگر هم شده با دیدی مقرضانه بر آن دوران نام و برچسب توحش و بربریت مینهند.
بدون شک زنان در روند تکامل جوامع نقش تعیین کنندهای داشتهاند. بدین ترتیب نه تنها در پیشبرد روند اجتماعی شدن پیشاهنگ جامعهی انسانی بودند، بلکه در فرآیند تولید و ساخت ابزارهای مورد نیاز جامعه نیز نقش مهم و بنیادین داشته و مسئول تداوم زندگی نوع انسان بحساب میآیند. دلیل عدم وجود خشونت و قدرت در این جوامع با ویژگی و سرشت زنان ارتباط مستقیمی و تنگاتنگی دارد. ماهیتوجودی زن در تضاد و تعارض با جنگ و روند طبقاتی شدن میباشد و بدین گونه موجبات بروز و پدیدآمدن جوامعی امن و سرشار از صلح و برابری را ایجاد نمودهاند. رهبری و ساماندهی فعالیتهای اجتماعی که توسط زنان در جوامع طبیعی انجام میپذیرفت بر مبنای سلب حقوق مردان پایهگذاری نشد بود، برعکس این جوامع از نابرابری اجتماعی و تبعیض به دور بود. مادران و زنان پیشروان زندگی بشری بوده و در تمامی فعالیتها آغازگر و پیشاهنگ بودند. نخستین درمانگران، آموزگاران، هنرمندان و انتقال دهندگان میراث فرهنگی و اجتماعی زنان بودند. جوامع امروزین که شکاف طبقاتی و جنسیتی در آن تعمیق یافته هیچگاه قادر نبودهاند صلح و امنیت واقعی را برای جوامع به ارمغان آورند و دلیل آن را میتوان از مطرود ساختن و محرومیت اجتماعی زنان در این عصر جستجو نمود. مهمترین رخداد تمدن مرگزگرای آغاز بردگی زنان و استثمار اندوختهها و ارزشهای جامعهی زنان است. با آغاز تمدن مرکزگرا و نفوذ قدرت و انحصار، زنان به کناری رانده شدند و بدین صورت مردسالاری بر تمامی ارکان وجودی جامعه استیلا پیدا نمود. بردگی با ورود زنان به پرستشگاههای کاهنان سومر آغاز و تا به امروز نیز تداوم یافته است. ذهنیت جنسیتگرا نخستین بار توسط راهبان سومر ایجاد گشت و پس از آن در ادیان تک خدایی( یهودیت، مسیحیت، اسلام) نهادینه شد و این نابرابری آشکار در تمام مراحل بردهداری و فئودالیسم نیز وجود داشت. اما در هیچ یک از ادوار تمدن به اندازه نظام سرمایهداری بردگی زنان تعمیق نیافت.
در دوران پیشاسرمایهداری و مراحلی که به تدریج پایههای ظهور سرمایهداری شکل میگرفت در قرون شانزده و هفده در اروپا نیز تهاجماتی گسترده علیه زنان شکل گرفت. ساحرهکشی مختص به این دوران است. صدها هزار زن به شیوهای وحشیانه و به بهانه سحر و جادو شکنجه، سوزانده و اعدام شدند. قتل عامی که تاکنون نیز درباره آن کمتر سخن به میان رانده میشود. ساحره کشی یکی از نشانههای ظهور سرمایهداری در جوامع غربی بود تا با سرکوب زنان سلطه خود را تثبیت و تحکیم نمایند. دانش و آگاهی زنان در زمینههای دارویی و درمانی که میراث آنان از جامعه نوسنگی ریشه میگرفت به دستاویزی برای به زیر کشاندن شان زنان دانا مبدل شد. علاوه بر این دخالت در معیارهای زایمان زنان در این دوره برای افزایش نیروی کار ارزان شدت یافت. با انقلاب صنعتی و انتقال کانون تولید و کار از خانه به کارخانهها و تقسیم ناعادلانه مشاغل، زنان از حوزه تولید و اقتصاد به حاشیه رانده و نقش او به یک کارگر ساده فروکاسته شد و رنج و دستاوردهای آن بی ارزش تلقی گردید. علاوه بر این ممنوعیت سقط جنین در این دوران و کشتن زنانی که به هر شکل نوزادان آنان نابود میشد روند صعودی یافت چرا که نیاز به نیروی کار فراوان بود و زنان بایستی این نیاز حکومت را با زور و سرکوب تامین میکردند. زنان در این دوره شدیدا تحت کنترل و فشار بودند به گونهای که زهدان زنان به حوزهی عمومی دخالت حکومت مبدل شد. در نهاد خانواده آن دوران، مردان در واقع نمایندگان دولت و یا کلیسا بودند. سیستم خانواده هستهای که در مراحل پیشا تمدنی وجود نداشت در عصر مدرنیته تشکیل و یکی از نهادهای اصلی مداخلهی دولت و اعمال خشونت و فرودستی بر زنان بود. محصور شدن زنان در میان چهاردیواری خانه و کاهش نقش آنان به فرزندآوری، مساوی بود با آغاز دورهای دیگر از تاریخ زنان که بردگی و جنسیتگرایی به اوج خود رسید. بنابراین دوران ظهور کاپیتالیسم به اندازه نهادینه شدن آن تراژیک و دردناک بوده است. بر این اساس فرودستی زنان در جامعه مردسالار شکل گرفت که در تضاد آشکار با موقعیت زنان در دوره جامعه طبیعی است. جنسیتگرایی اجتماعی در تمامی حوزههای زندگی و ذهنیتی جامعه جای گرفت و مانع از گام برداشتن زنان در راستای تعالی و کسب حقوق خود شد و به عبارتی جنسیتگرایی تعرض به جامعه طبیعی بود.
سیستم مدرنیته سرمایهداری که بر پایه انباشت سود و قدرت برساخت شده است، تهاجمی مرگبار علیه سرشت طبیعی جامعه را در پیش گرفت و معیارهای اخلاقی و اجتماعی آن را دچار تزلزل نمود. پس می توان گفت یکی از ویژگیهای بارز سیستم سرمایهداری «جامعه کُشی» است(این اصطلاح برگرفته از دفاعیات چهارم عبدالله اوجالان است). خودروی بی ترمز سرمایهداری کلیهی ارزشهای جامعه دمکراتیک و آزاد را زیر چرخهای خود گرفت. نظام سرمایهداری نظامی فاقد عنان و لجام گسیخته، ضد اجتماعی و ضد دمکراتیک است و با هیچ یک از هنجارهای جامعه انسانیت همخوانی ندارد. یکی از مخربترین محصولات نظام سرمایهداری انسانیتزدایی، غارت تاریخ و انقطاع و تخریب حافظه جمعی است. درواقع به تاریخ فرهنگها تعرض و آنان را به سوی نابودی سوق میدهند، بدین صورت حافظه تاریخی جوامع را پاکسازی مینمایند. بدون شک جامعهای فاقد حافظه تاریخی، جامعهای ناپویا و مرده است.
سرمایهداری با خود فجایع بیشماری به بار آورد است. در این میان علاوه بر تخریباتی که در جامعه انسانی پدید آورد صنعت گرایی که یکی از پایههای اصلی آن محسوب میگردد نیز زیست بوم را به نابودی سوق داده و منابع و ثروتهای عظیم طبیعی را با ولع مورد استفاده و تحت کنترل خود درآورد است. پیامد آن آلودگی هوا و آبها، نازک شدن لایه اوزون و گرم شدن کره زمین است که هر یک از آنها تاثیرات منفی بر جهان گذاشته و به تبع آن انقراض گونههای جانوری و گیاهی گوناگون و تغییر اقلیم با خود به همراه دارد.
دولت-ملت یکی دیگر از پایههایی است که نظام مدرنیته سرمایهداری با آن سلطه خود در جوامع را تثبیت نموده است. ذهنیتی که جامعه بشری را بیش از سایر ادوار تاریخی دچار بحران و بن بست نمود. بدون شک زنان از نخستین جوامعی بودند که مورد هجوم سیاسی و ایدئولوژی این سیستم قرار گرفتهاند. دولت- ملت بیشینه نفوذ خود را از ساختار و تفکر جنسیت گرایی میگیرد. جنسیتگرایی یک ایدئولوژی و ملیگرایی مخرب است. جنسیت گرایی اجتماعی مبین شکلی از قدرت گرایی و یکی از اصلیترین بخش از ایدئولوژی سرمایهداری و دولت-ملت است. در بحران ساختاری نظام سرمایهداری آمدانه بیکاری، فقر و نابسامانی اقتصادی و اجتماعی را به دوش اقشار و طبقات محروم انداخته و آنان نیز باید تاوان این بحرانها را بپردازند. طبعا زنان به عنوان بخشی از جامعه علاوه بر تحمل خشونت روزافزون استثمار نسبت به نیروی کار از روابط متحجر جامعه مردسالاری نیز بشدت تاثیرپذیر هستند.
به کارگیری زنان در کارخانه و ساعتهای مداوم کار، دستمزد بسیار اندک آنان در مقایسه با مردان، دخالت در تمامی حوزههای شخصی زنان یکی از اعمال متداوم آنان است. البته جنسیت گرایی تنها مختص به حوزه اقتصاد نیست بلکه در عرصه آموزش و پرورش و آموزش عالی بدل به فضایی زنانه و مردانه شده است. زنان به گونهای آموزش مییابند که هر زمان مطیع و کنشپذیر باشند و مردان ستیزهجو و رقابت طلب. بدین گونه جنسیت گرایی و تبعیض وارد سیستم آموزشی گردید و زنان آموختند هر زمان در نقش مادر و زنی که حوزه فعالیتهایش در چارچوب خانه است، مبدل گردند و مردان به عنوان روسا و فرماندهندگان تعریف شدهاند.
در جوامع خاورمیانه که گهواره جامعهی بشری است و بسیاری از اندوختههای فرهنگی و معنوی تاریخ اجتماعی متعلق به این جغرافیا است با ظهور تمدن و دستگاه دولتی روابط کومینال(جمعی) به تدریج سست و مالکیت شخصی دولتی و خانوادگی جای آن را گرفت. به دلیل ویژگیهای ژئوپولیتیک و استراتژیک و وجود تنوعات فرهنگی حوزه نفوذ قدرتهای جهانی افزایش یافت. با مبدل شدن خاورمیانه به کانون جنگها و قدرت نماییها نیروهای منطقهای و فرا منطقهای، این جغرافیا درگیر جنگهای پیچیدهای گردید که برون رفت از آن بسیار دشوار است. یکی از دلایل اصلی تشدید جنگها عدم همخوانی فرهنگ خاورمیانه با سیستم دولتی و انحصارات قدرت و ثروت محور سرمایهداری است، زیرا مردمان این جغرافیا طی هزاران سال به شکل دمکراتیک و آزاد زیستهاند و با قدرت طلبی و فرادستی بیگانه اند و این ویژگی با منافع سیستم سرمایهداری مغایرت دارد. پیامد این جنگها کشته و آواره شدن هزاران انسان بی گناه است. بنابراین یکی از اولین و تراژیکترین فرآیند تمدن مرکزگرا بروز جنگ و درگیری بر سر استعمار و استثمار سرزمینها و ثروتهای مستعمر است. در بحبوبه این جنگها ابتدا زنان مورد تهاجمات فرادستان قرار گرفته و بیش از همه آنان بهای این جنگهای نابرابر را میپردازند. چگونگی و میزان تهاجمات نسبت به زنان در طول جنگهای سده بیست و یکم به قدری ملموس و عینی است که نیازی به زبان راند آنها نیست. کافی است به وضعیت زنان در کشورهای جنگ زدهای همچون افغانستان و عراق بیافکنیم. اگر سطح دمکراسی و آزادی یک جامعه با سطح آزادی زنان سنجیده شود متاسفانه نمیتوان نشانی از آزادی و برابری را در جوامعی با حاکمیت سیستم دولتی یافت. دولت در راس قدرت قرار گرفته و با غصب ثروت و اندوخته های جامعه و بی خبر از لایههای زیرین به بهرهکشی و حاکمیت خود ادامه میدهند.
بنابراین ماهیت وجودی دولت بر اساس استعمار و بردگی زنان پایهگذاری شده است. این واقعیت در سده بیست و یک به روشنی قابل مشاهده است. بسیاری از مسائلی که هم اکنون زنان با آن دست و پنجه نرم میکنند نشات گرفته از فقر است. عدم وجود استقلال مادی زنان را مجبور نموده که برای تامین درآمد و گذران زندگی به فعالیتهای دشواری روی آورند که با گذشت زمان منجر به استهلاک جسم و روح آنان میشود در حالیکه اقتصاد و تولید یکی از فعالیتهای بنیادین زنان در دوران جامعه بدون طبقه بود. عرصه سیاست نیز یکی از حوزههای به شدت جنسیت گرا است. اگر سیاست را به عنوان هنر مدیریت جامعه تعریف نماییم زنان بیش از مردان توانایی و قابلیت مدیریت جامعه و سیاستورزی دارند اما در سیستم دولتی سیاست از مفهوم واقعی خویش منحرف شده و به میدان فساد و تزویر مبدل شده است. در حقیقت حوزهی سیاسی جهان بشدت دارای هویتی مردانه است.
اگر هویت زنان مورد انکار و نفی قرار گیرد به معنای انکار تمامی جامعه است. مسئله زنان به همان اندازه که فرهنگی و ذهنیتی به همان اندازه سیاسی است. بنابراین بنیان تمامی مسائل اجتماعی از فروپاشی شخصیت زنان نشات میگیرد. در جامعهای که زنان اسیر و ضعیفه شدهاند نهایتا کودکانی اسیر و ضعیفه متولد و بدین ترتیب بقاء و آیندهی دولتها تضمین میشود.
در تاریخ ایران جنسیت گرایی با پدیدآمدن اسلام سیاسی و دولتی شدن به تدریج در تمامی حوزههای زندگی زنان نفوذ و آنان را به انقیاد کشید. در سیستم شاهنشاهی حرمسراها کانون ضعیفهسازی زنان بود. در طول تاریخ ایران تا به امروز جنسیت گرایی اشکال متفاوتی داشته اما همچنان بر روی جامعه سایه انداخته و زنان با وجود مبارزات بسیار قادر نبودهاند خود را از قید و بند این ذهنیت برهانند. سیاستهای زن ستیزانه در ایران معاصر آمیختهای از کیش و آئینهای کاملا مردسالارانه و روشهای زن کالایی کنندهی سرمایهداری است. نمیتوان نیمی از جمعیت یک سرزمین را در اسارت و بردگی نگاه داشت و ادعای آزادی و دمکراسی نمود. دولت ایران با وجود اعمال انواع ممنوعیت و محدودیت علیه زنان خود را نماینده دمکراسی و امنیت میخواند در حالی که واقعیات جامعه ایران و وضعیت ناگوار زنان مغایر با این شعار نخ نما است چرا که چهره زن ستیز رژیم ایران آشکار شده است. سیاست آمیخته به اسلام سیاسی که رویکردی غیراخلاقی است بیش از همه زنان را در تنگنا قرار داده و با مشکلات مواجه بسیاری روبرو ساخته است. بسیاری از قوانینی که در ایران علیه زنان به تصویب میرسد تحت عنوان قواعد شرعی و عرفی صورت میگیرد در حالی که بسیاری از این اقدامات از گوهره اسلام راستین و اجتماعی تحریف و در تضاد با آن است. در سیستم مطلقهی «ولایت فقیه» زنان جایگاهی ندارند و هر روز به انسانیت و هویت آنان بیاحترامی میشود. نظامی مغایر با ارزشهای انسانی چگونه میتواند ادعای سیستمی آزاد نماید؟ در سیستم دینی ایران همانند سایر کشورهایی که تاثیر دین و مذهب در آن پررنگ است زنان بیش از همه آسیب پذیرند و مجبور هستند از قوانین متحجر و عقبمانده این تفکرات و نگرشها تمکین کنند، در غیر این صورت انواع برچسبهای غیراخلاقی به آنان زده میشود. برای رفع ذهنیت جنسیت گرایی در ایران علاوه بر نفی نگرش مالکیت نسبت به زنان نیازمند به مبارزات و فعالیتهای رادیکالی جهت تغییر نگرش و فرهنگ غالب جنسیت گرایی که حاکم بر جامعه وجود دارد. تا زمانی که ضدفرهنگ جنسیت گرایی در جامعه حاکم باشد زنان نمیتوانند در موقعیت و جایگاه حقیقی خود قرار گیرند. هماندیشی و آگاهسازی تمامی اقشار زنان نسبت به حقوقشان میتواند تاثیر مستقیمی در ارتقای مبارزات داشته باشد.
زنان در طول تاریخ به دلیل وجود موانعی که ریشه در باورهای دینی، اسطورهای، فلسفی و علمی است، قادر نبودند معیارهای انسانیشان را به زبان آورند چرا که اندیشه، اراده و حتی موجودیتشان به درجه دوم جامعه تنزل یافته بود و تحقیر آنان به عنوان انسانهای ضعیف و ناقصالعقل باعث تحمیل و تعمیق «ازخودبیگانگی» بر آنان شد است. با این وجود و علیرغم تهاجمات بیامان باز هم زنان در تاریخ پرفراز و نشیب خود تاکنون هیچگاه در برابر فرادستی و ستم تسلیم نشدهاند و با وجود اعمال خشونت، سرکوب، تبعیض و قتلعام هنوز هم میراثدار مادران و ارزشهای جوامع پیشاتمدنی بودهاند. در نظام مردسالار موجود برای رهایی از رفتارهای جنسیت گرا به آموزش جامعه اهمیت ویژهای داده میشود تا به شخصیت زن و مرد آزاد دست یافت. برای فرستادن نظام سرمایهداری به زبالهدان تاریخ نیاز به انقلابی در راستای ریشه کردن فقر، مذلت و نابرابری به ویژه در مورد زنان دارد. با درس آموزی از شکستهای گذشته مانع از باز تکرار آنها خواهند گردید.
با تاملی کوتاه در وضعیت کنونی جهان به خوبی میتوان دریافت که رهاورد تمدن و به دنبال آن سیستمهای سرمایهداری و دولتی که بر خلاف منافع جوامع و انسانها بنا گشته و تمامی هم و غم آن غصب دسترنج و اندوخته های مادی و و معنوی جوامع است. چنین سیستمی برای بشریت به جز فقر، آوارگی و نسل کشی و از خود بیگانگی جوامع ارمغانی نداشته است به رغم ضربات مهلکی که این نظام بر پیکر جوامع وارد ساخته هنوز هم رگه هایی از گوهره حقیقی آن در حال نفس کشیدن است. بنابراین برای گذر از سیستم طبقاتی و آلوده به قدرت و هژمونی نیاز به مبارزات دمکراتیک و تودهای است تا جامعه بشری بتواند بار دیگر بر روی ریشههای عمیق و اصیل خود رشد یافته و انسانیت را به تعالی و سعادت حقیقی رساند.