بیستون مختاری

جنگ چالدران مابین امپراتوری‌های صفوی و عثمانی خسارات جبران‌ناپذیری در سرزمین‌مانکوردستان بوجود آورد؛ و این سرآغاز تجزیەای گردید کە پیمان‌نامەهای فی مابین دولت‌های حاکم بر کوردستان از پیمان‌نامەی قصرشیرین (١٦٣٩) گرفتە تا پیمان‌نامەی کلونیالیستی سایکس‌پیکو (١٩١٦) و متقاعب آن پیمان ننگین لوزان (١٩٢٣) موجبات آن را فراهم کرد.

رضاخان میرپنج در نوروز ١٩٣٣ با دستور بە تغییر نام “پرشیا” بە ایران راە لاپوشانی کردن خواستەهای برحق ملت‌های تحت ستم در جغرافیای ایران کە در زیر لوای نام پرشیا آشکارتر جلوە می‌نمود را پیش گرفت. زیرا کە نام‌های ایران، ترکیە، سوریە و عراق بر اساس معنا و مفهوم‌های دولت ملی بنیان نهادە شدە بودند و هدف از آن‌ها اضمحلال اقلیت‌های ملی تحت ستم بود. در این دولت‌های ملی نوین حاکمیت از آن فارس‌ها، ترک‌ها و اعراب بود اما نە در زیر لوای فارسی، ترکی و عربی؛ بلکە تحت عناوین از جملە ایرانی و ترکیه‌ای و… تاریخ در یک سدە گذشتە نشان می‌دهد کە تئوری دولت ملی در تشکیل ملت ایرانی، ترکیه‌ای و غیرە تئوری‌ای شکست خوردە است کە نتیجە نوعی حس خودبزرگ بینی و نژادپرستی ملت‌های حاکم در منطقە می‌باشد و بیشترین عامل مشکلات گریبانگیر ملت‌های منطقە ناشی از این است. ملت‌های حاکم با سوءاستفادە از دین اسلام، ذوب ارزش‌های فرهنگی، دینی و از این قبیلِ اقلیت‌های زیر سلطە خود راە را برای تداوم حاکمیت خویش فراهم نمودند.

سیر تاریخی رویدادهای بیش از صد سال گذشتە در ایران و ترکیە و بالاخص اقدامات رضاخان و آتاترک بنیانگذاران دولت‌های ملی ایران و ترکیە بە وضوح نمایش دهندە سیاست انکار و امحا ملت‌هایی همچون: کوردها، آذری‌ها، ترکمن‌ها، لازها، چرکزها، بلوچها، آشوری‌ها و دیگر ملیت‌های تحت ستم در این جغرافیا می‌باشد کە چگونە با سلب هویت تاریخی ملی آن‌ها پایەهای اقتدار حاکمیت خویش را مستحکم نمودەاند.

سیاست متکی بر مذهب این دولت‌ملت‌های بە اصطلاح مدرن در منطقە در راستای دیگری ستیزی مذهبی بودە؛ بە گونەای کە در ترکیە هر غیر سنی حنفی و در ایران هر غیر شیعە، دیگری محسوب گشتە و بە چشم غریبە نگریستە شدە اند و این در حالی است کە در مورد کوردها امتیاز مذهب مشترک برای مثال سنی بودن در ترکیە و شیعە بودن بخش اعظم کوردهای ساکن در جغرافیای ایران امتیاز خاصی بە کوردها ندادە است و همچنان آنان بە چشم کورد نگریستە شدەاند کە در هر صورت دیگری محسوب گردیدە و تحت تبعیض.

این وقایع که از جنگ چالدران تا بە امروز در جغرافیای خاورمیانه روی می‌دهند، ناشی از همین رژیم‌های سرکوبگر، دسپوت، محافظه‌کار و ساختارهای سیاسی دولت ـ ملت‌گراهایشان است. همه می‌دانند معاهده‌ی سایکس‌پیکو که ناشی از کنسپتی امپریالیستی بود و انگلیس و فرانسه در آن نقش اساسی را ایفا کردند، یک هدف بنیادین را دنبال می‌کرد و آن تجزیه‌ی خاورمیانه و امپراتوری عثمانی، تحریک اعراب به شورش و از میان برداشتن حکومت بیمار اروپا یعنی عثمانی بود. در واقع این اقدام به نوعی ترسیم جغرافیایی منطقه و برساخت یک نظام جهانی نوین بود. بنابراین این مرحله برای اعراب حایز اهمیت فراوانی بود و آن‌ها امتیازات بسیاری را در اختیار داشتند. چرا که در آن دوره دو نیروی اساسی در خاورمیانه وجود داشتند؛ سلسله‌ی قاجار و امپراطوری عثمانی؛ و از میان این دو عثمانی‌ها نقش اساسی را ایفا می‌کردند. اما عثمانی جسم بیماری بود که به تمامی تضعیف شده بود. در دست داشتن بخش وسیعی از جغرافیای خاورمیانه دلیل خوبی بود تا نیروهای سیری‌ناپذیر امپریالیستی را به خود جذب کند و جنگ‌های تقسیم دوباره‌ی سهم در آن شروع شود. به همین دلیل شرایطی که پیش از جنگ جهانی اول به میان آمده بود، فرصت‌های بزرگی را به خلق‌های عرب که برای مدت مدیدی تحت سیطره‌ی ترک‌های عثمانی بودند عرضه می‌کرد. بعد از جنگ‌های جهانی اول و دوم، نظام جهانی نوین شکل گرفت. همه‌چیز مطابق با معاهده‌ی سایکس‌پیکو پیش نرفت. به‌ویژه پس از وقوع انقلاب اکتبر، روسیه از جنگ جهانی اول کنار کشید و بعدها محتوای این معاهده را آشکار ساخت. اما مرحله‌ی فروپاشی امپراطوری عثمانی که نیروی چاره‌یابی مسایل اجتماعی را از دست داده بود آغاز شده بود و نیروهای امپریالیستی که درصدد به دست آوردن این جغرافیای غنی بودند، به ترسیم دوباره‌ی نقشه‌ی سیاسی و جغرافیایی منطقه نیاز داشتند. امپراطوری عثمانی که در جنگ جهانی اول شکست خورده بود، پس از پایان جنگ به تمامی تجزیه شد. جمهوری ترکیه، دولتی بود که پس از جنگ‌های رهایی به سرکردگی مصطفی کمال و پشتیبانی کوردها تاسیس شد. عثمانی با هزیمت کامل مواجه شد و تنها میراث این امپراطوری وسیع، جمهوری‌ای بود که از همان ابتدا ناقص به دنیا آمد. مابقی امپراطوری پس از جنگ جهانی دوم ساختاربندی اساسی را به خویش گرفت.

پُر واضح است پس از پیمان لوزان تا بە روز امروز، نظامی جهانی و منطقه‌ای به میان آمد که انکار کوردها را مبنا قرار می‌داد. به عبارتی کوردها قربانیان برساخت نظام بین‌المللی نوین شدند. به همین جهت نباید صرفا دولت‌های استعمارگر کنونی در کوردستان را مسئولان این انکار شمرد. در واقع نیروهای بین‌المللی انکار خلق کورد را جهت تداوم منافع اقتصادی و قدرت هژمونیک خویش مناسب می‌دیدند. به علاوه می‌توانستند با به‌کارگیری کارت کورد همیشه به هر یک از کشورهایی که کوردها در آن به سر می‌بردند فشار آورند. به این ترتیب منطقه همیشه حالتی معضل‌دار به خویش می‌گرفت؛ در صورت نیاز با تحریک کوردها آن‌ها را به عصیان وامی‌داشتند و پس از عصیان کوردها را تنها گذاشته و از دولت‌های اشغال‌گر کوردستان پشتیبانی می‌کردند و هر امتیازی را از آن‌ها می‌گرفتند.

در این میان و پس از دوره‌ی پهلوی اول تنها بعضی عملکردها متفاوت گشته و از لحاظ ذهنیتی هیچ تغییری صورت نگرفته است؛ اکنون نیز همان پیمان سعدآباد میان دولت ایران و دولت ترکیه تداوم دارد. نمود بارز آن نیز ایجاد دیوار مرزی میان هر دو کشور است.

همکاری دولت‌ملت‌های ایران و ترکیە علیە مردم کورد در این برهە از زمان را می‌توان جنگ چالدران نوین نامید؛ زیرا پس از تبادل اطلاعاتی و حملەهای موازی در باشور، اینبار نظام جمهوری اسلامی تمام قدرت نظامی، انسانی، پهپادی و موشکی خود را معطوف بە مناطق طبیعی و حفاظت شدە شاهو و بە خصوص کوسالان کردە، جنگی تازە را علیە مردم و طبیعت کوردستان بنا نهادە است.

این در حالی است کە ایران در برهه‌ای بسر می‌برد که گذشته از بحران‌های اجتماعی و سیاسی، مسایل حاد زیست‌محیطی به فوق‌بحران تبدیل شده‌اند. مافیای عرصه نظامی یعنی سپاه تروریستی پاسداران، هم در حوزه‌های اقتصاد و سیاست به تارومار جامعه می‌پردازد و هم با انجام حملات نظامی بی‌محابا زیست‌بوم طبیعی سراسر ایران را آماج قرار می‌دهد. این عملکرد مافیایی قدرتمدارانه ابایی از نابودی انسان و زیست‌بوم ندارد و صرفا به منافع قدرت‌طلبانه خویش می‌اندیشد. حاضر است در راه کسب قدرت خطرناک خویش کل جامعه و محیط‌زیست را قربانی هوس‌های بی‌پایان خود سازد. نیروهای نظامی سپاه با حملات توپخانەای خود جنگل‌ها و مراتع را به آتش‌کشیده و حیات اجتماعی و تمامی جانداران را به خطر می‌اندازد. مسیری که این نیروی مسلح فاشیستی دربرگرفته بی‌شک به نابودی جامعه انسانی ختم می‌شود کە با ژینوساید علیه جامعه و محیط‌زیست بصورت همزمان انجام می‌پذیرد. رژیم ایران با دانستن این علم کە حملات نابودگرانەاش به کوسالان برضد انسان و زیست‌بوم است و مستقیما کوردستان و جنبش آزادی‌خواهانەاش را نشانە رفتە است. زیرا نیک می‌داند جامعه‌ای که محیط‌زیست‌گرا نباشد، نمی‌تواند از نابودی رهایی یابد. هم‌اکنون این وظیفە بر دوش جامعه ایران و روژهلات کوردستان است کە در مرحله حساس تصمیم‌گیری قرار گرفتە تا از هوش اکولوژیک خویش برای اقدام عملی علیه نظام حاکم و ویرانگر استفاده نماید.

با این اوصاف و با توجە بە اینکە مسئله کورد با جنگ چالدران به وجود آمد و جغرافیای کوردستان تا این دوران کە جنگ کوسالان در حال اتفاق است یک سرزمین تقسیم شده در مرزهای موجود ساختگی است. نتیجەاش این است کە بحث این مرزهای ساختگی به اساس مسئله کورد تبدیل شده است و هر جا اسمی از کورد به میان می‌آید، در ادامه به این مسئله اشاره خواهد شد که بین چهار کشور ایران، عراق، ترکیه و سوریه تقسیم شده است. نیرویی که کلمه کوردستان بزرگ یا “کوردستان چهارپارچه” به کوردها می‌بخشد را تا به حال هیچ حزب یا رهبری نبخشیده است؛ این احساس سبب می‌شود تا این جوامع گوناگون خود را به هم گره زده و یکدست ببینند.

طبیعتا کوردها با هر بار عصیان در برابر این سیاست‌های انکار و امحا به‌پا خاسته‌اند و تا به امروز به موجودیت‌شان ادامه داده‌اند. امروز کوردها با نمایش نیرومندترین و باشکوه‌ترین مقاومت تاریخ‌شان به رهبری جنبش آزادی‌خواهی که بیش از پنج دهه است تداوم دارد، خطر نابودی موجودیت خویش را به تمامی رفع کرده‌اند.

ستاتوی سیاسی موجود در وضعیتی غیرقابل تداوم قرار گرفته است. در هر چهار بخش کوردستان، کوردها در برابر این ستاتو موضعی جدی از خود نشان داده و علاوه بر این نیروهای بین‌المللی که ساختارهای دولت ـ ملت‌گرای کنونی در تضاد با ‌منافع‌شان می‌بینند، بر این مورد واقفند هر کنسپت و برنامه‌ای که به کوردها اعتنایی نشان ندهد محکوم به شکست است. یعنی هر نوع ترسیم سیاسی نوینی که در آن برای کوردها جایی وجود نداشته باشد، از نظر عملی شکست خواهد خورد و ممکن نیست بتواند چندان دوام آورد. به همین دلیل مرحله‌ی کنونی شباهت بسیاری به مرحله‌ی پیش از وقوع جنگ جهانی اول دارد و می‌توان گفت این بار این کوردها هستند که فرصت‌هایی طلایی در اختیار دارند تا بتوانند ستاتوی سیاسی مورد نظر خویش را تحقق بخشند.

در بخش روژهلات میهن نیز حزب حیات آزاد کوردستان_پژاک از ابتدای روی کار آمدن، در این مقولە امر سازماندهی خلقی را از ارکان مبارزاتی خود عنوان نموده و مبارزات خود را بر آن استوار نمود. سازماندهی پژاک در طول این سالها به خلق چنان نیرویی می‌بخشد که از موجودیت، طبیعت، فرهنگ و زبان خود بە بهترین نحو ممکن حفاظت بە عمل آوردند. پژاک به مانند حزب اتحاد دمکراتیک به دنبال برون رفتی ریشه‌ای از مشکل و خلق یک گفتمان می‌باشد. اگر چه حملات ددمنشانە بە مردم و طبیعت امری غیرانسانی و غیراخلاقی‌ست که باید شدیدترین برخوردها با عوامل آن صورت گیرد، اما در این برهە بهترین پاسخ برای چاره‌یابی ریشه‌ای این معضل، همان سازماندهی خلقی‌ست که پژاک و کودار بر آن اصرار می‌کنند. رسیدن به جامعه‌ای اکولوژیک – اخلاقی از اهداف و برنامه‌های کلان کودار و پژاک می‌باشد و این مهم بدین معنی‌ست که حفظ طبیعت و محیط‌زیست از دغدغه‌های کنونی و آینده جنبش آزادی در روژهلات کوردستان می‌باشد. طبق آموزه‌های آپویی، حفظ محیط‌زیست در ارتباط مستقیم با امر دمکراسی می‌باشد و باید به هر قیمتی از آن محافظت نمود. جنگ بیولوژیکی که اخیراً سپاه برضد کوردها در کوسالان براه انداخته، خود به بهترین صورت ترس آن‌ها را از گسترش هر روزه فرهنگ آپویی نشان می‌دهد. آری؛ انتقام کودار و پژاک از جمهوری اسلامی، گسترش هر روزه دمکراسی و آموزه‌های انسانی رهبرآپـــــو می‌باشد؛ کە در گام نخست مبارزە، با هدف تحقق راه‌حل دموكراتيك، آزاد و صلح‌جويانه برای چارەیابی مسئله‌ی كورد و سرزمین کوردستان در چهار کشور خاورمیانه كه خلق كورد در آن‌ها به سر می‌برند آغاز شده و با اساس قرار دادن وحدت و یگانگی بر پایەی اصول كنفدراسيون دموكراتيك اين خلق، به توسعه‌ی كنفدراسيون جامعه دموكراتيك خاورميانه بر پايه‌ی برادری و برابری خلق‌های منطقه پرداخته و در کنار آن جنبش آزادی‌خواهی کوردستان بر همین مبنا در جهت ايجاد كنگرەی دموكراتیکِ جهانی خلق‌ها در برابر مداخلەگری و سلطەگری امپرياليسم جهانی به مبارزه می‌پردازد. در واقع می‌توان گفت: پروژەای برای تاسيس سيستم کنفدراسیون جهانی خلق‌ها در راستای تحقق یک نظام جهانی دموكراتيك، عادلانه و عاری از استثمار و استعمار است.