رزرین کمانگر
بیش از سه ماه است که بوی انقلاب و رایحهی پیروزی آن، به مشام میرسد. بیش از هشتاد روز است که زنان همچنان پیشاهنگان انقلاباند و موجب گشتهاند که همهی آحاد جامعه، به فریاد مبارزه مبدل شوند. بیش از هشتاد روز است که زنان مرز میان نسلها را شکستند و پیر و جوان را به عرصهی مقاومت و فعالیت دعوت نمودند. بیش از هشتاد روز است که شهدای بسیاری در این راه، طعم گرم خاک را چشیدند و چشم به نتیجهی اینهمه مبارزه دوختهاند. بله اینها واقعیت است و لازم است هر بعد و جنبهی این پروسهی بسیار ارزشمند، مورد بررسی، تحقیق و تحلیل قرار گیرد. این چه پروسهای است که علیرغم تمام سرکوبها، روزبهروز، باقوت هر چه بیشتر، ادامه یافته است؟ این چه مبارزهای است که مادران و پدران در سراسر ایران را در کنار فرزندانشان قرار داده و در همراهشان میجنگند؟ این چه مبارزه و انقلابی است که مادر شهیدی را به رقص و سرود وامیدارد و دیدهاش دیگر اشک نمیباراند؟ البته که پاسخ بهتمامی این سؤالات، همگان را به فکر وامیدارد، این مقاله نیز سعی بر آن دارد که به بعد دیگری از بعدهای این انقلاب که همانا نقش خانواده در پروسهی انقلاب است، بپردازد.
سیاستهای تقدیس و تکریم خانواده بر پایهی ناموس، به بنبست رسیده است
بدون شک بارها از سیاستهای اجرایی نظام مردسالار ایران، در ادوار گوناگون علیه خانواده سخن به میان آمده است. تعاریف دولتها برای زنان در تمام تاریخ اقتدار مشخص و بارز است. از همان اوان کودکی، از رنگ لباس گرفته تا اسباببازیهایش، از نوع روابط گرفته تا برخوردهایش، همگی در چارچوب خانه و خانواده تعریف گشته است. در طی سیاستهای حاکمیت ایران در این راستا، دختران در سنین کودکی ازدواج اجباری را تحمل میکنند، همان دختر درحالیکه خود کودکی بیش نیست به ناموس مرد دیگری مبدل میشود و کودک دیگری را در آغوش میگیرد! اما سؤال اصلی اینجاست ازدواج دختران در سنین کودکی و یا ازدواج اجباریشان با افراد مسن به دلایل گوناگون چگونه مقدس است؟ آیا خانوادهای که ماحصل چنین ازدواجهایی ست، جای کرامت دارد که نظام جمهوری اسلامی و شخص ولایتفقیه، آن را تقدیس نموده و جوانان را به عملی نمودن آن تشویق مینماید؟ اصلاً خود همین دختران و پسران، معنای زندگی خویش را دریافتهاند که به زندگی یکدیگر معنا ببخشند؟ زن، در تعاریف قانون اساسی، در آدابورسوم و شرع و عرف، همچنان، ناموس است و بس! که میتواند به قتل برسد، مورد تجاوز قرار گیرد، سکوت کند. او فردی احساساتی است که تنها میتواند با مرد معنا یابد و برای او زندگی کند. طی همین آداب و عرف و قانون است که خانوادهای دخترش را به سکوت وامیدارد و نامش را مینامد سرنوشت و تقدیر. تقدیری که قابلتغییر نیست! و نتیجهاش دختری میشود که بله چشم، قربان گو بار آید و خطا نکند. بدون شک چنین تعاریفی برای زنان بیمعنا خواهد بوده و زندگی را برایشان به ورطهی نابودی خواهد کشاند. پس میتوان گفت در طی چنین سیاستهایی خانوادهای ناموس گرا و شبیه دولت به وجود میآید که یکی در مرکز و بقیه در خدمت اویند. چنین خانوادهای که برآمده از همین ذهنیت حاکمیت باشد، تنها و تنها به ذهنیت مردسالار خدمت میکند و به جامعه ضرر میرساند.اما همهی اینها یکسوی قضیه است و سوی دیگر قضیه و مهمترین آن، همان تغییر بنیادین ذهنیتی است که در میان جامعه و زنان ایجاد گردیده است. زنان در این مبارزات در وهلهی اول، تعریف چندین سالهی نظام را از بین بردند. واکنشها به جنایتی که علیه شلیر رسولی از سوی زنان فعال و آماده در میدان مریوان صورت گرفت، همچنین صیانت و حمایت خانوادهی ژینا امینی و مبارزهی چندین روزهی کل جامعه، با پیشاهنگی زنان، موجب گشت که تعاریف مردسالارانه کمرنگ شود و جای خود را به واژگان جدیدی، بدهد و ادبیات جدیدی را به زندگی سایر آحاد جامعه وارد سازد. ادبیاتی که در آن، زن نهتنها ناموس نبوده، بلکه پیشاهنگ بوده، نهتنها نمیمیرد، بلکه نامش به رمز مبدل میشود و زندگی میسازد. نهتنها، به خویش نمیاندیشد، بلکه آزادی جامعه را در گرو آزادی خویش دانسته و به همگان نشان میدهد، واژهی ناموس برایش بیمعناست، زمانی که جامعهاش در خفقان و تنگنا میزید. همین پیشاهنگیاش موجب میشود مردان آزادیخواه جامعه که آزادی خویش و جامعه را در گرو آزادی زنان میدانند، زیر پرچم ژن، ژیان، آزادی مبارزه کنند. آنان نیز میدانند خودشان نیز قربانی همین نظام مردسالار هستند که تبعیض و تحقیر را مبنا قرار دادهاست.، از همین روست در این نبرد ذهنیتی در جبههی زنان ایستاده و میگویند که اگر نشانهی مردانگی، اعمال خشونت علیه زنان است، من آن را قبول ندارم. این همان تغییر بنیادین ذهنیتی است که زنان را پیشاهنگ میداند، از همین روست که میگوییم سیاستهای تقدیس خانواده و تکریم ناموس، به بنبست رسیده است، زیرا تمام جامعه بر این موضوع واقف است که نه دولت ایران، بلکه هیچ ذهنیتی مردسالاری نتوانسته و نخواسته که خانوادهای دموکراتیک هیچگاه به وجود بیاید.
جنگ ویژهی نظام، یقهی خانوادهها را نخواهد گرفت
البته که در طول این مدت، نظام نهتنها ساکت ننشسته، بلکه تمام توان خود را برای به انحراف کشاندن این انقلاب، بکار گرفته است. از همان روزهای آغازین، حاکمیت به شیوههای گوناگون سعی بر آن داشت که از یکسو انقلاب در حال جریان را انکار نماید و آن را اغتشاش بخواند، از سوی دیگر دیدیم که چگونه پیشاهنگی زنان را بهعنوان بزرگترین مانع پیش روی خویش میداند. علاوه بر این موضوعات، موضوع مهم دیگری، برخوردش با خانوادههای فعالین و مبارز بود. اینکه حاکمیت ایران، روابط بین والدین و خانواده را بیمعنا ساخته است و هرکدام را به ابزار ترس و رعب و خوف مبدل نموده است، شکی نباید به دل راه داد، اما در چنین شرایطی، اعمال این سیاستها را چرا شدت و حدت بخشیده است، کاملاً مشخص و روشن است. حاکمیت فرزندان این سرزمین را خام و نادان و احساساتی میخواند که خانواده برای کوچکترین امورشان نیز، تصمیم بگیرد، از سوی دیگر نیز خانوادهها را در چنان مضیقهای قرار میدهد که واقعاً وضعیت فرزندانشان اینگونه است. علاوه بر تمام این موضوعات، حاکمیت تعریف چنانی از سیاست برای جامعه ارائه داده است که سیاست دروغ و وارد شدن به آن مرگ است، درواقع این خود نظام است که دچار سیاست مردگی گشته است. اجرای جنایاتی همچون اعدام، زندان و شکنجه درواقع بخشی از همان جنگ ویژه ه ی نظام بود که خانواده را به مانعی برای فرزندانشان مبدل سازند که مبادا از حقوحقوق خویش سخن به میان بیاورند. خود نظام هم بهخوبی میدانست که جوانان در شرق کوردستان و ایران، سر سرکشی دارند و سّر می دهند که سِر ندهند. در طول این مدت، تمام تهاجمات حاکمیت از جمله، اعتراف اجباری و عادی جلوه دادن انقلاب اخیر به بن رسیده بود. نظام سعی داشت که خانوادههای بسیاری را در مقابل دوربینهایش به اعتراف اجباری وادارند که شهادت پیشاهنگان جامعه، را مرگ عادی جلوه دهد و خیزشهای اخیر را سرکوب نماید. اما ما مشاهده نمودیم که صیانت خانوادهها از فرزندان شهیدانشان، پاسخ قاطعی بود به جنگ ویژهی نظام. مادران شهید، سوگند انتقام یاد کردند، آن ها فریاد میزدند که فرزندانمان شهید هستند و نامیرا و ما راهشان را ادامه میدهیم . علاوه بر این موضوع ما دیدیم که شهادت والدین همین فرزندان، تا چه اندازه بر خود فرزندان، نیز مؤثر بود. یعنی هر دو طرف بر همدیگر تأثیرگذار بودند و هستند. بار دیگر میتوان دید، که آموزش خانواده و بهویژهی مادران شرق کوردستان و ایران تا چه اندازه بر عملکرد فرزندانشان تأثیر میگذارد. زنان آگاه و دانا در ایجاد جامعهای هشیار و آگاه نقشی پیشاهنگ را دارند. همین زنان در طول این مدت به جامعه جسارت بخشیدند و واژهی ترس را از دایرهی لغات خویش زدودند البته که همین نیز ترس و وحشتی عظیم را به دل نظام انداخته است.
این انقلاب، پیوند میان دو نسل است
شاید بارها این موضوع به گوشمان خورده است که نه خانواده فرزندانشان را درک میکنند و نه فرزندان به والدینشان گوش میدهند. از یکسو مادر و پدرانمان،فرزندان خویش را عاصی و نادان و جاهل میخواندند که لازم است همواره نصیحت شوند و تکیهگاهی داشته باشند، چون نمیتوانند از خویش دفاع کنند. در مقابل فرزندانی را مشاهده مینمودیم که همواره که از درک نکردن خانوادهشان سخن به میان میآوردند، گویی دنیایشان بسیار متفاوت و دور از هم بوده است، این در حالی ست که مبارزات اخیر مشاهده نمودیم، که چگونه والدین، مطالبات فرزندانشان را درک میکنند و در کنار آنان برای دستیابی به مطالباتشان مبارزه میکنند. پیام اصلی این پروسهی در حال انقلاب این بود که از هفتتا هفتادسال، را در کنار همدیگر متحد ساخت. مادران و پدران در طول این مدت حامی فرزندان خویش بودند، چراکه میدانستند این نظام در هیچ دورهای نمیتواند پاسخگو باشد. حال چه در دوران خودشان و چه در دوران و نسلهای پس از خودشان. بهویژه در طول این چهلوپنج سال گذشته، جمهوری اسلامی نتوانسته در هیچ عرصهای به نیازهای خلق جواب دهد و مشروعیت خویش را ازدستداده است .
ازاینپس چه باید کرد؟
حضور و پیشاهنگی بارز زنان در طول این هشتاد روز، بر کل آحاد جامعه، اعم از دانشجویان و دانشآموزان، کسبه و اصناف، کارگر و کارمند تأثیرگذار بود. آزادی زنان به محور و مرکز کل این مبارزات مبدل گردید، مشاهده نمودیم که این انقلاب پا به مرحلهی نوینی گذاشت. آغازی پرخروش و حال نیز، روندی مستمر را به خود گرفته است. دانشگاههای شرق کوردستان و ایران، مستدام بر دایرهی مبارزاتشان میافزایند. تغییر بنیادین ذهنیتی در سراسر ایران موجب گشت که دستاوردهای بسیاری تاکنون خلق گردد. دستاوردهایی که روزبهروز بیشتر میشود، درراهش بدیلهای گران بهایی داده میشود، اما نهتنها تضعیف نمیشود، بلکه رنگ و بوی خاصی به خودش میگیرد و نیرومندتر از گذشته ادامه مییابد. همین موجب میشود که این انقلاب را انقلابی ذهنیتی و فرهنگی بنامیم. اما برای صیانت از این دستاوردها چه باید کرد؟ نقش میهن دوستان و مبارزان این راه چیست؟ ما شاهد حمایتهای تمام تفاوتمندیهای شرق کردستان و ایران از یکدیگر بودیم. خانوادهها نیز از این قضیه مستثنا نیستند و نخواهند بود. اگر هر خانوادهای خویش را بیشتر از گذشته در قبال وضعیت کنونی و صیانت از انقلاب در حال جریان مسئول بداند، بدون شک میتواند بر خانوادههای دیگر و جامعه تأثیرگذار باشد. همین خانواده است که میتواند فرزندان شان شان را از همه لحاظ برای آیندهی بهتر آماده سازد. همین خانواده است که میتواند سیاستهای اجرایی حاکمیت را کمرنگ سازد. البته که بهنگام سخن گفتن از حمایت، چندجانبه بودن آن است. بهعنوان نمونه، خانوادههای میهندوست بسیاری در شرق کوردستان و ایران، زندگی میکنند که در این وضعیت معیشتی اسفناک ایران، در رنج به سر میبرند، سالهاست که حاکمیت ایران نیز، سعی دارد که گرسنه نگه دارد و به خویش وابسته سازد، گویی درد این جامعه، تنها مسائل معیشتی است. همچنین مشاهده مینماییم که خانوادههای شریف شرق کوردستان و ایران دست رد بر سینهی تمام مطالبات نظام زدهاند، پس لازم است که بهعنوان دیگر افراد جامعه، حامی چنین خانوادههایی باشیم و نگذاریم که در فقر بسر ببرند. مسئلهی دیگر نیز نقش بنیادین مادران شهدای این مدت است که حضورشان در طول این مدت بسیار مؤثر خواهد بود. شناخت یکدیگر در هرکجای ایران که باشد، میتواند به دلگرمی، بین خانوادههای دیگر مبدل گردد. این انقلاب موجب گشت که از هفتتا هفتادسال، یعنی پیر و جوان دست در دست هم، در کنار هم بیاستند و مبارزه کنند تا پیروزی! حال این روزهای انقلاب دقیقاً مصداق بیتی است که میگوید: «راه دراز است و ناهموار اما، این پستیوبلندی منتهی به آبادی ست.»