کاویان کامدین
از هر کوچه و خیابان شهرِ وطن، آواز انقلاب به گوش میرسد. از زبان طفلی در آغوش مادر، جوانی در جنوبیترین، غربیترین و شرقیترین دهکدههای ایران! سرود انقلاب سر میدهند دختران آغشته در رنج و عذاب! رنجیدترین و آزرده دلترین نسل بشر، به سوی فرداهای آفتابی، غرّشوار به لرزه در میاآورند دل فرعون نشسته بر تخت شاهی را و جان میدمند در جسم از پای درآمدهی و خستهی، خاورزمین را!
انقلاب چیزی نیست جز روح به عصیان در آمده و طغیان کرده در سکوت مطلق شرمآور انسانیت! همان روحی که روزی، در دل نوجوانی در دهکدهای دور افتادی هندو چین، دمید! مرزها را در نوردید، اقیانوسهار را پارو زد و به روح خشکیدهی آمریکای لاتین، دمید! در سرزمین بخت برگشتهگان سیاه، در آفریقا، زنجیر اسارت و بردگی را بگسلاند! و آن روز کبوتری سفید بر فراز آسمان آفریقا به پرواز در آمد.
هندستان رنگین کمانی که روزی در یوغ زنجیر استارت بریتانیا به خود میپیچید، روح عصیان در جسم خستهاش دمید و از اشک چشم مادران سوته دل ، امواجی از سیل دریاها ساخت، تا لکهی ننگِ نشسته بر پیشانی تمدن کهن را، پاک کند! این روح به دل خواهران میرابال رخنه کرد، نام آواز خواهران مقتولهی میرابال، روح شکستهی تمام زنان جهان را، جریحهدارتر و مجروحتر ساخت! تا از این زخم کهن، طغیانی معاصر از جنس مونث بسازند!
در هر گوشه و کنار جهان وقتی نامی از بیدادگری، ستم و استبداد بود، این روح جوانه زد، همراه با نسیم سحری در هر شهر و خیابانی به روح نفرین شدگان سرزمین، وزید. این باد صبا از اعصار قدیم، از دوران آدم و هوا در مجهولترین دوران حیات بشر، تا اوج شکوفای تمدنهای سنگ دل، از دوران خدایان و اربابان، همیشه و همه جا، در روز طغیان وزید! حتی روزی در غیرقابل تصورترین و دور افتادهترین جزیرههای عصر جهالت، در میان اجساد بجا ماندهی جنگ قبایل عربستان، جهان را به دین محمدی و توحید فرا خواند!
آفتابی فروزان شد با رنگ سرخ در آسیایی شمالی، در سرزمینهای پوشیده از یخ و برف و انجماد تزاری را، آب کرد. در سرزمینهای همیشه مرطوب هندوچین و ویتنام، به قیمت جان میلیونها نفر، ابر قدرتهای جهان را به زانو در آورد!
تا نهایتا به سرزمینی رسید که خیر و شر، قداست و نفرین، زشتی و زیبایی، روزی از آنجا چشم به جهان گشوده بودند! همان سرزمین که داستان آفرینش را به نگارش در آورد، گهوارهی نخستین ایزدبانوان تاریخ بشر، پیامبران و بزرگوارانی که هنوز زمزمه ندای حق طلبانهی آنان، در گوش انسانیت قرن ما، طنین انداز است. چرا باید این همه پیامبر، دانشمند، رهبر و عالم در این خاک و بوم ظهور میکردند، اگر از شدت بیدادگری و ستم نبود؟
پس جای که بیدادگری و ستمی نیست، روح لطیف و صلحطلب نوع بشر به عصیان برنمیخیزید. مگر آن روزی که خدایان شر، پا بر شرافت انسانیت بگذارند و روح انسان را به درد بیاورند!
این بود که باید ملتی از نسل زیلان و فرزاد در کرُدستان چشم به جهان میگشودند تا کمی از بار سنگین، خبیث و نجس فرعونیان زمانه را، از دوش خستهی سرزمین نفرینشده گان، میکاستند. اگر چه تنها، اما قرنهاست که این سرزمین علیه این خبیثان زمانه، در جنگ و ستیز است. مادران این سرزمین، از شدت خستگی و آزردگی، روسری سفید سر میکنند، به امید اینکه بتوانند روح شرور انسانیت قرن را بیدار کنند! بیگانگان، تورانیان و کوچنشینان از ناکجا آباد آمده، ادعای تملّک بر این سرزمین دارند. به این هم کفایت نمیکنند، به عنوان تنها انتخاب، «تُرکشدن و از خودبیگانگی» را به لوح تقدیر زندگی بدل کردند!
اگر این روزها سر سخن از جوانمردی، مقاومتگری و انقلابیگری کُردها و کُردستانیان است، باید از پشت پردههای تاریخ این سرزمین، بگویم تا پرده از راز هزاران سالهی بر داریم! اگر این بیدادگری و ستم نبود، این سرزمین به قیام برنمیخواست و امروز همه چشم امید به روح عصیانگر جوانان این سرزمین نمیدوختند! چنان نپندارید که این روح عصیانگر، خدادادی و ذاتی است! نه، این شدت ظلم و ستم است که چهرهای عصیانگر و انقلابی از جوانان کُردستان ساخته است!
حال چون درد مشترک است، روح ما، به تمام ارواح ایرانیان رخنه کرده و با هر ندای، در هر گوشه و کنار ایران که سر به فلک میکشد، در مقدمترین سنگر نبرد با آن هم آواز و هم نوا میشود. حال چون روحها مانند این روح جریحهدار و مجروحاند، احساس همدردی و هم دلی میکنند. اگر شدت ظلم و ستم نبود، اگر ظلمت فراگیر و طوفان خانمانسوز به تمام دلهای ایران زمین سرایت نمیکرد، باز هم درد و هم آواز میشدیم؟
به هر حال، هرچند دیر پایید، اما اینکه روح انقلاب و اصالت در دل و روح ایرانیان دمیده است و این، دو معنا بیش ندارد. اول اینکه ستم، در تمام روحها سرایت کرده است. دوم، هیچ کس، هیچ چیزی برای از دست دادن ندارد! انسانها، وقتی چیزی برای از دست رفتن داشته باشند، دل به دریا نمیزنند. صدای ناقوس انقلاب در هر کجا که به صدا درمیآید، در آنجا چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است! نفرین شدگان سرزمین چه عصیان کنند و یا نکنند، خدایان زمانه روزی مالشان و جانشان را خواهند گرفت. پس تنها راه نجات، عصیان است و انقلاب!
انقلاب همان روحی است که روسری از سر مادری که هشتاد سال با حجاب زندگی کرده، برمیدارد. معصومترین و مظلومترین روح انسان که همان روح کودکی است را، به کوچه و خیابانها میکشاند. لطیفترین، زیباترین و صلحجوترین نمود انسانیت که همانا زن باشد را، به میدان جنگ میکشاند! لزومی به مدارک و شواهد نیست، هر کجا که این روح حاکم است، در آنجا ظلم است و ستم!
دستی که آغشته در خون کودکان و زنان باشد، به نام هیچ خدا، دین و شریعتی، مشروعیت ندارد. کدام نوع خداپرستی و دین، کدام اخلاق و وجدان با دستهای آغشته در خون کودکان، میتواند بسازد و کنار بیایید؟ هیچ کسی، هیچ ملتی و هیچ قوم و نژادی بر روی این کرهی زمین، بهتر از ملت کُرد، نمیتوانند این بیدادگری و ستم را با تمام وجود احساس کند! همین روزها تمام انسانیت تصویر یک جوان گریلای کُرد را مشاهده کرد که بر اثر سلاحهای شیمیایی در حال جان سپردن بود! انسانیت در کمال سکوت و شرم، این تصویر وحشتانگیز قرن ما، را تماشا کرد. اگر کرُدها درک میکنند، کوچکترین زخم هر انسانی را احساس میکنند، این ناشی از زخمی است که بر روی جسم و روحشان دارند. چون سالهاست که با بازی مرگبار خدایان دسته و پنجه نرم میکنند.
در جهان ما فقط یک راه شرافتمندانه باقی است. انقلاب و انقلابگری! اگر بچهها، نوجوانان و جوانان بجای فرمولهای شیمی و فیزیک و ریاضی، بر روی تختههای مدرسه، شعار «زن، زندگی و آزادی» مینویسند، این بدین معناست که از ظلم و ستم به ستوه آمدهاند. خدایان زمانه جز دورغبافی و گزافهگویی، چیزی برای گفتن ندارند. بیشتر از همه سخن میگویند، اما باز هم چیزی برای گفتن ندارند. هیچ چیزی خوش نواتر و خوش آهنگتر از ندای آواز دخترانی نیست که با چنگ و دندان، زنجیرهای اسارت و بردگی را، از جسم و روحشان میگسلانند و با دست خالی اما قلبی سرشار از امید و عشق، به جنگ سرنوشت میروند! چون ندای حق و حقیقت است، مردگان را نیز از گورستان به صدا در میآورد! پس زیباست چون حق و حقیقت است. مانند تمام اعصار تاریخ، این بار نیز، طوفان انقلاب، گردوخاکهای نشسته بر روح خستهی زنان، اقوام و ملیتهای تحت ستم را خواهد زدود و شاید با انقلاب، بتوان حیاتی متناسب با شرافت و کرامت انسانی بنا کرد!
زمامداران و نقابداران نظام طی این مدت کوتاه انقلابی، نشان دادند که «ضد انقلابیترین» باطن و سرشت را دارند. با بیان اینکه دشمن خارجی داریم، جوانان و زنان معصوم را تحقیر میکنند و برای حفظ قدرت خود، از هیچ جنایاتی سرباز نمیزنند. برای همین انقلاب علیه ضد انقلابیون، عصیان علیه بیدادگران، طغیان علیه سکوت شرمآور، سر دادن آواز عشق علیه مرگ، امید علیه یاس، شرفمندانهترین کنش انسانی است! و تا ستم و بیدادگری وجود داشته باشند، همچنان زمزمههای هارمونی انقلابی، از متروکهترین نقاط ایران، همچنان به گوش خواهد رسید…