هیمن اَرمَوی

جمهوری کردستان در مهاباد از خاطرات مهم جای گرفته در اذهان کردهاست که به در ناخودآگاه هر فرد کرد سبب افزایش اعتماد به نفس و تعمیق ریشه‌های تمایل به خودمدیریتی گشته است. جمهوری کردستان در مهاباد همچون هر رویداد تاریخی دیگر دارای ابعاد متفاوتی است که طبیعتا از زوایای مختلف بررسی گشته، تحلیل شده و نظرات مختلفی در مورد آن وجود دارند. در کنار تمامی این مسائل، این رویداد ردپایی بزرگ بر ذهن معاصر کردی بر جای گذاشته و یادآور دورانی است که رؤیای بسیاری از اعضای جامعه‌ی کرد محسوب می‌گردد. در این نوشتار به «خودمدیریتی» در جمهوری کردستان و تأثیراتش و مقایسه‌ی آن با مدل خودمدیریتی روژآوا خواهیم پرداخت.

در تاریخ کردها و کردستان هر بار که مدیریتی مردمی شکل گرفته، میل اجتماعی کردها به یکسانی و عدالت و دادخواهی در آن نمود داشته است. شاید حکومت‌های قدرمت‌مداری که سران‌شان کرد بوده‌اند، از این قاعده مستثنی باشند، اما نظام مردمی و خلقی که در چندین نمونه از «انقلاب»های مردمی در کردستان شاهد آن هستیم، داده‌هایی کافی جهت ارزیابی این پدیده را ارائه می‌دهند. این مسأله ناشی از دو پارامتر است: یکی تمایل ذاتی جوامع به داشتن اتوریته و مدیریتی دموکراتیک و مردمی؛ دومی نیز وجود المنت‌های طبیعی و اخلاقی در میان جامعه‌ی کردی و تأثیر آن بر مدل مدیریتی‌ای که برمی‌سازند.

جوامع به ذاته دارای میل زیستنی طبیعی و به دور از تمایلات قدرت‌طلبانه و آمرانه هستند. هرگاه جامعه‌ای توانسته باشد با استفاده از نیروهای برآمده از دینامیسم‌های طبیعی خویش مدلی مدیریتی و اداری برسازد، آن مدل قطعا دموکراتیک بوده و علی‌رغم داشتن نواقص و کاستی‌هایی، عموما مدلی عادلانه و قابل‌قبول بوده است. به میزانی که مدل مردمیِ برساخته شده قادر به مقاومت در برابر تمایلات قدرت‌طلبانه بوده و به گرایش‌های آمرانه و غیرمردمی – که در هر دوره‌ای نمودی متفاوت دارند- اجازه‌ی ظهور ندهد، بر ریل دموکراتیک و مساوات‌طلبانه به مسیر خویش ادامه داده و به میزانی که به المنت‌های غیرمردمی و حاکمیت‌طلبانه اجازه داده باشد و یا قادر به مقابله با آن نباشد، به ورطه‌ی مدل مدیریتی غیرمردمی و نادموکراتیک تبدیل شده است. سرنوشت اکثر انقلاب‌ها بدین شکل بوده است. گاه نیز حملات و فشارهای خارجی مانع از شکل گرفتن و توسعه‌ی مدل‌های مردمی مدیریت گشته‌اند. مثلا «کمون پاریس» که مدلی مردمی بود و می‌توانست به مدل مدیریتی دموکراتیکی جهت اروپا و قطعا جهان تبدیل گردد، از همان اوان شکل‌گیری خویش مورد حملات نیروهای اطراف خویش قرار گرفته و نهایتا از میان برداشته شد. شاید در این مقال جای آن نباشد که به نقش «حاکمیت»، «قدرت» و «مدل دولتی» بپردازیم، اما اشاره به این امر جهت روشن شدن موضوع مهم است که عدم توان گذار از مدل دولتی‌-قدرتی و ناتوانی در برقرار کردن مدلی دموکراتیک و مردمی و غیردولتی به بلای سر تمامی خیزش‌های مردمی تبدیل گشت. همانگونه که این امر برای تمامی مدل‌های جهان و خلق‌های مختلف مصداق داشته و دارد، جهت خلق و جامعه‌ی کردی نیز مصداق داشته و دارد.

جمهوری کردستان در مهاباد نیز از مصادیق خواست زیستن جامعه با اراده‌ی ذاتی خویش بوده و به سبب داشتن بعد و وجهه ملی و اراده‌اش به برقراری مدلی متفاوت از مدل مورد نظر آن دوران در ایران یعنی مدل دولت-ملت (و مشخصا از نوع رضاخانی آن) جایگاه متفاوتی در تاریخ کردستان به خود اختصاص داد و بجاست بگوییم که مدلی منحصر به فرد در کل ایران نیز بود. در آن دوران قیام‌های متفاوتی در ایران جریان داشتند. قیام کلنل محمد تقی‌خان پسیان در خراسان، قیام میرزا کوچک خان جنگلی در شمال ایران، قیام ترکمن‌ها، قیام شیخ خزعل در خوزستان و احواز و همچین قیام‌- مدیریت آذربایجان در تبریز نیز تقریبا در همان دوران بود. در واقع حکومت پادشاهی در ایران آخرین نفس‌های خویش را می‌کشید و تمامی این قیام‌ها تلاش‌هایی جهت برقراری مدلی مدیریتی بودند که نیازهایی را برآورده کند که نظام شاهی در کل و مدل آخرشان یعنی قاجاریان اجازه به برطرف شدن آن نیازها نمی‌دادند. اگر نظامی کنفدرال و غیرمتمرکز و یا حتی نظامی همه‌گیر و مقتدر از نظر پارامترهای دموکراتیک و ملی و دینی در ایران برقرار می‌گشت و اگر سلسله پهلوی شصت سال دیگر به نظام شاهنشاهی نفسی دوباره نمی‌داد، بدون شک اکنون ایران و به تبع آن خاورمیانه و متأثر از آن کل جهان چهره‌ی دیگری می‌داشت. پیداست که سردمداران جهانی و پیشاهنگ توسعه‌ی مدل حاکمیتی دولت- ملت (در آن دوران دولت انگلیس) نیز حاضر به برتابیدن چنان مدلی نبودند. ولی سخن ما در اینجاست که از میان این همه مدل آزموده شده، جمهوری کردستان دارای خصوصیاتی است که منحصر به فرد بوده و این خصوصیات برآمده از ویژگی‌های تاریخی جامعه‌ی کردی می‌باشند.

جمهوری کردستان در جغرافیایی محدود شکل گرفت و دورانی کوتاه دوام آورد، اما با برقراری مدلی مردمی و منعطف و فرهنگی توانست مهر خویش را بر تاریخ کردها بزند. این جواب همان سؤال است که آیا کردها باری دیگر مدلی از آن دست را نیازمودند که همان تأثیر را برجای بگذارد؟ یعنی که نخیر، این مدل تا مدت‌ها دیگر در کردستان آزموده نشد! مدل «حکومت اقلیم کردستان» در جنوب کردستان و عراق با اینکه در شرایطی مناسب‌تر فرصت وجود یافت، اما چون تحت تأثیر فاکتورهایی گوناگون نتوانست به مدلی مردمی تبدیل شود، امروزه می‌بینیم که نه‌تنها قادر به برجای‌گذاری همان تأثیرات نگشت، بلکه تأثیرات در جهت عکس تأثیرات مورد انتظار بر جای نهاده است. این نیز موضوعی است که در مقایسه با مدل جمهوری کردستان بصورت جداگانه می‌توان بدان پرداخت. جمهوری کردستان از یک نظر نیز پس از آزمون‌هایی نظیر «جمعیت تعالی کرد»، «خوی‌بون» و «کومه‌له ژ-کاف» (مدل پیشین خود جمهوری کردستان) و با ارائه‌ی مدلی عملی و موفقیت‌آمیز پایان دوران «شیخ-آقا» و آغاز دوران مدل‌های نوین سازماندهی در کردستان نیز بود. از این نظر نیز بایستی به تأثیرات ماندگار و پایای آن در تاریخ کردستان توجه نمود. این نیز بُعدی دیگر از پدیده‌ی جمهوری کردستان بوده و نیازمند پژوهشی جامعه‌شناختی- سیاسی است. نوع سازماندهی مدرن و میزان موفقیت آن در میان جامعه‌ی کردی و آسیب‌شناسی آن می‌تواند به درک بهتر وضعیت کنونی جامعه‌ی کرد یاری برساند و وظیفه‌ای است که هنوز انجام داده نشده است.

اما بُعدی که در این مقال در پی بررسی آن در حد مقدمه می‌باشیم، سازماندهی داخلی از ابعاد متفاوت می‌باشد. ابعاد سازماندهی‌های داخلی و نوآوری‌ها و اقدامات مدرن و پیشرویی که جمهوری رقم زد بسیاری بررسی شده‌اند. تصمیم‌گیری‌های جمعی، قرابت خلقی، سازماندهی‌هایی بر اساس مشارکت داوطلبانه مردمی، مشارکت زنان در امور سیاسی-اجتماعی و ابعاد متفاوت دیگر طی زمانی یازده ماهه در سطحی تحسین‌برانگیز است. پیشرفت‌هایی که بر زمینه و بستر آن روزی و طی زمانی اینچنین کوتاه صورت گرفتند، تنها می‌تواند بیانگر عطش خلق به آزادی ملی و سیاسی باشد و لاغیر. البته که از نظر پارادایم، برنامه‌ریزی، چشم‌انداز سیاسی، روابط دیپلماتیک، خوانش سیاسی و غیره می‌توان انتقاداتی به عمل آورده و به بررسی همه‌جانبه‌ی آن پرداخت، اما بایستی جنبه‌ی مشارکتی و مردمی آن را نیز به فراموشی نسپرد. بررسی و نقد منطقی و عقلانی و در کل درس‌آموزی از آزمون جمهوری کردستان، می‌تواند رویکردی صحیح به تاریخ معاصر کردها باشد.

کردها پس از آزمون جمهوری کردستان، دوران جنگ و صلح در جنوب کردستان و عراق و دوران ناموفق طی جنگ ایران و عراق را تجربه کرده و در هر دو مورد نیز نه از نظر موقعیت و نه سازماندهی قادر به برساختی در سطح جمهوری کردستان نگردیدند. در اوایل دهه‌ی نود میلادی از سده‌ی گذشته و با تشکیل «حکومت اقلیم کردستان» نیز نتوانستند همان تأثیر را برجای بگذارند که جمهوری کردستان بر جای نهاد. علی‌رغم داشتن امکاناتی بسیار بیشتر و بویژه به رسمیت شناختن حکومت اقلیم کردستان پس از سقوط رژیم بعث در عراق و گشوده شدن درهای دیپلماتیک و ایجاد فرصتی بی‌نظیر، کردها قادر نگشتند تأثیری همچون جمهوری کردستان در اذهان و ضمیر ناخودآگاه کردها برجای بگذارند. دلیل اصلی این امر، نبود پارامترهای مردمی و دور گشتن از ویژگی‌های سیاسی-اخلاقی جامعه‌ی کردی و رو کردن همه‌جانبه و مجنون‌وار به نظام جهانی و ارائه‌ی مدلی نخراشیده از حاکمیت‌های خودکامه‌ی محلی در جنوب کردستان بود. طی این آزمون، نه‌تنها معضلات و مسائل «ازهم‌گسیختگی کردها» چاره‌یابی نگشتند، بلکه ابعاد جدیدی بر آن افزوده شده و امروزه به جایی رسیده که در میان خود کردها بسیاری ابا ندارند که آن را «کلیپتوکراسی» (دزدسالاری) بنامند! پیروی بسیار نامنطقی سیستمی بدون قاعده در زمینه‌های نظامی، آموزشی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، وضعیت شکننده‌ی ناشی از تصمیمات اشتباه و غیرمنطقی، تلاش در جهت توسعه‌ی سلطه‌ی خاندانی و خانوادگی، خفقان حاکم بر منطقه و از هم پراکندگی ذهنی، اجتماعی، سیاسی و نظامی کار را به جایی رسانده که امید به آینده شدیدا کاهش یافته و در کوچ دسته‌جمعی و حیرت‌آور جوانان جنوب کردستان به اروپا خویش را با عریانی تمام نشان داد. هم‌اکنون نه‌تنها کردهای جنوب کردستان، بلکه تمامی کردها با چشمانی نگران به این «آزمون» نگریسته و پیگیر وضعیت نگران‌کننده‌ی آن هستند.

در این میان مبارزات صورت گرفته در شمال کردستان و بازتاب آن بر غرب کردستان (روژآوا- شمال و شرق سوریه) فازی دیگر از مبارزات کردی بود که با صیانت از آزمون‌های کردی و از جمله جمهوری کردستان، به امیدی برای کردها و هم‌اکنون کل منطقه تبدیل شده است. مبارزات صورت گرفته در غرب کردستان که الهامی فکری و تأثیری ارگانیک از شمال کردستان و در کنار آن جنوب و شرق کردستان گرفتند، با پراکتیک خویش که تمایلی دموکراتیک را در خویش می‌پروراند، هنوز هم نقطه‌ی امیدی برای خلق کرد و سایر خلق‌های منطقه است. وجه تشابه این مدل مدیریتی با جمهوری کردستان بیشتر از وجوه سازمانی، ابعاد پارادایمی و منطقی و رویکردی می‌باشند. چه شرایط زمانی، مکانی و عینی سبب شکل‌گیری مدلی مختص به خویش در شمال و شرق سوریه گشته‌اند که از نظر شکلی و ظاهری با مدل جمهوری کردستان تشابه کمتری دارد و بیشتر بایستی به مضمون و اصول مشترک آن دو توجه نمود. قرار داشتن در مرزهای کشوری عربی که برنامه‌های بسیاری ضد جوامع آنجا اجرا کرده و تأثیراتش تاکنون نیز ادامه دارند، داشتن جغرافیایی طویل و کم‌عرض، وجود مناطق شوره‌زار و دشتی، عدم وجود ناهمواری‌های لازمه جهت تدافع نظامی و فیزیکی، تبعات ناشی از حاکمیت رژیم بعث، نبود زیرساخت شهری و عمرانی، همسایگی با کشورهایی که ماهیتا تخاصمی تعصبی و فاشیستی با کردها داشته و بر مدل دولت‌-ملتی اصراری نامعاصر دارند سبب ایجاد دشواری‌هایی مختص به خویش گشته و زندگی همجوار خلق‌های کرد و عرب و آشوری و سریانی و کلدانی و ارمنی و چچن و ترکمن در منطقه نیز لزوم وجود سیستمی فراگیر و کنفدرال و منعطف را ضروری ساخته است. جمله‌ی این خصایص و فاکتورهایی دیگر سبب گشته‌اند تا جهت فائق آمدن بر این دشواری‌های متخاصم و یکجا نگه داشتن تنوعات اجتماعی، نظامی مختص به خویش و خودویژه طرح و اجرا گردد. در این مدل مهم رعایت اصل پیوندهای کنفدرالی، مشارکت مردمی و عدم تمرکز قدرت و در عین حال تداوم یک نظام اتوریته و حاکم در جهت ایجاد امنیت و استقرار است. از نظر این اصول است که خودمدیریتی شمال و شرق سوریه وجه تشابهاتی مهم با جمهوری کردستان داشته و اعلام آن در سالروز اعلام جمهوری کردستان معنایی تاریخی می‌یابد.

مدل مدیریتی شمال و شرق سوریه در حالی شکل گرفت که کردها آزمون‌های سیاسی- نظامی بسیاری کسب کرده و آزمون مقاومت و جنگ در شمال کردستان و سپس مبارزه‌ی سیاسی-دموکراتیک در آن بخش از کردستان، اندوخته‌های بسیاری را برای این بخش از کردستان به ارث گذاشته بود. با توجه به این اندوخته‌ها و دستاوردها و داشتن پارادایمی فکری- ایدئولوژیک در پشت زمینه‌ی مبارزه و درس گرفتن از دوران همچون جمهوری کردستان بود که مدلی طرح و اجرا شد که تفاوت بسیاری با کل منطقه داشته و مخالفت‌های بسیاری از مواضع قدرت را در پی داشته است. این مدل که با تکیه بر اصل حاکمیت مردمی و دموکراسی و آزادی زنان و نظری خاص به مسائل زیست‌محیطی طرح و اجرا شد، بیشتر از آن جهت مورد مخالفت واقع گشت که در قطب مخالف منطق دولت- ملت و مدل سرمایه‌داری آن بود. همچنان که در هر دوره‌ای تاریخی و در هر جغرافیایی، مدل‌های ناآشنا و نوآورانه چندان به دیده‌ی مثبت نگریسته نشده و سعی در از بین بردن آن شده است، در شمال و شرق سوریه نیز این مدل از هر چهار سو در محاصره قرار گرفته است.

اعلام خود خودمدیریتی در روژآوا و شمال و شرق سوریه، در پی دستاوردهای نظامی معینی و جهت مشارکت سیاسی واقعی مردمی صورت گرفت. سازماندهی سریع نیروهای نظامی و اعلام آن‌ها، شرکت فعالانه در جنگ‌های تدافعی در دفاع از مناطق کردنشین و سپس مناطق آزاد شده از دست نیروهای ارتجاعی (در ابتدای امر جبهه‌النصر و سپس داعش) نقش مهمی در هویت‌یابی این منطقه و نیروی حاکم بر آن ایفا نمود. خود این امر حاصل دستاوردهای عظیم مبارزات کردها طی دویست سال اخیر و ارزیابی آن و نتیجه‌گیری صحیح و طرح استراتژی جنگ انقلابی خلق بر بنیاد فلسفه‌ی دفاع مشروع بود. استراتژی‌ای که رهبر آپو با دسترنجی فراوان و با تکیه بر پشت‌زمینه‌ی علمی و مبارزاتی و حقوقی و با توجه به تعاریف بین‌المللی مضمون آن را شرح داده و تاکتیک‌های اجرایی آن را تعریف و تبیین نمود. این امر شاید هم مهم‌ترین وجه تفاوت خودمدیریتی شمال و شرق سوریه با جمهوری کردستان باشد. در جمهوری کردستان نیروهای عشیره‌ای، تقریبا عمده نیروی دفاعی جمهوری محسوب می‌گشتند. نیروهایی که پیوندهایی بسیار سست با اهداف جمهوری داشته و رویکرد آنان بسیار شکننده بود. یکی از دلایلی که جمهوری قادر نگشت سرپای خویش بایستد، شاید هم همین پیوندهای سست‌بنیاد نیروهای عشایری با رهبران جمهوری بود. برخورد بسیار پرابهام و ناروشن نیروهای ملا مصطفی بارزانی که رویکردشان در آخرین دیدار قبل از سقوط جمهوری با دست‌اندرکاران دولت ایران بسیار به وضوح دیده شد، نقشی بسیار مهمی را در تصمیم پیشوا قاضی محمد جهت تسلیم شدن به نیروهای ارتش ایران ایفا نمود. خودمدیریتی شمال و شرق سوریه از این نظر دارای پراکتیکی درخشان است که اوج آن در مقاومت کوبانی، تصرف شهر منبج، تصرف و ساقط نمودن شهر رقه، پایتخت خلافت اسلامی داعش و در آخرین مرحله در پایان بخشیدن به حضور داعش در سوریه در شهر باغوز نشان داد که کردها به دانش نظامی لازمه جهت دفاع و جنگ دست یافته و بر مسائل و معضلات سازماندهی آن فائق آمده‌اند. حضور پررنگ زنان در این تحولات، نقطه‌ی عطف و تفاوت بنیادین این نیروها با تمامی مدل‌های پیش از این در کردستان، منطقه و حتی جهان بود. چه حمایت جهانی از «نیروهای سوریه‌ی دموکراتیک»، بخش بزرگی را مدیون همین حضور زنان بود. بی‌دلیل نیست که وقتی تاکنون نیز فیلمی و یا مستندی از جنگ در شمال و شرق سوریه ساخته می‌شود، حضور زنان در این جنگ به محور اصلی آن تبدیل می‌گردد. بنابراین اگر گفته شود، کردها در نمونه‌ی شمال و شرق سوریه، نقص و کاستی پراکتیک خویش در جمهوری کردستان را جبران نمودند، بسیار بجا خواهد بود.

از نظر سازماندهی اجتماعی نیز وضعیت بر همان منوال بود. اگرچه جمهوری کردستان دارای پراکتیکی در خور توجه در سازماندهی جامعه و ایجاد نهاد و سازمان‌های خدماتی، آموزشی و اجتماعی- سیاسی بود، اما سطح سازماندهی عظیم در شمال و شرق سوریه نقطه عطفی در تاریخ کردها و حتی منطقه محسوب می‌گردد. عمر کوتاه جمهوری و شرایط آن‌روزی جامعه‌ی کرد اجازه نداد تا مدل سازماندهی آن توسعه‌ی بسیاری پیدا کند، اما مقاومت در شمال و شرق سوریه، زمان لازمه را به نیروهای پیشاهنگ آن داد تا با سازماندهی جامعه از هر نظر، توجه جهانیان را به خود جلب نمایند. سازماندهی بخش آموزشی در شمال و شرق سوریه به اندازه‌ی کافی در محافل جهانی بازتاب یافته است، بازتاب مثبتی که سبب گشته امروزه چهره‌های بسیاری مطرح و سرشناس علمی حاضر به یاری‌رسانی در توسعه‌ی امور آموزشی شمال و شرق سوریه ‌گردند. آکادمی‌های بسیار متعدد و پرشمار در هر حوزه و عرصه‌ای به نمود آگاهی‌بخشی توده‌ای و اجتماعی تبدیل گشته و نقش مهمی را در ذهنیت‌سازی و شخصیت‌سازی و هویت‌بخشی در جامعه ایفا می‌نمایند. احیای زبان‌های مختلف می‌رود تا جبران یکی از بزرگ‌ترین ستم‌های تاریخی یعنی ممنوعیت آموزش به زبان مادری را بکند. ادبیات نفسی تازه کشیده و نهادهای ادبی و چاپ‌خانه‌ها به سرعت توسعه می‌یابند. سازمان‌های جامعه‌ی مدنی (از نوع موافق و مخالف سیستم مدیریتی کنونی) سربرآورده و در حال توسعه هستند. سازمان‌ها و نهادهای ویژه‌ی زنان بدون شک از مهم‌ترین و جالب توجه‌ترین نهادهای سازمانی و تشکیلاتی شمال و شرق سوریه هستند که دروازه‌های فاز نوینی از سازماندهی را در منطقه گشوده‌اند. سازمان‌های جوانان و شاخه‌های متعدد آن پشتوانه‌ی اصلی انقلاب بوده و جوانان بسیاری که در جنگ‌ها قدرتمندانه ایفای نقش نمودند، از همین حوزه برخاستند. بر همین منوال سازمان‌های متعدد، نشان از عزم به سازماندهی جامعه در بالاترین سطح است. حضور قدرتمند رسانه‌های موافق و مخالف در این جغرافیای آزاد از حیث آزادی بیان، عرض اندامی است در برابر فضاهای خفقان‌آور سایر کشورهای همجوار در این حوزه که دقیقا یادآور آزادی رسانه‌ها و نقش‌آفرینی‌شان در جمهوری کردستان است. خلق‌های مختلف در قالب احزاب و تشکلات گوناگون به اظهار وجود می‌نمایند. ادیان و اعتقاد جملگی به کنشگری پرداخته و آغاز به تمرین تعامل با یکدیگر کرده‌اند. شمال و شرق سوریه در کنار مسائل بسیار دشوار معیشتی و اوضاع پرتنش سیاسی به فضایی پرجوش و خروش در عرصه‌ی سازمان‌دهی‌های مختلف تبدیل گشته و جبران عزلت دوران خفقان بعثی را می‌نمایند.

در کنار این تشکیلات‌ مردمی جامعه، سازماندهی «مدیریت ذاتی شمال و شرق سوریه» با تمامی کمیته‌هایش (در نقش مترادف وزارت‌خانه‌ها) به تلاشی منحصر به فرد در منطقه تبدیل شده است. تفاوت رویکرد مسئولان این کمیته‌ها، بسیار کمرنگ بودن وابستگی‌های خونی و عشایری در آن، نبود تفاوت مذهبی و ملی، وجود تبعیض مثبت نسبت به جنس زن (در بسیاری از آداب و رسوم اداری و از جمله قوی ترین نمود خویش در برقراری سیستم ریاست مشترک متشکل از زن و مرد در نهادهای بالای هر حوزه‌ای)، انتخابی بودن مناصب، نبود امتیازهای ویژه برای مسئولان و دست‌اندرکاران و محدود بودن بازه‌ی در دست داشتن یک پست مدیریتی همگی نشان از تفاوت و خودویژه بودن این مدیریت و نوع سازماندهی آن دارند. سازماندهی کمون‌ها و مجالس خلقی بعنوان زیرمجموعه‌های این مدیریت که در واقع نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری مدیریت مافوق داشته و تشکیل‌دهنده‌ی اجزای اصلی مدیریت‌های مافوق خویش هستند، نقطه عطف مهمی در سازماندهی شمال و شرق سوریه می‌باشد. در اینجاست که تمرین واژگون نمودن و برعکس نمودن «هرم قدرت» صورت گرفته و تاکنون نیز نتایج مهمی ببار آورده است. این حوزه‌ای است که در جمهوری کردستان مجال پرداختن به آن و یا حداقل سازماندهی نهادی بنام «مجلس» به دست نیامد. جمهوری کردستان عمدتا از طرف کابینه‌ی چهارده نفره‌ای اداره می‌شد که حتی مکانی مناسب جهت اجرای جلسات خویش نداشتند. شرایط فیزیکی و اجتماعی و سیاسی و اوضاع ملتهب آن دوران اجازه نداد که چنین نهادی در جمهوری کردستان شکل بگیرد. شکل‌گیری مجالس مردمی در شمال و شرق سوریه به نوعی انتقام از وضعیت آن دوران بوده و در حکم جبران آن نقص مذکور در جامعه‌ی کرد می‌باشد. بدون شک تلاش جهت مشارکت دادن مردم در قدرت و مدیریت در افکار رهبر آپو و نظریه‌ی باژگون نمودن هرم قدرت و طرح مجالس و تلاشی مستمر جهت شکل دادن مدیریت بالا و مافوق بر آن اساس، نقشی مهم در این امر داشته است. قبلا تمرین این مدل در شمال کردستان و جهت مشارکت مردم در شکل‌دهی حزب سیاسی در شمال کردستان و ترکیه و با وجود دولتی اشغالگر صورت گرفته بود. با بوجود آمدن مجال اجرای این مدل بدون وجود دولت اشغالگر، زمینه‌ی اجرای مدلی که مستقیما در مدیریت و اداره‌ی جامعه ایفای نقش نماید بوجود آمد و بخوبی اجرا گردید. هم‌اکنون این مدل (با وجود مسائل و معضلات ذهنیتی، اداری، حجمی و بروکراتیک که باید بصورت جداگانه بدان پرداخت) نقش اساسی را ایفا می‌نماید. این نیز از وجه تفارق‌های خودمدیریتی شمال و شرق سوریه با جمهوری کردستان بوده و در نوع خویش در پایبندی به میراث جمهوری کردستان تکمیل گردیده است.

همین مقولات نشان می‌دهند که اگرچه کردها در جمهوری کردستان زمان لازمه جهت برقراری نظامی مردمی را نداشتند و یا زمان اجازه نداد که ببینیم تا چه حد این نظام برقرار می‌شود، اما در تجربه و آزمون شمال و شرق سوریه و با پشتوانه‌ی محکم فکری- ایدئولوژیک و تلاش مستمر نشان دادند که کردها با توجه به خصایص اجتماعی خویش و آزمون‌های تلخی که از سر گذرانده‌اند، ماده‌ی خامی هستند که می‌توانند خمیرمایه‌ی شکل گرفتن نوع نوینی از مدیریت در منطقه باشند که در برابر «زهر» دولت‌- ملت به «پادزهر»ی جهت خلاصی تنوعات ملی و دینی و جنسیتی در منطقه تبدیل گشته و منطقه را از مسائل و معضلات جزم‌اندیشی و «دسپوتیسم شرقی» نجات دهند.

کوتاه سخن اینکه مدل «خودمدیریتی (مدیریت ذاتی) شمال و شرق سوریه» در پاینبدی به جمهوری کردستان و در سالروز اعلام جمهوری کردستان در مهاباد، در سه کانتون «جزیره»، «کوبانی» و «عفرین» اعلام گشته و با پراکتیک متفاوت خویش در پی ایجاد یک رژیم مردمی و دموکراتیکی برآمد که می‌تواند بهترین پایبندی به جمهوری کردستان و تداوم میراث آن باشد. خلق کرد که جور بسیاری از دست نظام‌های حاکمیتی اشغالگر کشیده و بسیار از قافله‌ی پیشرفت عقب مانده‌اند، نباید زمان خویش را به آزمودن مدل‌هایی تلف کنند که آزموده شده و خود اکنون «مسئله‌ساز» و «معضل‌دار» محسوب می‌گردند، مدل دولت-ملت مدلی نیست که خلق کرد را به سرمنزل برساند! کردها ناچارا تا مدلی مختص به خویش را طرح و اجرا نمایند. مدلی که هم در تناسب با جامعه‌ی سیاسی- اخلاقی آنان باشد، هم مکمل تاریخ مبارزاتی‌شان بوده و هم به مدلی جهت ایجاد تغییر در منطقه تبدیل گردد. آزمون دولت- ملت در جنوب کردستان که بصورتی مریض‌احوال و با چاشنی ملی‌گرایی ابتدایی اجرا گردید، نشان داد که نه‌تنها توان مدیریت مسائل تاریخی و امروزین جامعه‌ی کردستان را ندارد، بلکه به باری بر دوش جامعه‌ی کردی تبدیل گشته است. مدل مدیریتی شمال و شرق سوریه اما نشان داد که هم ظرفیت مدیریت مسائل جامعه‌ی کردی را داشته، هم قادر است به مدلی جهت همزیستی مسالمت‌آمیز تبدیل گردد و هم می‌تواند مدلی باشد جهت گذار از مسائل تلنبار گشته‌ی ناشی از دسپوتیسم انکارگرای منطقه در برابر تنوعات ملی و مذهبی و جنسیتی. از این نظر به جرأت می‌توان گفت که قوی‌ترین صیانت از دستاوردهای جمهوری کردستان در مهاباد بوده و رویکرد صحیحی است در تداوم راه کسانی که جان‌شان را در راه آرمان‌های جمهوری کردستان اهدا نمودند و پایبندی به آنان.