دلیر تولهلدان
در دو دهەی اخیر، زمام داران جمهوری اسلامی با پشت بستن بە سیاست دفاع از مرزها در خارج از کشور خود بە سرمایە گذاری وسیعی برروی نیروهای پاراملیتر اقدام نمودند. کە ماحصل آن سازماندهی حشدالشعبی در عراق، فاطمیون و زینبیون در سوریە، حوثیها در یمن، حزب اللە در لبنان و حماس در فلسطین گشت. این سازماندهیها و مدیریت آنها کە از طریق مستشارانی چون قاسم سلیمانی و امثال وهم صورت می گرفت دست آورد بزرگ و شورانگیزی برای جمهوری اسلامی بود کە موجب مسرت و سرخوشی سران و مسولان حکومت گشتە بود. با شروع جنگ داعش و درگیرشدن کشورهای همسایەی ایران دراین جنگ و نقش آفرینی نیروهای تحت فرمان جمهوری اسلامی دراین جنگها کە در زیرنام دفاع ازحرمین انجام میگرفت خاک ایران را در کیلومترها دورتراز مرزهای خود ازاین حملات و تهاجمها مصون می داشت. و این مهر تائیدی بود تا دراین راە اشتباە مسممتر گام برداشتە و تمامی سیاستهای خود اعم از اجتماعی و اقتصادی را بر این مبنا پایە گذاری نمایند. اما غافل از آنکە این سرمایەگذاریها در خارج از مرزها منجر بە فشارهای داخلی زیادی گشتە است.
رکود شدید اقتصادی، تورم کمرشکن، تحریمهای دارویی و تکنیکی شیرازە ایران را ازهم پاشید. ایرانی کە در دهەی ٦٠ و علیرغم نوپا بودنش درجنگ با عراق با حمایت مردمی توانست هشت سال بجنگد. اما امروز همان مردمی کە در آن سالها از هرچیز خود گذشتە بودند، دست بە اعتراض و نارضایتی زدند. ولی زمام داران رژیم سرخوشتر از آن بودند کە صدای این نارضایتیها و اعتراضات را بشنوند و کماکان سیاست فشار داخلی را در راستای منافع سیاست خارجی در بر گرفتند. همین سبب شد تا همەی راەها برای نفوذ موساد در ایران گشودە شود. هرچند کە نفوذ و تاثیر یهودیت و صهیونیزم در ایران ریشەی تاریخی دارد اما بازهم اتفاقاتی کە در دو دهەی اخیر درایران روی داد زمینەی را فراهم نمود تا اسرائیل سیستم اطلاعاتی خود را در سریترین لایەهای رژیم ایران سازماندهی نماید. جمهوری اسلامی با خیال اینکە ازطریق سازماندهی نیروهای پاراملیتر در منطقە طرف اصلی توازن قدرت در معادلات خاورمیانە است؛ سیاست فشار و سرکوب را بر مردم بە اوج رسانید. کە نتیجتا منجر بە عکس العمل مردم و استارت اعتراضات در سال ٨٨ بە بهانەی جنبش سبز گشت. اما این اعتراضات سال ٨٨ دو دستاورد بسیار مهم را شامل بود؛ یکی آن دستە از مردم کە بە طور کل با ماهیت جمهوری اسلامی مخالف بودند، یعنی احزاب چپ و سوسیالیست، خلق کورد و مخالفان ابتدایی جمهوری اسلامی کە درهمان اوایل برسر کار آمدن جمهوری اسلامی در تقابل و مبارزە علیە آن بودند. ولی بە دلیل توحش غیر قابل تصور و رفتار ددمنشانە جمهوری اسلامی در آن سالها زبان اعتراض فرو بستە بودند، بار دیگر بە سنگر واقعی خود یعنی خیابانها باز گشتند. دستاورد دیگر نیز آن بود کە بدنە نظام نیز دچار شکاف گشت. بە طوری حامیان و نزدیکان حکومت نیز دست بە نارضایتی و اعتراض زدند تا این حد کە بالاترین مقام دینی و مذهبی شیعە در ایران (علی خامنەای) کە تا آن زمان تابوی شیعیان ایران بود مورد اعتراض واقع گشت. تا پیامی آشکار بە سران جمهوری اسلامی باشد. اما بی اعتنایی و نمایش پوپولیستی سران رژیم نە تنها مردم را از مطالبات بر حق خود باز نداشت بلکە آتش زیر خاکستری بود کە در اعتراضات دی ماە ٩٦ و آبان ٩٨ شعلهورتر شد. تمامی این اعتراضات هشدار خلق بە رژیم بود تا در سیاست خود بازنگری نماید.
همسو و همگام با خلق نیز نیروهای دمکراتیک و خط سوم کە اندیشەهای رهبر آپو را نقشەی راە دمکراتیک نمودن ایران و خط مشی مبارزاتی خود قرار دادند. پیاپی بە رژیم ایران هشدار دادند کە تنها رهیافت از کائوس در ایران، کنفدرالیسم دمکراتیک است. اما اصرار بر سیاست اشتباه، جو جامعە ایران را بە خفقان، سرکوب، اعدام، قتل، فشار اقتصادی کمرشکن، فقر و… تبدیل نمود. این فشارها بر جامعە و مرم سبب گشت تا خلق از هر فرصتی برای ابراز نارضایتی درچهارچوب تحصن و اعتصابات صنفی استفادە نماید. حکومت نیز هر بار بە بهانەی آنکە این اعتصابات و اعتراضها کار عوامل خارجی یعنی آمریکا و اسرائیل است، مطالبات مردم را نادیدە و لیدرهای آنان را بە اعدام محکوم مینمود. غافل از آن کە همین وصلەها و تهمتها سبب گشت تا اسرائیل فرصت را غنیمت شمردە و از این خلاء بە وجود آمدە در بدنە ناراضی نظام، سیستم اطلاعاتی خود را سازماندهی نماید.
با شروع انقلاب ژن، ژیان، آزادی کە نشان از عزم راسخ خلق برای تعیین سرنوشت خود بە دست خود بودند، نظام جمهوری اسلامی زنگ خطر داخلی را این بار کاملا حس نمود. اما بە جای شنیدن صدای خلق، سرکوب، خفقان، زندان اعدام و ملیتاریزە کردن را بە تمامی جامعە القا نمود. سیاستهای زن ستیز و آنتی دمکراتیک کە حاکمیت در پیش گرفت، کمر بە نابودی ایران بست. این نیز سبب گشت تا شکاف میان مردم و حاکمیت دوچندان شود و حتی دیگر ارق ملی و مذهبی نیز نتوانست این شکاف را بە هم بدوزد؛ بە همین دلیل اسرائیل بە راحتی توانست نیروهای اطلاعاتی خود را در ایران استتار نماید. کە کشتن قاسم سلیمانی دال بر نفوذ موساد در بدنە حاکمیت بود.
با شروع جنگ اسرائیل و حماس کە بهانەای برای طراحی خاورمیانەی جدید و اعمال شیوە نوین استعمار ازطرف آمریکا و اسرائیل بود. تمامی سرمایە گذاریهای خارجی ایران یک بە یک مورد هدف قرار گرفتند و دست ایران را از مداخلە در منطقە کوتاە نمودند. زنگ خطر اما این بار بسیار جدیتر برای ایران بە صدا درآمد. سیاستهای آنان در سوریە منجر بە شکست شد. حماس و حزب اللە تضعیف و بە ورطەی نابودی کشیدە شدند. مرگ مشکوک رئیسی و ترور اسماعیل هنیە در تهران وحملات اسرائیل، رژیم را بە یک بارە در شوکی باور نکردنی فرو برد. کاملا مشخص بود بعد از فروپاشی سوریە کشورهای دیگر نیز در امان نخواهند ماند.
تحلیلات و ارزیابیهای رهبر آپو در این بارە کە بە طور کاملا شفاف این خطرات و وضعیت اسفبار بعد از آن را پیشبینی نمودە بود. موجب گشت تا با گامی تاریخی بە رسالت خود کە بنیاد نهادن سوسیالیسم دمکراتیک است برآید. رهبر آپو با تمام توان سعی در بیدار نمودن ترکیە و ایران نمود کە چە کائوسی در پیش روی آنها و خلقهای خاورمیانە است دراین راستا با یک پیام تاریخی کە مانیفست قرن نام گرفت، پروسەای را در ترکیە آغاز نمود. و هم اکنون نیز درحال پیشروی است هرچند موانعی ازسوی دولت ترکیە در سرراە این پروسە قرار گرفتە اما رهبر آپو با اتکا بە نیروی ارادی و بینش تاریخی خود در پیش برد این پروسە مسمم است. هرچند کە حرکت آزادی سالهاست بە حاکمیت ایران گوش زد مینماید؛ کە راە چارە برای همزیستی خلقها در ایران تنها کنفدرالیسم دمکراتیک است. و حتی بعد از فروپاشی سوریە رهبر آپو بە صورت مبرهن و آشکار اعلام نمود کە مطلقا نوبت بە مداخلە در ترکیە و ایران رسیدە است. و سرانجام آن، غزەای دیگر و قتلعام خلق است. اما زمامداران رژیم ایران بازهم با انتخابی اشتباه، بە جای اعتماد بە ملت و در پیش گرفتن سیاست دمکراتیک، مسیر مدرنیتە کاپیتالیسم یعنی مذاکرە و سازش با آمریکا را در پیش گرفت. کە آن هم جز تن دادن و تسلیمیت در سیاست خارجی چیز دیگری نیست. ازطرفی فشار و سرکوبهای داخلی کە نمونە بارز آن، اعدامهای بیشمار در این مدت زمان کوتاه مذاکرە میباشد، نشان از بیاعتمادی رژیم جمهوری اسلامی بە خلقهای ساکن ایران و ملت ایران است.
بعد از حملەی همە جانبە اسرائیل بە ایران کە بە تمامی نشان از رسوخ اطلاعاتی و نفوذ موساد در بدنە حاکمیت است؛ این سوال مطرح است کە موساد چگونە تا این حد در سیستم حاکمیت و لایەهای ایران نفوذ نمودە است؟
پاسخ کاملا آشکار است؛ اعمال سیاست فشار، سرکوب، سرپوش، اعدام، خفقان، زندان و ملیتاریزاسیون جامعە موجب بیاعتمادی خلقها و ملت بە سیستم و نظام گشت. همچنین شکاف عظیمی در بدنە رژیم نیز ایجاد گشت کە فضا را برای نفوذ موساد کاملا مهیا نمود. و اکنون برای کاملا بە زانو درآوردن رژیم ایران از آن استفادە نمودە، تا تمامی معادلات رژیم را برهم بزند. هرچند کە در نهایت این جنگ و تعارض بە خاک ایران در راستای منافع خلقهای ایران نیست و با جنگ و خشونت هیچگونە راەحلی میسر نمی گردد، اما بازهم نظام حکمران بر ایران با تحولات بنیادین در سیستم و سیاست کلی خود میتواند، با اعتماد بە خلق و ملت خویش، و در بر گرفتن سیاستی دمکراتیک و عدالت اجتماعی گام در مسیر رهیافت دمکراتیک بردارد تا ملت ایران نیز بە مانند غزە -فلسطین قربانی قدرت طلبی سران این کشور نشوند.