همرزم شهید

شهید «حبیب‌الله گلپری‌پور» با کد سازمانی «باهوز سنه» از قیام ۳ اسفند ۱۳۷۷ که در شهرهای شرق کوردستان در محکومیت اسارت رهبر آپو شکل گرفت، بشدت متأثر شد و همان قیام موجب گشت که مسئله کورد و آزادی ملت خود  را بعنوان سوژه اصلی زندگی خویش انتخاب نماید. همانطور که خود ایشان گفتند، نتوانست نسبت به اسارت رهبر آپو و ملت کورد در دست دشمن فاشیست بی‌تفاوت باشد. قیام سوم اسفند در حکم یک جرقه فروزان ذهن جستجوگر و ناآرام وی را بیدار ساخت و همچو آتش انقلابی شعله کشید. شهید باهوز در سال ۲۰۰۴ میلادی به دنبال تأسیس حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک) راه کوهستان مشهور قندیل را دربرگرفت تا وظایف انقلابی و انسانی خویش را بجای آورد. ذهن باز، کنجکاو و شیفته وی همچو شخصیتی آرام ولی هوشمند، موجب شد که پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی در کمپ «نومبارزان گریلا» به مرکز رسانه‌های پژاک فرستاده شود. باتوجه به اینکه کار رسانه آن هم در کوهستان بسیار سنگین و بنا به مبدأهای مشخص، بزرگ و انقلابی است، رفیق باهوز به خوبی در انجام‌ وظایفی که به وی محول شد، کوشید. چه‌بسا چون شخصی هوشمند و توانا بود، با یک دوره کوتاه آموزش رسانه، توانست در زمینه‌های مقاله‌نویسی، گزارش و خبرنویسی مهارت یابد. بخاطر اینکه چنان وظیفه انقلابی‌ای به وی محول شده بود، بسیار حساس و جدی عمل می‌کرد. اصرار داشت که هرطور شده در کارهای خود موفق گردد زیرا آن را محکی برای مبدل شدن به یک شخصیت خودساخته و آماده برای خدمت به خلق خود می‌دانست. اگرچه هنوز جوان بود و سن زیادی نداشت، اما در رفتارها و معاشرت خویش همچو جوانی پخته و بامعرفت معاشرت می‌کرد. در مدت چند ماهی که در بخش مطبوعات پژاک خدمت کرد، کارهای ارزنده‌ای به انجام رساند، اما وی همیشه در خیال اینکه باز همچو یک گریلای مدرن، آگاه و بیدار به میان خلق‌خویش در شرق کوردستان بازگردد، دمی از پای نمی‌نشست.

بالاخره بنا به اصرار خود در سال ۲۰۰۵ بعنوان عضو یک تیم گریلایی به منطقه موکریان رفت. مسئله جالب این بود که در آن مدت کوتاه سعی کرد که لهجه سورانی موکریانی را به نحو احسن یاد بگیرد که حقیقتا هم بخاطر جدیت و کوشابودن به خوبی از عهده آن کار برآمد. رفیق باهوز بعنوان عضو جوان گروه خود در مأموریت‌های مختلف در میان خلقمان در مناطق روستایی و شهری موکریان همیشه پیشتاز بود. وی مبدأ فدایی‌گری یک انقلابی را تنها در فداکاری‌های مکرر یک شخصیت جوان کورد می‌یافت. این را به اصل ذاتی زندگی مبارزاتی خویش قرار داد. همیشه سعی می‌کرد بعنوان نفر اول برای رفتن به مأموریت‌ها داوطلب گردد. از وحشی‌گری‌های دشمن فاشیست باکی نداشت و بی‌محابا و با جسارت تمام کمر همت به انجام کارها می‌بست. عشق رفیق باهوز برای خدمت به خلق، شخصیتی نستوه از وی ساخته بود طوری که به مدت چند سال در مناطق مختلف موکریان میان خلقمان به سازماندهی گسترده پرداخت. در ۵ مهرماه ۱۳۸۸ رفیق باهوز در حین خروج از شهر مهاباد به مقصد اورمیه، توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه رژیم فاشیست ایران بازداشت و ماه‌ها در بازداشتگاه‌های امنیتی و نظامی شهرهای مهاباد، اورمیه و سنندج تحت شکنجه‌های بسیار شدید فیزیکی و روحی قرار گرفت. شکنجه و اعتراف‌گیری یکی از ترفندهای وحشیانه رژیم فاشیست ایران علیه اعضای تمامی احزاب اپوزیسیون انقلابی بود. رژیم توانسته بود بزرگترین و مشهورترین رهبران احزاب ایرانی چپ‌گرا، اسلامی و راستگرا را به اعترافات تلویزیونی و ابراز ندامت عملی وادارد، اما رفیق باهوز جزو معدود انقلابیون بزرگ و جوان بود که با اعتقاد راسخ به راه رهبر آپو و مسیر آزادیخواهی ملت کورد، لب از لب نگشود و تمامی توطئه‌ها و خباثت‌های رژیم در زندان را خنثی‌ساخت. این مقاومت چندین ماهه رفیق باهوز در شکنجه‌گاه‌های مخوف سپاه پاسداران و اطلاعات رژیم نتوانست کوچک‌ترین خلیلی در امیدها و باورهای راسخ رفیق باهوز ایجاد کند. در آن سالها مقاومت‌های زندانیان سیاسی و انقلاب کورد در زندان‌ها، رژیم را به‌سختی دچار خشم ساخته بود. زیرا مقاومت سازماندهی‌شده زندانیان معتقد به راه آزادیخواهی رهبر آپو همه برنامه‌های ددمنشانه آنها برای شکنجه‌، اعتراف‌گیری و سپس اعدام جهت ناامید کردن ملت کورد را خنثی ساخته بود. رفیق باهوز یکی از زندانیانی بود که در اعتصاب‌ غذای تاریخی ۴۸ روزه سال ۲۰۰۸ میلادی که رژیم را مجبور به عقب‌نشینی از اعمال وحشیانه خود کرد، بود. رفیق باهوز وقتی دستگیر شد، تنها چند جلد کتاب به همراه داشت، ولی در دادگاه انقلاب به اتهام محاربه و داشتن ارتباط با مادران صلح شهر مهاباد و همکاری با پژاک وی را به اعدام محکوم نمود. در تاریخ ۲۴ اسفندماه سال ۸۸ در شعبه یک دادگاه انقلاب رژیم منحوس در شهر مهاباد به ریاست قاضی جلاد، «خدادادی» و در یک جلسه تنها چند دقیقه‌ای بدون داشتن وکیل و حق دفاع از خود، رفیق باهوز به اتهام عضویت در پژاک به اعدام محکوم شد. علی‌رغم فقدان مدرک جرم و سپس با وجود درخواست اعاده دادرسی، اما رژیم هر گونه درخواست اعاده دادرسی را رد کرد و شعبه ۳۱ دیوان عالی رژیم فاشیست حکم اعدام صادره از سوی دادگاه انقلاب مهاباد را تأیید کرد. بالاخره پس از چندماه شکنجه بی‌وقفه در شکنجه‌گاه‌ها، رفیق باهوز در تاریخ ۱۲ آذرماه سال ۱۳۸۹ به بند ۱۲ زندان مرکزی اورمیه منتقل شد. از آن پس تا سال ۱۳۹۳ چند بار به انفرادی‌های شهرهای مختلف مهاباد، اورمیه و سنندج منتقل شد تا بلکه جلادان رژیم موفق شوند از وی اعتراف‌گیری کنند، اما این امر، مسئله حیثیت یک ملت و انقلابیون جسور و فدایی آن ملت بود، لذا رفیق باهوز علی‌رغم اینکه بارها دست‌ و پاهایش تحت شکنجه‌های طاقت‌فرسا شکسته شد، مقاومت عظیم نمود و کوچک‌ترین اعتراف و پشیمانی به زبان نیاورد. این جسارت و فدایی‌گری رفیق موجب محبوب‌شدن وی در نزد خلقمان و محافل حقوق‌بشری و انقلابی شد. یک جوان رشید که از مکتب اندیشه‌های ناب رهبر آپو برخاسته بود، به‌راحتی و با حب تمام برنامه‌های پلید رژیم ایران در زندان‌های مخوف آنها را نقش بر آب ساخت.

رفیق باهوز در رنج‌نامه‌های مقاومت خویش در زندان نوشته:«علی‌رغم بازداشت‌های طولانی‌مدت و شکنجه‌های فیزیکی و روحی، من را تا حد مرگ پیش بردند که شکایت آن را به ارگان‌های گوناگون دولتی ارسال کرده‌ام، ولی در این مملکت صدای ما از سلول‌های زندان‌مان هم عبور نمی‌کند چه‌برسد به اینکه شنونده داشته باشد».

رفیق باهوز پس از چند سال تحمل حبس همچو یکی از فرزندان برومند، جسور و معتقد به راه رهبر آپو و خلقش در سال ۱۳۹۳ اعدام گردید. بخاطر اینکه رژیم از مقاومت رفیق باهوز به‌شدت به خشم آمده بود و به دلیل اینکه پژاک در سال ۱۳۹۳ با عزم راسخ پایبندی به «خط سوم» در کردستان و خاورمیانه یعنی آزادی حتمی ملت‌کورد اصرارمی‌ورزید، رژیم تنها حربه‌ای که در دستش مانده بود، اعدام زندانیان بود. هدف رژیم ایجاد فشار و سرکوب با هدف پاکسازی «خط سوم» جنبش آزادیخواهی کورد در اولویت برنامه‌های استراتژیکش، به آن اعدام‌ها دست زد. چه‌بسا رهبر آپو در همان سال روند مذاکرات با رژیم فاشیست ترکیه را آغاز کرده و به مراحل موفقیت‌آمیزی هم رسیده بود که ایران حل مسئله کورد حتی در شمال کوردستان و ترکیه را تحمل نمی‌کرد. بنابراین با اعدام چند زندانی انقلابی کورد خواست انتقام صلح‌خواهی و انقلابی‌گری کوردها را بگیرد. در آن سال، روحانی، رئیس‌جمهور دورو با شعارهای بی‌مایه به قدرت رسیده بود، با یک تصمیم‌گیری سریع اقدام به اجرای حکم اعدام رفیق «باهوز سنه(حبیب‌الله گلپری‌پور)» و «رضا مامدی» اهل اورمیه نمود. این دو مقاومت‌گر انقلابی و فرزند رشید کورد در نیمه‌شب سوم آبان‌ماه سال ۱۳۹۲(۲۶-۱۰-۲۰۱۳) در زندان اورمیه اعدام‌شدند.

خلقمان در واکنش به اعدام رفقا به خیزش و اعتراض برخاست. علی‌رغم جو ملیتاریزه شده، اما کوردها در هرچهار بخش کوردستان در اعتراض به موج اعدام‌ها به پا خاستند. اعتراضات شهرهای بانه، مهاباد، بوکان، سنندج و مریوان از سوی رژیم به خشونت کشیده و تعداد زیادی از میهن‌دوستان دستگیر شدند. در شهر سلیمانیه هم جمعی از فعالین و میهن‌دوستان دست به اعتصاب‌غذا زدند. خلق‌های کورد، عرب، بلوچ و عموم آزادیخواهان فارس و آذری نسبت به موج اعدام‌های بی‌رحمانه رژیم اعتراض کرده و ندای خود را به گوش جهانیان رساندند. همچنین زندانیان سیاسی از همه طیف‌ها و ملت‌ها در اکثر زندان‌های ایران در محکومیت صریح اعدام مبارزان کورد اعتصاب سراسری کردند.

شهادت رفیق باهوز همانند مقاومت مشهور وی در زندان، در کنار راهپیمایی‌های اعتراضی خلقمان تاریخ‌‌ساز شد. رفیق باهوز به تاریخ انقلابات خلق‌های تحت ستم و خیل عظیم فرزندان فدایی خلق‌کورد پیوست و همچنان در دلها زنده است. امروزه پس از سالها، همچنان جوانانی غیور و میهن‌دوست که به صفوف نیروی گریلا می‌پیوندند، به یاد رفیق شهید باهوز نام وی را بعنوان کد سازمانی خویش انتخاب می‌کنند و اگرچه رفیقمان شهید شد، اما هزاران باهوز دیگر از میان آتش عظیم غیرت، انقلابی‌گری، فتوت، پاکی و غرور آن رفیق رهرو راه رهبر آپو برخاسته‌اند و راه وی با شکوه هرچه‌تمامتر پاینده گشته.

منبع: مجلە ژیلمو شماره‌ی 18