دست‌های پشت‌پرده‌ در پیمان سعدآباد

کاوان کامدین

انسانیت پس از مواجه با شوک‌های مکرری که از سوی مدرنیته‌ی سرمایه‌داری  به آن وارد شد، نهایتا ندای «مرگ خدا» را از زبان ناقوس‌وار فیلسوف عصر، یعنی فریدریش نیچه شنید. و بعد به فغان «مرگ انسان» از سوی میشل فوکو گوش فرا داد. انسانیت و جامعه تهی از معنا و مفهوم به این شکل پا به عصر ماشینی شدن نهاد. مدرنیته‌ی سرمایه‌داری به اعصار خدا و انسان پایان داد، و انسان را در اوج احساس آزادی  در ته «قفس آهنین» به بند کشید. معنی و مفهوم ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی انسان به شدت و پرشتاب وارونه شد و  حال با انسانیتی هپنوتیزم شده‌ مواجه‌ایم که در عمق هذیان به دام افتاده است!

واقعاً کار از کجا خراب شد؟ از آن جا و  از آن روزی که «دانش» به چماق دست خدایان عریان عصر مدرنیته‌ی سرمایهٔ‌داری مبدل شد!  عصری که تمام  قلب‌ها و مغزهای  انسانیت را منجمد ساخت و  در کمال  حماقت و گستاخی خویش را عصر پیشرفت، عصر رفاه، عصر توسعه، عصر اطلاعات و آگاهی  معرفی نمود. و واقعاً به همه قبولاند!

در کمال احترام به شهدای دانش و آنانی که هرگز از پرنسیب‌های علمی خویش خیانت نکرده و متعهد به آن ارزش‌ها زندگی کردند، و هنوز اگر بحث از انسانیتی می‌شود به جهت ایستادگی  آنان در کنار حق علیه باطل است،  با این حال ما از دانشی بحث خواهیم نمود که ساختگی است و در جبهه باطل قرار دارد.

علم به قدرت آلوده شده، تمام مبانی و اخلاقیات دانش را زیر پا نهاد و به «علوم دروغ نگاری» در دست حمکفرمایان عصر مبدل شد. ماشین دولت – ملت همچنان از طریق دانش به شستوشوی مغزی انسانیت ادامه می‌دهد، حوضه‌های  سیاست و تاریخ جز نقش بازیچه‌وار دست «خدایان سرمایه‌داری» هیچ ماهیت و خاصیت دیگری از آن باز نمانده است.

در این نوشتار تلاش خواهیم نمود پرده بر یکی از بزرگترین دروغ‌های عصر بر داریم، مبنی بر اینکه سنگ بنای دولت – ملت‌های مدرن خاورمیانه، نه بر اساس صلح، رفاه، آسایش، امنیت، آزادی و برابری و یکسانی بلکه بر اساس پاکسازی تنوع فرهنگی‌ منطقه، نهادینه سازی جنگ، پایگاه و شعب مدرنیته سرمایه‌داری، اشاعه‌ی فقر، فقدان امنیت، آسایش و نابرابری  تاسیس شده‌آند.

به صورتی کلیشه‌ای پس از عقد هر پیمان و معاعده، سران و دولتمردان وقت، آن را «پیمان صلح و یا امنیت» توصیف می‌نمایند. حال اینکه دولت – ملت حالت سازمان یافته جنگ علیه جامعه و جنایت بشریت است. در این معنی  به صورتی ذاتی اصطلاحات صلح و دولت دو مصطلح، متضاد و  متفاوت  با یکدیگر هستند. نه تنها از حیث نظامی، بلکه از هر نظر دولت – ملت اعلام جنگ تمام عیار علیه بشریت است.  سوال اینجاست، پس کنوانسیون‌های به عقد رسیده مابین دولت – ملت‌ها چگونه می‌توانند «پیمان صلح» باشند؟ فریب، دروغ و عوامفریبی بزرگی زیر لوای این اصطلاح ظاهرا محبوب پنهان است!

درست برعکس مذاکرات، معاهده‌ها و تمام دیدارهای دیپلماتیک از جمله مراحل تدارک جنگ هستند که بر روی میز، بشریت قرار دارد و دولتمردان بر سر تقسیم آن، جهت تصاحب سهم هرچه بیشتر با یکدیگر به نبرد و جدال می‌پردازند.

علاوه بر این، در تاریخ سیاسی معاصر خاورمیانه و در کنار توحش عریان دولت – ملت‌های تازه تاسیس شده، این واقعیت نیز قابل رویت می‌باشد که هیچ ملتی، حتی آنانی که خویش را مالک آن می‌دانند نیز، آزاد نیستند و تا زمانیکه  همچنان  دولت – ملت حکمفرما باشد، روی آزادی به خود نخواهند دید! تمام ملل خاورمیانه چه آنانی که دولت‌ – ملتی به نامشان بنیان نهاده شده و چه آنانی که تحت حاکمیت دولت – ملت‌های دیگری هستند، همگی قربانی این نظام کلونیالیستی می‌باشند. حتی میتوان چنین استدلال نمود؛ اعراب هیچ دولتی ندارند! ترک‌ها که این روزها سنگ جهان گشایی و نوعثمانی به سینه می‌زنند دولتی ندارند! و حتی فارسی زبانان نیز دولتی نداشته و ندارند! مالک واقعی دولت – ملت فقط خود دولت – ملت است.

درک این واقعیت از سوی تمامی ملل خاورمیانه، میلاد و رنسانس واقعی ملل و فرهنگ‌های باستان خاورمیانه را بدنبال خواهد داشت. از جدال و جنگ  گرفته تا صلح و پیمان میان نظام دولت – ملتی، هیچ یک در گستره اجتماعی و انسانی نبوده و نیست.  از این منظر  نیز شرح ظاهر و باطن نظام دولت – ملت از اهمیت تاریخی بسیاری برخوردار است.  پس نقش دانش به ویژه دانش تاریخ در برساخت خاورمیانه دمکراتیک اهمیتی حیاتی دارد.

۱۴ ژوئیه ۲۰۲۱ اجلاس ناتو در بروکسل پایتخت بلژیک آغاز شد که رهبران بیش از سی دولت عضو این سازمان در آن مشارکت داشتند. در این اجلاس استراتژی ۱۰ سال آینده، یعنی اهداف ۲۰۳۰  ناتو در آسیا، آسیای غربی، خاورمیانه و مناطق مختلف جهان به روز و مورد تجدید نظر قرار  گرفت. تلاش می‌شود چین و روسیه به عنوان دو قدرت در حال رشد فینانس جهانی خنثی و به درون نظام سیاسی، اقتصادی جهانی کشانده و فاقد قدرت تاثیر گذاری شوند. تدابیر سیاسی، نظامی، اقتصادی و امنیتی در افغانستان، عراق، سوریه و ایران به عنوان حوضه‌های مشترک المنافع ناتو در دستور کار قرار گرفت.  در این اجلاس دیدار جو بایدن و طیب اردوغان، جو بایدن و ولادمیر پوتین نیز  مهم بودند. گلادیو که مستقیما مسئول سازماندهی،‌ طراحی و اجرای جنگ کُردستان طی ۵۰ سال اخیر است، در این جلسه نه تنها مهر تایید بر «کُردستان مستعمره»  بلکه جرایم جنگی  و ژینوساید کُردها که از سوی دولت فاشیست ترک  به صورت روزمره انجام می‌شود را مجددا تایید نمود. بدون شک تمام این‌ها به  این معنی است که بدون حمایت ناتو، آمریکا و نظام جهانی استعمار، ژینوساید، جرایم جنگی، کشتار جمعی، نفی بلد و سیاست ذوب فرهنگی در قبال انقلاب دمکراتیک کُردستان قادر به باز ترمیم و پویایی نخواهد بود.

در تاریخ ۲۳  آوریل ۲۰۲۱ نیز طی یک دیدار تلفنی  میان طیب اردوغان و جو بایدن سیاست امحا و نابودی کُردها و کُردستان از جانب نظام جهانی مجددا تایید شد. کل این‌ها چه معنا و مفهومی می‌توانند داشته باشند ؟

قطعا آنچه در لوزان، الجزایر، سایکس‌پیکو و تمام کنوانسیون‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و در غیاب نمایندگان  ملت کُرد انجام گرفت، هنوز هم به دلیل ریشه‌های تاریخی خود در جریان  هستند!

اصل مطلب ما نیز از همین قرار است، با این تفاوت که بجای حال، به موشکافی تاریخ می‌پردازیم. چون چیزی جز همین اتفاقات کنونی را در لا به لای صفحات تاریخ دو قرن اخیر سیاسی و دیپلماتیک نخواهیم دید!

در این باب پیمان سعدآباد که در  ۱۷ تیر ۱۳۱۶ در کاخ سعد آباد تهران میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان به امضا رسید، اشاره‌ کامل به  این استدلالات ما دارد. در واقع نظم جدید جهانی پس از جنگ جهانی اول چهار ملت را در میان تمام ملل بیشمار خاورمیانه برگزید و نام این ملل را همچون اتیکت بر پیشانی چند دولت  تازه تاسیس شده زد. چند ملت در نهان دولت – ملت ادغام شدند و ناسیونالیسم از طریق برخی از گرایشات مشروطه طلب و به عنوان یک ایدئولوژی تازه به دوران رسیده بر این ملل برگزیده تزریق گردید. به این ترتیب، مراسم عقد پیمان سعدآباد، با ادغام دسپوتیسم سنتی خاورمیانه و دولت – ملت سکولار مدرن غربی به انجام رسید که حتی  در چهره  و نوع پوشش نمایندگان این دول نیز بازتاب داشت! رضا شاه، مصطفی کمال، محمد ظاهرشاه وغازی بن فیصل هر چهار تن تازه از لاک آداب و سنن امپراتوری بیرون آمده و  ظاهرا سکولار شده بودند. در حقیقت هنوز هم نمایانگر چهره حاکمان کهن خاورمیانه بودند.

اما در واقع  بریتانیا به عنوان طراح و مهندس نظم جدید سیاسی اروپا و نظم قانون بین المللی در این پیمان ایفای  نقش  نمود. بریتانیا اتحاد دولت‌ – ملت‌های نوپا را جهت دفاع از منافع خود در مناطق آسیایی میانه و آسیای غربی در مقابل خطر روسیه و آلمان نازی الزام‌آور می‌دانست.  برخلاف آنچه که استدلال می گردد، تمام معاهده و پیمان‌های به امضا رسیده در خاورمیانه طی قرن بیست – بیست و یک، از سوی بریتانیا طراحی و به اجرا در آمده است. به نوعی این دولت‌های استعمارگر خود مستعمره بریتانیا بودند که در ظاهر چهره استعمارگر به خود می‌گرفتند و یا به دیگر سخن استعمار زدگانی بودند که سرزمین ملل دیگر را استعمار می‌نمودند.

خلاصه اینکه ماهیت و ذات این پیمان، استوار بر توافق دول نامبرده علیه سه عامل اصلی است.

اولا، ایجاد یک سد امنیتی علیه خطر روسیه در  خاورمیانه بود، ‌زیرا منافع بریتانیا در مستعمرات هند، آسیا و غرب آسیا را با خطر مواجه می‌کرد.

دوما،  اتحاذ تدبیر در مقابل خیزش، قیام‌ و انقلابات اجتماعی، قومی و ملی و همچنین گرایش‌های سوسیالیستی  که احتمالا موجب سرنگونی و تغییر رژیم در کشورهای زیربط گردد.

سوم، استقرار قانون‌های میان دولی در نظم جدید دولت – ملت بود. چون بریتانیا زمانی انقلاب فرانسه را از داخل  تحریک نمود و به عنوان بزرگترین حامی خارجی خود انقلاب فرانسه برگزید، نیک می‌دانست چالش میان دولتی می‌تواند چه پیامدهایی در پی داشته باشد.

اما  شرایط کونژکتورل آن زمان کُردستان فاکتوری اصلی در وضع این قرارداد تاریخی می‌باشد. چون سرتاسر  کُردستان علیه نظام دولت-ملت و نسل‌کشی در حال قیام و انقلاب بود. جمهوری ترکیه از سال ۱۹۲۵ جز سرکوب، تبعید، نسل‌کشی،  نفی بلد، کشتار جمعی کُردها هیچ مشغله سیاسی و امنیتی دیگری نداشت. اگر کمی توجه شود پس از یک قرن هنوز هم جز «مسئله کُرد» دغدغه دیگری ندارد!

از این منظر زمان  انعقاد پیمان سعدآباد (۸ ژوئیه ۱۹۳۷)  همزمان است با نسل‌کشی ۱۰۰ هزار کُرد علوی در دِرسیم و سرکوب قیام سید رضا در آن سال‌ها (۱۹۳۸-۱۹۳۷). ترکیه به شدت تحت تاثیر جریانات اجتماعی داخلی قرار داشت و جمهوری نوپای ترکیه در عوض عدم مداخله نظام جهانی در امور داخلی (به خصوص مسئله کُرد) دست از ادعای مالکیت بر موصل و کرکوک برداشته بود. معاهده سور که در اوت سال ۱۹۲۰ به امضا رسید در اصل به نوعی تنبیه ترکیه از سوی نظام جهانی بود، چون در جنگ جهانی اول، ترکیه در کنار  دشمنان بریتانیا، یعنی امپراتوری آلمان  سنگر گرفته بود. پیمان لوزان در سال ۱۹۲۳ به نوعی توافق و آشتی پس از سور در بین ترکیه جدید و نظم جدید جهانی بر سر آینده منطقه و خاورمیانه بود. خلاصه نظم جهانی در پیمان سور ترکیه را تنبیه و  در  پیمان لوزان به خط مورد نظر خود کشید. کارنامه سیاسی جمهوری نوپای ترکیه که متشکل از نسل‌کشی یک میلیون و نیم ارمنی در میانه سالهای ۱۹۱۵، نسل‌کشی ۳ الی ۵ هزار  آشوری در سال‌های ۱۹۱۵-۱۹۲۵، پاکسازی و  تبعید اجباری بیش از  ۶ صد هزار یونانی و  نسل‌کشی بیش از  یک میلیون از آن‌ها طی سال‌های ۱۹۱۴-۱۹۲۳ و  نسل‌کشی  میلیون‌ها کُرد از سال ۱۹۲۵ تا  ۱۹۳۸ بود، در وضعیتی بسیار متزلزل قرار داشت.

همتای مصطفی کمال یعنی رضاشاه پهلوی، دارای همان دیدگاه و ذهنیت در پیشبرد سیاست داخلی خود بود. جهت تاسیس ایران مدرن و یا دولت – ملت غربی باید از طریق «قانون آهنین» دولت – ملت  تمام ایل، عشایر و بافت فرهنگی و اجتماعی ایران با سیاست نسل‌کشی، کشتار جمعی و نفی بلد و امنیتی از نو طرا‌‌حی و مهندسی می‌گشت. قیام‌های کُردستان که قارچ‌آسا یکی پس از دیگری علیه نظم جدید، هیچ احترامی برای هویت آنان قائل نبود، از زیر خاک رویش می‌کرد. قیام ایل‌ بختیاری، قشقایی از جنوب تا شمال، از شمال تا غرب ایران را فرا گرفته بود. قیام سمکو شکاک یکی از جنجال‌برانگیز‌ترین و پر دردسرترین آنان بود که سخت رضاشاه را با مشکل مواجه می‌ساخت. در جنوب کُردستان نیز قیام شیخ محمود برزنجی که اگر مداخلات بریتانیا نبود، اعلام استقلال کرده و به تاسیس یک دولت می‌انجامید.

شرایط داخلی افغانستان نیز شباهت بسیاری با دولت – ملت تازه تاسیس شده همتاهای خود داشت. بافت اجتماعی خاورمیانه که تازه در میان چرخه‌های ماشینی دولت – ملت قرار می‌گرفت، به شدت مقاومت می‌کرد و هنوز به این ساختارهای سیاسی که مغایر با تاریخ، فرهنگ و نظام اجتماعی منطقه بود، خو نگرفته بود.

به همین جهت  اساسا پیمان سعدآباد، جنبه امنیتی داخلی آن، بر تمام جوانب دیگر سیاسی و منطقه‌ای آن سنگینی می‌کند. زیرا آینده این دولت‌ها بستگی به نحوه عملکرد این دول در مقابل واقعیات اجتماعی، ملی و  فرهنگی‌ داخلی داشت. خطر در خارج نبود، بلکه در زیربنای اجتماعی و سیاست داخلی بود که هر لحظه با یک مداخله خارجی می‌توانست شعله‌های آن دامن دولت‌های اطراف را نیز در برگیرد.

دولت بریتانیا به خوبی این مراحل را مدیریت و هدایت می‌نمود. حتی در بند هفتم  پیمان سِوِر وعده خودمختاری به کُردهای جنوب داده می‌شد. بریتانیا صراحتا از این طریق بیان می‌داشت که اگر این دولت‌ها به خواسته‌های دولت او عمل نکنند، او نیز از جنبش‌های قومی و ملی منطقه حمایت کرده، این دولت‌ها را مجددا تجزیه و حتی دولت‌های جدیدی را نیز تاسیس خواهد نمود.

تاریخ، یک دانش کلیت‌مند است که اگر تمام جنبه‌های آن  مدنظر قرار داده نشود به تحریف‌برانگیزترین و عوامفریبانه‌ترین ابزار دست قدرت‌های سیاسی مبدل خواهد شد. بسیار طبیعی است که هیچ گاه قدرت‌های دولت – ملت جنبه‌های پنهانی و پشت پرده نحوه عملکرد و کنوانسیون‌های سیاسی و دیپلماتیک خود را آشکار نسازند، چون در این صورت با خطر جدی حفظ بقا دولت و قدرت مواجه خواهند شد. در این گستره تا زمانی که شرایط اجتماعی و سیاسی داخلی ترکیه، عراق و ایران درک نگردد، جایگاه و نقش پیمان سعدآباد در تاریخ معاصر درک نخواهد شد!

مفاد و بندهای پیمان سعدآباد به صراحت گویای این واقعیت تاریخی است.

مفاد کامل عهدنامه سعدآباد:

بند یکم: دول متعاهد متعهد می‌شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند.

بند دوم: دول متعاهد صریحاً متقبل می‌شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملا محترم بشمارند.

بند سوم: دول متعاهد  موافقت می‌نمایند که در کلیه اختلافات بین‌المللی که با منافع مشترک آنان مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند.

بند چهارم: هر یک از دول متعاهد در مقابل یکدیگر متقبل می‌شوند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت دیگر به هیچ گونه عملیات متجاوزانه علیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می‌شود.

بند پنچم: هر گاه یکی از دول متعاهد متعهد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض یا در شرف نقض می‌باشد بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکوره در فوق لطمه‌ای به حق دولت مزبور دائر به اتخاذ هر گونه رویه که در این موقع لازم بداند وارد نخواهد ساخت.

بند ششم: هر گاه یکی از دول متعاهد علیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید طرف دیگر می‌تواند بدون اطلاع قبلی این عهد‌نامه را نسبت به متجاوز فسخ نماید.

بند هفتم: هر یک از دول متعاهد متقبل می‌شوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل یا عملیات دستجات مسلح و از ایجاد هر گونه هیئت یا تشکیلات دیگری برای تخریب موسسات موجوده و یا برای اختلال نظم و امنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگری و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند.

بند هشتم: نظر به اینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه ۲۷ اوت ۱۹۲۸ را به رسمیت شناخته‌اند و به موجب میثاق مزبور تسویه یا حل هر گونه اختلاف یا تنازع که ممکن است بین آنان بروز نماید، باید فقط به وسایل  مسالمت‌آمیز به عمل آید این مقررات را تایید نموده و اعلام می‌دارند که به هر طریق مسالمت‌آمیزی که برای این منظور فعلا بین دولت متعاهد موجود یا در آتیه موجود شود متوسل خواهند شد.

بند نهم: هیچیک از مواد این عهدنامه نمی‌تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده‌اند تضعیف نماید.

بند دهم: این عهدنامه که به زبان فرانسوی نوشته شده در چهار نسخه به امضاء رسیده و هر یک از دولت متعاهد دریافت یک نسخه آن را اعتراف می‌نمایند برای مدت پنچ سال منعقد می‌گردد.

بریتانیا پیروز واقعی میدان سیاست شد و هیچ کدام از دول متعهد موفق نشدند مسائل داخلی خود را حل و به اهداف بلند مدت خود دست بیابند. اما در عوض بریتانیا علیه دولت سوسیالیستی روسیه موفق به ایجاد سدی عظیم و عدم نفوذ آن به مناطق مدیترانه، خزر و در کل خاورمیانه شد.  در اصل مغلوب اساسی میدان ملل، اقوام و فرهنگ‌های قدیم هزاران ساله خاورمیانه بودند که در راس آنان کُردها قرار داشت.

بیش از گذشت ۷۰ سال از این معاهده مسائل و معضلات دولت – ملت و نحوه رویکرد با مسائل فرهنگی و اجتماعی همچنان پابرجا است.  چون مسئله ریشه‌ای بود این کنوانسیون‌ها هیچ دردی را دوا نکردند، برعکس ابعاد پیچیده‌تری به آن افزودند. حتی نتوانستند مسائل و مشکلات فرهنگ جامعه مورد نظر خود را نیز حل نمایند. چون خصوصیات دولت – ملت با بافت فرهنگی و تاریخی منطقه همخوانی نداشت و موجب بن‌بست‌ها و تنگناهایی در حد بحران و بیماریهای جدی بر درون‌مایه‌ی تمامی این بافت‌ها شد. این کنوانسیون‌ها از سوی محافل روشنفکری و سیاسی بسیار مورد نقد قرار گرفته‌اند و می‌گیرند، اما هرگز کسی به ریشه‌ها و علل واقعی آن نپرداخت. هرگز تشخیص درستی از بیماری نشد و هنوز هم غده‌های این بحران‌ها همانند بیماری سرطان‌زا در سطح جهانی در حال رشد است.

در مقالات، کتاب و اثار متعددی  تاثیر منفی این معاهده‌ها بسیار مورد نقد قرار گرفته است. اما در کنار اینکه سرزمین کرُدها تجزیه و خود در معرض نابودی ملی و فرهنگی قرار گرفته‌اند، علاوه بر آن تخریبات عمیقی در فرهنگ و ادبیات مردمی به وجود آمده است که هنوز هم رواج دارد. به عنوان مثال زمانی الجزایر را «الجزایر فرانسه» تعبیر می‌نمودند. حال پس از گذشت بیش از ۷۰ سال از معاهده سعدآباد و سایر معاهده‌های کلونیالیستی در  کُردستان، حتی از سوی بسیاری از احزاب و رهبران سیاسی کُرد، کُردستان به عنوان کُردستان ایران، کُردستان عراق، کُردستان سوریه و کُردستان ترکیه تلفظ می‌گردد. حتی مردم یکدیگر را عراقی، ایرانی، ترکیه‌ای و سوریه‌ای می‌خوانند. اگر ملت کُرد قادر به برساخت کُردستان دمکراتیک در جهان ذهنیتی خود نباشد، در میدان عمل هرگز موفق به تاسیس آن نخواهد شد.

کُردها به عنوان ملتی که بیشترین زیان‌های تاریخی را از نظام دولت-ملت و کنوانسیون‌ها مختلف آن متحمل شده‌اند در انقلاب نوزایی موفق به درک عمق این فاجعه شدند. عمیقا به این مسئله پی بردند که حتی اگر دولتی کاملا مستقل هم تاسیس نمایند نهایتا این دولت خود علت نابودی کاملا آنان خواهد بود. چون کسی خیری از دولت ندید تا کُردها دومی باشند. حتی دولت نیمه مستقل جنوب پس از سی سال حکمرانی حال به ابزاری  دست بیگانگان و دولت‌های استعمارگر کرُدرستان جهت نسل‌کشی کرُدها مبدل شده است. دولتی که در خیال و رویا کُردها به مفهوم و معنی کاملا آزادی کُردستان بود حال علیه ملت و سرزمین خود به ابزار دست دولت استعمارگر و فاشیستی ترک تبدیل شده است!

این روزها در رابطه با جنگی که در مناطق زاگرس جریان دارد یک سفیر ترکیه صراحتا اقرار نمود که «ما مناطق مرزی جنوب کُردستان را از حکومت اقلیم کُردستان خریداری کرده‌ایم و حق داریم هر کاری دلمان بخواهد انجام دهیم». گفتنی است که بحث از پیمان محرمانه ۲۵ ساله بین نچیروان بارزانی به قیمت ۵۰ میلیارد دلار با دولت ترکیه می‌شود. این بار باید کُردها در انتظار امضای سعدآبادی جدید به دست حاکمان خود باشند! چون این سرشت و ماهیت دولت-ملت است.

در این صورت یک سوال اساسی به میان می‌آید که آیا ملل و فرهنگ‌های هزاران ساله خاورمیانه باید چه راهی را در پیش بگیرند؟ آیا باید دست از آزادی، عدالت و استقلال و تمام ارزش‌های شرافتمندانه انسانیت بردارند؟ آیا ما محکوم به این نحوه زندگی کردن هستیم؟ واقعاً راهی دیگر وجود ندارد؟

واقعاً پاسخ این پرسش‌ها در این نوشتار نمی‌گنجد، اما باید تاکید نمود که تا زمانی  ملت‌ها، اقوام و تمام اقشار یک جامعه بند ناف خود را از نظم دولت و به خصوص جهان ذهنیتی، فرهنگی و اداری دولت-ملت نگسلند، بحث از چگونگی راه دیگری چندان مفید نخواهد بود. مهم این است که در باب آینده تصمیم‌ بگیریم، که آیا واقعا در چگونه جهانی می‌خواهیم زندگی کنیم؟ و بعد پرسش‌های بعدی مبنی بر اینکه جهان مورد نظرمان را چگونه بسازیم؟ از کجا باید دست به کار شد؟

انسان دمکراتیک، کُردستان دمکراتیک، خاورمیانه دمکراتیک و جهانی دمکراتیک  با محتوای سوسیالیسم دمکراتیک و زندگی کمونالیستی می‌توانند پاسخ‌های سیستماتیک منسجمی به  میلیون‌ها سوال در این زمینه باشند که هر کدام مستلزم مطالعه صدها جلد کتاب در این زمینه‌ها هستند. یهودیان پاسخ‌های بسیار موثر و عملی در حوضه‌های متعدد و در سطح جهانشمول برای «یهودستیزی» ارائه دادند.  به عنوان ملتی که قرین به دو قرن است با «کُرد ستیز» مبارزه می‌نماییم، ناگزیریم پاسخ‌های جهانشمول برای مشکلات، معضلات و مسائل خود بیابیم. در این معنی محکوم شدن به آزادی چیزی جز قرار گرفتن در میان نابودی و آزادی نیست! چون کُردها جز  نابودی و آزادی هیچ گزینه دیگری ندارند و انتخاب در میان این دو به دست خود ما است!

 

منابع

کتاب، دفاع از  کُردها، خلقی در چنگال نسل‌کشی فرهنگی: عبدوالله اوجلان

کتاب، خوانشی نو در باب تاریخ کُردستان و کُردها: شهید دیار غریب

کتاب، درباب جنگ: کارل فون  کلاوزویتس