از تحریف تا تکفیر
برخودان شوان
روی کار آمدن یک حکومت اسلامگرای شیعی در ایران در سال ۱۹۷۹(۱۳۵۸خورشیدی) از همان آغاز برای گروههای مختلف مردم و به ویژه اقلیتهای دینی و ملی ساکن در جغرافیای ایران نویدبخش دورانی سخت و افزایش فشار و سرکوب بود. رژیم اسلامی ایران از همان آغاز کار با برجسته کردن ایدئولوژی شیعی خبر از تأسیس نظامی مبتنی بر شریعت اسلامی داد و اجرای احکام و قوانین شریعت را اصلیترین هدف خود اعلام کرد. این مسئله سبب شد تا اقلیتهای دینی ساکن در جغرافیای ایران از همان ماههای منتهی به انقلاب بهمن از آیندۀ خود بیمناک شده و اگرچه بسیاری از اعضای این جوامع مشارکت فعالی در انقلاب داشتند، اما به واکنش در برابر انقلاب بپردازند. به عنوان مثال در جوامعی همچون یهودیان یا بهاییان میتوان به مهاجرت دسته جمعی آنان از ایران اشاره کرد. اما در میان مردم یارسان وضعیت بسیار متفاوت با اقلیتهای دیگر بود. این تفاوت از این حقیقت مایه میگیرد که دین یاری در دوران حکومت پهلوی نیز رسمیت نداشت و در موقعیتی برابر با سایر اقلیتهای دینی ساکن در ایران مورد ملاحظهی حاکمان قرار نمیگرفت. متأسفانه این حقیقت کمتر مورد اشاره قرار گرفته که قانون اساسی مشروطه در دوران پهلوی نیز دین اسلام و مذهب تشیع را تنها دین رسمی کشور به شمار میآورد، و از میان همۀ ادیان و مذاهب تنها پیروان چهار دین اسلام، زرتشت، مسیحیت و یهودیت را دارای حق داشتن نماینده در مجلس شورای ملی محسوب مینمود، و دین یاری هم در قانون اساسی و هم در مجلس مورد بیاعتنایی قرار گرفته بود. از سوی دیگر پیروان دین یاری از لحاظ موقعیت اجتماعی و اقتصادی نیز حاشیهای محسوب شده و از منافعی که برخی اقلیتها در دوران پهلوی برخوردار بودند، منتفع نمیشدند. به همین دلیل و از آنجا که جامعهی یارسان منافع چندانی در رژیم پادشاهی ایران نداشت، بسیاری از روشنفکران و تحصیلکردگان یارسان فعالانه در مسیر انقلاب میکوشیدند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند. در واقع انقلاب برای مردم یارسان مسیری محتوم بود که میتوانست به تحقق حقوق آنان و بهبود اوضاع جامعۀ یارسان منجر شود. با این وجود غلبۀ گرایش اسلامگرای شیعی «برنامهی طلوع آفتاب» آزادی و برابری را لغو کرد و ضمن حفظ روابط نابرابر سرمایهداری، راه برای گذار به یک رژیم مذهبی بنیادگرا را هموار کرد. از زمان روی کار آمدن رژیم سرمایهداری اسلامی و تاکنون که قریب به 42 سال از تأسیس آن گذشته است، شاهد برخوردهای مختلفی از سوی رژیم با جامعهی یارسان بودهایم که میتوانیم آن را در غالب سیاستهای گوناگونی توصیف کنیم که از انکار مطلق دین یاری و جامعهی یارسان، تا تلاش برای شیعیسازی آن، دستگیری، فشار و سرکوب، ترور و حتی برخورد نظامی و مسلحانه را در بر میگیرند.
به طور کلی حکومت ایران نیز با تداوم بخشی به رسمیت مطلق مذهب تشیع در قانون اساسی خود تنها همان چهار دینی را که در مجلس شورای ملی رژیم پیش محق به داشتن نماینده بودند به رسمیت شناخت، و با خودداری کردن از هرگونه رسمیتبخشی به دین یاری، در هیچیک از اسناد و مدارک رسمی دولتی نامی از این دین به میان نیاورده است. اما این انکار مطلق دین یاری و جامعهی یارسان به لحاظ عملی در دو شکل نمود مییابد: از یک طرف با در پیش گرفتن سیاست آسیمیلاسیون و حذف ادغامی تلاش میکنند یارسان را بهعنوان یکی از مذاهب و “فرق” شیعی معرفی کنند، که برای این کار ناگزیرند تا حدودی در سطح محلی به وجود چنین دینی اعتراف کنند؛ و از طرف دیگر آن را تکفیر کرده و از طریق نهادها و دستگاههایی مانند «اداره کل فرق و ادیان» وابسته به حوزهی علمیه آن را به عنوان گرایشی غیراسلامی و کفرآمیز معرفی کرده و علیه کلیت آن تبلیغاتی انجام میدهند که توجیه اعمال خشونت و سرکوبهای بعدی علیه پیروان آن را مدنظر دارد.
اگرچه رژیم سعی کرده این دو شکل از سیاست انکار را در برابر هم قرار داده و بازی پلیس خوب و بد را میان نهادهای ایدئولوژیک خود به اجرا درآورد؛ اما هدف اصلی آنها این است که مردم یارسان و به ویژه اقشاری مانند سادات و خاندانها از بیم تکفیر شدن و کافر دانسته شدن، خود را به ایدئولوژی رسمی حکومت نزدیک کرده و میل به شیعه معرفی کردن مردم یارسان را در میان خود بپرورانند. طبیعتاً با این روش میتوانند یارانی را که بر حفظ دین و عقاید خود مُصر باشند به عناوینی همچون کافر و معاند معرفی کرده، و همزمان در میان جامعهی یارسان نیز شکاف ایجاد کرده و گروهی را به سیاستهای خود نزدیک کنند. رژیم از این برخورد دوگانه برای ادامه دادن به بازی در مرحلهی بعد استفاده میکند: جایی که حامیان سیاستهای شیعیسازی و حذف ادغامی رژیم از جانب نهادها و سازمانهای وابسته به رژیم مورد حمایت نیز قرار میگیرند. این حمایتها میتواند به صورت مادی و بهصورت پرداخت مقرری و یا کمکهای معیشتی باشد که به دلیل شرایط اقتصادی وخیم و توسعهنیافتگی مناطق یارساننشین به لحاظ اقتصادی گاه برخی از خانوادههای یارسان خود را مجبور به دریافت آن میبینند؛ و همچنین میتواند بهصورت عضویت در سازمانهای نظامی، امنیتی و دستگاههای وابسته باشد که با اعطای امتیاز، مزایا و رانت همراه است. رژیم سرمایهداری اسلامی با این دویکرد دوگانه به دنبال وابسته کردن مردم یارسان و مزدورپروری بوده و طی این روند بازوهای اطلاعاتی خود را نیز در میان جامعهی یارسان پرورش میدهد.
این رویکرد دوگانه از همان سال اول حکومت سرمایهداری اسلامی مشهود بوده است. در همان زمانی که رهبران یارسان برای رایزنی دربارهی وضعیت جامعهی پیروان یارسان و سرنوشت پیروان این دین در حکومت ایران به دیدار خمینی رفته و توسط وی فریفته شدند، درگیریهای مسلحانه در مناطق یارساننشین نیز آغاز شد. همزمانی این رویدادها نشان میدهد که رژیم هم به دنبال فریبکاری و تحریف با هدف آسیمیلاسیون مردم یارسان بوده، و هم به تکفیر و سرکوب آشکار پرداخته و از اعمال خشونت مستقیم علیه جامعۀ یارسان پروایی نداشته است. پس از گذشت 42 سال از روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی این روند همچنان نیز ادامه داشته و رژیم سرمایهداری اسلامی سیاستهای دوگانهی خود را در قبال مردم یارسان پی میگیرد. اگرچه در یک سال اخیر به سبب همهگیری بیماری کرونا مجامع دینی یارسان از فعالیت چندانی برخوردار نبوده و حتی زیارتگاهها و مجالس “جم” نیز تعطیل بودهاند، اما در تداوم روندی که از سالهای پیش وجود داشته فشار بر جامعهی یارسان ادامه داشته و روشهای دوگانهی مورد اشاره به کار گرفته شده است. چنان که رسانههای وابسته به رژیم نیز اعلام کردهاند، اعزام مبلغان شیعه به روستاهای یارساننشین به عنوان سیاستی برای شیعهسازی مردم یارسان ادامه داشته است. این مبلغان هم از طریق تحریف باورهای مردم یارسان و هم از طریق مزدورپروری و وابستهسازی مردم به نهادها و دستگاههای امنیتی به نفوذ در جامعۀ یارسان میپردازند. همزمان تأسیس پایگاههای بسیج، مساجد و حتی حسینیه نیز در روستاهای یارسان نشین دنبال شده و مراسم و مناسبتهای بیگانه با دین یاری را در مناطق یارساننشین برگزار میکنند.
با این وجود تلاشهای پیگیر مردم یارسان برای مقاومت در برابر این روند استعماری نیز همواره برقرار بوده و شاهد بودیم که مردم نیز در برابر این موج هجمهی فرهنگی و تحمیل دین و هویت بیگانه ایستادگی کرده و بر حفظ فرهنگ و باورهای خود اصرار ورزیدهاند. نمونهی آشکار این مقاومت را میتوان در مقاومت مثال زدنی مردم یارسان مشاهده کرد که از سال 1392 و در پی خودسوزی سه شهید یارسان آغاز شده و موجی از خودآگاهی و مبارزه را به دنبال داشته است. در این دوران حساس و سرنوشتساز مردم یارسان به راههای مختلفی در پی مقاومت در برابر رژیم سرکوبگر سرمایهداری اسلامی برآمده و روشهای مختلفی را در مبارزات خود به کار گرفتهاند. پس از تجمعات و اعتراضات سال 1392 شاهد موج اتحاد و همبستگی مردم یارسان در ماجرای مربوط به زلزلهی غرب استان کرماشان بودیم که طی آن با وجود تمام تبعیضها و سرکوب رژیم، همبستگی و خودسازماندهی مردم یارسان بود که سبب شد تا مناطق یارساننشین بسیار زودتر از مناطق دیگر بتوانند به زندگی عادی خود بازگشته و به بازسازی زندگی خود پس از آن رویداد ویرانگر بپردازند. طی سالهای 1396 تا 1398 نیز مشارکت گستردهی مردم یارسان در تظاهرات و اعتراضات علیه رژیم سرمایهداری اسلامی گویای این حقیقت است که مردم یارسان به دنبال بهبود زندگی و موقعیت خود، دیگر حاضر به پذیرش نابرابری آشکار و فلاکت و فقر تحمیل شده از جانب رژیم نیستند و با تمام توان پای در راه تغییر نهادهاند. در این مسیر سازماندهی نیروهای انقلابی امری است که از اهمیتی اساسی برخوردار است و میتواند توطئه های رژیم را برای به بیراهه بردن مبارزات و یا آلوده نمودن جامعه با افکار و ایدئولوژیهای مسموم نقش بر آب سازد. شهدایی که جامعهی یارسان در سالهای اخیر به انقلاب کردستان و مبارزات خلقهای ایران تقدیم نموده است، گویای بازگشتناپذیر بودن این راه و پیکار بیوقفهی این مردم در راه رسیدن به یک حیات آزاد است.