رامتین صبا
سیاستهای تنازعی و بهشدت قهرآمیز ترکیه که بر سرکوب خشونتبار کردها مبتنی است، تنها به یک مقوله بنیادین بستگی تام دارد و آن «اشغال چهاربخش کردستان» است. موفقیت هژمونگرایی فاشیسم سفید گرگهای خاکستری صرفنظر از گرایش ترکیه به دموکراسی و حقوق ملل به طرز حماقتباری منوط به اشغال کردستان و قتلعام چندمرحلهای کردهاست. تا وقتی که آنکارا موفق به این عمل شنیع و شیطانی نگردد، خوب میداند که تضمین بقا بر سر قدرت حزب عدالت و توسعه در حال احتضار مرگ سیاسی، هر روز به شرایط ناممکن نزدیک میشود. پویایی سیاست اشغال و قتلعام از سوی اردوغان، خاورمیانه با مرکزیت کردستان را به جولانگاه ارتش دوم ناتو مبدل ساخته و هزینههای مالی و جانی آن، خسرانهای جبرانناپذیری بر دولت شوون آن، تحمیل نموده است. بنابراین «استراتژی جنگ در کردستان» را هم در سرفصل تمامی توسعهطلبیهای ترکیه قرار داده و به چندین پراکسیس پلید در حوزه کشورهای مورد مداخله گره زده است. اگرچه راهبرد طولانی مدت اشغال کردستان بسیار سخت است، ولی اردوغان علیرغم تحمیل بسیار شکستهای نظامی، از آن دست نکشیده است.
نفوذ در کشورهای همسایه
ارتش ترکیه سختترین و شدیدترین جنگ علیه حزب کارگران کردستان در ششمین سال را ادامه میدهد و اتکای بر تکنولوژی فوقپیشرفته نظامی ناتو ـ اسرائیل، اعتماد به نفس نظامی او را مستمرا بازتولید مینماید. در ۲۰۱۵ با استحصال این فناوریها آنکارا را وسوسه نمود که شدیدا هجوم کند و خیال خام بَرش داشت که گویا طبق محاسبات و پیشبینیهای جبریاش، دیگر کار نیروهای کردی و پ.ک.ک تمام است. جنگ جاری علیه گریلا بر ریل «راهبرد اشغال کردستان» سیر فزاینده خشونت را طی میکند. ترکیه چه در جنگ، سیاست و چه اقتصاد و پوپولیسم خود بنا را بر پیروزی در این جنگ به هر قیمت و هزینهای، گذاشته است. التزام عملی این ضرورت نظامی بهشدت تنازعی، نفوذ در کشورهایی همچون آذربایجان، قبرس، سوریه و عراق و یا مسئلهای همانند لیبی و افغانستان است. اگر روزی این تنش بحرانزا در داخل و خارج ترکیه متوقف گردد، کاخ حزب اردوغان، کوخ خواهد شد زیرا طرف جنگ او یعنی پ.ک.ک حقیقتا به شیوهای تاریخی مبارزه و مقاومت بینظیر میکند و این پویایی کردی در کنار فوقبحرانهای داخلی، خواب از چشمان دیکتاتور ربوده است.
پس از شکست داعش در رقه توسط خلقهای روژاوا، جنگ علیه سازمانها و تروریسم داعش به مرحله جنگ میان دول متخاصم تغییر ماهیت داده و چهبسا از پایان ۲۰۱۹ تاکنون دول محافظهکار منطقه بهویژه ترکیه دیگر راهبرد دفاع در داخل را به «حمله به پیرامون (کردها)» تغییر دادهاند. این پیامد نظامی، مستلزم نفوذ در حوزه استراتژیک خاورمیانه و کشورهای همسایه است. پس برای پیروزی حتمی، نیاز به اشغال کردستان و نسلکشی کردها دارد، برای این نسلکشی هم محتاج نفوذ در پیرامون جهت تقویت مرکز است. این راهبرد، تنش آنکارا با پیرامون را به بالاترین درجه در طول تاریخ معاصر ترکیه، رسانده است. فلذا هژمونی منطقهای اردوغان وابسته به مقوله اشغال چهار بخش کردستان است. با این رویه فاشیستی موفق به جذب اقشار و جریانهای ملیپرست ترک میگردد تا بقای قدرت را حفظ نماید. نفوذ سیاسی، اقتصادی و امنیتی در قرهباغ، آذربایجان، لیبی، سوریه، عراق و قبرس در صورت موفقیتآمیز بودن، روند اشغال کردستان را نیز برای آنکارا تضمین خواهد نمود.
گرایش به ائتلاف و بلوکبندی
از سال ۲۰۱۵ که ارتش ترکیه جنگ اشغال کردستان بزرگ را آغاز نموده، شکافی عمیق میان او و سازمان مخوف ناتو ایجاد شده است. از آن زمان، چند گزینه فراروی اردوغان قد علم کرده: نخست، گرایش به گروه اوراسیا و روسیه است. دوم، حفظ نسبی و متزلزل همپیمانی با ناتو. سوم، ایجاد بلوک منفرد هژمونی آنکارا با جذب آذربایجان و بخش ترکتبار قبرس. چهارم، جذب و استثمار حزب بارزانی (در عراق) و پنجم، کمپرادور ساختن نیروهای آشوبزده داعش و ارتش آزاد سوریه که تنها نام آن را یدک میکشند.
با وجود تمامی این گزینهها، سیاست حاکم در رفتار با هر یک از آن طرفها، حفظ رابطه با تمامی آنها و بکارگیری سوء جهت آماج مخرب نوعثمانیگری بوده و هست. نمود بارز این رویه سیاسی ـ نظامی، گرایش بیشتر در یک دوره چندساله با تمایل آشکار به جانب اوراسیا است. این امر، خشم و نفرت ناتو را به دنبال آورد. ناتو درصدد است با حفظ ژاندارم خود، ترکیه و ارتش آن، دیگر از عنصر اردوغان دست بکشد ولی هنوز جایگزینی برای او قرار نداده است. روسیه هم با کشاندن بیشتر اردوغان به درون سیاهچاله اوراسیا، رفتار تاکتیکی استثمار آنکارا را ماهرانه تنظیم نمود. این رفتار میرود در مسئله قرهباغ دچار تزلزل و تنش گردد. حتی در این تنش، مشاهده شد که نام گریلا در رویارویی با ارمنستان را هم دخالت دادند، زیرا از دیرباز، آنکارا هنوز از خیال وحشیانه نسلکشی ارامنه دست برنداشته و ناگهان نام کرد و ارمنی در مصاف قرهباغ در کنار هم قرار داده شد که نه تصادفی بلکه عامدانه و آمرانه است. اینکه اسرائیل و آمریکا برای ساقط نمودن ایران به همراهی ترکیه و قدرت ارتش آن نیاز دارند، لایههایی از مجموعه گسترده ائتلاف و همپیمانی درازمدت ترکیه با آن دو قدرت، نمایان میگردد و کارت کرد بکارگرفته میشود و قربانیکردنهای مکرر کردها مجددا همچون دمل چرکین تاریخ معاصر، سرباز میکند. اگرچه سیاستهای آنکارا شدیدا تنازعی و تنشزا است، اما میکوشد رشته روابطش با روسیه، آمریکا و اسرائیل که بهشدت به آن برای مقابله با کردها نیاز دارد، نگسلد. از میان مهرههای حاصله، بیش از همه از گروههای ارعاب سوریه و حزب بارزانی در راستای اهداف اشغالگرانه استفاده بهرهکشانه نموده است.
همکاری دول حاکم بر کردستان
ترکیه اگرچه از دیرباز خصومتهایی خشونتبار با ایران، عراق و سوریه داشته و در خصوص تثبیت سیاست قدرت اول منطقهای پروژههای درازمدت دارد و دهههاست کمپرادور آمریکا و اسرائیل است، ولی در امر نسلکشی کردها همیشه با ایران و دول حاکم بر کردستان تجدید همپیمانی کرده است. چالش جهانی این است که آمریکا برای سرنگونی نظام منحط ایران به ارتش فاشیستی ترکیه نیاز مبرم دارد، اما این تعارض که گشودن درهای قلعه ایران خطر آزادی کردها را به دنبال دارد، چالش مشترک آمریکا و ترکیه است. اردوغان با هرگونه مداخله نظامی در ایران مخالف است و در جریان تظاهرات آبان ۱۳۹۸ هم اعلام مخالفت شدید کرد. چرا که خطر آزادی کردها قویا برایش محسوس است. به همین دلیل همکاری با ایران علیه کردها به موازات رقابتهای قدرتمدارانه منطقهای را ترجیح داده است. در پشت پرده هم بازیهای مرگبار دیگری را ترتیب اثر دادهاند که بنا به آن، به شرط تضمین سرکوب جنبش آپوئیستی، با آمریکا ـ اسرائیل علیه ایران همکاری کند که چهبسا جنگ قرهباغ از جمله همان تهدیدات علیه ایران و کردهای شرق کردستان است. ترکیه با انتقال تبهکاران سوری به آذربایجان، چهار بخش کردستان را محاصره میکند و هکذا تدابیری جهت مقابله با خیزش کردهای شرق کردستان در آینده سرنگونی محتمل ایران هم هست. این ظاهر شدن پرمخاطره ارتش ترکیه با توسل به سیاست «یکی به میخ، یکی به نعل» در سوریه و عراق هم مراحلی را طی کرده است.
ایران نیز متوجه این مخاطرات هست و تدابیر سیاسی ـ نظامی اخذ نموده ولی موافقت ضمنی با اشغال قرهباغ از سوی آذربایجان، شکست آشکار ایران در رقابت منطقهای علیه ترکیه است. این مسائل نشان داد که در همپیمانی ترکیه، ایران و عراق علیه کردها، منافع هژمونیک هموزن است. ترکیه بجای گرایش به سرنگونی رژیم بشار اسد و نیز نابودی حکومت مرکزی عراق، تضعیف آنها در درجه دوم ولی اشغال شمال سوریه و عراق در درجه نخست را ترجیح داده و میرود تجربه اشغال و ضمیمهکردن آن مناطق به خاک خود را همانند انطاکیه (یکی از استانهای سوریه) تکرار نماید. باید به یاد داشت که نیروهای جنبش آزادی کرد در شمال سوریه و عراق با مقاومتهای بینظیر خود، تا اینجای کار از پیروزیهای کامل ترکیه ممانعت بعمل آوردهاند و این مهم ترکیه را به آغوش ایران سوق میدهد. به دلیل بحرانهای داخلی و مقاومتهای عظیم گریلا، نسبت به پیروزی محتوم خود، خاطرجمع نیست. ارتشهای قبرس، یونان، ارمنستان، سوریه و عراق از نبرد علیه توسعهطلبیها و زیادهخواهیهای نسلکشانه ترکیه آشکارا میگریزند و در این مصاف، نیروی گریلا بار مبارزه را به دوش میکشد. مصدر این مبارزه، فلسفه آپویی است. به همین دلیل آنکارا مدام با هراس از آن، دیپلماسی با عراق و ایران را کنار نگذاشته است.
همانطور که نیروی گریلا بدون پشتیبانی چهار بخش کردستان قادر به بههزیمتکشاندن ارتش ترکیه نخواهد بود، بهعینه، ترکیه هم بدون همکاریهای مستمر با دول حاکم بر کردستان توان اشغال و نسلکشی کردها را نخواهد یافت. از یاد نبریم که اردوغان گزینه همپیمانی با دول اشغالگر کردستان و بکارگیری پتانسیل خطرشان علیه کردها را در اولویت قرار داده و علیه آمریکا ـ اروپا نیز رجزخوانی میکند. به همین دلیل هژمونی جهانی خواهان کنارگذاشتن این ژاندارم سربههوا هستند.
مراوده اقتصادی برای جنگ
آنکارا راهبرد مراوده اقتصادی برای جنگ منطقهای خارج از مرزهایش را در سرفصل پروژهها و اهداف بنیادین سیاسی قرار داده است. اردوغان بشدت با بحرانهای سیاسی علیه کردها و چپگرایان و اقتصادی علیه جامعه رویاروست. لذا به مراوده اقتصادی و قدرت پول شدیدا نیاز دارد تا ماشین جنگ متوقف نگردد. درصورت از کار افتادن ماشین جنگ، مخالفتهای داخلی شدید تا حد سرنگونی اردوغان بروز خواهد کرد. از بسیاری راهها درصدد غارت منابع ثروت مناطق مورد هدف نظامی خود است. در داخل، داماد او وزارت انرژی و مالیه، پسرش بخش راه و ساختمان کل ترکیه و «راغب سابانجی» سرمایهدار مشهور، صنعت پهپادسازی را در چنگ دارند و دستگاه قدرت او را تغذیه مینمایند. دولت اردوغان همچنین در شمال سوریه، عراق و نیز لیبی به اشغال نظامی دستزده و ثروتهای آن مناطق را علنا غارت میکند که آمریکا و ائتلاف جهانی آنقدر به او مجال دادهاند که حتی علیه خود آنها نیز خطرناک گشته است. در رهیافت دیگر، با امتیازگیری هژمونیک از دول کمپرادور خود چون قطر و حکومت بارزانی، منابع مالی و نفتی آن دو را در راستای تشدید جنگ علیه گریلا و ملل منطقه به خدمت گرفته است. عراق و سوریه کاملا به نیات پلشت اردوغان جهت اشغال کامل مناطق کردی و ضمیمه آن به خاک خود، پی بردهاند. ائتلاف سستبنیان عراق با مصر علیه آنکارا، هراس از همان آینده خطرآفرین است. حتی مسئله توافق ۵۰ ساله بارزانی و اردوغان برای استخراج منابع نفتی که سوخت ماشین جنگ ترکیه را تامین مینماید، اخیرا محل مناقشه میان حکومت بارزانی و طرفهای سیاسی عراق گشته است. مقاومت گریلا در مناطق مرزی و داخلی ترکیه، بویژه حفتانین، جنگ را برای آنکارا و گرگهای خاکستری فرسایشی ساخته است. در بعد داخلی قضیه، استعفای داماد اردوغان از سمت وزارت انرژی و مالیه، حکایت از فرسودگی و استهلاک مکرر ماشین جنگ دارد. سازمان «فرزندان آتش» نیز همهروزه با انجام عملیاتهای متعدد در چندین شهر ترکیه، منابع انرژی و مولد اقتصادی را هدف قرار میدهند که با سقوط ارزش واحد پول آن کشور، قطعات پازل شکست حتمی اردوغان تکمیل گشته و حتی ممکن است پیمان ۵۰ ساله نفتی میان بارزانی و اردوغان نیز فروپاشد.
جنگ علیه پ.ک.ک، نسلکشی
اردوغان راهبرد متوحشانه نسلکشی فیزیکی و فرهنگی را بطور همزمان علیه کردها بکار گرفته است. قدرتهایی که در حوزه جهانی با ارائه فناوری نظامی فوقپیشرفته، ارتش نوعثمانی را تجهیز کردهاند، به او چراغسبز نشان میدهند، از طرفی مشارکت عملی نیروی ۵۶ هزار نفری بارزانی و مرکز استخبارات هولیر در کنار گروههای تبهکار سوری، عملا جنگ نیابتی ترکیه برای هژمونی سرمایهداری جهانی علیه سوسیالیسم دموکراتیک و سرزنده پ.ک.ک را برعهده گرفتهاند. در واقع ملیگرایی سپید کرد و سوری به کمپرادور بیچونو چرا برای ملیگرایی سپید ترکیه مبدل شدهاند. اگر چنانچه پ.ک.ک از میان برود ـ که تقریبا ناممکن گشته ـ آنگاه نوبت زوال و فروپاشی ملگرایی کرد و عرب به دست ترکها، فراخواهد رسید و بارزانی بر این امر واقف است.
همچنین قطعکردن آب رودخانههای دجله و فرات که به عراق ـ سوریه سرازیر میشوند، سیاست بیوقدرت ترکیه علیه کرد و عرب است که از سال ۲۰۱۴ علیه کوبانی، حسکه و هولیر ـ بغداد آغاز گشته است. این فشارهای ناشی از سیاست بیوقدرت ترکیه، بارزانی را به لشکرکشی به مناطق گریلایی در «گاره ـ چمانکه» و اشغال مجدد شنگال واداشته است. گروههای تبهکار سوری هم به جنگ در لیبی، قرهباغ و علیه پ.ک.ک وادار شدهاند. بنابراین پیام پیشاهنگان پ.ک.ک «کالکان، کاراییلان و باییک» جهت اتحاد کرد ـ عرب در رویارویی با فاشیسم ترکیه، بیدلیل نیست. ترکیه در تشبث برای اشغال کردستان و نسلکشی، بدون مساعدتهای پیشمرگه بارزانی و تبهکاران سوری هرگز موفق نخواهدشد. نیروی پیشمرگه حزب دموکرات دنبالهرو ارتش ترکیه و سازمان اطلاعاتی موسوم به «زانیاری» (اطلاعات بارزانیها) بیچونوچرا مطیع سازمان اطلاعاتی میت ترکیه هستند.
ترکیه برای ممانعت از قیام کردها و سرکوب مطالبات کنفدرالی کردها در شمال کردستان، ناچار است پ.ک.ک را سرکوب نماید. بهعینه واقف است که بدون اشغال هر چهار بخش کردستان به بهانه احیای میثاق ملی، موفق به این کار نخواهد شد. در مرحله نخست که شرط آن نابودی پ.ک.ک و گریلا است، جنوب کردستان و هولیر را با کمپرادوری سیاسی ـ نظامی بارزانی، کانون جنگ برای نسلکشی قرار داده است. میکوشد قبل از سرنگونی رژیم ایران که در آن صورت ناچار به اشغال شرق کردستان همانند روژآوا ـ باشور خواهد شد، قضیه پ.ک.ک را فیصله دهد. ولی با هزیمت مفتضحانه در حفتانین و زمینگیرشدن، ناامیدی در چهره اردوغان ظاهر گشت. از سوی دیگر، اشغال شرق کردستان بویژه اورمیه، منوط به اشغال آذربایجان در ایران از تبریز تا قزوین است، ولی با اضطراب بدان مینگرد و در حتمیت آن شک دارد. هر اندازه در اشغال مرزهای ارمنستان با ایران موفق گردد، قادر خواهد شد شرق کوردستان را جولانگاه ارتش خود سازد که حتی روسیه با حضور نظامی ترکیه در قرهباغ مخالف است و ایران هم با لشکرکشی به مرز با ارمنستان ـ قرهباغ، تدابیری اخذ نموده و چهبسا بسیاری از عناصر ترکیه در تبریز را در جریان آکسیونهای حمایت از آذربایجان، دستگیر و به زندان انداخته است.
قدرتهای منطقهای از جمله ایران، مصر و بخشی از گروههای شریک در حکومت عراق(شیعیان) پی بردهاند که آماج حملات ترکیه، فراتر از پ.ک.ک است به همین دلیل گاهگداری هشدارهایی میدهند. در صورت نابودی پ.ک.ک در مرحله نخست همسایگان عرب ترکیه و در مرحله بعدی، اروپا با تهدیدات نظامی، اقتصادی و سیاسی ترکیه نوعثمانی روبرو خواهند شد. این تهدیدات را خود اروپاییها با ایجاد فرصتهای غنی برای اردوغان موجد ساختهاند. به همین دلیل امروزه ناچار به خصومت آشکار با ترکیه نه بلکه شخص اردوغان و حزبش هستند. میدانطلبیهای اردوغان حتی ناتو را هم فاقد نقش ساخته، همان ناتویی که قریب سهدهه است از حیث نظامی ترکیه را علیه پ.ک.ک تجهیز نموده است. اما آمریکا در روابطش با اردوغان تفاوت فاحش با اروپا دارد و به ارتش فاشیست ترک برای نابودی پ.ک.ک و سپس سرنگونی ایران و تجزیه خاورمیانه نیاز شدید دارد. پ.ک.ک بهمثابه خطسوم، کمپرادور هیچیک از بلوکهای ناتو و اوراسیا نیست. به همین دلیل امید ملتهای تحت ستم منطقه میباشد.