ازانقلاب مشروطە تا انقلاب زن، زندگی، آزادی

عاکف آویر

خلق‌های ساکن جغرافیای سیاسی ایران و روح انقلابی آنهاخلق‌های ساکن جغرافیای سیاسی ایران در طول تاریخ نشان داده‌اند که روحیه‌ای انقلابی دارند و در هر دوره‌ای، فارغ از قضاوت‌های ایدئولوژیک، در برابر قدرت و اقتدار حاکم به‌پاخاسته‌اند. برخی از این خیزش‌ها و شورش‌ها به انقلاب‌هایی منجر شده‌اند که جغرافیای سیاسی ایران را همواره در مسیر تحولات انقلابی قرار داده است. نیروی محرکه بسیاری از این انقلاب‌ها، خلق‌های تحت ستم و تشنه آزادی و عدالت بوده‌اند. در کنار حاکمان مستبد، همواره خط سومی وجود داشته که اراده خلقی، مقاومت مردمان تحت ستم، زنان و توده‌های فرودست جامعه را نمایندگی کرده است. در تاریخ معاصر ایران، به‌ویژه در سده اخیر، این خط سوم نه‌تنها تمایز خود را با نیروهای ضدخلقی نشان داده، بلکه با ارائه بدیل‌های خلقی، نقش برجسته‌ای ایفا کرده است. این واقعیت، گواهی بر روح انقلابی و ظرفیت‌های آزادی‌خواهانه و قدرت‌ستیز خلق‌های ایران است که ریشه در فرهنگ کمونالیستی و سنت مقاومت خلق‌های زاگرس و به‌طور کلی خاورمیانه دارد. این ویژگی ریشه در اعماق تاریخ و زندگی کمونالیستی دارد که هزاران سال پیش از سلطه نظام‌های قدرت‌محور و مردسالار وجود داشته است.

با ظهور سرمایه‌داری و پیدایش دولت‌-ملت‌ها در چند سده اخیر، مفاهیم متعددی به علوم اجتماعی افزوده شد که بسیاری از آنها بر اساس منافع طبقه حاکم و از دیدگاه آنها تعریف شده‌اند. برخی مفاهیم دیگر مورد هجوم قرار گرفتند یا دچار تحریف شدند. مفهوم انقلاب از جمله این مفاهیم است که از زوایای گوناگون بررسی شده است. انقلاب گاه به معنای تخریب، گاه بازسازی و گاه تغییرات بنیادین به کار رفته است. از این‌رو، انقلاب‌هایی که معمولاً قیام محرومان و ستمدیدگان برای احقاق حقوقشان هستند، از سوی حاکمان و قدرت‌مداران به‌عنوان آشوب، اغتشاش یا کودتا توصیف می‌شوند. البته در میان انقلابیون نیز تعریف یکسانی از انقلاب وجود ندارد و هر گرایش سیاسی آن را بر اساس میل ایدئولوژیک خود تعریف می‌کند.

از دیدگاه مارکسیستی، تعریف انقلاب به‌عنوان تغییرات بنیادین اجتماعی، پذیرفته‌شده‌ترین تعریف در میان بسیاری از انقلابیون است. با وجود انعکاس برخی واقعیت‌های انقلاب، این تعریف از نواقص و ایرادات اساسی برخوردار است. گرایش‌های مارکسیستی، هرچند در تئوری، انقلاب را تغییرات بنیادین اجتماعی تعریف می‌کنند، اما از مفاهیمی چون قدرت و دولت که انقلاب‌ها علیه آنها سازمان‌دهی می‌شوند، انتقاد جدی ندارند یا حتی به دنبال کسب آنها هستند. در بهترین حالت، انقلاب نزد آنها نه تغییرات بنیادین اجتماعی، بلکه صرفاً تحولی سیاسی است که قدرت را از یک طبقه به طبقه دیگر منتقل می‌کند.

اما انقلاب در تعریفی جامع‌تر و واقع‌بینانه‌تر، فراتر از جابه‌جایی قدرت و دولت است و ریشه در زنده‌انگاری تاریخ، تحولات بنیادین و دیدگاه پارادایمی نوین دارد که در پارادایم رهبر آپو متبلور شده است.

در این نوشتار، سه انقلاب مهم و تأثیرگذار بر جوامع ایران و خاورمیانه بررسی می‌شود که هر یک حامل سیستم و ذهنیتی در بازتولید جامعه بوده‌اند و نقش تعیین‌کننده‌ای در ساخت جامعه ایفا کرده‌اند: انقلاب مشروطه، انقلاب ۱۳۵۷ ایران و انقلاب «زن، زندگی، آزادی» که همچنان در جریان است. این انقلاب‌ها از منظر ماهیت، بسترهای وقوع و دستاوردها تحلیل خواهند شد.

۱. انقلاب مشروطه: این انقلاب به‌عنوان یکی از تحولات مهم در بازآفرینی جامعه ایران و حتی تأثیرگذاری سیاسی بر خاورمیانه، نقش اساسی در برساخت دولت‌-ملت ایرانی و نظام مدرن سرمایه‌داری ایفا کرد.

۲. انقلاب ۱۳۵۷: این انقلاب به‌عنوان قیام خلق‌های ایران، پایانی بر نظام سلطنت و شاهنشاهی بود، اما به دست نیروهای ضدخلقی مصادره شد و به نظام ولایت فقیه منجر گردید.

۳. انقلاب زن، زندگی، آزادی: انقلابی که هنوز در جریان است، ریشه در فرهنگ نئولیتیک و ایزدبانوی مادر دارد و حامل نظام کنفدرالیسم دموکراتیک و مفهوم ملت دموکراتیک برای جامعه ایران است.

بخش اول: انقلاب مشروطه

برخی معتقدند انقلاب‌ها در ایران از دو پیش‌شرط کلاسیک ناشی می‌شوند: ۱. ناتوانی فرمانروایان در اداره حکومت، ۲. عدم تحمل فرودستان و اقشار زحمتکش از ستم و بی‌عدالتی. اما باید این اصل را نیز افزود که انقلاب‌ها زمانی رخ می‌دهند که نظام حاکم دیگر قادر به پاسخگویی به مطالبات خلقی نیست و ستمدیدگان، زنان و توده‌های تحت ستم با سازمان‌دهی از پایین و ایجاد شبکه‌ها و نهادهای خودگردان، بحران و آشوب را به‌سوی انقلاب هدایت می‌کنند. در سده نوزدهم، جهان در حال پوست‌اندازی بود و نظام‌های فئودالی جای خود را به دولت‌های سرمایه‌داری می‌دادند.

این تحولات در اروپا برجسته‌تر بود. در آن دوره، نظام قاجاریه که تحت عنوان «ممالک محروسه» بر جغرافیای سیاسی ایران حکمرانی می‌کرد، با مشکلات متعددی دست‌وپنجه نرم می‌کرد: فساد و ناکارآمدی نظام، ظلم و بی‌عدالتی، ناسازگاری با واقعیت‌های زمانه، طمع قدرت‌های نوظهور سرمایه‌داری و اشغالگری‌های مداوم آنها، و درگیری‌های داخلی نظام فئودالی، همگی بحران‌هایی عمیق ایجاد کرده بودند.در این میان، ورود کالاهای مدرن سرمایه‌داری و تجارت تجار با شرکای خارجی، مناسبات و فرهنگ جدیدی را به جامعه ایران آورد. همزمان، مهاجرت تعداد زیادی از روشنفکران، تحصیل‌کردگان و کارگران به اروپا و روسیه، فرهنگ و سنت‌های غربی را به ایران منتقل کرد که بعدها در انقلاب مشروطه و گرایش‌های چپ و لیبرال آن نقش مهمی ایفا نمود. مهاجران بازگشته از «فرنگ» عمدتاً مروج فرهنگ لیبرال و غرب‌گرایانه بودند، درحالی‌که کارگران مهاجر از پالایشگاه‌های نفتی باکو، حامل سنت‌های مبارزاتی سوسیال‌دموکراسی و چپ‌گرایانه بودند که در انقلاب مشروطه تحت عنوان «عامیون و اجتماعیون» فعالیت کردند.

به‌طور خلاصه، زمینه‌های انقلاب مشروطه شامل این عوامل بود: تحولات جهانی و پیشرفت نظام سرمایه‌داری در اروپا، انتقال این ذهنیت از طریق مهاجران و تجارت، استبداد عریان نظام فئودالی قاجار، جنگ‌های داخلی عشیره‌ای، تأثیر انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بر جامعه روشنفکری و چپ ایران، اعتراضات گسترده در شهرهای مختلف، و همبستگی خلق‌های ساکن ایران. ماهیت این انقلاب، رهایی از استبداد، عدالت اجتماعی، آزادی، و پیشرفت فرهنگی بود. بااین‌حال، به دلیل نبود انسجام و سازمان‌دهی دقیق خلق‌ها، نیرنگ ارتجاع داخلی و مداخلات خارجی، این انقلاب از مسیر خود منحرف شد و ضد انقلاب بر آن چیره گردید.

از ویژگی‌های برجسته این انقلاب، مشارکت و همبستگی تمام اقشار جامعه بود که در گام نخست به تحولات بزرگی مانند تأسیس مجلس مشروطه اول منجر شد. این مجلس متشکل از عامیون، اجتماعیون و نخبگان بود. عامیون و اجتماعیون، روشنفکران و کارگران چپ متأثر از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بودند که به دنبال فضای سیاسی و دموکراسی رادیکال بودند. اما به دلیل خام بودن ایدئولوژیک، عدم نفوذ گسترده در جامعه، و ترس حاکمان داخلی و خارجی از این جریان، مداخلات خارجی شدت گرفت و ارتجاع داخلی، به‌ویژه روحانیون مخالف مجلس مشروطه، در برابر آن قیام کردند.

 روحانیون خواستار مجلس مشروعه بودند و با همراهی تجار و بازرگانان که به دنبال انباشت سود بودند، مطالبات انقلابی خلق‌ها جای خود را به منافع خارجی داد. در نتیجه، ایران به کشوری نیمه‌مستعمره تبدیل شد و دولت‌-ملت ایرانی با بازیگری رضاخان و حمایت انگلیس و فرانسه بنیان نهاده شد. این انقلاب از ماهیت اصلی خود منحرف شد و توسط نیروهای هژمونیک مصادره گردید.

بااین‌حال، هیچ انقلابی خالی از دستاورد نیست. از دستاوردهای انقلاب مشروطه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ایجاد بستر روشنفکری و سوسیالیستی متأثر از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، تأسیس فرقه کمونیست ایران، حزب توده، و جنبش‌های دموکراتیک و خلقی در نقاط مختلف مانند جمهوری سوسیالیستی گیلان، جنبش دموکراتیک آذربایجان، قیام‌های خراسان و لرستان، تأسیس روزنامه‌ها و مجلات روشنفکری با عنوان منورالفکران، و جنبش رهایی‌بخش ملی برای مبارزه با استعمار خارجی. این دستاوردها در راستای منافع خلق و جامعه بود و تأثیرات آن همچنان در بطن جامعه و لایه‌های خلقی دیده می‌شود و بن‌مایه خیزش‌ها و انقلاب‌های بعدی بوده است.

بخش دوم: انقلاب ۱۳۵۷

انقلاب مشروطه به دلیل فقدان افق انقلابی، نبود سازمان‌دهی توده‌ای سراسری، و مداخلات نیروهای ضدخلقی تحت رهبری روحانیون شیعه و قدرت‌های خارجی مانند انگلیس و فرانسه به شکست انجامید و به اهداف خود نرسید. در نتیجه، نظام قاجار فروپاشید و سلطنت پهلوی با شکل‌گیری دولت‌-ملت ایرانی به قدرت رسید.

 بریتانیا، از طریق کمپانی هند شرقی، سال‌ها چشم طمع به ایران و امپراتوری عثمانی دوخته بود و برای کنترل منابع این سرزمین‌ها تلاش می‌کرد. جنگ جهانی اول، که نبردی برای تقسیم جهان و به‌ویژه خاورمیانه بود، کشورهای این منطقه را به مستعمرات کامل بریتانیا و فرانسه تبدیل کرد. حاکمانی که در این کشورها به قدرت رسیدند، مجری سیاست‌های استعماری و در عین حال سرکوبگر خلق‌های منطقه بودند.جنگ جهانی اول با وقوع انقلاب سوسیالیستی اکتبر و خروج روسیه از اتحاد انگلیس-فرانسه پایان یافت. این انقلاب، که گسستی از زنجیره استعمار بود، ترس قدرت‌های استعماری را از گسترش این پارادایم برانگیخت. آنها برای جلوگیری از نفوذ انقلاب به کشورهای مستعمره، دست‌نشانده‌ترین مهره‌های خود را به قدرت رساندند.

 رضاخان میرپنج، که بعدها به‌عنوان شاه پهلوی تاج‌گذاری کرد، گزینه‌ای مناسب برای پیشبرد سیاست‌های استعماری بریتانیا بود. او از یک‌سو دولت‌-ملت ایرانی را تأسیس کرد و از سوی دیگر به‌عنوان ژاندارم منطقه در خدمت بریتانیا عمل نمود. رضاشاه با هدایت انگلیس، ارتش را مدرن و مجهز کرد تا شورش‌های خلقی را سرکوب کند. او به‌عنوان نماینده مدرنیزاسیون سرمایه‌داری، ارتباط جامعه را با گذشته‌اش قطع کرد و برای کسب مشروعیت، به برخی روحانیون روی آورد و از باورهای مذهبی خلق‌ها سوءاستفاده نمود. او همچنین با سیاست آسیمیلاسیون و همگون‌سازی، قیام‌هایی مانند قیام سمکو شکاک در کردستان و خزعلی در خوزستان را به شدت سرکوب کرد.

به قدرت رسیدن رضاشاه با مقاومت خلق‌های ایران در اشکال مختلف مواجه شد. این مقاومت‌ها ریشه در روحیه مبارزاتی تاریخی خلق‌ها و منطق مقاومت در برابر ستم داشت. با ظهور سلطنت پهلوی، این روحیه با ایجاد احزاب زیرزمینی، تشکل‌ها و اتحادیه‌های کارگری که متأثر از انقلاب اکتبر بودند، سازمان‌یافته‌تر شد. جنگ‌های جهانی، که برای کنترل مستعمرات و گسترش نفوذ بودند، بحران‌های داخلی ایران را تشدید کرد و قراردادهای سنگین مانند قرارداد دارسی و قرارداد نفتی ۱۹۳۳ زمینه‌ساز مقاومت بیشتر شد. محمد مصدق، از اعضای نهضت ملی، این قراردادها را مورد انتقاد قرار داد و جنبش ملی شدن صنعت نفت را در اواخر دهه ۲۰ شمسی پایه‌گذاری کرد. او برای مدت کوتاهی اداره کشور را در اوایل دهه ۳۰ به دست گرفت، اما با کودتای سازمان‌یافته توسط سیا برکنار شد. این کودتا آغاز نفوذ استعمار آمریکا و به قدرت رسیدن محمدرضا پهلوی بود.در دوره‌ای که مصدق صنعت نفت را ملی کرد، نزدیکی شاه ایران به هیتلر و روابط تجاری با آلمان نگرانی‌هایی برای بریتانیا ایجاد کرده بود. در جنگ جهانی دوم، با وجود اعلام بی‌طرفی ایران، نیروهای بریتانیا جنوب و مرکز ایران را اشغال کردند و نیروهای شوروی از شمال وارد شدند. در این شرایط، دولت مرکزی کنترل خود را بر بخش‌های زیادی از ایران از دست داد و فضایی برای رشد جنبش‌های مترقی ایجاد شد. در این دوره، جمهوری آذربایجان به رهبری جعفر پیشه‌وری و جمهوری کردستان به رهبری قاضی محمد بنیان‌گذاری شدند.

با پایان جنگ و سازش استالین با استعمارگران، شوروی از ایران عقب‌نشینی کرد و این جنبش‌ها با سرکوب ارتش شاهنشاهی مواجه شدند. بسیاری از رهبران این جنبش‌ها، از جمله قاضی محمد، به شهادت رسیدند. بااین‌حال، این قیام‌ها همچون آتش زیر خاکستر باقی ماندند و امروز نیز جمهوری‌های خودمختار آذربایجان و کردستان نقطه عطف بسیاری از خیزش‌های خلقی هستند.

محمدرضا پهلوی با به قدرت رسیدن، سرکوب‌ها را شدت بخشید و با ایجاد سیستمی پلیسی، هرگونه اعتراض را سرکوب کرد. او با اصلاحات از بالا تحت عنوان «انقلاب سفید»، نیروی کار دهقانی را به بردگان نظام سرمایه‌داری تبدیل کرد. مدرنیته سرمایه‌داری به‌سرعت ایران را درنوردید، اما به دلیل بافت سنتی و مقاومتی جامعه ایران، این تحولات تحمیلی با مقاومت مواجه شد. نظام پهلوی برای تطبیق جامعه با نیازهای سرمایه‌داری، از سیاست‌هایی مانند کشف حجاب، اجباری کردن پوشش غربی و ممنوعیت ابراز هویت فرهنگی خلق‌ها استفاده کرد. این سیاست‌ها مقاومت‌هایی را برانگیخت. روحانیون شیعه با سوءاستفاده از این مقاومت‌ها و از طریق شبکه مساجد، بخش‌هایی از مردم، به‌ویژه بازاریان، را سازمان‌دهی کردند. اعتراضات سال ۱۳۴۲ بر این بستر شکل گرفت.

فشارهای اقتصادی، فقر، بیکاری و سرکوب هرگونه اعتراض، جامعه را به ستوه آورده بود. سیستم امنیتی ساواک، که الگویی از سازمان‌های امنیتی امپریالیستی بود، با ارعاب و کشتار، فضای اختناق را تشدید کرد. در دهه ۵۰، هزاران نفر دستگیر، شکنجه و زندانی شدند و صدها نفر اعدام یا به حبس‌های طولانی محکوم شدند.

 سنت مقاومت در برابر ستم در تاریخ ایران ریشه‌ای دیرینه دارد و قهرمانانی مانند مانی، مزدک، بابک، یعقوب لیث و ابن مقنع نمادهای این مبارزه‌اند. با ظهور نظام پهلوی، این سنت نه‌تنها ادامه یافت، بلکه با الهام از تجارب جهانی، مبارزانی را پرورش داد که نظام پهلوی را سرنگون کردند.

مبارزان ایرانی با الهام از جنبش‌های انقلابی جهانی مانند انقلاب‌های چین، ویتنام، کوبا و نیکاراگوا، عرصه را بر نظام سرمایه‌داری وابسته تنگ‌تر کردند. بسیاری از انقلابیون ابتدا متأثر از انقلاب اکتبر بودند و جمهوری سوسیالیستی گیلان و حزب توده از این انقلاب تأثیر گرفتند. با انحراف انقلاب اکتبر، مبارزان ایرانی به دیگر انقلاب‌ها روی آوردند.

 در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، سازمان‌هایی مانند چریک‌های فدایی خلق، سازمان انقلابی حزب توده و کمیته انقلابی حزب دموکرات کردستان، همراه با شخصیت‌هایی مانند فواد مصطفی سلطانی، در برابر رفرمیسم حزب توده و شاخه کردستانی آن ایستادند. انقلاب ۱۳۵۷ نتیجه تلاش‌های خستگی‌ناپذیر این انقلابیون بود.

انقلاب ۱۳۵۷، انقلابی دموکراتیک و خلقی علیه نظام ستمگر پهلوی بود که برای بازیافتن هویت و کرامت خلق‌ها شکل گرفت. بااین‌حال، این انقلاب با وجود جان‌فشانی‌های بسیار، به اهداف خود نرسید و توسط ضد انقلاب مصادره شد. شکست این انقلاب، که ادامه‌دهنده آرمان‌های انقلاب مشروطه بود، تجارب عظیمی به جا گذاشت.

 تحلیل این انقلاب نیازمند بررسی زمینه‌های تاریخی، توازن قوای انقلاب و ضد انقلاب، و شرایط جهانی و داخلی است.دلایل شکست انقلاب ۱۳۵۷ عبارت‌اند از:

وقوع انقلاب در بستر جنگ سرد، که تمام رویدادهای آن دوره را تحت تأثیر قرار داد. کودتاها، گروه‌های کنتراگریلا و سیستم‌های امنیتی برای سرکوب جنبش‌های انقلابی توسط سیا و موساد هدایت می‌شدند.

پیروزی انقلاب، که آرمان‌های چپ داشت، منافع امپریالیسم را به خطر می‌انداخت. ازاین‌رو، غربی‌ها با تقویت اسلام سیاسی از سال‌ها قبل، آن را به‌عنوان رهبر انقلاب تحمیل کردند.

توهم بخش‌هایی از خلق و نیروهای انقلابی به شعارهای جریان خمینی، که توسط حزب توده و بخش‌هایی از چریک‌های فدایی خلق تقویت شد، انقلاب را از مسیر خود خارج کرد.

نبود افق انقلابی و تمرکز صرف بر تخریب، انقلاب را به دام ضد انقلاب انداخت.

ضعف سازمان‌دهی خلقی از طریق نهادها، کمون‌ها و شوراها، که هرچند در میان کارگران وجود داشت، اما به دلیل عدم گستردگی، نتوانست در برابر ضد انقلاب مقاومت کند.

بخش سوم: انقلاب زن، زندگی، آزادی

انقلاب ۱۳۵۷ پس از آنکه به‌عنوان انقلابی خلقی و رادیکال شناخته شد، قدرت‌های غربی را واداشت تا آن را از مسیر اصلی منحرف کنند. آنها جریان اسلام سیاسی به رهبری خمینی را، که از سال‌ها قبل آماده کرده بودند، با تبلیغات گسترده به‌عنوان رهبر انقلاب تحمیل کردند. این در حالی بود که طرفداران خمینی تا دی‌ماه ۱۳۵۷ از شعارهای سرنگونی‌خواهانه چپ جلوگیری می‌کردند.

 اصل انقلاب، تحول بنیادین برای برون‌رفت از بحران‌هاست، اما انقلاب ۱۳۵۷ با سلب اراده خلقی و سوق به‌سوی تعویض رژیم، ماهیت خود را از دست داد و به کائوس تبدیل شد. این انقلاب توسط ضد انقلاب مصادره شد.رژیم خمینی، که محصول انقلاب نبود، از همان ابتدا به سرکوب و کشتار روی آورد. تظاهرات مسالمت‌آمیز زنان در ۸ مارس ۱۳۵۷ به مناسبت روز جهانی زن سرکوب شد و با شعار «یا روسری یا توسری» به زنان حمله کردند.

 رژیم با برگزاری رفراندوم فریبکارانه‌ای با گزینه «جمهوری اسلامی آری یا خیر» و ادعای رأی ۹۸ درصدی، خود را به جامعه تحمیل کرد. این رژیم مخالفان را سرکوب، هزاران نفر را زندانی و اعدام کرد و از لیست‌های ساواک برای دستگیری انقلابیون استفاده نمود.

مناطقی مانند کردستان و ترکمن‌صحرا، که خودمدیریتی را برقرار کرده بودند، با حملات وحشیانه رژیم مواجه شدند.جمهوری اسلامی، که ماهیتاً ضد زن است، با تحمیل قوانین واپس‌گرایانه، زنان را به خانه محصور کرد و حقوق اولیه آنها را پایمال نمود. لغو قوانین مربوط به حقوق زنان، اجباری کردن حجاب، و برکناری قضات زن، اعتراضاتی را در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ برانگیخت.

 رژیم برای تحکیم قدرت خود، سپاه پاسداران را تأسیس کرد و سازمان‌های انقلابی پیش از انقلاب را سرکوب نمود. کردستان پس از شکست انقلاب ۱۳۵۷ به سنگر انقلاب تبدیل شد و با آزادسازی شهرها و روستاها، کانونی برای انقلابیون ایران گردید.

 احزاب کرد مانند حزب دموکرات کردستان، کومله و چریک‌های فدایی خلق، کردستان را تا سال‌های ۶۱ و ۶۳ مدیریت کردند. جنگ ایران و عراق، که ۸ سال طول کشید، فرصتی برای رژیم بود تا اعتراضات را به بهانه وضعیت جنگی سرکوب کند. خمینی جنگ را «نعمت» خواند و با شعارهای فریبکارانه، توهماتی در جامعه ایجاد کرد.

 بااین‌حال، مقاومت خلق‌ها در دهه ۶۰ ادامه یافت و جنبش کارگران، صنعتگران و زندانیان انقلابی نمونه‌هایی از این مقاومت بودند. پس از پایان جنگ در سال ۶۷، رژیم با اعدام حدود ۱۰ هزار زندانی سیاسی در آبان همان سال، فضای رعب و وحشت را تشدید کرد. این کشتارها، که در گورستان خاوران دفن شدند، نه‌تنها حذف فیزیکی مخالفان بود، بلکه تلاشی برای حک کردن چهره توحش رژیم در اذهان جامعه بود.

پس از مرگ خمینی در سال ۶۸، خامنه‌ای قدرت را به دست گرفت و سیاست‌های سرکوبگرایانه، ضد آزادی و آسیمیلاسیون فرهنگی را شدت بخشید. سیاست‌های زن‌ستیزانه، تخریب محیط زیست، و تشویق مهاجرت روستاییان به شهرها، حاشیه‌نشینی، بیکاری و تورم را افزایش داد. لیبرالیزه کردن اقتصاد در دوره رفسنجانی، فقر و گرانی را گسترش داد و اعتراضاتی مانند اعتراضات مشهد در سال ۷۱ و قزوین در سال ۷۲ را برانگیخت. در کردستان، سنت مبارزه ریشه‌دار بود و شهرهایی مانند کرمانشاه، سنندج و مهاباد بارها علیه رژیم قیام کردند. قیام سال ۷۷ کردستان در اعتراض به دستگیری عبدالله اوجالان، خودآگاهی جدیدی را در جامعه کرد ایجاد کرد.در سال ۷۸، دانشجویان در دوره اصلاحات خاتمی علیه فریبکاری‌های رژیم به پا خاستند. در دهه ۸۰، رژیم با سیاست‌های جنگ نیابتی و فشارهای داخلی، رویای هلال شیعی را دنبال کرد. مقاومت خلق‌ها در کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و خیابان‌ها ادامه یافت و زنان در کردستان و تهران علیه سیاست‌های زن‌ستیز رژیم سازمان‌دهی شدند.

در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰، جوانان کرد به حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) پیوستند و حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) را با اتکا به ایدئولوژی آپوئیسم تأسیس کردند که بر جامعه دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان تأکید دارد.

در سال ۸۸، اعتراضات انتخاباتی به جنبش سبز منجر شد. خلق‌های ایران این فرصت را برای اعتراض به کل نظام به کار گرفتند و تابوهای مذهبی، از جمله ولایت فقیه، شکسته شد. اما نبود آلترناتیو مناسب، این خیزش را به شکست کشاند.

در دی‌ماه ۹۶، افزایش قیمت کالاها به خیزشی سراسری منجر شد که زنان و جوانان پیشرو بودند. این خیزش به دلیل نبود سازمان‌دهی و رهبری منسجم سرکوب شد. رژیم با اعدام و کشتار، فضای اختناق را تشدید کرد، اما نسل جدیدی از زنان و جوانان تسلیم نشدند.اعتراضات آبان ۹۸ به خیزشی سراسری تبدیل شد و جوانان با تمام توان علیه سیاست‌های رژیم ایستادند. رژیم با نظامی‌سازی جامعه و تشدید سیاست‌های زن‌ستیزانه، اختیارات پلیس امر به معروف را افزایش داد.

در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، قتل ژینا امینی، دختر جوان کرد، به دلیل مسئله حجاب، جرقه انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را زد. این انقلاب با پیشاهنگی زنان و ماهیت دموکراتیک، در کمتر از یک روز ایران را درنوردید. شعار «ژن، ژیان، آزادی»، برخاسته از ایدئولوژی آزادی زنان رهبرعبدالله اوجالان، به فلسفه‌ای برای مبارزه تبدیل شد. این شعار، که ریشه در فرهنگ کردستان و جوهره دموکراتیک دارد، ایران را برای دموکراتیزاسیون آماده کرد. این انقلاب، که از آغاز جمهوری اسلامی ریشه گرفته بود، در سال ۱۴۰۱ به مرحله عمل رسید و همچنان برای تحقق آرمان‌های آزادی‌خواهانه ادامه دارد.

کوتاه سخن:

انقلاب مشروطه در بستر توسعه سرمایه‌داری و نیاز به دولت‌-ملت‌های ساختگی شکل گرفت و تحت تأثیر انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، کشمکشی بین جریان‌های چپ و راست بود. این انقلاب زمینه‌ساز مدرنیته سرمایه‌داری در ایران شد، اما به دلیل مداخلات خارجی و ضعف سازمان‌دهی به اهداف خود نرسید.

انقلاب ۱۳۵۷، ادامه‌دهنده آرمان‌های مشروطه، انقلابی دموکراتیک و خلقی بود، اما به دلیل نبود افق انقلابی و نفوذ ضد انقلاب، مصادره شد. انقلاب «زن، زندگی، آزادی» نتیجه تجربه دو انقلاب پیشین است و با ریشه‌های تاریخی در فرهنگ کمونالیستی ایران، پتانسیل دموکراتیزاسیون و تحقق مدل ملت دموکراتیک را دارد. این انقلاب با پیشاهنگی زنان و جوانان، که از سلطه نظام‌های مردسالار و استثمارگر بیزارند، در حال بازآفرینی جامعه‌ای آزاد و برابر است.انقلاب «زن، زندگی، آزادی» تأثیرات عمیقی بر جامعه ایران و جنبش‌های آزادی‌بخش جهانی گذاشته و با پیروزی نهایی خود، صفحه‌ای نو از زندگی آزاد، بدون استبداد، مردسالاری و استثمار سرمایه‌داری خواهد گشود. در سومین سالگرد این انقلاب، ضمن گرامیداشت یاد ژینا امینی و شهدای راه آزادی، ادامه راه آنها و وفاداری به آرمان‌های تاریخی خلق‌های ستمدیده و زنان آزادی‌خواه وظیفه‌ای همگانی است.

مطالب مرتبط