بروسک چیا

تمام مناسبت‌ها تداعی‌گر و نماد مقاومت و حق‌خواهی‌های اجتماعات انسانی است و برخواسته از مبارزات توده‌های مردمی علیه استبداد و بهره‌کشی  ظالمان و جیره‌خواران متکی به آن‌ها است. باید روح هر مناسبتی در تمام لحظات و به طور مداوم زیسته شود و حق خون‌های ریخته شده و شکنجه‌هایی که صورت گرفته را با تداوم راه‌شان، حقیقت وجودی آن ادا می‌گردد و این‌گونه پاسخی درخور و شایسته به آن‌ها داده می‌شود و از پایمال کردن خون‌های ریخته شده، جلوگیری می‌گردد.

هر مناسبتی دارای ٢ جنبه‌ی ظاهری و باطنی است. جنبه ظاهری آن نام و روز معینی است که به‌صورت سالانه، چه در سطح منطقه‌ای و چه فرامنطقه‌ای گرامی داشته می‌شود. به‌طور مثال می‌توان از  جشن نوروز، عید قربان، روز زن، روز صلح، روز دانشجو، روز دانش‌آموز و نمونه‌های دیگر بسیاری از این قبیل که در حافظه‌ی جوامع نقش بسته و هر سال در زمان معینی، آن را یاد کرده و مناسک آن‌ها به‌جای آورده می‌شود. جنبه‌ی دیگر مناسبات، جنبه‌ی باطنی آن، یعنی فلسفه‌ی وجودی و چرایی رخدادی است که در اذهان و ناخودآگاه اجتماعات ثبت گردیده و باید این روح و فلسفه را به مشعلی برای روشنایی و رویت کردن رسالت انسان در زندگی، در ذهن و روح‌مان زنده نگه داریم. تمام مناسبات اجتماعی از فلسفه‌ی وجودی مشترکی برخوردارند که همانا؛ عدالت‌خواهی، ایستادگی در برابر تبعیض‌های گوناگون نژادی، جنسیتی، اعتقادی، طبقاتی و …، برقراری آزادی اجتماعی، حق‌طلبی، مبارزه و امحای فیزیکی و ذهنی قشری که منشا تمام معضلات و آشفتگی‌های ذهنی و حیاتی جوامع‌اند که بر پایه‌های غارت، چپاول و بکارگیری نیروی سرکوب اجتماعی، ثروت و قدرت هنگفتی اندوخته‌اند.

روز ١٦ آذر سال ١٣٣٢ که سال‌ها بعد روز دانشجو نام گرفت، محتوی واقعه‌ی دلخراش شهادت ٣ دانشجو، مبارز و آزادی‌خواه مدنی است که توسط رژیم استعمارگر(مهره‌ی عملیاتی امپریالیسم در خاورمیانه) آن زمان یعنی  نظام شاهنشاهی پهلوی که طی اعتراضی گسترده از جانب دانشجویان وقت در دانشگاه تهران که علیه بی‌کفایتی‌ها و فضای خفقان‌آور آن عصر و در مقابله با فریاد عدالت‌خواهی جامعه، صورت گرفت. جرقه‌ی این عصیان و حق‌خواهی که توسط قشر روشنفکر و آگاه جامعه یعنی دانشجویان صورت گرفت، به ترور نافرجام محمدرضا شاه پهلوی، در ١٥ بهمن ١٣٢٧ برمی‌گردد و مرحله‌ی بعدی آن گرویدن دانش‌آموزان به این خط مقاومتی و اعتراضی در روز ١٣ آبان ١٣٥٧ است که شهدای بسیاری در این راه نثار کردند‌. به این دلیل ١٦ آذر روزی نیست که تنها یادبودی شکلی از آن به عمل آید و به تبریک گفتنی ساده به دانشجویان گرامی بسنده گردد، بلکه باید به عنوان روز حساب‌خواهی از بانیان ناعدالتی، کشتار، شکنجه، فقر، فحشا، بیماری‌های روانی و سرکوب خواسته‌های بحق جامعه، فراری دادن مغزها و …، مدنظر قرار گیرد و روح و حقیقت آن تا رسیدن به برقراری دموکراسی‌ای رادیکال در جامعه، به‌طور مستمرزیسته شود.

یکی از سیاست‌های سیستم استعمار جهانی که به‌صورت سیستماتیک و برنامه‌ریزی شده علیه رویدادهای اتفاق افتاده در سیر خط تاریخی مقاومت خلق‌ها انجام می‌شود، به انحراف کشانیدن جوهره‌ی مناسبات  و میان‌تهی کردن آن و سیاه‌نمایی شخصیت‌های مقاومت‌گر و انقلابی در اذهان عموم جامعه با زدن برچسپ‌هایی همانند اراذل، مفسدفی‌الارض، محارب، تروریست و … است. این اصل در مورد ١٦ آذر نیز اعمال گردیده و می‌گردد. رهبر آپو این وضعیت ناگوار را  که از جانب سیستم امپریالیسم جهانی طرح‌ریزی گردیده و از طریق مهره‌های منطقه‌ای اجرایی می‌گردد را به منظور جلوگیری از این روند در دفاعیات دوم خویش با نام “تمدن کاپیتالیستی – عصر خدایان بی‌نقاب و شاهان عریان”، چنین بیان می‌کند: ذهنیت اجتماعات متاثر از نظام[مدرنیته‌ی سرمایه‌داری] را به وضعیتی درآورده که عقب‌مانده‌تر از وضعیت میمون‌های شبه انسان است؛ همچنین آن‌ها را به چنان حالتی دچار ساخته که برای رقصاندن و به بازی گرفتن مساعدند. نظام باغ‌وحش‌ها، نمونه‌ای بسیار روشنگر است، جهت نشان دادن آن که در واقع تمامی جامعه به شیوه‌ی باغ وحش تنظیم می‌شود! بسیاری از فیلسوفان اثبات کرده و گفته‌اند همچنان که حیوانات با هدف تماشا در باغ‌وحش قرار داده شده‌اند، جامعه نیز به یک جامعه‌ی نمایشی تبدیل شده است. از طریق صنعت سکس، سپس به گونه‌ای مختلط صنعت‌های ورزش و هنر – فرهنگ و با استفاده از یک کمپین گسترده‌ی تبلیغات رسانه‌ای، هوش عاطفی و تحلیلی را به‌صورت مستمر و شدید، مورد بمباران قرار می‌دهند و [هوش انسانی] را به طور کامل فاقد کارایی می‌سازند و بدین‌گونه فتح ذهنیتی جامعه‌ی نمایشی کامل می‌شود”. دانشجویان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و با سیاست‌هایی که در قبال آن‌ها انجام می‌گیرد، اکثریتی از این طیف را نیز با خود همراه کرده و حتی به مهره‌های اشاعه‌ی این فتح ذهنیتی اجتماع مبدل کرده یا این‌که خود به بخشی از این جامعه‌ی نمایشی بدل شده‌اند.

مخاطب اصلی در  این باب، جویندگان دانش‌اند. دانش یکی از شیوه‌های جستجوگری است که ما را به حقیقت وجودی هستومندها نزدیک می‌کند. این‌که انسان تنها موجودیتی است که به‌دنبال کشف حقایق هستی است، این مهم را می‌رساند که دانشجویان، فرصت یا امتیاز خاصی را نسبت به کسانی که به این امکان دست نیازیده‌اند، دارند. در عین حال این فرصت، رسالت بزرگی بر روی دوش‌شان قرار می‌دهد که همانا پیشاهنگی و قرار گرفتن در صفوفی که به پیشرفت ذهنی و سطح زندگی جامعه‌شان می‌انجامد. این رسالت نیز با انتقال خودآگاهی کسب شده به تمام سلول‌های جامعه صورت می‌گیرد. در این حالت جامعه‌ای رسم می‌گردد که از مقایسه‌ی واقعیات موجود با حقایق وجودی، توان و اراده‌ی مبارزه با عوامفریبی‌ها، مستعمرگی، بردگی و به کارگرفته شدن از جانب قشر مرفه که تمام دسترنج جامعه را به یغما برده‌اند را از خود به نمایش می‌گذارند. دانشجویان قشری هستند که دیگر آگاه گشته و از جهان‌بینی وسیع‌تری نسبت به سایرین برخوردارند و تجلی واقعی روح این شعاراند که “دانشجو آگاه است… دانشگاه بیدار است”. تفاوت واقعیت و حقیقت، در اذهان آن‌ها آشکارا جلوه می‌کند. این امر نیز با برجسته کردن خصلت‌های حقیقی انسانی که عبارتند از: پیشاهنگی، فداکاری، اجتناب از کبر و غروری بی‌مایه، جسارت، اراده، خودباوری، شجاعت، خدمت، پرهیز از فردپرستی و تمایلات پوچ نفسانی، ایثارگری و …، در عمل پیاده می‌گردد، در غیر این‌صورت هیچ‌گونه تمایزی میان دانشجو با انسان‌های ناآگاه که سربه‌زیر انداخته و هر گونه بردگی، ظلم و بی‌کرامتی را در حق خویش و اجتماعی که در آن به سر می‌برند را روا می‌پندارند و تقدیروار آن را در آغوش می‌گیرند، وجود ندارد.

با این تعاریف و ارزیابی‌ها از حقیقت وجودی، با نگاهی سطحی به واقعیت امر که در روزگار ما در این حوزه و فعالان آن که دانشجویان می‌باشند، پی می‌‌بریم که منفعت‌طلبان و مستبدان حاکم بر جوامع به طور سیستماتیک مسافت زیادی را بین اقشار اجتماع با جوهره‌ی وجودی هر چیزی را در اذهان عموم، شکل می‌دهند، بدین منظور که پایه‌های قدرت و حکم‌فرمایی آن‌ها مستحکم‌تر گردد و پتانسیل جامعه‌ی تحت فرامین‌شان، ناآگاه، بی‌اراده، ضعیف و ناتوان، ناامید و پراکنده گردد و به شکلی از من‌های بی‌مسئولیت، خودشیفته و تن‌پرور با ذهنیتی امام زمانی که شاید یکی از راه برسد و جامعه را از این فلاکت نجات دهد، شکل‌دهی می‌شوند. نمونه‌ی محرز آن، تعطیلی ٨ ساله‌ی دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی و هنری ایران که در اوایل انقلاب خلق‌ها و به بهانه‌ی ایجاد انقلاب فرهنگی انجام گردید، به منظور زمینه‌سازی برای کنترل ذهن جامعه و سپس مسیردهی آن در راستای اهداف منفعت‌جویانه حاکمان، اجرا گردید. در مقابل این فرهنگ بی‌هویت‌سازی جوامع که سرمایه‌داران مروج  آن‌اند، آموزه‌های رهبر آپو راهگشا و بازگشتی به مبدا وجودی و در نهایت، بازگرداندن هویت سلب شده است که در کتاب جامعه‌شناسی آزادی در بخش وظایف روشنفکرانه بیان می‌دارند که: ” بدون تحلیل عصر روشنگری(اروپای سده‌ی هجدهم) که در آن نسل‌کشی‌های بی‌شمار فیزیکی و فرهنگی به‌طور سیستماتیک از طرف دولت – ملت ها انجام گرفته اند و در راس آن نسل کشی یهودیان، ضربات مرگباری را بر ایده ی روشنگری مدرنیته وارد نموده است… از یک لحظه‌ی «ورشکستگی، دروغ و نسل‌کشی» تاریخی سخن می‌گوییم. روشنفکر بودن به مثابه‌ی یک کنش مبتنی بر تنویر، آگاهی‌یابی و علم‌آموزی نمی‌تواند خود را از این لحظه مجرد نماید. باید به‌عنوان یکی از مجرمین اصلی مورد محاکمه قرار گیرد. نسبت دادن جرم و تقصیر به هیتلر و چند دیکتاتور، نفرت‌برانگیزترین تبلیغات لیبرالیسم(فردگرایی) است. بدون شفاف‌سازی و توضیح سیستمی که هیتلر را از گهواره تا گور تغذیه نمود، حقیقت نمی‌تواند روشن شود؛ بدین شکل{موجود} تنها کاری که صورت می‌گیرد، خیانت به حقیقت است. اگر « جستجوی حقیقت» که اساسی‌ترین وظیفه روشنفکر است، دچار خیانت گردیده و فراتر از آن، این خیانت به گونه‌ای شایع از طرف سرمایه‌داری و حمالان دانش صورت می‌گیرد، پس پیداست مواردی وجود دارند که بایستی به‌صورت ریشه‌ای در آن‌ها تجدیدنظر نمود. تا زمانی که در حوزه‌ی روشنفکری موضوعات بایسته‌ی تجدیدنظر ریشه‌ای، مورد تحلیل واقع نگردند، موقعیتی که کسب می‌شود، نمی‌تواند فراتر از تبدیل شدن به سرمایه‌داران و حمال‌های روشنفکر جدید، نتیجه‌ای حاصل کند”.

 

با این تواصیف و پرده‌برداری رهبر آپو و دیگر فرزانگان راه حقیقت از طراحی و اجرای نقشه‌های پلید سیستمی که بانی ظهور هیتلرها، اردوغان‌ها، خامنه‌ای‌ها و هزاران دیکتاتوری که در خدمت منافع همین سیستم کشتار جمعی‌اند. با رسالتی که بر دوش‌مان سنگینی می‌کند، می‌توانیم با بازنگری در جهان‌بینی و بازگشت به اصل وجودی‌مان، هر یک از ما در جایگاه خویش توان تبدیل شدن به دژ مستحکمی در مقابله با مسببان این تاریکی را از خود نشان داده و به خاری در چشم استبداد بدل گردیم و شعار”دانشجو می‌میرد… ذلت نمی‌پذیرد” را در عمل پیاده کنیم و از مبدل شدن به مهره‌ای خدمتگذار برای سیستم خونخوار و وحشی امپریالیسم و حمالی روشنفکر، احتراز ورزیم. زیرا که دانشجویان و روشنفکران، نخستین کسانی هستند که نسبت به معضلات اجتماعی و اخلاقی جوامع، پاسخگو هستند.

 

علاوه بر موارد یاد شده، نمونه‌های دیگری از به بیراهه کشانیدن مسیر حقیقی دانش و روشنفکری در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی نظام دولت – ملت‌ها، از طریق جنگ ویژه‌ای که در اتاق‌های فکری خاص این سیستم پی‌ریزی می‌شوند، عبارتند از؛ شکل دادن ذهنیت به شیوه‌ای اوریانتالیستی( با دیدگاهی اروپامحور به خاورمیانه نگریستن) که باعث دوری گزیدن افراد از فرهنگ هزاران ساله‌ی سرزمین مادری‌شان و خیانت به ارزش‌های اجتماعی و در نهایت سوق یافتن به ایدئولوژی لیبرالیسم اروپامحور که در تضاد با جوهره‌ی انسان بودن است، ختم می‌گردد و باعث متلاشی شدن افراد اجتماع و گسترش ناامنی در جامعه می‌گردد و حتی این شیوه‌ی آموزش به حدی تاثیرگذار است که به اتوپیایی برای تک‌تک اشخاص جامعه بدل خواهد شد و افراد داوطلبانه به سوی این مرداب در تکاپواند. از نتایج این بمباران‌های فکری سیستم سرمایه‌داری روی‌آوری به پناهندگی و فرار مغزها از زادگاه و اجتماعی است که وی را تغذیه و پرورش داده است.

در دانشگاه‌های ایران پدیده دیگری به نام انفجار سکسی در جریان است. به دلیل اهمیت این موضوع در شکل‌گیری شخصیت جوامع و بویژه دانشجویان که در راس اهداف این انحراف‌اند، جای دارد که برای درک عمق این فاجعه‌ی اجتماعی به تحلیلات رهبر آپو رجوع کنیم که بیان می‌دارند:”می‌توان گفت غریزه‌ی جنسیِ استثمارگشته، یکی از اساسی‌ترین ابزارهای هژمونیک نظام است. این غریزه نه تنها به‌صورت کالا درآمده و صنعتی غول‌آسا شده است؛ بلکه در جامعه به هیأت یک دین جنسیت گرای مردسالارانه درآورده شده که الوهیت فالوس هندی را هم فاسد ساخته و هم دهها مرتبه فراتر از آن رفته است. به ویژه این نشانه‌ی جدید دینی در هر مردی بسیار مؤثر گردانده شده و با نشاندن در جایگاه اساسی هنر و به‌ویژه ادبیات، کاملا به یک ابزار تخدیر مبدل شده است. مخدرات شیمیایی در مقابل این دین جنسی چیزی در حد هیچ‌اند. هر یک از افراد جامعه از طریق کمپین‌های تبلیغات رسانه‌ای، به‌صورت یک منحرف جنسی درآورده شده‌اند. از همه‌ی جوانان، پیران و حتی کودکان استفاده می‌نمایند. زنان به پیشرفته‌ترین ابژه‌ی سکس تبدیل شده‌اند. محکوم به ذهنیتی شده‌اند که اگر هر ذرّه‌شان سکس را تداعی ننماید، انگار هیچ بهایی نخواهد داشت. کانون مقدس خانواده به درگاه سکس مبدل شده است. از مادر مقدس و ایزدبانو، پیرزنانی باقی مانده‌اند که به گوشه‌ای انداخته شده‌اند. وضعیتی است بسیار تلخ و اسفناک… از راه تلقیح مصنوعی، مرحله‌ی مبدل ساختن زنان به یک ابزار کامل سکس، به اوج رسانده شده است” و در ادامه بیان می‌دارند که:” تبدیل نمودن غریزه‌ی جنسی به یک صنعت و عرضه‌ی آن، یکی از عوامل تعیین کننده در رسیدن آن به چنین سطحی می‌باشد. انسان‌ها به وضعیتی درانداخته شده‌اند که موفقیت را در نیروی جنسی می‌جویند”. برای مقابله و مبارزه با چنین طرح‌هایی که از جانب استعمارگران اجرایی می‌گردد، کسانی که در خط مقدم جای می‌گیرند و این مسئولیت خطیر را برعهده دارند، دانشجویان‌اند.

 

در پایان جا دارد که سه شهید گرانقدر( بزرگ‌نیا، شریعت رضوی، قندچی) که ساختارشکن قوانین اسارت‌گر دولتی‌اند که در ١٦آذر سال ١٣٣٢ رسالت خویش را به انجام رساندند و زمینه‌ی خیزش‌های بعدی دانشجویان را در سال های ١٣٥٨، ١٣٧٨، ١٣٨٨، ١٣٩٦، ١٣٩٧، ١٣٩٨، پدید آوردند را گرامی می‌داریم و به این بهانه با تمام کسانی که در این راستا جان خود را فدا کردند و شکنجه گردیدند، تجدید میثاق کنیم و بر تداوم و تحقق راه و آرمان‌های شهدا، تا رسیدن به جامعه‌ای آزاد و دموکراتیک، سوگند یاد می‌نمائیم.