دیانا اورین

جهت پرداختن به نقش زنان در خیزش‌های مردمی در چهار دهه از عمر رژیم استبدادی و زن‌ستیز ایران، مدنظر قراردادن و واکاوی گذشته امری مبرم و مفید خواهد بود. همچنین وقوف بر نگاه و رویکردهای ذهنیت و حکومت ایدئولوژیکی حاکم نسبت به زنان، در شناخت و تحلیل درست این مسئله امری اجتناب‌ناپذیر است.

نابرابری‌ و تبعیض جنسیتی پدیده و موضوعی تازه نیست، با توجه به زمان و مکان، فرهنگ و ساختارهای سیاسی در اشکال و فرم‌های متفاوتی بروز پیدا می‌کند. مسلما در جوامع به‌شدت بسته و دینی ازجمله جامعه‌ ایران، تبعیض و نابرابری نسبت به زنان ژرف‌تر است. در کنار تفکرات ارتجاعی، ذهنیت مردسالار حاکم بر جامعه، در تشدید و تعمیق وضعیت ناگوار زنان، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد؛ زیرا در جوامع مردسالار تمامی نهادهای سیاسی و اقتصادی جامعه در قبضه و کنترل مردان قرار دارد و به جایگاه زنان توجهی نشان داده نمی‌شود. در جامعه سنتی ایران بر کلیشه‌های جنسیتی که خود محصول نابرابری‌های جنسیتی است، تاکید می‌شود. زنان در هر دوره از نظام خسروانی ایران با شرایط سختی روبه‌رو شده‌اند، با نگاهی به تاریخ زنان ایران، خواهیم دید که آنان در تمامی مراحل انقلاب‌ها، قیام و شورش‌ها علیه استبداد همواره در صفوف مقدم مبارزات حضورداشته‌اند. حاکمیت ایران همواره هنگامی‌که به حضور زنان نیاز داشته، آنان را به صحنه فرا‌خوانده، همانند دوران انقلاب، جنگ و انتخابات؛ اما پس از گذار از این مراحل حساس و بحرانی، به بهانه‌ی ارزش نهادن به مقامشان، بار دیگر آنان را به کنج خانه‌ها کشانده است.

از انقلاب مشروطیت در سال ۱۲۸۵ تا انقلاب ۱۳۵۷ و به فاصله یک قرن، زنان از اقشار فعال در صحنه بودند، متاسفانه بعد از هر پیروزی و دستاوردی، زنان از نخستین اقشار جامعه بودند که مورد ستم و بی‌مهری حاکمان وقت قرار می‌گرفتند. از عدم اعطای حق شرکت در انتخابات و قرار دادن در میان مجانین و صغرا در انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ و تصویب قانون حجاب اجباری و تبعیض و بی‌عدالتی‌های دیگر. زمان کوتاهی پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷، زندگی و حریم خصوصی زنان مورد هجمه تندروهای حکومتی قرار گرفت. رژیم نوپا، پس از تحکیم پایه‌های قدرت و سرکوب مخالفان و قلع‌و‌قمع آنان، تلاش نمود روابط اجتماعی و مدنی به‌ویژه رفتارهای اجتماعی و خصوصی زنان را اسلامی (بنا به تعریف و تفسیر خودش) نماید. در این راستا و جهت تحمیل و تلقین ایدئولوژی خود، متوسل به سازوکارهای بسیاری ازجمله ارعاب و اعمال خشونت شد.

در طول چهار دهه از حاکمیت مطلق دینی در ایران، مبارزات زنان و هویت‌خواهی آنان با  وجود فراز ونشیب‌های زیاد همواره وجود داشته، به‌دلیل عدم اعتمادبه‌نفس لازم، نبود شرایط فکری مناسب، اتحاد و همگرایی، علی‌رغم دستاوردهای که داشته‌اند؛ اما نتوانستند به حقوق و جایگاه واقعی و ازدست‌رفته خود دست یابند. رویکرد مرتجعانه و ایدئولوژیک نسبت به زنان موجب گشت که به‌تدریج زنجیرهای انقیاد و محدودیت، محکم‌تر شود و زنان هر روز بیش از گذشته در میان حصار ذهنیت مرتجع و ضدزن رژیم قرار گیرند تا جایی که بخش بزرگی از زندگی و کارشان، به چهاردیواری خانه محصور گشت و نقش اصلی آنان به فرزندآوری و برطرف نمودن نیازهای مردان تقلیل داده شد. در نظام حاکمیت ایران نگاهی ابزاری به زنان وجود دارد، در تفکر و اندیشه‌ی این حاکمان، زنان توانایی حضور در هر عرصه‌ای را ندارند؛ براین اساس و با این نوع توجیه و تفسیر از اسلام، زنان را از مشارکت سیاسی و ایفای نقش فعال در تحولات سیاسی و اجتماعی محروم می‌کنند.

اگرچه زنان نسبت به اوایل انقلاب دارای بلوغ و پختگی فکری و سیاسی بیشتری هستند، اما بازهم در چشم حاکمیت و قانون ایران، از شهروندان «درجه دوم» محسوب می‌شوند. بعد از چهار دهه از انقلابی که زنان در آن پیشاهنگ و مشارکت فعالی داشتند، هر یک به شکلی طعم زندان، خشونت، تحقیر، توهین، شکنجه و محدودیت را چشیده‌اند، با این وجود کماکان مبارزه زنان برای استیفای حقوق خود در داخل و خارج ایران ادامه دارد. نبرد زنان برای بهبود شرایط زندگی، کسب جایگاه اصلی‌شان در جامعه و دستیابی به حقوق و آزادی‌های ازدست‌رفته، استفاده برابر از فرصت‌های اجتماعی و رفع تبعیض‌های جنسیتی، دارای تاریخی طولانی است. در سال‌های اخیر میزان مشارکت زنان در عرصه‌ تحصیل و آموزش عالی رشد چشمگیری داشته، این نیز نشان از خواست، تلاش و اراده‌ی زنان است جهت بیرون آمدن از سایه‌ی مردان و نقش سنتی در خانواده و حضور در عرصه‌های مختلف اجتماعی.

با نهادینه شدن عمیق نظام دینی و دیکتاتوری ولایت‌فقیه، به‌تدریج آثار و پیامد‌های قدرت‌طلبی و خشونت در تمامی مناسبات و سیاست‌های رژیم درکل جامعه بروز کرد، در این میان زنان بیش از همه مورد تعرض و خشونت قرار گرفتند. در کنار تمامی ناملایمات و دشواری‌های زندگی در یک جامعه استبدادزده، تصویب مواد و تبصره‌های جدید تبعیض‌آمیز قانونی در رابطه با زنان، هر روز آنان را بیش‌ازپیش درگیر مسائل و مشکلات خانوادگی و اجتماعی کرده است. تمامی اعتراضات و نارضایتی‌های مسالمت‌آمیز زنان نیز همواره با بی‌اعتنایی و سرکوب شدید حکومت روبه‌رو گشته است.

نخستین اعتراض زنان به قوانین رژیم، در آبان‌ماه سال ۱۳۵۸ در رابطه با لغو قانون حمایت از خانواده از سوی حکومت نوپای ولایت‌فقیه بود. در آن زمان خمینی قانون حمایت از خانواده را «خلاف شرع» اعلام نمود، واکنش زنان به این دستور، تنها به صدور چند بیانیه محدود ماند. تظاهرات زنان در مخالفت با تصویب قانون حجاب اجباری به مدت شش روز ادامه داشت که با خشونت سرکوب گردید. در آذرماه همان سال، زنان نسبت به تدوین قانون اساسی از سوی مجلس خبرگان اعتراض نمودند؛ این تلاش زنان نیز به‌دلیل ضعف در سازمان‌دهی جنبش و اعمال خشونت از سوی دولت، نتوانست منجر به تغییری در نابرابری جنسیتی در پیش‌نویس قانون اساسی شود.

در تیرماه ۱۳۵۹ بار دیگر زنان به اقدامات جبری حکومت در راستای اجرای قانون حجاب‌اجباری اعتراض نمودند. خمینی در سخنان هشتم تیرماه سال ۱۳۵۸ خواستار اسلامی کردن ادارات شد، بعد ازاین سخنرانی نخستین بخش‌نامه دولتی در رابطه با رعایت حجاب در ادارات و اماکن عمومی نیز صادر شد. زنان با پوشیدن لباس‌های سیاه به نشانه اعتراض مقابل ساختمان نخست‌وزیری تجمع کردند. این‌بار هم اعتراضات پراکنده زنان به نتیجه مشخصی نرسید و در پنجم مهر سال ۱۳۶۰ مجلس ایران قانون الزامی بودن رعایت حجاب اسلامی را در محل کار و مجازات متخلفین را صادر نمود. اعتراضات و نارضایتی‌های زنان در طول حاکمیت نظام استبدادی ایران، هرچند که به‌صورت پراکنده و نامنسجم هم بوده، همواره ادامه داشته‌ است. می‌توان به‌صراحت گفت که رژیم نیز در طول این چهل سال، توانایی درهم شکستن مقاومت زنان را نداشته و قادر نبوده‌اند افکار و شیوه‌ی زندگی زنان را مطابق قوانین و معیارهای خود تغییر دهند و در این مورد با شکست سنگینی مواجه شده‌اند.

پس از این مقطع، به‌طورکلی اعتراضات مردمی تا خرداد ۷۸ به‌دلیل فضای خفقان و مواجهه شدن با سرکوب شدید و عدم وجود راهی برای بیان اعتراض، روبه ضعف و سستی نهاد؛ اما از دهه هشتاد بدین سو، اعتراضات مردمی وارد مرحله‌ جدیدی گشت. نسل‌های پس از انقلاب به‌تدریج از نظام حاکم دچار سرخوردگی و ناامیدی شدند و با گذشت زمان بر میزان مشکلات و مسائل جامعه افزوده شد. حکومت و دولت نه تنها به مطالبات و خواسته‌های مردمی اعتنایی نمی‌کردند؛ بلکه کوچک‌ترین اعتراض و انتقادی را با خشونت پاسخ می‌دادند. پس از انتخابات خرداد ۸۸، مردم نسبت به نتایج انتخابات، به خیابان‌ها ریختند و اعتراضات و شعارهایی برضد نظام سردادند. در این نارضایتی‌ها عده‌‌ی بسیاری کشته و دستگیر شدند که هنوز هم سرگذشت بسیاری از آنان نامعلوم است. به‌تدریج با رویکرد سخت‌افزاری رژیم نسبت به نارضایتی‌های مردم، فاصله و شکاف میان حکومت و مردم بیشتر و عمیق‌تر گشت و چهره‌ی فاسد، ریاکار و ستمکار حکومت برای مردم آشکار گشت تا جایی که قیام‌های دی‌ماه ۹۶ و آبان‌ماه ۹۸، موجب شوک حکومت گشت، زیرا گستردگی و دامنه آن بسیار وسیع بود و زنان حضور فعال و پیشاهنگی را بر عهده داشتند. حکومت در یک اقدام خشونت‌آمیز رویه‌ی چهل سال اخیر را در پیش گرفت و صدها تن از معترضین را به قتل رسانده و عده‌ی بسیاری را نیز دستگیر نمود. زنان بعد از چهار دهه در اعتراض به قوانین و رفتارهای خشونت‌آمیز نسبت به خود، حجاب از سر برداشته و این‌گونه یکی از تابوهای موجود در نظام بسته و متعصب دینی را شکسته و مناسبات ایدئولوژیک حکومت را زیر سوال بردند. رژیم حاکم سال‌هاست که به بهانه مبارزه با بدحجابی، از طریق گشت ارشاد و طرح‌های دیگر زنان را مورد توهین، تحقیر و ضرب‌وجرح قرار می‌دهد. در طی چند سال اخیر در کنار استمرار اعتراضات کارگری، دانشجویی و زنان، سایر اقشار دیگر نیز که از بی‌عدالتی‌ها به تنگ آمده‌اند در تجمعات اعتراضی شرکت می‌کنند. فشار بر زندانیان سیاسی و کارگری بخش دیگری از راهکارهای رژیم برای انفعال و هراس‌افکنی در جامعه است. صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی و نقض حقوق آنان، موجی از انتقاد سازمان‌های حقوق بشری را دربرداشته است. البته انتظار از رژیمی که بر پایه حذف و نابودی مخالفین و منتقدین بنا نهاده شده تا چه حد به‌جا است خود جای سوال دارد؛ زیرا رژیم ایران تاکنون در مقابل قطع‌نامه‌ها و هشدارهای هیچ سازمان مدافع حقوق بشری پاسخ‌گو نبوده و برای اعمال وحشیانه خود همیشه بهانه‌ای داشته است.

با وجود تجارب تلخی که زنان از مبارزه علیه استبداد حکومت ایران داشتند، بازهم با اعتماد به نفس و پایداری در طلب خواسته‌های خود مصمم و مصر بودند. زنان ایرانی در طول چهار دهه آزمون‌ها و تجارب فراوانی کسب نمودند و حتی میان آنان نوعی انسجام و همدلی نیز ایجاد گشته است. چنین تحول ذهنی، دستاورد مهمی است که رفته‌رفته به‌سوی تکامل می‌رود. بدون تردید تحولات فکری و سیاسی که در جنبش زنان در ایران ایجاد گشته بر روی سایر جنبش‌ها نیز تاثیر گذاشته و اثباتی براین مهم است که اگر جنبش و مبارزات زنان هماهنگ و نیرومند باشد، بر روی سایر جریانات و جنبش‌های اجتماعی تاثیر گذاشته و نیروی محرکه این جریانات خواهد بود. زنان با وجود اینکه در شرایط بسیار خشن و خفقان‌آور سیاسی کنونی و فرهنگ مردسالار حاکم بر جامعه قرار دارند، بازهم در برداشتن گام‌های موثر، اصرار می‌ورزند.

در انتها بایست به این نکته اشاره نمود که دشمن زنان نه‌تنها نظام دینی حاکم، بلکه استفاده سامانمند از مکانیسم‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای است در راستای بازتولید و تعمیق هر چه بیشتر آداب‌و رسوم و باورهای غلط نسبت زنان؛ بنابراین بایستی یکی دیگر از ارکان مبارزات زنان ایران و شرق کوردستان مبارزه با سنت‌ و باورهای کهنه باشد که در رسانه، مدارس و مساجد به افکار و اذهان آنان تزریق می‌گردد. نباید فراموش کنیم که یکی از دلایل اصلی هراس حکومت ایران از مبارزات و مواضع زنان، آگاهی آنان نسبت به دینامیسم و توانایی‌های زنان است؛ زیرا زنان ایران دارای تاریخی درخشان در مبارزه علیه استبداد بوده‌اند و هم‌اکنون نیز از رهگذر مبارزات بی‌امان و آزادی‌خواه خود بخش بزرگی از مخالفان حکومت ایران را تشکیل می‌دهند. سرنوشت مبارزات زنان با نبرد برای دموکراسی و آزادی رابطه مستقیم و تنگاتنگی دارد و روند مبارزات آنان، مرزهای همکاری میان همه جنبش‌های مخالف حکومت ایران را روشن‌تر خواهد نمود.

منبع: آلترناتیو شمارە ٧٩