اهون چیاکو
 
فساد را چگونە ببینیم
 
ابتدا باید تعریفی جامع و صحیح از فساد را ارائە دهیم. تعریف مرسوم از فساد، از منظر ما ناکافی و حتی تحریفی عامدانە است، جهت لاپوشانی کردن جنبەهای صحیح و کلی از تعریف پدیدە فساد. محدود کردن تعریف فساد بە اقدام‌های فردی و گروهی خارج از موازین حقوقی و قانونی یک ساختار دولتی، نەتنها ناکافیست، بلکە باید شکل کلان و عمدە خود این ساختار و موازین را به‌عنوان وسیلە دامن زدن بە فساد در تمام ابعادش معرفی کرد.
درواقع ما نمی‌توانیم جامعە طبیعی و بدوی را برخوردار از فساد متصور شویم، چرا کە در آن مقطع از حیات اجتماعی بشر، هنوز پدیدهای چون ستم جنسی، ستم طبقاتی و ستم ملی، به‌عنوان سە ستم عمدە جامعە دولت‌گرا کە مابقی ستم‌ها و مظالم در محور این تثلیث ظلم و ستم انجام می‌گیرند، محلی از اعراب نداشتەاند. درواقع فساد ریشە در این تحریف اجتماعی و تاریخی دارد. جامعە دولت‌گرا اساساً به‌طور بنیادین و سامانمند در طول تاریخ مروج فساد بودە و تصویب قوانین و موازین دولتی از قانون حمورابی تا منشور حقوق بشر زمان معاصر ما، تلاشی بودە جهت تحریف انظار و افکار عمومی از این واقعیت.
این سیستم فاسد تاریخی بیش از پنج هزار سال است کە ریشە دوانیدە. پس نمی‌توان فساد را صرفاً بە تخرج از یک دایرەی حقوقی و کنونی محدود کرد. این سیستم فساد هرچند ابتدا بە زاگرس و کوردستان امروزی- کە دروازەی بین‌النهرین بە فلات ایران است- تاخت؛ ولی بعد از سست گشتن جنبەهای جامعە طبیعی در اواخر کنفدراسیون ماد و تشکیل سیستم ماد ـ پارس بە روایت تاریخ (هرچند باید با دیدە تردید بە این مقولە نگریست) و بعد از تکوین سیستم خسروانی بعد از کورش و در زمان داریوش، کە سیستمی تکامل یافتەتر از زمان کورش بود، پایەگذاری شد. ازآن‌پس هجمە این فساد برعکس گذشته کە بیشتر جنبە بیرونی داشت و در برابر آن مقاومت صورت می‌گرفت، جنبە درونی یافت و ٢٦ قرن است که فساد و چپاول در فلات ایران رخت برنبستە. بویژە در قرن اخیر با تبعیت از فرماسیون دولت‌ـ ملت ایرانی و فساد مضاعف مدرنیتە کاپیتالیسم و عجین گشتن شیوهای فساد سنتی سیستم خسروانی ایرانی با شیوهای مدرن، شاهد تشدید این پدیده و سیستمی بە غایت فاسدتر هستیم کە در ادامە این نوشتار هرچند کوتاە بە آن خواهیم پرداخت.
 
سیستمی کە بنیاد و تداومش بر فساد استوار است
 
جهت اثبات اینکە کلیت سیستم خسروانی بر پایە فساد و با عوامل خارجی بنا شدە و هیچ سنخیتی با ماهیت تاریخی و اجتماعی جوامع و خلق‌های ساکن در این جغرافیا ندارد، باید سیری کوتاە بە شیوەی شکل‌گیری آن داشتە باشیم. بە روایت تاریخ در هزارەی دوم تا قرون اول هزارەی اول قبل از میلاد در خاورمیانە، چند ساختار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی وجود داشتەاند. در نواحی جنوبی بین‌النهرین با جنگ و ادغام‌های پی‌درپی امپراتوری بابل، و در نواحی شمالی بین‌النهرین، امپراتوری خون‌خوار آشور با مرکزیت نینوا در عرصە حضور بوده‌اند، در فلسطین و اسرائیل امروزی یک ساختار مونارشیک یهودی و در آسیای صغیر ساختار سیاسی لیدیا وجود داشتە. همچنین در نواحی شرق از سلسلە جبال زاگرس تا نواحی شمال شرقی کە مناطقی چون نواحی خزر و البرز، آسیای میانە، و در نواحی شمال غربی، مناطق قفقاز و مناطقی از جنوب آسیای صغیر، در نواحی جنوبی و جنوب شرقی فلات ایران مانند سواحل خلیج و دریای عمان، جوامع کوچک و بزرگ به‌طور کنفدراسیون‌های عشیرەای بە حیات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و دفاعی خود مشغول بوده‌اند، بیشتر این مناطق و جوامع، خود را در معرض و مورد هجمەهای دهشتناک آشور می‌بینند کە هر یک از آنها بەتنهایی امکان رفع و دفع این تهدید برایشان ممکن نیست مگر آنکە متحد گردند.
این هم باعث می‌گردد کە موجبات بە منصە ظهور رسیدن کنفدراسیونی وسیع و نیرومند، ایجاد گردد کە همان‌طور قرائن و شواهد تاریخی دلالت دارند در قرن هفتم پیش از میلاد، کنفدراسیون ماد بە مرکزیت زاگرس کهن و کوردستان امروزی تشکیل می‌گردد. این کنفدراسیون با امپراتوری بابل کە آن‌هم از ناحیە امپراتور وسیع‌تر از خودش احساس تهدید می‌کند، متحد می‌شود و بە این ترتیب امپراتوری آشور توسط این نیروی عظیم مضروب ضربات مهلک و درنهایت سرنگون و فرومی‌پاشد. در نتیجە بعد از فروپاشی آشور کنفدراسیون ماد با ابعاد وسیع‌تر، امپراتوری بابل و دولت لیدیا در آسیای صغیر، به‌عنوان ساختار زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی بعد از فروپاشی آشور در منطقە می‌مانند.
 
همان‌طور کە اشارە شد، در دورە قرون متأخر هزارە دوم و قرون اولیە هزارە قبل از میلاد، در کنار ساختارهای ذکر شدە در سطور فوق، یک ساختار پادشاهی یهودی در فلسطین و اسرائیل امروزی موجود بود کە در هرم قدرت آن تلفیقی از شیخ و شاە ایجاد کردە بودند، یعنی ویژەگی سیاسی و دینی را درهم عجین کردە و بر مسند قدرت و رأس هرم قرار دادە بودند کە داوود و سلیمان از شاخص‌ترین شاە و پیامبرانشان بعد از موسی بودند.
یهودی‌های ساکن در این منطقە شامل ١٢ قبیلە بودند، کە مورد حملە آشور قرار گرفتند و ١٠ قبیلە آنها را بە بین‌النهرین شمالی و بیشتر در مناطق زاگرس در میان مردمان این مناطق پراکندە نمودند، شاید وجود روستاها و محلەهای یهودی‌نشین در کوردستان بە این موضوع برمی‌گردد، از سوی دیگر دو قبیلە باقیمانده مورد هجوم بابل در زمان زمامداری بخت النصر، پادشاە بابل قرار گرفتند کە اتفاقاً این دو قبیلە از قبایل ثروتمند و اشرافیان و رهبران یهود بودند؛ اما برعکس عملکرد آشوری‌ها کە یهودی‌های راندە شدە از محل خودشان را بجای محبوس کردن و زندان، در منطقە پخش کردند، بخت‌النصر دو قبیلە یهودی اسیر خود را در زندان محبوس و زندانی کرد، همچنین ثروت و اموال آنها را مصادر کرد.
این موجب شد کە یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد احتمالاً برای سرنگونی آشور به مادها کمک کردە باشند، و این هم باعث قرار گرفتن آنها در آرامش کنفدراسیون ماد شدە باشد (کە تا تشکیل اسرائیل در ١٩٤٨ همچنان در این جغرافیا حیات را تداوم بخشیدند و تا امروز هم بقایایی از آنها هنوز در این جغرافیا موجود است)؛ اما بلای رنج‌آوری کە برای یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد ایجاد شدە، حبس هم‌کیشانشان در بابل بودە کە اتفاقاً دو تن از بزرگانشان مانند دانیال و مردخای در میان آنان بودەاند، یهودی‌ها برای حفظ خود همیشە سعی نمودەاند نیروی مادی و علمی خود را فزونی بخشند، از بدو دیاسپورا تاکنون تاکتیک تقیە را بە آن افزودند و همچنین با دانشی کە در سیاست و دولت‌مداری از تاریخ شاهنشاهی داود سلیمان به دست آوردە بودند، توانستند که اندوختە قابل ملاحضەای از نیروی مادی، فکری و سیاسی را فراهم کنند.
در چنین وضعیتی یهودی‌های درون کنفدراسیون ماد در پی نیرویی نیرومندتر از بابل بودند تا بەوسیلەی آن بابل را ساقط نمایند و هم‌کیشانشان را از بند رها سازند، همچنین دوبارە صاحب ثروت مصادرە شدە خود از طرف بابل گردند. بە چند دلیل مادها برای این امر مناسب نیستند و شاید هم تلاش‌هایی کردە باشند، ولی نتیجەای کسب نکردە باشند. دلیل اول این است کە کنفدراسیون برعکس امپراتوری نیروی نظامی‌اش را بیشتر در زمینە دفاع بکار می‌بندد تا فتح و اشغال مناطق همجوار، دوم ساختار کنفدراسیون ماد در زمینە فروپاشی آشور با بابل انعقاد قرارداد هم‌پیمانی و توافق داشتە، شاید میل بە بەهم زدن این هم‌پیمانی نداشتە و دلیل دیگر شاید ضعف و روند روبه‌زوالی بود که در اواخر دچارش گشتە بود.
یهودی‌ها در این میان کسی بەنام کورش را یافتەاند کە خود وقبیلەاش (پارس) بخشی از کنفدراسیون بودەاند و شاید طمع قدرت و قبضە آن را نیز داشتە است، همچنین در درون خود مادها هم به‌دنبال عناصری ناراضی گشتەاند کە با توجە بە روایات تاریخی کسانی مانند هارپاک را کە فرماندە ارشد کنفدراسیون بودە یافتەاند و بە این ترتیب زمینە یک کودتا را فراهم ساختەاند. بعد از بە موفقیت رسیدن کودتا، کورش را به‌عنوان شاە انتخاب می‌کنند.
طبق شواهد تاریخی کورش بعد از بە مسند قدرت نشستن، ابتدا بە لیدیا در آسیای صغیر هجوم می‌برد، آنجا را تصرف می‌کند و بعد بە بابل حملە نمودە، تخت و تاج بابل را برمی‌اندازد. یهودی‌های محبوس آزاد می‌گردند، بە ثروت مصادرە شدەاشان دوبارە دست می‌یابند و زمینە برگشت یهودی‌ها بە مملکتشان و تمهیدات ساختن دوبارە معبد سلیمان فراهم می‌گردد. می‌دانیم کە در عهد عتیق بسیار بە نیکی از کورش هم یاد شدە است. البتە این بە منظور برانگیختن کبر و کین ما به‌عنوان نوادگان ماد از ملت یهود و گرایش بە افکار آنتی سمتیک نیست. یهودی‌ها در چارچوب احساس مسئولیت بە آیندە خود در آن مقطع سیاست ورزی نمودەاند و برای آن هم نیروی دانش، ثروت و سیاست را بە کار بستە اند همچنان کە تا امروز هم شگردشان است. از این بە پس دیگر بسیاری از سیستم و ساختارهای دولتی کە ایجاد شدەاند بیشتر تحت لوای دخالت و تاثیرگزاری آنها بودە است.
بعد از مدت کوتاهی کورش بە وسیلە اسکیت‌ها کشتە می‌شود، از سویی دیگر احتمالاً مابین یهودی‌ها و کمبوجیە پسر کورش اختلافاتی صورت می‌گیرد، کمبوجیە بە طور مشکوکی کشتە می‌شود، از سوی دیگر توسط گئومات (قهرمان مادها) جنبشی صورت گرفت کە تا حدودی هم گسترش یافت و می‌رفت کە دوبارە زمینە احیای کنفدراسیون ماد را مهیا کند. این‌بار کسی به‌نام داریوش را حمایت کردند و یا بهتر بگوییم برای سرکوب گئومات و استقرار سیستمی نوین کە همان سیستم خسروانی است، آن را انتخاب کردند. سیستمی ظالم و متمرکز کە شاید تنها دولت‌ـ ملت عصر ما بە پای آن برسد. بی‌جهت نیست کە هگل به‌عنوان فیلسوف دولت ـ ملت، اذعان کردە که در تاریخ تنها می‌توان دولت هخامنشی را دولت دانست.
این سیستم فاسد هرچند بعد از حملە اسکندر فروپاشید، ولی به‌عنوان یک فکر شاە پرستی و دیوانسالاری یک سیستم ذهنی و پدرسالارانەی ایرانی، همچنان خود را در خفا حفظ کرد و بە دنبال فرصتی می‌گشت کە دوبارە پایە فساد خود را مستقر سازد، بعد از ٤ قرن بار دیگر تحت نام ساسانی بە منصە ظهور آمد و غالب بر ٤ قرن ایجاد فساد کرد. درنهایت، این نسخە فساد هم با حملە اعراب و تحت لوای اسلام، فروپاشید. البتە سعی کرد دوبارە خود را بازسازی کند ولی این امکان به او دادە نشد، بە همین دلیل سعی شد از طریق خانواده‌های سرشناس و اشخاص، بە درون ساختار عرب و بعدها ترک رسوخ کند و تجربە مفسدانە خود را در اختیار آنها بگذارد، البتە سعی کردند در خراسان و ری خود را بنا نهند ولی هم از نظر زمان و مکان، نتوانستند گسترش پیدا کنند و طعمە قبایل تازە وارد شدە ترک هم‌پیمان با خلیفە عباسی شدند. در نتیجە توازنات دنیای معاصر در قرن ١٦ میلادی، زیر نام صفوی، دوبارە زمام امور بە دست این سیستم فساد افتاد. این سیستم فاسد (تا حدودی می‌توان دورە کریم‌خانی را از این قاعدە مستثنا گرداند) تا پایان جنگ جهانی اول و انقراض قاجار ادامه داشت. بعد از آن‌هم دولت ـ ملت ایرانی با تلفیق جنبەهای فاسد سیستم سنتی پاتریمونیالیستی خسروانی با معیارهای مدرنیتە کاپیتالیسم و پایەهای سەگانە آن (کاپیتالیسم، اندوستریالیسم و دولت‌ـ ملت) در هردو دورەی پهلوی و جمهوری اسلامی در هردو شیوە شاە و شیخ، فساد را به اوج رساندند.
 
 
 
 
نمونەهایی از فساد تاریخی در اعصار قدیم و میانە در ایران
 
اگر بە بدو سیستم خسروانی رجوع کنیم، می‌بینیم که چگونە «ستر» زن یهودی با کرشمە و ناز دل خشایار شاە را می‌رباید و با این تأثیرگذاری، صاحب‌اختیار دربار می‌گردد و از این طریق عمویش مردخای را بە منصب وزارت و وزیر اعظم دربار می‌رساند، تا از این طریق خواستەهای خودشان را بە شاە تحمیل کنند. درواقع دربار و بویژە حرم‌سرا و اندرون یک مرکز فساد و فسق و فجور جهت کسب امتیاز بودە است. زنان شاە با هدف آنکە پسر خودشان بە ولیعهدی و جانشینی شاە برسد، با کمک خواجەها و وزرا مدام در حال رقابت و کشمکش بوده‌اند.
سیستم طبقاتی ساسانی خود نمونەای بارز از فساد بودە است. موضوع کشتن مانی کە می‌خواست با تأثیرگذاری بر روی شاپور از این فساد جلوگیری کند، مبین سطح فساد در این سیستم است. (مانی کە می‌خواست با فساد ساسانی مبارزە کند، سعی کرد کە بر شاپور شاە ساسانی تأثیر بگذارد، حتی کتابی تحت عنوان شاپورگان نوشت و تا حدودی هم شاپور را متأثر گرداند، موبدان و درباریان کە تغییر این سیستم را منافی با موقعیت و منافع خود دیدند، از تأثیرپذیری شاە هراسیدند و بە توطئه علیە مانی دست زدەند، پسر شاپور بهرام را بە کشتن مانی ترغیب کردند، مانی بە شیوەای فجیع کشیە شد و از اهداف خود ناکام ماند، مانی نمونەای از کسانی است کە تلاش و مبارزه‌شان بی نتیجه ماند، اکنون هم در مناطقی از شرق کوردستان بویژە هورامان و اردلان بە کسی کە در حال کار است می‌گویند مانی نوی یعنی: مانند مانی تلاش و رنجی کە می‌دهید بی‌ثمر نشود و بە انجام مطلوب برسد). اتفاقاً هردو سیستم هخامنشی و ساسانی به دلیل فساد بیش‌ازحد در درون خود پوسیدە شدند و این هم باعث گشت کە تمام نیروی دفاعی خود را یکی در برابر اسکندر و دیگری در برابر اعراب از دست بدهند. حتی در بسیاری از مناطق، به دلیل ذلە شدن مردم از فسق و فجور آنها در مقابل اسکندر و اعراب نەتنها مقاومتی صورت نگرفت؛ بلکە به‌عنوان ناجی بە آنها نگریستە شد.
با فروپاشی ساسانی، بقایای این سیستم ابتدا بە درون ساختار اموی، بعداً عباسی، غزنوی و سلجوقی نفوذ کردند. ابن مقنع کسی بود کە در ابتدای استقرار عباسی نقش تأثیرگذار داشت، ابن مقنع پسر یک خانوادە اشراف ایرانی بود کە خانوادەاش در سیستم خسروانی ساسانی، صاحب‌منصب بودند. ابن مقفع بە معنی پسر دست شکستە یا دست‌کج است. بە روایتی در زمان اموی و زمامداری حجاج بن یوسف، پدرش مسئول جمع‌آوری خراج برای حجاج بودە کە به دلیل فساد و دزدی از طرف حجاج دستش شکستە می‌شود.
از سوی دیگر خانوادە برمکی که از اشراف ایران بودند، بە دربار خلافت عباسی نفوذ کردند و اسباب یک فساد گستردە را فراهم آوردند. حکومت سامانی کە در خراسان به‌عنوان نوعی از سیستم ایرانی و خسروانی تشکیل‌شده بود، هم‌راستا با خلافت عباسی، دشمنی سختی را با قرمطیان داشت کە خارج از سیستم عباسی برای خود سیستمی کومینال را فراهم کردە بودند. سال‌های متمادی نەتنها از ضمیمه شدن به ساختار فاسد خلافت پرهیز کردند؛ بلکە سال‌های زیادی با آن جنگیدند. همان‌گونه که هخامنشی در برابر اسکندر، ساسانی در برابر اعراب در نتیجە فساد سیاسی، مالی، اخلاقی و… توان مقاومت را از دست دادە بودند، سامانیان نیز در برابر محمود غزنوی بە همان سرنوشت گرفتار شدند. محمود غزنوی در حالیکە همە چیز را قلع‌وقمع می‌کرد، فردوسی به‌عنوان احیاگر اقتدار ایرانی و مانیفستویی کردن آن، اثر خود شاە نامە را با ثناگویی بە وی تقدیم می‌کند و این هم بزدلی اقتدار ایرانی را در برابر نیروی مقتدر مهاجم خارجی نشان می‌دهد.
با به قدرت رسیدن سلجوقی‌ها، کسانی مانند نظام الملک دوباره به دربار وارد شدند، نظام الملک با نوشتن سیاست‌نامە و دایر کردن نظامیە بغداد، نقش بسزایی در تقویت فساد در کل دارالخلافە داشت. درواقع کاری را که بعدها ماکیاولی در غرب کرد، پیشتر نظام الملک در شرق به انجام رساند؛ یعنی تئوریزە کردن فساد برای قبضە کردن قدرت. خود او هم از طریق فساد بە یک زمیندار بزرگ تبدیل شدە بود، فساد بی‌حدوحصر نظام‌الملک و سیستمی کە او وزیر اعظم و حتی فیلسوف و تئوریسین او بود، چنان خشم اسماعیلیان کومینالیست را برانگیخت که طی یک عملیات فدایی وی را مورد حمله قراردادند و کشتند.
شاگرد نظام‌الملک، امام محمد غزالی کە محصول طرح نظامیە بغداد بود، با بستن باب اجتهاد از طریق اسکولاستیک اسلامی، امکان بیشتری بە شیوع فساد و سرکوب در امپراتوری عباسی بخشید و چنان در فسق و فساد فرو رفت کە مانند اسلاف خود در برابر هجمە خارجی، تمام مکانیسم‌های دفاعی خود را ازنظر سیاسی، اجتماعی و نظامی، از دست داد و در کمترین زمان ممکن مغلوب هجمە مغول‌ها شد.
خواجە نصیرالدین طوسی نیز یکی از تئورسین‌های خط اقتدارگرایی ایرانی بود کە طلایه‌دار هلاکوخان در حملە بە بغداد شد، بسیاری از تحلیل‌ها نابود کردن کتابخانە بغداد توسط هلاکو با پیش‌قراولی و رهنمود خواجە نصیر طوسی را یکی دیگر از عوامل شکست شرق میانە در برابر غرب می‌دانند. آیا همین مسئله که در راستای حفظ بقای خود این بلا و مصائب را نصیب یک جامعە و منطقە نمودن، اصل فساد نیست. این وضعیت بەطور نامتمرکز تا استقرار صفویە در جریان بود و حتی در تشکیل سلطنت و بعدها خلافت عثمانی در آسیای صغیر و آناتولی و بین‌النهرین و شمال آفریقا تأثیر مستقیم داشت؛ حتی تیمور لنگ با تمام خونخواری خود از فساد موجود در دستگاە شیراز و اصفهان در بهت و حیرت می‌ماند.
 
 
صفویە و آغاز اختلاط دو خط مفسد سنتی و عصر جدید
 
آغاز و تأسیس صفویە در ایران مصادف است با آغاز سرمایه‌داری در اروپا و مرحلە نخست آن یعنی، مرکانتالیسم. درواقع در آن زمان اروپا هرچند در پیشروی به‌سوی غرب و در فتح قارەهای آمریکا، استرالیا و از سویی دیگر آفریقا در جنوب غربی خود و حتی از طریق پیدا کردن مسیر دریایی بە چین و هندوستان، پیروزی‌هایی کسب کردە بود؛ ولی در شرق از سوی امپراتوری پهناور و قدرتمند عثمانی مورد تهدید قرار داشت. سیستم صفوی به‌عنوان محصول خواست سرمایه‌داری نوظهور در اروپا و اقتدارطلبی و عظمت طلبی سیستم پاتریمونالیستی ایرانی، بعد از هجوم اعراب نتوانستە بود با هویت خود ظاهر شود و بیشتر در خدمت سلطنت و خلافت بود. در این میان اروپا هم برای مهار کردن دشمن شرقی خود، به دنبال مکانیسم و نیرویی مناسب بود. بدون تردید این امر نه با آیین زردشتی ممکن بود و نه با مذهب اسلام سنی؛ همچنین با شیعەی علوی و شیخیە هم کە جنبەهای کومینالیستی در آن بر جنبە اقتدارطلبی سنگینی می‌کند نیز ممکن نبود، ناگزیر باید به شیعە متشرعە اقتدارطلب متوسل می‌شد. بی‌جهت نیست کە آنتونی شرلی و رابرت شرلی دو برادر و طبعە دولت بریتانیا بە دو سفیر تام‌الاختیار صفویە تبدیل می‌شوند.
بدون تردید این ساختار نیز مانند نسخەهای قبلی آن، بر پایە فساد بنیاد می‌شود و در سایە این فساد کلان، هزاران موارد از فساد بر روی جامعە تحمیل گشتە است. ما وقتی کە تاریخ سلاطین و شاهان صفوی را می‌خوانیم، متوجه هزاران نوع از فساد مالی و سیاسی می‌شویم؛ برادری کە برادران خود، پدری که پسر خود و پسری که پدر خود را برای کسب قدرت به قتل می‌رساند. از این بە بعد، فساد سرمایه‌داری نیز بە فساد سنتی ایرانی اضافە می‌شود کە تا امروز هم ادامە دارد.
فساد در دوران صفویه و بعدها در دوران نادر شاە افشار- کە قلعە کلات خود را پر از طلا و جواهرات می‌نماید- بی‌ارتباط با سیاست‌های کمپانی هند شرقی، به‌عنوان اولین شرکت سرمایه‌داری در شرق نیست. حتی جنگ‌های نادر شاە را می‌توان به‌عنوان پروژە هند شرقی برای باز کردن راه‌های تجارتی و حمل محمولە و کالا از شرق بە غرب دانست. واقعه‌ی بە مسند نشستن نادر شاە در دشت مغان، نمونه بارز فساد است. باج‌گیری، رشوەخواری و سرقتی کە در زمان نادرشاە شیوع پیدا می‌کند را جز با اصطلاح فساد نمی‌توانیم نام‌گذاری کنیم. مگر ممکن است که یک فرد عادی و روستایی بدون فساد بە یک دیکتاتور مبدل شود؟ آیا این همان گفتە میخائیل باکونین را کە ـ قدرت چنان مفهوم فاسدی است کە اگر دموکراتیک‌ترین انسان بر تخت آن جلوس نماید بە دیکتاتور تبدیل می‌شود ـ را تداعی نمی‌‌کند؟
کریم‌خان زند، مؤسس سلسلە زندیە بعد از مرگ نادر شاە افشار و انقراض سلسلە افشاریە، سعی داشت خود را از فساد سنتی قدرت ایرانی و فساد مرکانتالیستی عصر سرمایه‌داری برحذر دارد، از طرفی دیگر به دلیل خصوصیات مکانی، فرهنگی، اتنیکی و اجتماعی خود کە با سیستم خسروانی ایرانی سازگار نبود، به‌جای شاە کە سرمنشأ و رأس هرم فساد است، عنوان «وکیل‌الرعایا» را برگزید. از سوی دیگر کریم‌خان زند تن بە سلطە کمپانی هند شرقی نمی‌داد، در تصدیق این ادعا داستان‌های زیادی وجود دارد. بازرگانی از کمپانی هند شرقی نزد کریم‌خان می‌رود تا او را نسبت بە خرید کالاهای غربی و انگلیسی ترغیب و متقاعد کند، روزی چند ظرف ملامین را برای تبلیغ کالاهای خود نزد وی می‌برد، کریم‌خان یکی از این کاس‌ها را بە زمین می‌کوبد و خورد می‌شود. سپس یک کاسە مسی ساخت داخل را بە زمین می‌کوبد ولی نمی‌شکند، سپس می‌گوید ما کە خودمان این کالاها را داریم، نیازی بە کالاهای آسیب‌پذیر شما نداریم، بدون تردید این‌یک نوع سلطە ناپذیری است. می‌گویند روزی شخصی نزد کریم‌خان می‌آید و بە تملق و چاپلوسی می‌پردازد، سپس کریم‌خان می‌گوید چند درهمی بە او بدهید و چند روزی او را زندانی کنید یا تازیانە بزنید. از او سؤال می‌کنند این تشویق و تنبیه همگام بە چە دلیل است؟ می‌گوید این تملق و چاپلوسی حتماً به دلیل نیاز است، پس باید نیازش را برآورده کرد، از سوی دیگر تملق و چاپلوسی و دروغ کاری نارواست، من پدر خودم را می‌شناسم، او زین دوز بود، ولی این مرد از تبار من به دلیل رفع نیاز خودش چیز دیگری می‌سازد؛ پس باید بە جرم دروغ تنبیە شود. ولی بااین‌وجود هم نمی‌توان گفت کە او هم در سیستم خود کاملاً از فساد به‌دور بوده. همان‌طور که می‌دانیم بعد از کریم‌خان، اطرافیان و به‌ویژە پسر کریم‌خان چنان غرق فساد گشتە بودند کە در کوتاەترین زمان در نتیجە رشوە، وعدە، تطمیع و خیانت – خیانت حاج ابراهیم‌خان کلانتر مورد مشخص آن است- شیراز در برابر آقا محمدخان قاجار سقوط کرد.
 
آقا محمدخان قاجار بعد از کشتە شدن پدر و خواجە گشتن خودش، در شیراز تحت سرپرستی کریم‌خان می‌ماند، هرچند به دلیل درون‌گرا بودنش، نفرت، کین و حس انتقام را نسبت بە کریم‌خان پنهان می‌کند و چنان وانمود می‌کند کە نسبت بە وکیل‌الرعایا وفادار است؛ ولی در بطن خود به‌دنبال کمترین فرصت انتقام است. آقا محمدخان قاجار با مطلع گشتن از مرگ کریم‌خان، فوراً از شیراز می‌گریزد و بە تهران و میان قبیلە خود می‌رود، سر بە تغیان می‌زند و با قتل‌عام، زمینە تاج‌گذاری خود را فراهم می‌آورد. برخورد خواجە تاجدار با لطفعلی‌خان زند، نمونە قبیح‌ترین نوع فساد است. در زمان فتحعلی شاە قاجار نیز فساد مخصوصاً رشوە و رشوەخواری، در اوج است و اگر کسانی مانند «قائم‌مقام فراهانی» خواستەاند با آن مقابله و مبارزه کنند، حذف گشتەاند و کسانی مانند میرزا آقاسی‌ها را بر مسند نشاندە اند تا همچنان فساد در جریان و بە قوت خود باقی بماند. در زمان ناصرالدین شاە هم میرزا تقی‌خان امیرکبیر بە سرنوشت قائم‌مقام فراهانی دچار شد و عناصری مانند آقاخان نوری را کە در فساد شهرە عام و خاص بود را جایگزین کردند. سفرهای پرهزینە شاهان قاجار را برای عیش و نوش بە غرب، فروش القاب سلطنتی و حتی مذهبی نمونه‌های بارز و حیرت‌آور فساد‌ در این دوران‌اند.
درواقع هر جا کە ظلمی باشد از امپراتور تا شاهنشاە، از شاهنشاە تا شاە، از شاە تا حاکم منطقەای و تا کدخدای یک روستا؛ حتی تا اعمال قدرت مرد بر زن و فرزندانش، در آنجا بدون تردید فسادی نهفتە است. بااین‌وجود فسادی کە قدرت استعمارگر و استیلاگر ایرانی در یک قرن اخیر، تحت نام دولت‌ـ ملت اعمال نمودە، بە مراتب گستردەتر، عمیق‌تر و مهلک‌تر از سیستم‌های کلاسیک بودە است، به‌ویژە در چهاردهە اخیر و تحت لوای اسلام سیاسی و سرکوبگر دولت ـ ملت ایرانی.
 
دولت ـ ملت ایرانی و دورەای گستردە، عمیق و مهلک‌تر از فساد
 
الف: دورەی فساد سلطنتی پهلوی با ماسک تجدد
درواقع کلیت مفهوم دولت- ملت کە سعی شدە به‌عنوان فرماسیونی اجتماعی و سیاسی جهت مدیریت امورات جامعە معرفی شود، ساختاری کاملاً غیرە اجتماعی و سیاسی است، واقعیت امر این است کە برای دزدیدن دسترنج، سرمایە و سلب ابتکار عمل سیاسی و تخریب طبیعت اجتماعی در خدمت نیروهای بورژوا و اولیگارشی است. ولی با تمام اینها هم در زادگاە خود یعنی، غرب و مشخصاً اروپا، به‌عنوان یک نیروی ضدانقلاب محصول کشمکش‌های تاریخی و اجتماعی است کە متاسفانە اهداف رنسانس، رفرماسیون و روشنگری اروپا را منحرف کرد. ولی در رابطه با خاورمیانە و ایران، یک مسئلەی کاملاً تحمیلی سرمایه‌داری و امپریالیستی بوده در راستای کنترل راه‌های ترانزیتی خاورمیانە، چاپیدن مادە خام بویژە نفت، ایجاد جامعەای مصرف‌گرا و ایجاد بازار برای فروش کالاهای خود جهت کسب سود بیشتر.
در ابتدای قرن بیست و با کشف نفت در جنوب ایران، سیستم سرمایه‌داری در راستای تصاحب و دست‌یابی به آن، به‌ دنبال سیستمی وابستە و مناسب با منافع امپریالیستی خود بود؛ بنابراین درراستای این هدف و برای فراهم آوردن زمینه‌های آن، پدیده‌ی تاریخ‌سازی ایرانی شروع می‌شود، کە مبین بزرگ‌ترین نوع فساد، یعنی فساد در تاریخ و واقعیت است.
سیستم خسروانی ایرانی چە در مقطع باستانی آن کە هخامنشی نامیدە شدە، چە در مقاطع بعدی از ساسانی و صفوی تا سیستم دولت ملتی آن، نە بر اساس ضروریات و نیازهای داخلی؛ بلکە در نتیجە اهرم‌های خارجی تحمیل گشتە، اتفاقاً آنچە فساد در بنیاد را تصدیق می‌کند همین امر است.
این سیستم و بنیاد فساد، با وجود حذف رضا شاە در بحبوحە رخدادهای جنگ جهانی دوم، با توجە بە منافع امپریالیسم و بدنە دستگاە فاسد سلطنتی و دولت ـ ملتی ایرانی، بەطور مورثی بە خانوادە وی و مشخصاً پسر جوانش محمدرضا انتقال می‌یابد. بدون تردید خود انتقال ثروت و تفویض قدرت به‌طور موروثی، فاسدترین شیوەی کسب سرمایە و قبضەکردن قدرت است. ما در دورە محمدرضا شاە بیشتر از پیش شاهد یک سیستم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فاسد هستیم. واگذار کردن و دست بە دست کردن پست‌ها در زمان دیکتاتوری محمدرضا شاە بە مراتب بیشتر از زمان رضا شاە در چارچوب منافع کسب قدرت و سرمایە خانوادە سلطنتی بودە و اگر کسانی مانند مصدق و امثالهم سعی در کنترل این اعمال‌نفوذ و قدرت نمودەاند، سرنوشتشان بە سرنوشت قائم‌مقام میرزا ابوالقاسم فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر، منجر شدە و همچنان کە راە بر میرزا آقاسی و آقاخان نوری‌ها گشودە می‌شد، در زمان محمد رضاشاە نیز راە بر اسد اللە علم و افراد مشابە گشودە می‌شد. در این سیستم رشوە گیری و رشوە دەهی بویژە با تکوین ساختار بروکراتیک، اداری و امنیتی دولت ـ ملت ایرانی، گسترش شهرها و در بطن آن ا‌حداث کاشانه‌ها، ساختمان‌ها، ویلا، کارخانه‌ها و … نە در مسیری عادی و متعارف؛ بلکە با اعمال شدیدترین فسادها، رشوە و رشوەگیری برای کسب مجوز و… انجام می‌گرفت. تراکم و تمرکز جمعیت در شهرهای رو بە گسترش، این زمینە فساد را هرروز بیشتر از پیش ممکن می‌گردانید. از سویی زندگی مرفه، و از سویی دیگر ایجاد حلبی‌آبادها در مناطق حاشیە شهری. بدون تردید دیکتاتوری محمدرضا شاه جهت جذب نیرو برای دستگاە امنیتی خود یعنی ساواک جز بە فساد نمی‌توانست بە چیز دیگری متوسل شود. از طرفی برای مدرن نشان‌دادن ایران در چارچوب امیال و افکار شوونیستی و عظمت طلبی ایرانی و از طرفی دیگر بە منظور کسب سود اقدام به احداث مراکز تن‌فروشی و ایجاد گستردە فساد جنسی و اخلاقی نمود. در راستای حفظ چارچوب و تمامیت ارضی ایران و ایجاد ملت واحد و سیستم دولتی یونیتر و توتالیتر، در سیستم آموزشی خود بە تاریخ‌سازی جعلی دامن زد و از طریق ابزارهای نرم و ایدئولوژیک خود از قبیل رادیو، تلویزیون، ادبیات، سینما، تئاتر و… بە تعمیق فساد ذهنی در جامعە پرداخت. درواقع اگر نگاهی بە رویکردهای نهاد پهلوی و کارهای فرح پهلوی بیندازیم، بیشتر متوجه گستره و عمق این سیستم و بنیاد فساد خواهیم شد.
 
ب: از دولت ـ ملت سلطنتی فاسد بە نسخە فاسدتر آن، با ماسک جمهوری و اسلامی
 
رژیم کنونی ایران اگرچه دو عبارت جمهوری و اسلامی را عقبه خود ساخته، ولی در اصل ادامه همان سیستم فاسد خسروانی ادوار کهن، میانە و دوران دولت ـ ملت فاسد ایرانی است. شاید تنها تفاوتش در آن است کە بە مراتب بیشتر از دورهای قبلی بر عمق فساد افزودە است. این رژیم نیز، نە در نتیجە ضروریات اجتماعی؛ بلکە در نتیجە توافق بلوک شرق و غرب در زمان جنگ سردـ شرق از بیم بە مسند قدرت نشستن ناسیونالیست‌های لیبرال و غیرە سلطنتی و غرب از بیم بە قدرت رسیدن نیروهای چپ- این فرمول میانی مورد شکل گرفت. منتظری کە یکی از مهرەهای اصلی این رژیم بود، به دلیل اینکە با تمام ایدەهای خمینی به‌عنوان رهبر این رژیم همراە نشد، او را از گود خارج ساختند. درواقع این تکرار همان سرنوشت قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر و مصدق است و میدان دادن بە خامنەای در همان آغاز، مشابە با میدان دادن بە میرزا آقاسی، آقاخان نوری و اسدالله علم‌ها، برای اعمال فساد بیشتر بود. باید یادآور شوم که اشارە بە قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر، مصدق و منتظری در اینجا بە معنی تائید آنها بەمثابە کارکتر مطلوب در نزد من نیست، اینها هم کاراکترهای همین سیستم بودەاند و آب بە آسیاب آن ریختەاند، منظور آن است که این سیستم، در درون خود نیز سعی می‌کند کسانی را کە با هر انگیزەای با تمام فساد آن همراە نمی‌شوند، حذف و فاسدین مطلق را بر مسند قدرت بنشاند.
در دهە اول این رژیم بە رهبری خمینی، به دلیل عدم استحکام کافی پایه‌های آن، قد علم کردن مخالفان داخلی، جنگ عراق و ایران و عدم دسترسی کافی بە امکانات، چهرە خشن آن بیشتر هویدا بود. اعمال خشونت، اعدام، شکنجە، ترور و… معرف نامطلوبی هویت آن بود. دهە دوم این رژیم بە رهبری خامنەای کە تاکنون هم ادامه دارد، مصادف بود با پایان جنگ ایران و عراق، سرکوب مخالفین و یکه‌تازی رژیم و به‌تبع‌ آن اوج‌گیری پدیده فساد. تحت نام آبادانی و سازندگی، بسیاری از فرماندهان جنگ بە این عرصە وارد شدند. توسط رفسنجانی زمینەهای اقتصاد نئولیبرالی بیشتر فراهم شد. فرماندهان نظامی به دلیل حضور خود در جنگ در زمینە سیاسی و اقتصادی طلب حق و اختیار می‌کردند. واگذار کردن پست‌ها بە افراد بر مبنای روابط سیر سعودی گرفت. در دهە دوم اگر فرماندهان و آخوندها به‌طور منفرد می‌خواستند با توسل بە فساد بە قدرت و ثروت برسند، در دهە سوم، نهادهای آنها مانند سپاە پاسداران، آستان قدس رضوی، حوزە علمیە قم و… وارد عرصەهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گشتند. این نیز در کنار قبضە قدرت سیاسی و انحصار سرمایە توسط این نهادها، زمینە را برای حضور افراد فاسدتر بهتر فراهم می‌کرد. ما در دهە سوم شاهد موارد بسیاری از اختلاس، فساد سیاسی و اداری بە بهانە رقابت سیاسی جناح‌ها، تشدید فسادهای اخلاقی و اجتماعی هدفمند و سامانمند هستیم.
در دهەی چهارم عمر این رژیم کە اکنون در پایان آن قرار داریم، از هر سو فساد فریاد می‌زند، اختلاس‌ها به‌طور شدیدتری بالا گرفت، ردوبدل کردن پست‌ها در بین افراد و خانوادهای مشخصی در نتیجە روابط و یا مورد اعتماد واقع‌شدن از سوی خامنەای بە بهانە حفظ رژیم شدت یافته. رژیم چون می‌داند کە دست‌آخر این نیروی داخلی‌ است کە می‌تواند بقایش را بە مخاطرە بیندازد، برای تضعیف پتانسیل‌های مبارزاتی در درون جامعە، از طریق مواد مخدر صنعتی، گسترش فحشا و… به تخریب هر چه بیشتر وضعیت اخلاقی و اجتماعی جامعه دامن می‌زند. می‌دانیم که در این سیستم هم خامنەای از یک طلبە بی‌بضاعت بە یک مرکز تمرکز ثروت و قدرت مبدل گشتە کە تنها کلکسیون و گالری‌های عصا، عبا و پیپ وی، روی نادر شاە و رضاشاە را سفید کردە، سایر املاک و پول‌های هنگفتش در بانک‌های خارجی جای خود دارد.
درواقع برعکس ادعاهای رژیم کە می‌خواهد این فساد را بە فساد اداری تقلیل دهد و گاها تظاهر بە مبارزە با آن می‌نماید، فساد کاملاً بنیادی و سیستماتیک است و به‌طور هدفمند اجرا می‌شود، رژیم برای اینکە ماهیت خود را تطهیر نماید، فساد را تنها به حوزه‌ی اداری تقلیل می‌دهد. همواره تلاش می‌کند که این پدیده را به ضعف مدیریتی این دولت و یا آن نهاد معطوف کند و از این طریق مردم را اغفال نماید، کە با کل سیستم درنیفتند و تنها مدیریت مقطعی را هدف قرار دهند. ولی رخدادهای چند سال اخیر بویژە خیزش آبانماە امسال نشان داد کە دیگر این حربەها کار بەجایی نمی‌برد، و مردم بر فساد بنیادین و سیستماتیک کل رژیم واقف شدەاند، بە همین دلیل جسورانە نهادهای مالی، ایدئولوژیک، نظامی، امنیتی کە ارکان نگهدارندە این رژیم فاسد هستند را نشانە می‌گیرند.
درواقع رژیم با بحرانی عمیق پا بە دهە پنجم عمر خود می‌گذارد، از سوی دیگر دهە پنجم مصادف است با تکمیل صدسالە سیستم دولت ـ ملت ایرانی کە رژیم سعی می‌کند در راستای بقای خود آن را رستورە نماید؛ ولی در مقابل، مبارزەای راسخ و عمیق هم برای گذار از این فساد بنیادین و سیستماتیک وجود دارد، بەهمین دلیل دهە پیش روی ما، دهەای پر از تنش و مبارزە خواهد بود، بدون تردید با بحران‌های داخلی و خارجی کە دامن‌گیر رژیم است، اگر نیروهای مبارز با اسرار و هوشیاری، بە مقاومت و اتحاد در مبارزە روی بیاورند، دست‌آخر پیروزی با تحول‌خواهان انقلابی و شکست با رژیم و نسخە پیچی سرمایە جهانی است.