برگرفته از نشریهی آلترناتیو شمارهی ۶۰ |
در این مقاله سعی بر آن است که لزوم تشکیل و پدید آمدن حزب حیات آزاد کوردستان پژاک را با توجه به بسترهای تاریخ سیاسی تحلیل و ارزیابی کرد. در واقع سوال محوری این است که آیا میتوان پژاک را یک پدیدهی نوین در حوزهی فرهنگ سیاسی در ایران و میان احزاب دیگر قلمداد نمود؟
در این راستا برای پاسخگویی به پرسش پیشرو ابتدا توضیحی کوتاه از مفهوم پدیده و مولفههای شناختی آن میدهیم. سپس به این موضوع میپردازیم که آیا پژاک در ساخت سیاسی-اجتماعی یک پدیده به شمار میآید یا نه تنها شکلی تغییر پیدا کرده از ساختارهای حزبی کلاسیک است.
پدیده
واژهی پدیده که معادل لاتین آن Phenomenon است واژهایست یونانی که در اصل به معنای چیزی که ظاهر میشود و قابل رویت است. واژهی فارسی پدیده صورتی از واژهی پارسی میانه «پددیدگ» است که از دو جزء پَد (به) + دیدَگ (دیده) گرفته شده و به معنای دیدارپذیر است. در علوم انسانی نیز پدیده به آنچه اطلاق میشود که دارای واقعیتی مدرک و یا قابل ادراک باشد. در زبان جامعهشناسی کلمهی پدیده به یک واقعیت اجتماعی به هر شکل و صورت که باشد و صرفا با توجه به مسلمبودنش برای همگان، عینی بودن و تردید ناپذیریاش، اطلاق میشود.
منظور از پدیدههای اجتماعی وقایع یا حوادث و یا هر امر اجتماعیست که قابل توصیف و تبیینِ علمی باشد. برای جامعهشناس پدیدههای اجتماعی ناشی از خصلتهای جمعی، خانوادگی، طبقاتی و یا ملّی هستند و در حکم نتایجی از اعمال متقابل افراد و نفوذ اجتماعات بر افراد تلقی میشوند. نکتهی اساسی که باید در نظر داشت این است که پدیده یا پدیدههای سیاسیـ اجتماعی با توجه به شرایط زمانی و مکانی و زمینههای فکری و ادراکی مردم شکل میگیرند. بدین معنی که ظهور یک پدیده وابسته به آرزوها و یاسها، کمبودهای اجتماعی و فرد، کارا نبودن ساختارهای اجتماعی-سیاسی پیشین است. شاید بتوان گفت که اصل کنش و واکنش در به وجود آمدن آن نقش بسزایی دارد. اما بروز یک پدیده تنها یک واکنش در برابر کنشِ پیشین نیست. چرا که اگر پدیدهی رویداده را تنها واکنشی به کنشِ سیاسیـ اجتماعی پیشین که کارایی و کار ویژهی خود را در عرصهی اجتماعی از دست داده قلمداد نمایم در این حالت آن را نمیتوان پدیده نامید. دلیل این امر آن است که ساختار و ماهیتی نوین را به وجود نیاورده در واقع باز تعریفی از ساختار پیشین است. یکی از ویژگیهای مهم پدیده نوظهور بودن آن است، در غیر این صورت گفتمانیست در میان گفتمانهای پیشین، البته با کمی تغییر در شکل بیرونی.
در طول تاریخ معاصر احزاب و نیروهای موجود در ایران و شرق کوردستان شاهد پدیدهای حزبی که از قواعد و معیارهای نظری و عملکردی گذشته فراتر رَوَد، نبودهایم. بیشتر شاهد تغییرات شکلی در تاسیس احزاب هستیم. به نوعی واکنش در مقابل احزاب پیشین سبب تولد یک حزب میگردید. به عنوان مثال پس از کودتای 28 مرداد 1332 خورشیدی که بر علیه حکومت دکتر مصدق روی داد، برای جامعه و دگراندیشان این پرسش پیش آمد که چرا حزب توده علیرغم توانایی نظامی و سازماندهی و نفوذ گستردهای که در میان خلق داشت، هیچگونه تلاشی برای مقابله با کودتا ننمود. پرسشهایی از این دست سبب بازخوانی و تغییراتی در فضای ذهنی و در نهایت نمود آنها در احزاب جدیدی گردید که در دههی 40 خورشیدی تاسیس گردیدند. احزاب تازه تاسیسِ چپِ دههی 40 واکنشی بودند به وابستگی شدید حزب توده به اتحاد جماهیر شوروی و همچنین خفقانی که پس از کودتای 1332 از جانب حکومت پهلوی و وابستگی حکومت به ایالات متحدهی آمریکا به وجود آمده بود.
با تمامی تلاشها و شهادتهایی که در این راه بهوجود آمد، باید گفت که این احزاب نیز راه برونرفت از وضعیت موجود را نیافتند. چرا که آنها با تاکید بیش از حد بر خطمشی مسلحانه و در اولویتِ دوم قراردادن سازماندهی اقشار مختلف مردم، در ادیبات و عقلانیت سیاسی خویش، ناخودآگاه از همان الگو و عقلانیت پیشین تبعیت کردند. الگو و عقلانیتی که جایگاه والایی در عرصهی عمل و فکر برای حزب در نظر میگرفت. عقلانیتی که حزب را سروَر و فَرای خلق میپنداشت. در حقیقت بازتعریفی از ساختارهای ذهنی و عملکردیِ قدیمیست که بر پایه و اصل شبانپنداری، پدرخواندگی، دانای مطلق بودنِ خود به عنوان حزب یا دولت، برساختهشدهاند. در مقابل، نقش و جایگاه خلق در حد تودهای بیادراک و به دور از تعقل که احساسی، ناآگاه و بهدور از عقلانیت میباشند، در نظر گرفته شد. بر همین مبنا احزاب رفتار و عملکردهای پدرمآبانهی خود را موجه و روا میپنداشتند. این چنین دیدگاه در واقع افق غالب بیشتر احزاب در ایران به حساب میآید، تفاوتی در چپ یا راست بودن آنها وجود نداشت.
در مورد احزاب در شرق کوردستان باید بیان کرد که اغلب آنها به نوعی وابستهی فکری احزاب مرکز بودند، البته با این تفاوت که در برخی از احزاب قضیهی حزب با ناسیونالیسم کاذب و یا عشیرهگرایی تلفیق گردیده که خوانش خاص سیاسی، خط مشی مشخص، راهکار برای برونرفت و جایگزین در صورت تغییر حکومت را در خود نداشت.
به نظر میرسد که یکی از دلایلی که سبب بروز یک پدیده در حوزهی حزبی نگردید، جدایی ساختارینی است که میان خلق و احزاب پدید آمد. با نگاهی به تاریخ تحزب در ایران درخواهیم یافت که با برخورد سیاسیون و تجار ایرانی با غرب به نوعی عقدهی حقارت و حس خود کمبینی در میان آنها شکل گرفت. این موضوع بعدها تبدیل به نوعی ادبیات وابستگی و سرخوردگی در میان سیاسیون شد. در این بستر و فضای ذهنی بود که اولین احزاب شکل گرفتند. نکته اینجاست که شکلگیری تحزب در ایران نه در راستای آگاهی طبقاتی، اجتماعی و پدید آوردن و گسترش سوژه و جامعهای خردمند و خودآگاه، بلکه به نوعی گرتهبرداری ناقصی بود که از مدل غربی صورت گرفت. هدف اصلی آنها مهندسی اجتماعی، سیاست و اقتصاد خلقهای ایران به سبک اروپایی بود. در این راستا حزب را مانند تمامی کالاهای وارداتی دیگر از خارج وارد کردند. تفکر و ذهنیت حاکم بر احزاب در برخورد با مردم، آمرانه، پندوار و دستوری بود. این تلقی به وجودآمد که بهنوعی خود را مغز متفکر و خلق را بدنی فرض نمودند که هیچ عقلانیتی از خود ندارد. بدین صورت رابطهای به شکل سلطه و تابعیت در ادبیات سیاسی احزاب بهوجود آمد. این موضوع بعدها باعث گسست فکری و ایدئولوژیکی میان احزاب و مردم شد. شکاف آن چنان عمیق شد که احزاب به جای آنکه پاسخی به خواستههای خلق شوند و در همان حالت به بار معنایی و خرد سیاسی آنها بیافزایند، موجبات نادیده گرفتن، تزریق و اشاعهی خواستههای حزبی خود آنها گردیدند.
به نظر میرسد یکی از دلایلی که پس از انقلاب 1357 و تاکنون سبب بنبست و انزوای سیاسی احزاب ایران و شرق کوردستان گردیده است، همین فاصله و گسل میان حزب و خلق است. این گسست از شهروندان و خلق علتالعلل آن شد که احزاب در انتظار بروز رخداد و یا دخالت خارجی در ایران باشند و این احزاب نیز با مداخلهای سریع، سهمی از قدرت را به خود اختصاص دهند. در این نوع برخورد جایی برای سازماندهی خلقی و آگاهیبخشی به آنها وجود ندارد.
پژاک یک پدیده نوین
هدف از بازگو کردن موضوعات و آسیبهایی که در حوزهی تحزب در ایران و شرق کوردستان بیان این موضوع بود که برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران دیگر با راهکارهایی که فاقد توانایی گشایش در عرصهی سیاسیـ اجتماعیاند، نمیتوان متوسل شد. در حقیقت در این بسترها بود که حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک) پدید آمد. پژاک با اشراف بر تاریخ تحزب در ایران و شرق کوردستان و تحلیل وضعیت موجود منطقهای و تغییرات و نقش سرمایهداری بینالمللی در گسترهی جهان امروز و منطقه، پا به عرصهی پر تلاطم سیاسی-اجتماعی گذارد. پژاک بر این امر واقف بود که با گفتمان سنتی نمیتوان پاسخگوی مسائل و مشکلات امروز شد. بر این اساس نقطهی پرگار نقد خود را حول محور تاریخ تحزب و آسیبشناسی احزاب مختلف گذارد. در این چارچوب پژاک با دقت نظر متوجه مشکلاتی بنیادین در ساختارهای پیشین حزبی گردید که سبب انحرافات بزرگی در مسیر تکوین سیاسی-اجتماعی جامعه شدهاند. بر همین مبنا در صدد رفع آنها بر آمد. شاید بتوان موارد زیر را به عنوان عمده مسائلی نام برد که در نگرش سنتی امر سیاسی آسیبشناسی نگرش
1. انقطاع عاطفی و زیستی با خلق و درپیشگرفتن تفکر حزبِ خدایی و سروریت بر مردم (رعایای سیاسی)
2. عدم اعتقاد به خرد و آگاهی و ادراکات جمعی که باعث بروز این توهم گردید که یک حزب میتواند گفتمان غالب و فصلالختامی برای تمامی تنوعات باشد.
3. عدم خوانش صحیح از تاریخ، باورداشتها، خواستهها، تمایلات و روندهای اجتماعی خلقهای ایران موجب گردید که احزاب کلاسیک به جای اتکا به نیرو و تواناییهای بالقوهی خلق به دنبال یاریگرفتن از دولتهای منطقهای و فرامنطقهای باشند. این موضوع باعث وابستگی شدید به دولتهایی گردید که چنین احزابی به آنها اتکا نمودهبودند. انحراف از اینجا آغاز شد که خواستههای قدرت و دولتهای سرمایهداری بر منافع خلقی ارجحیت پیدا میکرد و حزب مربوطه نیز به تدریج و با گذر زمان رفتار، داد و ستدهایی الهام گرفته از دولت با مردم را سرلوحهی کار خویش قرارداد.
4. در نظر نگرفتن نقش عامل انسانی به عنوان عامل تعیینکننده که برسازنده و گسترشدندهی فضاهای فکری-زیستی دموکراتیک در تمامی عرصهها است.
در راستای پیونددادن و کاهش دوگانگیهای موجود در فضای سیاسی حاکم، پژاک کل جامعهی انسانی را به عنوان سوژهی آگاه قلمداد میکند. تفاوت میان تئوری و عمل و بهویژه گسست میان خلق و حزب، پژاک را بر آن داشت که خلق را به سوژه بودن هر فرد در جامعهی کوردستان مبدل نموده و روی سیاستهای خود را خطاب به این سوژه نموده که دارای خرد، خواسته، اندیشمندی سیاسی و آگاهمند از تاریخ است. در واقع پژاک تمامی خلق کوردستان را به مثابهی سوژهی آگاه و کنشگر در نظر گرفت. این چنین دیدگاهی سبب میشود که حزب و عملکرد و رفتار حزب در دایرهی نقدِ مداوم خلق قرار گیرند. در این مرحلهی نوین هم حزب پیشبرنده است و هم خلق پیشران. خلق و انسان کورد دیگر به عنوان ابزار تولید مشروعیت و ابزاری برای به دست آوردن قدرت و یا نفوذ قلمداد نمیشوند. در واقع سوژهی آگاهِ کورد دیگر چنین اجازهای را به او نمیدهد. پس رابطهی متقابل و تعاملی میان حزب، خلق و انسان زیرمجموعهی اجتماع به واسطهی گفتمانی که پژاک حامل آن بود، به وجود آمد. البته این مناسبات به واسطهی آگاهیبخشی به جامعه میسر میگردد. باید دانست که جامعهی مخاطب دارای توازنی نابرابر در حوزهی ذهنیتی و خودآگاهی است. بنابراین پژاک برای تسریع در این امر و در برگرفتن تمامی اقشار، باورداشتها و جنسیتها اقدام به ارائهی برنامه و سیستمی شد که روند آگاهی و آگاهسازی، راه برونرفت و مشارکت مستقیم مردم را در راستای تبلور اندیشه و عقلانیت سیاسیـ اجتماعی به نام سیستم جامعهی آزاد و دموکراتیک شرق کوردستان «کودار» به خلق کوردستان و دیگر خلقهای ایران ارائه داد.
پژاک در راستای تکرار ننمودن و پرهیز از بازآفرینی تجربهی گذشتهی احزاب سنتی که به دلیل باورداشتن به اعمال تغییر از بالا در دام اقتدارگرایی و گسست فکری-زیستی از خلق و نادیده گرفتن توانایی خلق گردیدند؛ استراتژی خط سوم را مطرح نموده و در برنامهی اجرایی خود قرار داده است. خط سوم بر این امر تاکید دارد که نباید به قدرتهای سرمایهداری بینالدولی و دولتهای مستبد منطقهای اتکا نموده و طلب پشتیبانی کرد، بلکه باید خطسوم یا همان قدرت مردمی و عامل انسانی خودآگاه را اساس و منشاء اتوریتهی سیاسی و سیاستورزی قرار داد. در پیش گرفتن این راهبرد سبب ترمیمِ انحراف تاریخی در حوزهی سیاسی میگردد. اتخاذ چنین موضوعی انقلابی در مقابل سرمایهداران و اقتدارطلبانی که به واسطهی تحلیلگران، مفسران و احزاب وابسته، عقلانیت و توانایی سیاسی جامعه را به رسمیت نمیشناختند و انسان و جامعهی انسانی را به عنوان مفعول و کنشپذیر استنباط میکردند و خود را فاعل و کنشگر سیاسی میپنداشتند، محسوب میگردد.