نوژین بریتان، عضو مجلس پژاک
در این مرحله از تاریخ حاکمیت مرداقتدارگرا که در آستانه ٣٣مین سالروز مبارزه با خشونت بر علیه زنان قرار داریم، پدیده خشونت علیه زنان شیوهای جهانشمول به خود گرفته است. اما در برابر این حجم از خشونت که در نمود زن بر زندگی اعمال میشود، تلاش برای پاسخ سوال”چه باید کرد؟” تابلوی زندگی هر انسانی که وجدانش بیدار و ذرهای از ذات و گوهر آزادیخواهی در او زنده مانده را شکل میبخشد. جنگهای رویداده در این عصر با عنوان جنگ جهانی سوم تنها به خاورمیانه محدود نبوده و جغرافیایی وسیع و جهانی را در برگرفته است. شاید آنچه در سودان، افغانستان، ایران، اکراین، روسیه و غیره بر زنان میگذرد کاملا شبیه به هم نباشند، اما مخرج مشترک و نتایج آن از لحاظ حیات اجتماعی یکی است. تمامی جنبههای شکلدهنده موجودیت زنان بعنوان هویت تاریخی ـ اجتماعی در هیچ دورهای از تاریخ اینگونه فراگیر و جهانی با خشونت و نابودی روبرو نگشتهاند. بنبستها و پوسیدگی بوجود آمده در روند پیشروی ساختار نظام مرداقتدارگرا و مدل نهایی حاکمیت آن در هیات مدرنیته کاپتالیستی، همچنین بحرانها و شکستهای مداوم و فراگیر این نظام لحظه به لحظه و تمامی عرصههای زندگی را در سراسر جهان به جنگ کشانیده است. خشونت دولتها به ظاهر بر همدیگر و نیروهای مزدور و نیابتی آنها و بگونهای که انگار دولتمردان در راستای حفظ جامعه و منافع آن است که بر همدیگر بیپروا و بدور از رعایت هرگونه قانون و موازین اخلاقی خشونت میورزند، بازتاب مییابد. اما آنچه واقعیت تلخ ماجراست، خشونت به همه منافذ زندگی سرایت نموده و بصورت موجهای ریزی که مرحله به مرحله به سونامیهای سهمگین میانجامد، بر مرد و از طریق مرد بر جهان اندیشه، احساس و جسم زن فرود میآید. میتوان گفت سطح عکسالعمل اجتماعی در برابر خشونت ضعیف گشته و از دغدغه، مسئله و امری حیاتی برای جامعه، خارج گردانیده شده است. این که کشتار، کوچ و آوارگی، تجاوز، فقر، گرسنگی زنان و کودکان و نابودی خاک، آب و هوای ناشی از جنگها با گذر زمان وضعیتی مشروع و عادی به خود بگیرد یک تهدید مرگبار است. آمار کشتار کودکان و نابودی محیطزیست در جنگها و یا حتی میزان سقوط اخلاق جامعه در کاربرد خشونت بر علیه حیوانات و به اشتراکگذاری تصاویر چنین اعمالی رشد روزافزونی یافته، نشان از بیماری، تخریب و فروپاشی ذهن جامعه دارد.
رسانه در قاموس یک سلاح، مرکز و راهکار پیادهسازی سیاستهای این جنگ، به انحصارِ گردانندگان و مجریان این خشونت بیحد و مرز درآمده است. از هر راه و به هر شیوه که بخواهند در انحراف اذهان، تهیج فاشیسم، نژادپرستی، دینگرایی پرداخته و جامعه شوکه شده را به حالت سرسپردگی و سکوت خلسهوار وامیدارند. طی ٢٤ ساعت شبانهروز هنر، ادبیات، علم و تکنولوژی را در رسانه همچون بمبی با قدرت تخریب عظیم به کار بسته و ماهیت اصلی جنگ کنونی را در هالهای از ابهام باقی میگذارند. این اپراسیونهای ذهنی جهت تحریف و ایجاد انحرافاتِ معنایی سبب گشته حمله و مداخله نظامی نیروهای سرمایهدار جهانی و دولتهای حاکمه آن به راهی برای رهایی از دولتهای مرتجع و محافطهکار در ذهن جوامع تحت خشونت ساختاری مبدل گردد. تمامی جنبشهای آزادیخواه، مباحث و رسانههای مربوط به آنها که در راستای بیان حقیقت و چارهیابی مبارزه میکنند نیز با انگ و اتهام رواج تروریسم چنان تحریم، بایکوت و سرکوب میگردند که زندان، شکنجه، ناپدیدسازی، قتل، اعدام، فیلتر، پلمپ و سانسور نمودنشان، واکنشی همهگیر و مستمر در جامعه جهانی را به همراه نمیآورد. هدف نهایی چنین شیوه از سیاست و جنگی که طراحی نوین خاورمیانه (بخوانیم طراحی جهان و جامعه بشریت) عنوان کردهاند، در واقع پروسه فرمدهی جهان مادی ـ معنوی جامعه بصورت جامعه مطلوبِ نظام اقتدارگرا از طریق خشونت را در بردارد. اما نابودی هر وجب از خاک و بافت نباتی ـ حیوانی درون آن، قی خونآلود یک مرد بر زمین، فروپاشی فرهنگ و هنر هزاران ساله در زیباترین روستا و شهرها، در خاکِ سوخته غلطیدن یک مادر، رنگپریدگی، وحشت و افول نور امید در چشمان دختربچهای هنگام سقوط بمبی بر خانهای نباید تصویر پایانی این عصر باشد. یک مبارزه رادیکال انقلابی قادر به مقابله و از میان برداشتن طراحان و عملکرد حاکمان نظام متکی بر آفرینش جنگ، غصب و بحران میباشد.
جنگ جهانی در دورانی رخ داده و به اوج خود رسیده که به موازات آن جهانبینی صلح و دمکراسیِ مبتنی بر آزادی زن و حیات اکولوژیک نیز به مرحله حساس و سرنوشتساز خود رسیده است. قیامهایی که بر محور اندیشگی و جهانبینی انقلاب زن، زندگی، آزادی روی داده و تا کنون نیز به نحوی از انحا تداوم دارند، نقطه اوج و به بار نشستن این جهانبینی بود. رویارویی جهانبینی خشونتزای مرداقتدارگرا با جهانبینی جامعه دمکراتیک – اکولوژیکِ مبتنی بر آزادی زن روحیه، جسارت و ارادهای راسخ به جامعه بخشید. زیرا پیشینه تئوریکی و مبارزاتی این جهانبینی سالهاست توسط رهبر آپو تار و پود پرده پوشاننده این نظام را از هم گسست. به نحوهای علمی ـ عملی پایه و مرکز ثقل موجود در سیاستهای جنگافروزانه مرد اقتدارگرا در پس این پرده را آشکار و در برابر آن موضعی جسور و شفاف را مطرح و به اجرا گذاشت. شیوه حیات مبارزاتی جنبشی که در کردستان بر پایه این جهانبینی صورت پذیرفته، به درون جامعه منتقل گشته و مراحل سرنوشتسازی را در تکوین یک جامعه نوین طی نموده است که دیگر غیرقابل انکار و بازگشت میباشد. احیا و رشد هویت آزاد و دمکراتیک زن در تمامی عرصههای زندگی، درون یک پروسه پراکتیکی فراگیر و دشوار انجام گرفته است. این در حالیست که بر خلاف سیاستهای لیبرالیستی در راستای منفرد نمودن زنان تحت عنوان آزادی فردی، رهبر آپو با ایجاد و توسعه ساختار و نظام خودویژه، دنیای زیبا و مشترک اندیشه و احساس را برای آنان به ارمغان آورد. این دنیای نوین و جذاب تاثیر شگرفی بر زنان و جامعه تحت فشار و خشونت مرد اقتدارگرا، خودمحور و استثمارگر گذاشته است. پیشبرد ساختار و مدیریت سیاسی – سازمانی، ایجاد نیرو و نظام دفاعی، تشکیل نظام آموزشی و محیط زندگی بصورت خودویژه برای زنان در جنبش آزادیخواهی، یگانه رمز پیروزی رهبر آپو در به ثمر رسانیدن تمامی تلاشها و مبارزات زنان و مردان آزادیخواه برعلیه نابرابری و خشونت در تاریخ مبارزاتی جهان میباشد. احیا، قائم به ذات گرداندن و ارجاع به خویشتن خویش توسط زن، به او توان بازگشتن به عرصه زندگی بخشیده و زندگی اینگونه آزاد و دمکراتیک میگردد. از همینرو بود که رهبر آپو “زن، زندگی، آزادی” را یک فرمول سحرآمیز جهت رهایی جامعه از تمامی بحرانهای موجود نام نهاد.
هویتیابی سیاسی، تاریخی، اجتماعی زنان در جنبش آزادیخواهی، نظام اقتدارگرای سنتی و مدرن منطقهای ـ جهانی را به تلاشهای مزورانه و پیادهسازی سیاستهای جنگویژه بر علیه زنان وادار نموده است. بعنوان مثال رژیم ایران که در تمامی دوران حاکمیت خود، تنها در یک مورد و بویژه در مسئله زنان هیچ نرمش و تغییری نه ساختاری و نه ذهنیتی از خود نشان نداده، در این مرحله حساس و بصورت فوری فاطمه مهاجرانی را به سخنگوی دولت خود منتصب نمود. البته عملکرد این دولت نسبت به تمامی دولتهای پیشین خود در قانونمند و نهادینه نمودن خشونت، اعدام و سرکوب زنان متبحرانهتر است. همچنین در پیادهسازی خشونت در سطح جامعه کاراکتری گستاخ و برخورد وقیحتری دارد. و آنچه را رژیم تحت عناوین طرح نور، کودکهمسری و چندهمسری(که از دیدگاه جامعهشناسی آزادی همان ترویج و مشروع نمودن تجاوز و فحشاست) ناتمام گذاشته و نتوانست رسمیت ببخشد، این دولت طی دوران کوتاه روی کار آمدن خود به انجام رسانید. سیاست و دیگر مواضع رژیم در قبال ملتها، ادیان، محیطزیست، جنگ و اقتصاد نیز بر همان دور باطل فساد، اقتدارگرایی، انحصارطلبی و ملیتاریسم پیشین خود میچرخد. سهیم نمودن زنان در قدرت – نظام نفرتپراکنی و نژادپرستی، فاشیست، تندروی، راستگرایی – جنگطلبی در نمود وزیر به اصطلاح دفاع کانادا، نامزد رئیس جمهور آمریکا، فرمانده فلان بخش نظامی – امنیتی اسرائیل، یا رئیس حزب راستگرای فرانسه و … نیز چیزی جز بازی دادن اذهان جامعه و وارونه نمودن حقایق در راستای منافع مادی، نظامی، استعمارگری دولتها نیست. این زنان در این مسیر با حقیقت وجودی خود و ماهیت انسانی – اجتماعی خود در تضاد قرار گرفته و جز نقشی تکنیکی – اجرایی در صحنه سرشار از خشونت نظام جنسیتگرا نخواهند داشت. اما در این میان بند زنان در زندان اِوین، نقش قطبنما و نقشه راه آزادی را بر عهده گرفته است. خوانش صحیح و تحلیل دقیق وریشه مرادی از اوضاع سیاسی – نظامی و اجتماعی ایران، منطقه و جهان شایان توجه تمامی فعالین، جنبشهای مخالف نظام و فمنیسم داخل و خارج از ایران میباشد. نحوه برخورد و ایستار این زن مبارز در برابر جنگ وسیع و ویژه بر علیه زنان و آزادیخواهان بویژه در ایران تمامی تعاریف مقاومت و مبارزه را متحول گردانید. آغاز اعتصاب غذای نامحدود وریشه مرادی بعنوان یک عملیات آزادیخواهانه ابعاد وسیع و شایان توجهی در مبارزه با خشونت علیه زنان دارد. این عملیات و راهکار مبارزاتی سلاحی کارا و تاکتیکی موثر در خنثیسازی و ناکارآمد نمودن اهداف جنگ وحشیانه رژیم بر علیه روح آزادیخواهی ملتهای تحت خشونت و ستم موجود در جغرافیای سیاسی ایران میباشد. بنحوی رد تسلیمیت، انفعال و درماندگی ناشی از قدرگرایی تحمیلی بر ذهن جامعه است. همبستگی، سازماندهی و انسجام زنان و مردان در خط مبارزاتی وریشه مرادی قطعا خشونت نظام اقتدارگرا و جنگ تحمیلی آن بر جامعه را درهم خواهد شکست. مقاومت همبسته زنان در زندان اِوین به مبارزات انقلاب زن، زندگی و آزادی پویایی و تداوم بخشیده و میتواند به مدل و الگوی پیشبرد نیروی فکری – سازمانی جهت دفاع ذاتی زنان مبدل گردد. زیرا وریشه به مطالبهگری از رژیم نپرداخته، بلکه سطح مبارزه خود با رژیم را ارتقا بخشیده و به بازخواست از پایههای نظام حاکم دست زده است. این را میتوان گام معکوس زنان در برابر رژیم نام نهاد. با توجه به شرایط موجود در زندان در دورانی که رژیم به گونهای ویژه و کاملا طرحریزی شده در صدد انسداد شریانهای زندگی در زندان بعنوان مرکز اجماع بخش عظیمی از نیروی آزادی و دمکراسی زنان در ایران برآمده، این عملیات مبارزاتی وریشه، راهکاری صحیح و موضعی رادیکال از سوی اوست. با وجدان انقلابی و روحیه مسئولیتپذیر مبارزه هر زنی علیه اعدام در عین حال مبارزه با تمامی شیوههای خشونت بر علیه زنان و جامعه است. پشتیبانی و همصدایی با وریشه مرادی در پوچ گردانیدن بازیها و ترفندهای گوناگون رژیم در کم و یا از بین بردن فشارهای مضاعف رژیم در انتقام از انقلاب زن، زندگی، آزادی بویژه در این مرحله از تاریخ مبارزه علیه خشونت، برخوردی نیک و شایان کرامت زنان آزادیخواه هم در زندان اِوین و هم در میان تمامی زنان خارج از زندان خواهد بود.