بهار اورین

منبع: مجله آلترناتیو – شماره ۲۸

پیش از مطرح کردن مسائل و بحران‌هایی که در سده‌ی 21 با آن روبه‌رو هستیم و حتی نیاز به یک انقلاب علمی لازم است ابتدا به ضرورت‌های یک معرفت‌شناختی انتقادی و زن‌محور پرداخت. با آغاز جنبش‌های رادیکال ضد نظام به ویژە جنبش فمینیستی کارکردهای علوم طبیعی و بعدها علوم اجتماعی زیر سوال می‌رود. نخستین انتقادات فمینیستی عبارتند از نحوه‌ی گرایش‌های معطوف به جنسیت بر محتوای علوم زیستی و اجتماعی. همانطور که والرشتاین در تعریف علوم نوظهور، آن را به عنوان برساخته‌های قدرت تعریف کرده که وظیفه‌ی اصلی این علوم (اجتماعی) نهادینه‌سازی اسطوره‌ی بنیادین نظام سرمایه‌داری مدرن است.(1) از سوی دیگر توجیه و تفسیر نابرابری‌های اجتماعی به تفاوت-های ظاهری اشاره دارد. در واقع خود نابرابری‌ها در ساختارهای دانش و شماهای فکری تعبیه شده و طبیعی فرض می‌شود. بر این مبنا نقد پارادایم‌های مسلّط غربی عقل و دانش، تمرکز بر پیوندهای میان قدرت و دانش و آشکارسازی شکاف‌های جنسیتی در ساختارهای دانش مقوله‌ی مهمی است. رهبر آپو در آثار خود به صورت تفصیلی این الگوهای تفکر و عملکردهای اجتماعی با مرکزیت اروپا را مورد نقد قرار داده است. از دید وی بدون درک تشکّل قدرت که در سرتاسر تاریخ دیده می‌شود، نمی‌توانیم اقدام به یک فعالیت سالم جامعه‌شناسی نمود. علوم اجتماعی‌ای که درصددند آنها را از طریق نگرش و یا به عبارتی پارادایم علم پوزیتیویستی توسعه بخشند، به تمامی با بن‌بست مواجه گشته‌اند.(2) لذا رهیافت‌هایی برای بازسازی جامعه در برابر فجایع جهانی و مسائلی که وجود دارد یکی از وظایف اصلی علوم اجتماعی محسوب می‌شود. جای تعجب نیست که علوم انسانی/اجتماعی و حتی شاخه‌های دیگر علوم اثباتی همچون شیمی، فیزیک، زیست‌شناسی و پزشکی دیدگاهی مردانه دارد زیرا در این نگرش علم خود، میدان و ابزار قدرت است و نمی‌تواند خارج از تصوّرات قدرت مردانه توسعه یابد. آشکار است که تبعیض جنسی و سلطه‌ی مردانه تحریفاتی هستند که برساخته شده‌اند که می‌تواند در کاربست روش‌شناختی پژوهش علمی قابل اصلاح باشد. در واقع ژنئولوژی  نگرش جدیدی به علوم اجتماعی و به چالش کشیدن دیدگاه قدرت در ساختارهای دانش و استعمارزدایی از آن و  رویکردی انتقادی و فراگیر نسبت به این دیدگاه‌های جنسیتی دارد تا بتواند بر این اساس مکانیسم‌های بنیادین این سازوکارها و دیدگاه‌ها را برجسته و در نهایت آن را تغییر دهد. بنابراین برای حل مسائل اجتماعی که در حال حاضر وجود دارد نیاز به منابع معرفت واقعی و روش‌های یادگیری حقیقت وجود دارد و عدم درک صحیح این بحران‌ها و عدم توانایی حل آن خود نیز مشکل دیگری است. هر چند در این بحران‌ها نیاز به تفسیر نیرو، سیستم و بازیگران این بحران‌ها وجود دارد که در مجال این نوشتار نیست لذا ژنئولوژی به عنوان علم زن و زندگی ساختار فکری‌ای است که درهایی برای بازگشایی حقیقت در عصر مدرنیته‌ی سرمایه‌داری است. در واقع نادیده‌انگاری زنان از سوی جامعه‌شناسی مدرن خود نقطه‌ی شروع بحران-هاست.

 روش و پارادایم علم به ویژە آن‌هایی که از سوی بیکن و دکارت مطرح شده‌اند، مستقیما به سرمایه‌داری خدمت کرده است. از دیدگاه رهبر آپو نظام هژمونیک از این نوع دیدگاه سرچشمه می‌گیرد. در واقع تمایز میان ابژه-سوبژه توسعه یافته بر طبیعت به ویژە از آغاز قرن هفدهم کلید هژمونی ذهنیتی مدرنیته‌ی سرمایه‌داری محسوب می‌شود و راهگشای جنگ، بحران، رنج، گرسنگی، بیکاری، تخریبات زیست‌محیطی و انفجارهای جمعیتی است. یکی از مفاهیمی که رهبر آپو در روش علمی آن را زیر سوال می‌برد مفهوم “ابژگی” است. در واقع مدرنیته‌ی سرمایه‌داری بدون تفکیک ابژە-سوبژە و تعمیق آن توانایی سلطه بر جامعه، طبیعت و زنان را نخواهد داشت. مدرنیته‌ی سرمایه‌داری یک سیستم استثماری و انحصاری است که ایدئولوژی آن تصاحب و کنترل جامعه و طبیعت است و ابژگی یکی از زیرساخت‌های ایدئولوژیک عصر جدید است. از دیگر سو مکانیک‌سازی تصویر جهان موجب مرگ نگرش کهن‌تر زنانه به زمین به عنوان روزی دهنده است. لذا دیدگاه جهان مکانیکی برای محیط-زیست و زنان فاجعه‌بار بوده و همانطور که گفته شده استعاره‌های فرانسیس بیکن در این مورد مثال است.

تفکیک ابژە و سوبژە، برای زنان که نخستین ابژە در تاریخ تمدن محسوب می‌شوند، در عصر مدرنیته‌ی سرمایه‌داری نامحدود می‌شود. بدن، ذهن، دنیای عواطف و افکار و نیروی کار زنان همزمان با مدرنیته‌ی سرمایه‌داری بیش از هر زمان دیگری در تاریخ تحت تسلّط قرار می‌گیرد. می-توان گفت ریشه‌ی تمامی تمایزات میان ابژە-سوبژە، دیدگاه ابژە‌گونه به زنان در نظم پدر-مردسالاری است. هر چند پیش از این نیز دیدگاه جنسیتی بیکنی از علم از منظر فمینیستی نیز مورد نقد قرار گرفته است. یکی از موضوعات مورد بررسی ژنئولوژی نقد روش پوزیتیویستی مبنی بر این تمایز است. این نقد از دو نظر حائز اهمیت است؛ نخست موضع‌گیری در برابر دیدگاه ابژە‌گونه به زنان در عصر سرمایه‌داری و نیاز به ایجاد سوژگی اجتماعی زنان و دیگری پیشبرد روش‌های خود فراتر از این تمایزات است. بر این مبنا نقد ژنئولوژیک از دیدگاه بیکنی از علم و روش بایستی معطوف به رمزگشایی از ساخت ایدئولوژیک باشد. در این راستا لازم است ساختارهای قدرت بر دانش را تحلیل نموده و روش مشخصی را برای پژوهش مبتنی بر تجربیات زیسته و زندگی‌های به حاشیه رانده شده‌ی زنان و سایر گروه‌های اجتماعی تحت ستم ارائه نمود. از سوی دیگر لازم است ارتباط میان این پارادایم با سرمایه‌داری را مشاهده نمود و روش‌های بیکنی و دکارتی مبتنی بر این تمایزات را که آن را به عنوان فلسفه‌ی اساسی برای درک حقیقت تلقین می‌شود را نپذیرفت. زیرا این درک پوزیتیویستی از علم هر معرفتی که پیش‌فرض‌های متافیزیکی و یا الهیاتی دارد را محکوم به ناعلم بودن می‌داند.(3) از دید ژنئولوژی فلسفه‌ی جامعه و تاریخ که فراتر از تمایز ابژە-سوبژە است، می‌تواند انسان را آزاد نماید. تخریب محیط‌زیست، فروپاشی اجتماعی و تمایزات ناشی از مدرنیته‌ی سرمایه‌داری به طور مستقیم با دامنه، معنا و قدرت کاربردی مفهوم‌پردازی آن مرتبط است.

انقلاب علمی و تغییر پارادایم

توماس کوهن در کتاب “ساختار انقلاب‌های علمی” با اشاره به ماهیت انقلاب‌های علمی و تاکید بر اینکه در هر دوره پارادایم‌ (4)‌هایی وجود دارد که در واقع چگونگی درک دانشمندان از جهان و پیوند میان انسان و جهان و روش‌هایی که از طریق آن می‌توان به تولید دانش پرداخت، می‌کند. از دید کوهن دارا بودن یک مدل ذهنی یا مفهومی در مورد یک موضوع به معنای داشتن پارادایم در مورد آن است. بر این اساس اگر تاریخ علم را در پرتو مفهوم پارادایم در نظر بگیریم خواهیم دید که هر دوره‌ای بنابه شرایط و سوالات پیش آمده و تلاش‌های برای یافتن پاسخ این سوالات پارادایم آن دوره را شکل می‌دهد. از دید رهبر آپو عدم گذار از پارادایم‌ها موجب عدم رسیدن به توان تفسیرهای با معنا و در نهایت گرفتاری در تعصّب می‌شود. وی با اشاره به دیدگاه تمدن دموکراتیک نیاز به علمی نوین در محیط بحران و کائوس را تنها در سایه‌ی حاکم شدن پارادایم جامعه‌ی دموکراتیک می‌داند.(5) براین اساس بایستی از رهگذر پارادایم جامعه‌ی آزادتر، برابرتر و دموکراتیک‌تر به طبیعت و حیات بنگریم و پیش رویم. معضلات اجتماعی که تحت تاثیر پارادایم پوزیتیویستی مورد بحث قرار می‌گیرند و بحران‌های ناشی از آن همچون مسائل اجتماعی، زیست‌محیطی و زن‌کُشی مباحث انقلاب علمی را در دستور کار قرار می‌دهد. همانطور که از دید کوهن در مواقع بحران اگر پارادایمی با قدرت چاره‌یابی بالاتری وارد عمل گشته و مورد پذیرش قرار گیرد، این، همانا به معنای تغییر پارادایم و زمینه‌های یک انقلاب علمی است. از دیدگاه رهبر آپو یک پیوندی میان انقلاب‌های علمی و میزان آزادی جامعه وجود دارد. به عنوان مثال انقلاب کشاورزی-روستایی که از آن به عنوان نخستین انقلاب زنان در هلال پربرکت در سال‌های 6000-4000 ق.م تعریف می‌کنیم در کیفیت یک انقلاب علمی است. رنسانس و رفرم در اروپا نیز گامی جهت آزادی و انقلاب علمی علیه دیدگاه جزمی به فلسفه و مذهب تلقی می‌گردد. با این اوصاف ضرورت‌های یک انقلاب علمی و تغییر پارادایمی آشکار می‌شود که مهم‌ترین آن توقف زن‌کشی، بحران‌های اجتماعی و زیست‌محیطی است و موضعی در برابر پارادایم پوزیتیویستی است که زیربنای علمی مشروعیت‌بخشی به این بحران‌هاست. نخستین تعاریف مربوط به پارادایم رهبر آپو  در سال‌های 2003 آغاز شد. در دفاعیاتی که پس از این سال منتشر شده تغییر پارادایم در روش‌سازی مدل سازمانی، فلسفه‌ی زندگی، دفاع مشروع، دیدگاه به اقتصاد، صنعت، مسئله‌ی زنان و خانواده نقش دارد. این پارادایم در چارچوب دموکراسی، اکولوژیک و آزادی زنان تعریف شده است. در این چارچوب فکری مدل اجتماعی مبتنی بر معیارهای برابری‌خواهانه و نه دولتی، روابط انسان-انسان و انسان-طبیعت بر مبنای اصول اکولوژی بوده و اشاره به این دارد که سرمنشا همه‌ی مسائل اجتماعی روابط هژمونیک میان زن و مرد بوده و  بر این مبنا  بر آزادی زنان تمرکز دارد.

ژنئولوژی در چارچوب پارادایم دموکراتیک-اکولوژیک و آزادی زن

در پیوند با رکن پارادایمی آزادی زن لازم است ابعاد جنسیت‌گرای علم آشکار گردد که بررسی حقیقت زنان را به عنوان یک واقعیت اجتماعی ضروری تلقی نکرده است. با نگاهی بر روند شکل‌گیری تمامی شاخه‌های علم خواهیم دید که همواره با دیدی مردانه مورد تفسیر قرار  گرفته و مردان در مقام سوژه و زنان به عنوان یک ابژه و با مفاهیم جنسیتی مورد تعریف قرار گرفته‌اند. تجربیات زنان به عنوان محکی برای مسائل، مفاهیم و تفسیر داده‌ها استفاده نشده است. در مطالعات ژنئولوژی اهمیت استفاده از تجارب زنان به منزله‌ی منابعی جهت تحلیل اجتماعی و برملا کردن این تجربیات اهمیت ویژه‌ای دارد. بنابراین بررسی واقعیت زنان به عنوان جوهره‌ی جامعه‌شناسی و نخستین و آخرین مستعمره رویکرد علمی مبتنی بر پارادایم مدرنیته‌ی دمکراتیک است. زیرا روش تحقیقی که تهی از واقعیت زن و یک مبارزه‌ی آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه که زن را در مرکز خویش قرار ندهد، نخواهد توانست به حقیقت واصل گردد و برابری و آزادی را برقرار نماید(6). در این دیدگاه زنان نه به عنوان یک هویت “مورد سرکوب واقع شده” بلکه خالق و حافظ ارزش‌های اخلاقی-سیاسی که ما آن را به عنوان واحد اساسی جامعه تعریف می-کنیم، است.

رهبر آپو با زیر سوال بردن درک هژمونیک از علم و به ویژه علوم اجتماعی که مکانیسم‌های خشونت، طرد و ستم را بازتولید می‌کند، ژنئولوژی را پیشنهاد می‌کند. ژنئولوژی علمی است که عملا در پی راه‌حل برای مسائل اجتماعی است؛ مباحث آن مربوط به ساختارشکنی نظریات و مفاهیم پدر-مردسالاری و سایر اشکال سلطه و خشونت و به دنبال آن ساخت ارزش و رهیافت‌های آزادی‌خواهانه‌ی جایگزین همراه است. در این راستا چگونه می‌توان تاریخ زنان را بازخوانی و بازنویسی کرد؟ چگونه به داده‌ها دسترسی پیدا کنیم و اگر امروزه هدف تولید علم و دانش حفظ وضع موجود است، روش‌های جستجوی حقیقت چه می‌تواند باشد؟ ژنئولوژی با بررسی ابعاد تاریخ زنان و تفسیر گسست‌های اساطیر و ادیان در برجسته نمودن تاریخ زنان نقش ایفا می‌کند زیرا آشکار کردن زوایای تاریخ زنان یکی از ارکان آزادی زنان محسوب می‌شود. در عین حال درک اشکال سازماندهی‌های کمونالی در دوره‌ی نوسنگی و پس از آن و بررسی روابط میان شیوه‌های تولید و ساختار اجتماعی و ظهور مردسالاری با پیدایش مالکیت و انباشت یکی دیگر از جنبه‌های مطالعات آن است.

رهبر آپو در چارچوب مدرنیته‌ی دمکراتیک، سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک را برای آزادی جامعه ارائه می‌دهد. این سیستم به جامعه این توانایی و اختیار را می‌دهد که برای نیازها و مسائل خود رهیافت‌هایی ارائه دهد. برای این امر نیاز به درک جدیدی برای حوزه‌های ضروری زندگی اجتماعی نیز وجود دارد. در واقع ژنئولوژی این نیازها را برآورده می‌کند بدین معنا که مفاهیم را از تفاسیر مردسالارانه زدوده و بر اساس پیوند دوباره با جامعه بازتعریف می‌کند. بر این مبنا رهایی از مردسالاری و جستجوی شکلی از همزیستی مسالمت‌آمیز نیروی محرکه‌ی آزادی بوده و علاوه بر اینکه مبتنی بر آزادی زنان است، تنها به آزادی زنان نیز محدود نبوده و در پی نهادینه ساختن معیارها و ارزش‌های یک جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی است. جامعه‌ی اخلاقی و سیاسی نیز  بر مبنای ارزش‌ها و معیارهای مشترک، خود را سامان داده و تحقق آن را تنظیم می‌کند.

در رابطه با پیوند میان ژنئولوژی و جامعه‌شناسی آزادی باید گفت از دید رهبر آپو  حوزه‌ی مطالعاتی جامعه‌شناسی تنها به آزادی محدود نمی-شود و باید به یک طیف پیچیده‌ی اجتماعی بپردازد و ژنئولوژی را نیز به عنوان یکی از علوم درون آن طیف توصیف می‌کند. به عبارتی حوزه‌ی جامعه‌شناسی که به مطالعه‌ی زنان می‌پردازد، از طریق ژنئولوژی بیان می‌شود. از سوی دیگر ژنئولوژی ضمن تحلیل جامعه‌شناختی چارچوبی که رهبر آپو برای شکل‌گیری در طول زمان تعیین کرده را در برقراری پیوند میان تاریخ و جامعه‌شناختی مبنا قرار می‌دهد. از دیگر سو ساختارها و نهادهایی که در وضعیت کنونی زنان نقش تعیین کننده دارند مانند خانواده، ازدواج، مذهب، قانون و اقتصاد و فرایندهای تحول آن‌ها در محور جامعه‌شناسی ساختاری قرار دارد.

نقش زنان در شکل‌گیری جامعه همواره از سوی تاریخ‌نگاری رسمی حذف شده است. یکی دیگر از رویکردهای ایدئولوژیک نسبت به زنان دور ساختن آنان در شکل‌دهی بنیان‌های علمی و نظری است که در واقع یکی از راه‌های اصلی تحکیم پایه‌های سلطه‌ی مردسالاری بوده است. در این راستا یکی دیگر از جنبه‌های مطالعات ژنئولوژی زیر سوال بردن پیش‌فرض‌های اساسی علم پوزیتیویستی و خلق “علم زنان” در بسترهای تجربه و آگاهی زنان و بررسی امکانات بالقوه‌ی در انقلاب زنان جهت تغییر در آگاهی جامعه و در نهایت تحول آن است. ساختارشکنی مفاهیم و نظریه‌هایی که منجر به تعمیق مردسالاری در چارچوب یک پارادایم یکی از ضرورت‌های پیشبرد دانش زنان است. بنابراین یکی از محورهای اصلی مطالعات ژنئولوژی آشکارسازی ابعاد تاریخ زنان و بازخوانی آن از زبان و دیدگاه زنان است. بدون تردید زنان از طریق شناخت ریشه‌ها و کشف آن می‌توانند آینده‌ی خود را ترسیم کنند.

در پایان

تاریخ تمدن، تاریخ غصب، فریب و تاریکی است که هسته‌ی اصلی آن ضربه زدن به آزادی اجتماعی در نمود ضربه وارد کردن به هویت اجتماعی زنان و انحطاط آنان است. بنابراین هر اندازه توانانی تفسیر و روشن نمودن زوایای این تاریخ را داشته باشیم به همان اندازه خواهیم توانست راهکارهای ترمیم این ویرانی‌ها را کسب کنیم. در واقع ریشه‌ی همه‌ی بحران‌ها و معضلات ذهنیتی، سیاسی، اجتماعی و علمی به آغاز مسائل در رابطه با آزادی اجتماعی بازمی‌گردد. یکی از معیارهای رسیدن به زن آزاد-جامعه‌ی آزاد قدرت‌زدایی از علم و دانش است. تاریخ تمدن نیز بر مبنای معیارها و ایدئولوژی‌های هژمونیک مردانه شکل گرفته و دانش در انحصار این ایدئولوژی‌ها بوده و زنان از آگاهی (دانستن) دور ساخته شدند. به همین دلیل رسیدن به حقیقت از منظر زنان، روشنگری حقیقت زنان و در نتیجه روشنگری حقیقت اجتماعی بدون فرارفتن از این ذهنیت امکان‌پذیر نیست. در تکوین ذهنیت و نظام مردسالار روند نظام‌مندی در حوزه‌های علمی به ویژە اسطوره‌شناسی، دین و فلسفه وجود دارد که  “مردانگی” و “زنانگی” بر مبنای آن شکل گرفته است.

مقاومت و جنبش زنان کُرد مبارزه‌ی معناداری برای نظام اجتماعی بدیل مبتنی بر مدرنیته‌ی دموکراتیک، آزادی، عدالت و دموکراسی و مبارزه علیه نظم طبقاتی، دولتی و مردسالاری است. در انتخاب میان بردگی و آزادی شاهد برخورد واقعی تمدن‌ها هستیم. این مبارزات هزاران سال طول کشیده است. از توطئه‌های برای سرنگونی و شکست ایزدبانوان تا قتل‌عام زنان توسط دولت و نهادها و گروه‌های وابسته به آن. به همین دلیل پارادایم جدید جامعه‌شناختی ما بایستی در راستای رهایی جامعه باشد و جامعه مسائل خود را با اتکاء به خودگردانی دموکراتیک و نیرو و دینامیسم‌های خود چاره‌یابی کند. همچنین برای تعریفی صحیح و اجتماعی از علم نیاز به برقراری پیوندهای محکم با اتیک (اخلاق‌مداری) و استتیک (زیبایی‌شناسی) وجود دارد. از این حیث ژنئولوژی دانش را از ذهنیت هژمونیک مردانه زدوده و آن را به گوهره‌ی اصلی و تعریف درست آن می‌رساند. شروع نقطه‌ای که حقیقت بیش از همه نامرئی و تحریف می‌شود به معنای توسعه‌ی جستجوی حقیقت و معنابخشی به زندگی است. واقعیتی که می‌خواهیم به شناخت علمی درباره‌ی آن دست یابیم و جامعه و تاریخ را با آن مورد تحلیل قرار دهیم “زن” است. برای روشن‌سازی ارزش‌های اجتماعی شکل گرفته پیرامون هویت زنان نیاز به پژوهش‌های تاریخی دقیق دارد به ویژه تاریخ پیش از ظهور تمدن مردسالاری.

فلسفه‌ی روشنگری خاورمیانه محصول آگاهی، ابتکار، اندیشه و عواطف زنان است و به عبارت صحیح‌تری یک روش زندگی است که بر مبنای ریشه‌های خود رشد کرده و به بالندگی می‌رسد. از این نظر می‌توان در باب “انقلاب زنان” تعمق یافت. ضمن بیان مفاهیم “انقلاب زنان” و برابری، آزادی و دمکراسی می‌توان با تفسیر آن با پایبندی به فلسفه‌ی زندگی به اصل موضوع نزدیک شد. مبانی اساسی نیازمند رویکردی انقلابی به مسائلی است که باید بر آن‌ها فائق آمد. این رویکرد انقلابی بسته به قدرت روشنگری و تحلیل زنان می‌تواند توسعه یابد. به همین دلیل از انقلاب خاورمیانه به عنوان “انقلاب زنان” یاد می‌شود و بیان رهبر آپو مبنی بر اینکه “خاورمیانه نیاز به دومین انقلاب زنان” دارد اثباتی بر این ضرورت است.

پینوشتها:

 (1) ایمانوئل والرشتاین، علوم اجتماعی نیندیشیدنی(محدودیت‌های پارادایم‌های قرن نوزدهمی)، ترجمه احمد نادری، نشر ترجمان

(2) عبدالله اوجالان، تمدن کاپیتالیستی، عصر خدایان بی‌نقاب و شاهان عریان (کتاب دوم)، مرکز نشر و اندیشه‌های عبدالله اوجالان

(3) ایمانوئل والرشتاین، علوم اجتماعی نیندیشیدنی: محدودیت‌های پارادایم‌های قرن نوزدهمی)، ترجمه احمد نادری، نشر ترجمان

(4) مجموعه‌ای از الگوها و نظریاتی است که نخستین بار توسط فیلسوف و مورخ علم، توماس کوهن در اثر وی به نام “ساختار انقلاب‌های علمی” به کار گرفته شده است. 

(5) عبدالله اوجالان، تمدن کاپیتالیستی، عصر خدایان بی‌نقاب و شاهان عریان (کتاب دوم)، مرکز نشر و اندیشه‌های عبدالله اوجالان

(6) عبدالله اوجالان، مسئله‌ی کُرد و رهیافت ملت دموکراتیک (دفاع از کُردها،  خلقی در چنگال نسل‌کشی فرهنگی)