کاویان کامدین
این روزها انسانیت هر روز صبح با خبر کشتار و خون از خواب بیدار میشود، صدای ناقوس جنگ و خون در همه جا منعکس و انگار انسانیت در دام خدایان جنگ گرفتار آمده باشد، در میان زنجیر اسارت به خود میپیچید. ندای دردناک مادران و کودکان قربانی جنگ از قفقاز تا شرق اروپا، از فلسطین و اسرائیل تا کُردستان، از آفریقا تا اکثر نقاط جهان به گوش میرسد. اما از طرف دیگری صدای دمکراتیک و آزادیخواهانهی انسانیت نیز به گوش میرسد. اگر یک سوی جهان خون و جنگی است که خدایان مدرنیتهی سرمایهداری بپا کردهاند، یک سوی دیگر آن ندای بلند آزادی در سرتاسر جهان است. مخالفان جنگ، خون و کشتار با صدای بلند در گوشه به گوشهی جهان علیه بیدادگری، کشتار غیرنظامیان و بحرانهای جهانی، پرآوازهتر از همیشه صدایشان را یکی نموده و به گوش انسانیت میرسانند.
شعار وجدان انسانیت «نه به جنگ» است. جنگی که خدایان مدرنیتهی سرمایهداری بر انسانیت ما تحمیل میگردانند و گویی جهان جز زبان جنگ ابزار دیگری برای فهم و درک متقابل در دست ندارد. جهان ما کم کم در حال باور کردن این فریب بزرگ است که جز جنگ با هیچ زبان دیگری مسائل، اختلافات و تنشها قابل حل نیستند! رسانهها چنان قاطعانه بر این سبک بیان پافشاری میکنند که گاهی ما نیز این فریب بزرگ را باور میکنیم.
اما علیرغم تمام جنگهای تبلیغاتی، رسانهای و روانی نظام مدرنیتهی حاکم بر جهان، نظام قادر به ایجاد ممانعت از ندای حقانیت و مظلومیت آزادیخواهان نیست.
آزادی هیچ گاه صرفا یک کلمه نبوده و نیست. هرچند تعاریف بسیاری در باب آزادی صورت گرفتهاند، اما این کلمهی اسرارآمیز همچنان در روح و قلب انسانیت ما میدمد و انگار هیچ قدرتی نمیتواند انسانیت ما را از جستجویی پایانناپذیر آزادی باز دارد؛ این انرژی نهفته در محتوای آزادی آنچنان جذاب، مدهوشکنند و موثر است که هیچ انسانی قادر به دوری از آن نیست، حتی آنانی که از دشمنان سرسخت آزادی بشمار میروند نیز، ناگزیر به این شدهاند که جنایاتشان را در پشت این کلمهی اسرارآمیز پنهان سازند!
آنانی که کودکان را در فلسطین به قتل میرسانند، توجیه این جنایتهایشان را آزادی میپندارند و آنانی که کودکان اسرائیل را به قتل میرسانند باز توجیهی جز آزادی برای این اعمالشان ندارند. جنایتکاران کُردستان نیز وحشیگری، چپاولگری و جنایات نژادستیزانه و نسلکشیهایشان را باز از طریق آزادی توجیه میکنند. حتی میتوان ادعا کرد که خدایان جنگ بیش از قربانیان جنگ از اصطلاح آزادی استفاده میکنند. اما نکتهی جالب اینجاست که هرچند اصطلاحات وقتی بر روی لبان جاری میشوند ظاهرا تفاوت چندانی ندارند، اما وقتی این کلمه از طرف یک اسیر، گروگان، زندانی، قربانی سیاستهای نسلکشی بر روی لب جاری میگردد، آن وقت است که در قلب و روح هر انسانی رخنه میکند و جسم و روح هر آزادیخواهی را در هر کجای جهان که باشد، به لرزه در میآورد. آن وقت است که هیچ ارتش و سلاحی قدرت مقابله با این کلمهی اسرارآمیز را ندارد.
آزادی گاه جسم و روح انسان را جلب خونینترین جنگهای میکند، گاه یک نیروی متحدکننده است. گاه یک انرژی بسیجکننده، گاه انسان را به سختی صخرهها مقاومتجو میسازد و گاه مانند قطرههای باران بر روح و احساس انسان لطیف و زیبا مینماید. در برابر کشتار طبیعت از جانب مدرنیتهی حاکم بر جهان، احساس انسان را به طبیعتدوستی میشوراند، در ایران و در مقابل سیاستهای توحشآمیز زنستیزانه رژیم، یک جامعهی سنتی را به طرفداران سرسخت حقوق زنان مبدل میسازد. یک یهودی را در مقابل سیاستهای نژادپرستانهی دولت اسرائیل به قیام وا میدارد و همچنین قلب یک مادر عرب را در مقابل خشونتهای توجیهناپذیر حماس به درد و رنج در میآورد. زیرا آزادی توامان و هممعناست با عدالت، وجدان و هر آنچه به نام فطرت انسانی در یک جامعه وجود دارد. شاید هم هیچ ارزشی والاتر و زیباتر از آزادی برای بهانهی زندگی وجود نداشته باشد. جز آزادی چه کلمه و استدلالی میتواند روح و وجدان مشترک تمام انسانیت را پیرامون یک رهبر مبارز و آزادیخواه در جزیرهی متروکه دور هم جمع کند؟
انسانیت نیازمند اندیشههای رهبر آپو است!
تمام دولتمردان و سران سیاسی و نظامی جهان همیشه اعمال سیاسی و نظامی خویش را با اعمال سیاسی و نظامی طرف مقابل توجیه میکنند. حتی انقلابیترینها نیز خشونتهای بیرویهی طرف مقابل را به عنوان توجیهی برای سیاستهای خشونتآمیز خویش عنوان میکنند. اما نادر رهبرانی در تاریخ جهان وجود دارند که در مقابل سیاستهای خشونتآمیز طرف مقابل قادر به حفظ انسانیت و روح آزادیخواهانهی خویش شدهاند. گاندی و نلسون ماندلا از نامهای سرشناسی هستند که کل جهان با چهرهی آنان آشناست. این رهبران بزرگوار و باشکوه هرگز در مقابل سیاستهای جنایتکارانهی طرف مقابل انسانیت خود را نباختند و همچنان بر اصول انسانی و اخلاقی خویش پافشاری نمودند. اما رهبر آپو گامی فراتر از آنان برداشت، چون نهتنها اصالت انقلابی خوش را مانند گاندی و ماندلا در مقابل سیاستهای خشونتآمیز و فاشیستی مدرنیتهی حاکم بر جهان حفظ نمود، در عین حال راه و روشهای پیروزمندانهی مبارزه با این هیولای وحشی را در شبیه نشدن به آن و ایجاد تفاوت در میان خویش و نظام حاکم بر جهان مطرح نمود و در این راستا تن به برساخت جهانی دیگر، خارج از پارامترهای نظام حاکم بر جهان داد. چون هر کسی که با راه و روشهای مدرنیتهی حاکم دست به مبارزه با آن زد، نهایتا خود به همان چیزی تبدیل شد که در مقابل آن دست خیزش کرده بود و این عینی پیروزی نظام حاکم بر جهان و شکست انقلاب، انقلابیون و رهبران انقلابی در سراسر جهان!
یکی از قانونهای انقلاب معاصر کُردستان از این عبارت است: در هنگام مبارزه با وحشیترین دشمنان، نباید اجازهی شبیه شدن به یک دشمن وحشی را به خود داد. باید انقلاب و انقلابیون همچنان زیبا، جذاب و قلبی سرشار از عشق و محبت نسبت به انسانیت و آزادی داشته باشند و این به معنی شکست واقعی دشمنان آزادی است. این قانونی است که انقلاب کبیر و باشکوه اکتبر ۱۹۱۷ روسیه در سال ۱۹۹۱ در مقابل آن به زانو در آمد. چون علیه ستم و نظام بردهداری خدایان مدرنیتهی حاکم بر جهان انقلاب کرد، اما پس از میلیونها شهید و مبارزهی عظیم در مقابل فاشیسم هیتلری، نتوانست خویش را از دام مدرنیتهی پر زرق و برق حاکم بر جهان رها سازد! شکست نه سیاسی و نه اقتصادی و نظامی بود، نظام شوروی از آنجا فروپاشید که انگیزهی تشبیه خویش به مدرنیتهی حاکم را بر گرایش در پیشرفت در ارزشهای آزادی ترجیح داد. و این چیزی از بار پرمشقتبار ستمدیدگان کم نکرد، برعکس آن را استمرار بخشید.
اگر امروزه کل آزادیخواهان جهان، قلبشان در امرالی میتپد، به این جهت است که آیندهای تابندهای در افکار و اندیشههای رهبر آپو میبینند که هرگز مارکسیسم و انقلاب کبیر اکتبر ۱۹۱۷ موفق به آن نشد و نهایتا از تحقق وعدههایش به انسانیت ناکام ماند. اگر اکنون جنبشهای فمینیستی و حتی سادهترین زنان جهان آزادی خویش را در آزادی جسمانی رهبر آپو میبینند و با تمام توان در این راستا در حال مبارزه هستند، به آن جهت است که چیزی را در انقلاب دمکراتیک کُردستان میبینند که در انقلابهای چند قرن اخیر نیافتند.
بازی مدرنیتهی حاکم بر جهان بسیار ساده ولی به سهولت نمیتوان ژرفای آن را درک کرد. نخست افکار و احساسات ملیگرایی و نژادپرستانه را در میان ملتهای تبلیغ و گسترش میدهد. از ملتی در برابر دیگری حمایت و برتری سیاسی، نظامی و اقتصادی به وی ارزانی میبخشد، ملتی را در برابر دیگری کاملا مجهز به تجهیزات جنگی و کل امتیازات نظامی میسازد. در مقابل ملت تحت سرکوب به قیام علیه ستم ملت فرادست خیزش میکند و نهایتا جنگ دو ملت زبانه میکشد و هر دو طرف به جان هم میافتند. قدرتهای حاکم برجهان نیز با کسب منافع خویش از این جنگ، به بازی ادامه میدهند. گاه در نقش حامیان دمکراسی و آزادی در مقابل گویا تروریسم ظاهر میشوند و گاه نقش دولتهای ضامن صلح و آشتی! زمانی هم که منافعشان تامین شد، به عنوان مدافعان صلح و آشتی پا پیش میکشند و باز در مقابل کسب منافع در میان ملتهای به جان هم افتاده، نقش تضمینکنندهی صلح و آشتی را بازی میکنند. آنچه در کُردستان، فلسطین، قرهباغ، اوکراین و کل جنگهای موجود جهان در حال وقوع است، همین حقیقت تلخ اما بسیاری ساده است.
رهبر آپو قانون توحشآمیز مدرنیتهی حاکم بر جهان را برای انسانیت فاش و انسانیت را از این بازی گلادیاتوری آگاه ساخت. به عنوان مثال در حالی که حل مسئلهی فلسطین-اسرائیل بسیار ساده و قابل حل است، اما چون لاینحل ماندن این مسائل در بلندمدت منافع نظام حاکم بر جهان را تامین میکند، چنان سازوکاری میسازند که هیچ قدرتی قادر به حل این مسائل نباشد.
لاینحل ماندن مسائل خاورمیانه و سازوکار مدرنیتهی جهانی!
چرخ نظام جهانی چنان در حال چرخش است که تنش و نزاعهای ملی، فرهنگی، جنسیتی و نظامی در اکثر نقاط جهان هدف غایی نظام جهانی است، این مسائل باید وجود داشته باشند. برای به وجود آوردن این مسائل از کل امکانات رسانهای، دیپلماتیک، حمایتهای مالی، نظامی و سیاسی خود نهایت استفاده را میکنند تا اینکه چالش و شکافی بهوجود بیاورند. پس از به وجود آوردن مکانیزم جنگ، یعنی درگیرشدن دو طرف بر سر یکی از مسائل فوق، در مقابل یکی از دیگری حمایت میکنند. اجازه نمیدهند که کاملا یکی از طرفین دیگری را نابود و از میان بردارد، اما از طرفی هم اجازه نمیدهند که مسائل از طریق روشهای دیپلماتیک، مسالمتآمیز و سیاسی نیز حل شوند. چون در این صورت یکی از طرفین احتیاجی به حمایتهای آنان در مقابل امتیازات هنگفت نخواهد داشت و نقش آنان نیز از میان میرود. پس باید همیشه تنش، نزاع، جنگ و درگیری نظامی وجود داشته باشند، اما برای اینکه در راستای منافع آنان باشد، باید همچنان این مسائل لاینحل باقی بمانند. یکی از اساسیترین علتی که رهبر آپو در امرالی تحت دشوارترین سیاست منزویسازی و شکنجهی سیستماتیک قرار دارد، این سیاست مشهور «لاینحل گذاشتن» مسائل میان جمهوری ترکیه و کُردها است. حتی اگر دولت در باب حل مسالمتآمیز مسئله حسن نیت نشان دهد نیز، باز یک دست پشت پرده آن را برهم خواهد زد! وجود تنش و جنگ مستمر در فلسطین، کُردستان و کل خاورمیانه خودبهخودی نیست، بلکه پیرو سازوکاری جهانی است که دقیقا مدیریت و هدایت میشود.
رهبر آپو طی توطئهی بینالمللی در سال ۱۹۹۹ و ماجرای ربایش، گروگانگیری و تحویل دادنش به جمهوری ترکیه از طرف ایالات متحدهی آمریکا، اسرائیل، بریتانیا، یونان و چند کشور دیگری، به عمق این بازی گلادیاتوری پی برد و بلافاصله به تکاپو جهت برملاساختن این بازی مرگبار آنان برخواست. حتی گاهی با دولتهای وقت جمهوری ترکیه به آستانهی حل دمکراتیک مسئلهی کُرد هم نزدیک شد، اما دستهای پشت پرده، همیشه مانع از این روند شدند.
کل بازی عبارت از تحمیل جنگ و خونریزی علیه ملتها، جوامع و انسانیت کهن خاورمیانه است. برای همین روشنفکران، اندیشمندان، آکادمیسنها، فعالین حقوق بشری، مدافعان حقوق زنان و تمام اقشار اجتماعی راه چاره را در اندیشهها و افکار رهبر آپو میبینند. چرا باید ما به عنوان ملتهای دیرین خاورمیانه به جان هم بیفتیم؟ مگر ما قدرت اندیشه و ارادهی حل مسائل داخلی خود را نداریم که اجازه به دخالتهای خارجی میدهیم؟ آیا جز جنگ، خونریزی و کشتار راه دیگری برای حل این مسائل وجود ندارد؟ آیا ما منطقه قادر به برساخت جهان متعلق خود نیست که از سبک زندگی ستمگران تقلید میکنیم؟ از راه و روشهای آنان پیروی میکنیم و از زبان خشونت و زورگویی در مقابل یکدیگر استفاده میکنیم؟ چرا یک نظام وحشیانه بر زنان و کل زندگی تحمیل میشود؟ چرا جهانی دوست با طبیعت برای نسلهای آینده نسازیم؟ بجای این همه هزینه و تلفات جانی و مالی، چرا تمام منابع انرژی را در راستای رفاه اجتماعی، رشد دمکراسی و آزادی ملتهای منطقه مصرف نکینم؟ کدام دست پنهان از این ممانعت میکند؟ بجای نیست و نابودی یکدیگر که جز درد و رنج هیچ حاصلی برای مردمان و ملتهای کهن منطقه ندارد، چرا با رعایت اصول و حقوق دمکراتیک و پذیرش یکدیگر، در کنار هم زندگی کردن را با تمام تفاوتهایمان به یک اصل زندگی دمکراتیک در خاور زمین مبدل نسازیم؟
رهبر آپو نهتنها به این سوالات پاسخ داد، بلکه در عین حال راه و روشهای به واقعیت پیوستن این اندیشهها را نیز دستنشان ساخت. برساخت کنفدرالیسم دمکراتیک خاورمیانه را با اصول دمکراتیک و مسالمتآمیز بسیار با ارزشتر و بامعناتر از تاسیس دولتهای دانست که از اعماق دریایی از خون سر بر میآورند. دولتهای که با خون تاسیس و با خون فرو میپاشند!
جنگ هژمونی یا جمهوری دمکراتیک ایران؟
ایران در یک مقطع تاریخی بر سر یک دو راهی سرنوشت ساز قرار گرفته است که یک سر آن به جنگ هژمونی در منطقه و سر دیگر آن به گرایش به سوی جمهوری دمکراتیک ایران ختم میگردد. مهم این است که آیا مبارزات دمکراتیک مردمان، ملتها، زنان و ستمدیدگان ایران خواهد توانست تحولات را به سوی دمکراتیزاسیون در ایران هدایت کند یا اینکه گرایش به جنگ هژمونی در خاورمیانه بر گرایش دمکراتیزاسیون ایران غلبه خواهد کرد؟ شکی نیست که هیچ تحولی در راستای آزادی و دمکراسی خودبهخود به نتیجه نخواهد رسید. حتی پیشگیری از جنگهای خانمانسوز نیز، مستلزم مبارزاتی بیامان و موثر در این زمینه است.
آیا جنگ هژمونی در خاورمیانه نفعی به حال مردمان در حال فقر ایران دارد؟ آیا اساسا با راه و روشهای مدرنیتهی حاکم بر جهان میتوان اسلام را در خاورمیانه گسترش و حاکم ساخت؟ گوییم که ایران به یگانه قدرت منطقهای در خاورمیانه مبدل شد، آیا این چیزی از زندگی مشقتبار و در سایهی فقر ایرانیان خواهد کاست؟ آیا حال و وضع نظام حاکم بر ایران گویایی جنگ مستمر با خارج و داخل کشور نیست؟ آیا بجایی این جنگ، گشودن راههای آزادی و رفاه اجتماعی در عین حال به مسائل انسانی دیگر ملتهای مسلمان منطقه کمک بهتری نخواهد کرد؟ در صورتیکه جامعهای ایران از دست فقر و رنج مینالد، آیا وعدهی آزادی به دیگر ملتهای منطقه، واقعبینانه است؟
در هر صورت پاسخ این سوالات صرفا مربوط به رژیم حاکم بر ایران نیست، این پرسشها بیش از رژیم شامل جامعه و مردمان رنجدیدهی ایران میشود. لذا نظامهای سیاسی در طول تاریخ همیشه متولد، رشد و روزی هم در لابهلای صفحات تاریخ ناپدید شدهاند. برخی از نظامهای سیاسی طولانیتر، برخیها نیز کوتاه تر توانستهاند زمام قدرت را در دست نگهدارند. ولی نهایتا روزی به تاریخ پیوستهاند. اما جوامع چنین خصلتی ندارند و دارای پایه و اساسهای همیشگی هستند. برای همین جامعهی دمکراتیک ایران با مسئلهی بقا دست به گریبان است و این صرفا مشکل رژیم نیست.
راه پیشگیری از تراژدی ژینا و آرمیتا!
کار آزادیخواهان و خود انقلابها، پرداختن به مسائلی مانند تراژدی ژینا-آرمیتا و همچنین پیشگیری از اینگونه وقایع انسانی است. در اندیشهی رهبر آپو حوزهی انقلابی، حوزهی جلوگیری از تعرض سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اجتماعی دولتهای به حریم اجتماعی و فردی است و این با تغییرات سطحی امکانپذیر نیستند. زیرا اگر تغییراتی ریشهای در حوزهی سیاسی و اجتماعی به وجود نیایند، داستان حزین ژیناها و آرمیتاهای بسیاری را خواهیم شنید که اگر چه جزئیات مسئله تفاوت داشته باشند، ولی از یک محتوای مشترک برخوردارند. چون این گونه مسائل، مسائل منفرد نیستند بلکه دارای جنبههای تاریخی، اجتماعی و سیاسی هستند. از این نگاه مقاومت رهبر آپو در زندان تک سلولی امرالی به هدف پیشگیری از تراژدیهای مانند ژینا-آرمیتا است.
از این جهت خاورمیانه، صرفا صحنهی قتل آزادیهای عمومی نیست، بلکه کشتارگاه جسم و روح زنان رنج کشیدهی این دیار کهن نیز میباشد و این یعنی به دار آویختن ارزشهای انسانی جامعهی انسانی! برخلاف آنچه ادعا میشود، انقلاب زن، یک انقلاب صرفا جنسیتی و فمینیستی در ایران نیست، بلکه مربوط به کل ارزشهای عمومی یک جامعه است. چون صیانت جامعه از زنان طی یک سالی که گذشت، در عین حال ارزش قائل شدن به ارزشهای انسانی خود جامعه بود. جامعه با صاحبداری از ستمی که علیه زنان اعمال میشود، اساسا از ارزشهای انسانی خود دفاع کرد. از این جهت دیدگاه، پارادایم و راهحلهای رهبر آپو با واقعیات اجتماعی ایران نهتنها تطابق پیدا کرد، بلکه در عین حال مورد پسند افکار عمومی ایران قرار گرفتند. از نظر رهبر آپو، جهت پیشگیری از تکرار تراژدیهای مانند ژینا و آرمیتا، انقلاب زن در راس انقلابهای اجتماعی و ملی قرار دارد و همچنین تا زمانیکه مردسالاری به عنوان فرهنگ، سنت و کل ساختارهای نهادینهشده در ایران دستخوش تغییر و تحولات ریشهای نگردد، ژیناها و آرمیتاهای بیشمار دیگری نیز قربانی همان فرهنگ و سنت نهادینهشده خواهند شد. از این جهت انقلاب زن، صرفا یک تحول جنسیتی نیست، بلکه یک رنسانس ذهنیتی و اجتماعی است.
رهبران انسانیت، نمایندگان واقعی ارزشهای انسانیت هستند!
آزادی به عنوان یک مولفهی اجتماعی یکی از پیچیدهترین و بغرنجترین حوزههای علوم اجتماعی است. مکاتب آکادمیک بسیاری در جهان خوانشهای متفاوتی از مسئلهای آزادی ارائه دادهاند و در عین حال آزادی از آن دسته ارزشهای است که دچار بیشترین انحرافات و تحریفات نظامند گشته است. مکتب لیبرالیستی تمام حوزههای آزادی را به «آزادی فردی» تقلیلی میدهد و با ترویج این نگرش آزادی را انکار میکند. مکتب سوسیالیستی با عمومی کردن افراطی آزادی در سطح اجتماعی، روابط فرد-جامعه را نادیده میگیرد و این امر لطمهای بسیار بزرگی بر جریانهای سوسیالیستی در سطح جهان وارد ساخت.
چون هر دو اندیشکده نیز در آنالیز دقیق روابط فرد-جامعه ناکام ماندند و قادر به تحلیل درست این پیچیدگی نشدند، یا اینکه از ارزشهای آزادی در راستای منافع خود استفاده کردند. طی دو قرن اخیر خیانت بزرگی به ارزشهای آزادی شد. اما رهبر آپو در جامعهشناسی آزادی و در سادهترین و کلیترین تعریف، روابط فرد-جامعه را به روابط ذره-موج در جهان زیراتمی تشبیه میسازد. یعنی ارتباطی ناگسستنی در میان فرد-جامعه میبیند که هیچ گاه یکی بر دیگری اولویت ندارند. بلکه این دو حوزه با یکدیگر معنا و مفهوم پیدا میکنند. از این حیث گاه آزادی اجتماعی در آزادی یک فرد خلاصه میشود که نمونههای آن در جهان بسیاراند. جامعه گاه آزادی خویش را در گروه فردی میبیند که تمام ارزشهای اجتماعی و انسانی را در خود نهادینه و برجسته ساخته است. به عنوان مثال در این مورد قتل ژینا، از نظر جامعه و عموم مردم ایران صرفا قتل یک فرد نبود، بلکه با به قتل رساندن ژینا، اساسا کل ارزشهای انسانی، اخلاقی و فرهنگی یک جامعه به قتل رسیدند.
با این نگرش و برخلاف نگرش و خوانش دشمنان آزادی، آزادی جسمانی رهبر آپو، صرفا یک آزادی فردی نیست، بلکه به نمایندگی رهبر آپو، آزادی انسانیت به قتل رسیده در کُردستان و حتی خاورمیانه است. هرچند وجود فراقانونی رهبر آپو در زندان تک سلولی امرالی، امر سیاسی است و هیچ ارتباطی با ارتجاعیترین حقوق در سطح جهان ندارد، اما فراسوی تمام اینها تمام آزادیخواهان جهان نگاهداشتن رهبر آپو را در این شرایط، به عنوان غیرانسانیترین رویکرد در مقابل ملت مظلوم کُرد و حتی انسانیت در نظر میگیرند و به همین جهت نیز در سطح جهان کمپینی در راستای آزادی جسمانی رهبر آپو و حل دمکراتیک مسئلهی کُرد در ترکیه راهاندازی کردهاند. این کمپین از نظر ماهوی، کمپین دمکراتیزاسیون منطقه و ارتقاء مبارزات آزادی و دمکراسی در خاورمیانه است. چون رهبر مدرنیتهی دمکراتیک که یکی از رادیکالترین مخالفان سرسخت مدرنیتهی حاکم بر جهان است، طی ۲۵ سال (از ۱۵ فوریه ۱۹۹۹ تا کنون) در وحشیانهترین شرایط غیرقانونی و نا انسانی نگهداری میشود و این از نظر جوامع هممعناست با هجمه به کل ارزشهای انسانیت!
در تاریخ خاورمیانه هستند رهبران بزرگمنش بسیاری که هنوز هم در قلب و حافظه اجتماعی به صورت نازدودنی جا خوش کردهاند. به عنوان مثال منصور حلاج، بابک خرمدین و یا مزدک از رهبران بزرگ جوامع خاورمیانه هستند که مقاومتهای باشکوهی علیه ستم ارائهی نموده و به نمادهای جاودانهی انسانیت جهان شرق مبدل گشتند و برای همیشه در قلب و روح جهان شرق ماندگار شدهاند. در جهانبینی شرق، هیچ گاه این رهبران آزادهی انسانیت به عنوان افراد نگریسته نشدهاند، بلکه جامعه آنان را به عنوان ارزشهای خود در حوزههای ذهنیتی، فرهنگی و حتی سیاسی محفوظ نموده است. پس به آسانی میتوان درک کرد که قلمداد کردن رهبر آپو به عنوان یک فرد عادی، در عین حال یک حملهی آگاهانه به ارزشهای فرهنگی و اجتماعی جهان شرق است. این کمپین در سادهترین تعریف، کمپینی علیه ستمی است که روزانه ژیناها و آرمیتاها را از آغوش پدر و مادرانشان میرباید و به قتل میرساند. راه و روشی مقاومتی علیه نظام زنستیز، نژادستیز و انسانستیزی است که بر کُردستان و کل خاورمیانه سایهافکنده! انسانیت ما به رهبر آپو نیازمند است. جنگ و خونی که در خاورمیانه از طرف مدرنیتهی حاکم بر جهان برپا شده، فقط و فقط از طریق دیدگاه، پارادایم و نظام همزیستی ملت دمکراتیک که رهبر آپو ارائه نموده میتواند متوقف گردد.
از این نظر در هم شکستن نظام امرالی، در عین حال میتواند به عنوان مقاومتی در مقابل جنگافروزی، سیاست کشتار زنان، ملتها و جوامع خاورمیانه نیز تعریف شود.
چرا طی دو سال و نیم اجازه به وکلاء و خانواده رهبر آپو نمیدهند که از امرالی دیدار کنند؟ چرا قانون منزویسازی مطلق بر رهبر آپو اعمال میشود، چرا جنایتکاران، سارقین، مافیاها و خلافکاران و قاتلهای درجه یک به صورتی غیرقانونی از زندان آزاد میشوند ولی یکی از رهبران انسانیت ما به صورتی فراقانونی در وحشیانهترین شرایط نگهداری میشود؟ چرا باید این همه از یک رهبر سیاسی ترسید؟
شکی نیست که رهبران انسانیت به نمایندگی انسانیت عصر خود در مقابل مسائل و معضلات ایستادگی میکنند و یکی از اساسیترین ویژگیهای رهبر آپو این است که برنامه، تاکتیک، راه و روشهای مدرنیتهی سرمایهداری را برای جوامع فاش و شرح نمود و به این شکل جوامع از خطرات احتمالی آینده در مقابل خویش آگاه میشوند. تا زمانیکه رهبر آپو با افکار عمومی کُردستان و خاورمیانه ارتباط داشته باشد و مدام خطرات احتمالی را به اطلاع افکار عمومی برساند، بسیاری از برنامههای غیر دمکراتیک این دول فاش و خنثی خواهند شد. پس بسیار عادی است که نشر افکار و اندیشههایش برای نظام وابسته و مزدور دولت-ملتهای خاورمیانه یکی از امنیتیترین خطرات محسوب شوند.
مبارزه با سیاست منزوی سازی رهبر آپو، صرفا مبارزه در راه آزادی بیان نیست، فراسوی آن تلاشی است جهت پیشگیری از ریختن خون جوانانی که در جنگهای تحمیلی به قتل میرسند. رهبر آپو با فعالیتهای موثر خود در زندان تک سلولی امرالی، بسیاری از برنامههای جنگی دول مختلف را در کُردستان و منطقه فاش و خنثی نمود. رهبر آپو از طریق تحلیلات ژرفاندیشانه از درگیری و نبردهای اجباری زیادی پیشگیری نمود. اگر فعالیتهای رهبر آپو نبود، حال یک اسرائیل-فلسطین دیگر در خاورمیانه به وجود آمده بود. با این فعالیتها سیاستهای فاشیستی دولتهای ضدمردمی و پلیسی منطقه ناکارآمد و فاش شدند. در عین حال زمانی که رهبر آپو به مدت طولانی با جهان خارج توانسته ارتباط برقرار سازد، کشتار و خونریزی در ترکیه و کُردستان به حداقلترین سطح رسیدند. اما پس از اعمال منزویسازی باز درگیری و جنگ در ترکیه و دیگر مناطق کُردستان از سر گرفته شد.
کمپین مبارزه با ژینوساید کُردها!
شرق کُردستان طی یک سال گذشته با تمام وجود به مبارزات آزادیخواهانه و پروسس دمکراتیزاسیون ایران پیوست. مبارزات آزادیخواهانه و دمکراتیک کُردهای شرق کُردستان در عین حال به مبارزات دمکراتیک کل ایران جان بخشید. صدها جوان در مقابل ستم ملی، فرهنگی، سیاسی و جنسیتی به شهادت رسیدند. هنوز هم خانوادهی شهدا، وابستگان، دوستان و آشنایان شهدا تحت فشار رژیم حاکم بسر میبرند. پارادایم «زن، زندگی، آزادی» به راهنمایی دراز آزادی در شرق کُردستان مبدل گشت. شکی نیست که ارزشهای بسیار زیادی خلق شدند و این ارزشهای بستر انقلاب دمکراتیک در شرق کُردستان خواهد بود. اما قطعا این ازخودگذشتگی و از جان مایهگذاشتنها در راه دمکراسی و آزادی بودند و مردم شرق کُردستان نشان دادند که شایستهی زندگی در جامعهای دمکراتیک و آزاد میباشند.
یکی از اساسیترین رکنهای انقلاب مخالفت با هژمونیخواهی خاندانی، حزبی و طایفهای بود که اساسا ماهیت اعتراضات نیز به خوبی این امر را نشان دادند. اما همچنان نیروهای ضد انقلابی ارزشهای خلقشده طی انقلاب را تهدید میکنند و باید کاملا آگاهانه در مقابل عناصر ضد انقلابی مبارزه نمود. بدون شک ما شهید ندادیم تا خاندان یا دودمانی را به بلای سر خود مبدل سازیم. وظیفه ماست که با مبارزه در راستای برساخت جامعهی دمکراتیک روح این شهدای گرانقدر را شاد کنیم.
شرق کُردستان علیرغم ادبیات تفکیکآمیز برخی از جریانهای سیاسی کُردستان، هیچ گاه در میان سرنوشت سیاسی خود و دیگر بخشهای کُردستان تفاوتی ندید و همیشه طالع خویش را مرتبط با تحولات سیاسی و اجتماعی در دیگر نقاط کُردستان دانست. از این جهت در مقابل روژآوا، شمال، کرکوک، عفرین و کوبانی احساس مسئولیت کرد. به خصوص در مقابل رهبر آپو همیشه تلاش کرد تا از پس مسئولیتهای ملی خود بربیاید. به صورتی شکوهمندانه علیه توطئه به مبارزه برخواست. در واقع از نظر علمی نیز هر تحولی در راستای آزادی و دمکراسی در سرتاسر کُردستان به شدت دیگر نقاط کُردستان را تحت تاثیر قرار میدهد و این خوانش درستی از انقلاب دمکراتیک کُردستان است.
در واقع کمپین «آزادی جسمانی رهبر آپو و حل مسئله کُرد» از نزدیک با مسائل و مشکلات مردم کُرد در شرق کُردستان مربوط است. حتی میتوان گفت این کمپین به نوعی راه مبارزه علیه نظام اشغالگری و استبداد در کُردستان است. باز شدن دروازههای دمکراتیک در پیش و روی کُردهای شرق کُردستان محسوب میشود. زنان، جوانان و نوجوانان شرق کُردستان از طریق مشارکت فعال در این کمپین، در عین حال در کمپین کُردستان آزاد و دمکراتیک مشارکت میجویند. چون ارتباطی ناگسستنی بین آزادی جسمانی رهبر آپو و مسئلهی کُرد وجود دارد. اگر قرار باشد مثال بیاوریم، ارتباط قاضی محمد و مسئله کُردهای شرق کُردستان، میتواند آموزنده باشد. شرق کُردستان سیاست و رویکردهای رژیم وقت را به نوعی یک سیاست علیه خود تلقی نمودند و هیچ تفکیکی در میان اعدام قاضی محمد و خود قائل نشدند. این زخم هنوز هم قلب مردمان کُردستان را به درد میآورد.
بدون شک حملاتی که علیه رهبر آپو در زندان تک سلولی امرالی انجام میشوند نیز، یک زنجیره حملات هدفمند علیه کل جامعهی کُردستان هستند که اساسا شامل پروژهی ژینوساید کُردها میشود. با این سیاست راه را بر ژینوساید کامل کُردها میگشایند. اگر دولتهای منطقه موفق به نسلکشی کُردها در غرب و شمال کُردستان شوند، کُردها در شرق و جنوب در امان نخواهند بود. چون دیگر دولتهای اشغالگر کُردستان نیز از تمامیت مسئلهی کُرد سر در آورده و بسیار نیک میدانند که رویکردهای محدود به یک بخش، نمیتواند در بلندمدت گرهگشایی دغدغههای شوم آنان باشد.
برنامهی ژینوساید کُردها صرفا یک نظریه نیست، واقعیتی است که به صورت روزمره در حال وقع است. یا باید علیه این طرح جنگید و پیروز شد و یا اینکه یک بار برای همیشه مسئلهی کُرد در خاورمیانه به خاموشی خواهد پیوست. اگر کمپین آزادی جسمانی رهبر آپو به عنوان کمپین مبارزه با ژینوساید کُردها ترجمه شود، شاید خوانش درستیتر باشد. شکی نیست شکست این سیاست منجر به بازگشودن راههای برساخت ملت دمکراتیک در کُردستان و خاورمیانه را خواهد گشود. در عین حال این کمپین از نقش متحدکنندهی تمام کُردها برخوردار است و میتواند به مرکزی جهت گردهم آمدن تمام کُردها در سرتاسر کُردستان مبدل شود. شرق کُردستان پلی جهت نشر و گسترش کمپین به کل ایران و حتی آسیا است، با این حال میتوان کمپین آزادی جسمانی رهبر آپو را به کمپین مبارزات دمکراتیک کُردستان در سرتاسر آسیا مبدل ساخت. فعالیت در این کمپین، میتواند راه را بر شرایط به تنگ آمده در کُردستان بگشاید و روزنههای نوینی در مبارزات دمکراتیک و انقلابی کُردستان بگشاید.
شعار ما در این کمپین از این قرار خواهد بود: «برای آزادی در مبارزه آزادی مشارکت کن»!