آرگش آلاسور

در ایران یک انقلاب جاری است و انقلابات زمانی برپا می‌شوند که درون جوامع بحران‌هایی وجود داشتە باشد. انقلاب فراتر از اعتراض یک قشر است. انقلاب خلق‌های ایران نیز بە دلیل بحران‌های بیشماری است کە گریبان خلق‌ها را سال‌هاست گرفتە است. پیش از همە این زنان هستند کە از وضعیت موجود در عذاب‌اند. زنان ایرانی از هر ملیتی که باشند تحت سلطەی مردسالاری بە سر می‌برند. حکومت فاشیست تمامی جوانان را در راستای اهداف شوم خود بە کار می‌برد و ارادەی آزاد جوانان را زیرپا می‌گذارد. هیچ جای احترامی برای انسان‌های مسن جوامع باقی نگذاشتە است و این قشر را همراه قشر معلول و مجنون جوامع بە حالت طرد از زندگی اجتماعی سوق دادە است، چرا کە ذهنیت دولت بر این استوار است کە این اقشار هیچ سودی جز دردسر و ارائەی خدمات اجتماعی برایش ندارد. حکومت فاشیست درصدد است تا همەی خلق‌ها را با سیاست‌های آسیمیلاسیون از بین ببرد. خلق کورد، بلوچ، عرب، ترکمن، آذری، گیلک و… در خطر نابودی فرهنگی بە سر می‌برند. کارگران و زحمتکشان استثمار می‌شوند، جوانان زیادی بیکار ماندەاند کە خود دلیل اصلی بروز مشکلات اجتماعی بسیاری است. طبیعت اعم از دریاچەها، جنگل‌ها و مراتع و منابع زمینی و زیرزمینی در خطر نابودی قرار گرفتەاند. ادیان و مذاهب مغایر با «شیعەی ١٢ امامی خوانش ولایت فقیهی خمینیستی» همەگی تحقیر می‌شوند حتی اگر شخصی شیعەی ١٢ امامی باشد اما خوانش خمینیستی را قبول نداشتە باشد نیز از این تحقیر مبرا نیست. با اعمال سیاست‌های نئولیبرالیستی شیرازەی جوامع را از هم پارە کردەاند و انسان را با فردگرایی نئولیبرالیستی از کلکتویسم، امر مشترک و روح جمعی دور گردانیدەاند. هیچ جایی برای ابراز عقیدەی متفاوت نگذاشتەاند و کوچکترین ابراز بیان متفاوت با بیان دولت مساوی است با «تشویش اذهان عمومی» کە از نظر دولت، خود جرمی است سزاوار شکنجە و زندان تا اعدام.

بسیاری موارد دیگر وجود دارند کە نیازمند کندوکاو عمیق‌تری می‌باشند، اما با شمردن همین موارد نیز انسان متوجە می‌شود کە چرا خلق‌های ایران بە پیشاهنگی زنان و جوانان خواستار انقلاب هستند. این انقلاب کاملا برحق است، چرا کە حکومت فاشیستی کوچکترین فضایی برای جوامع باقی نگذاشتە است، در همەی ابعاد انسان نفوذ کردە و هیچ حوزەی زندگی اجتماعی را نمی‌توان یافت کە دچار بحران نشدە باشد. در وهلەی نخست دلیل اصلی تمامی این موارد خود حکومت فاشیستی ولایت فقیه می‌باشد. اما یادمان نرود کە ریشەی اصلی تمامی اینها بە حکومت قبلی برمی‌گردد یعنی آنجا کە دولت-ملت پهلوی شکل گرفت. دولت پهلوی خود را سکولار و ملی‌گرا می‌دانست، اما همەی معضلاتی کە برشمردیم در آن زمان نیز در فرمی دیگر وجود داشتند، هرچند کە اکنون از لحاظ جهانی در دورەی نئولیبرالیزم بە سر می‌بریم و قطعا معضلات عمیق‌تر از ١٠٠ سال قبل است، اما ذهنیت دولت کنونی با دولت قبلی تنها در یک سری مسائل ظاهری فرق دارد. حکومت پهلوی مردسالار و ضد زن بود، ارادەی آزاد جوانان را از آنان سلب می‌کرد، زبان‌ها و فرهنگ‌های غیرفارسی را سرکوب می‌کرد، انسان‌های مسن را ارج نمی‌نهاد و معلولین و مجانین را از جامعە طرد کرد و بر خرابەهای آن حکومت بود کە حکومت فعلی روئید.

پس اگر حکومت پیشین سکولار بود و حکومت فعلی دینی است چە چیزی در بین هر دو مشترک است؟ پس چرا اوضاع خلق‌ها با همەی اقشار درونشان دچار بحران است؟ چرا زندگی اجتماعی در هر دو دائما تهدید می‌شود؟ چرا خلق‌ها در مواجە با هر دو حکومت، انقلاب را انتخاب می‌کنند و در انقلاب چە چیزی باید تغییر یابد تا تاریخ دوبارە تکرار نگردد و بە آزادی رسید؟

دولت در سنخ‌های متفاوتی وجود دارد، برخی دولت‌ها نظامی هستند، برخی دینی، برخی ملی، برخی سکولار و لیبرال، برخی سوسیالیست! اما همەگی‌شان دولت هستند. خلق‌ها مزەی همەی این سنخ دولت‌ها را چشیدەاند و مزەی همگی آنان تلخی سرکوب بودە است. پس دولت‌ها در یک چیز با هم مشترک هستند و آن را می‌شود اقتدار نامید. دولت اگر نە همەی اقتدار اما بخش وسیعی از اقتدار را دربرمی‌گیرد. دولت یک هیرارشی اقتدارطلب است کە هر محتوایی را جهت تداوم اقتدار خود بە کار می‌گیرد. بە عبارتی دین، مذهب، ملیت، زبان، امور نظامی و… هیچکدام اموری بالذات بد نیستند، بلکە خود دستاوردهای خلق‌ها هستند، اما دولت هر یک از این موارد را همچون یک ابزار برای حکمرانی خود بە کار می‌برد. دین در حکومت فعلی ابزاری است برای اعمال قدرت و مشروعیت حکومت فاشیست ولایت فقیه و خوانش این حکومت از دین یک خوانش اقتدارطلبانە و فاشیستی می‌باشد. حکومت فعلی در مسئلەی ملیت اقتدار و فاشیسم را برجستەتر می‌کند، البتە هم حکومت فعلی و هم حکومت قبلی هم از دین هم از ملیت چنین برداشتی می‌کنند اما در حکومت قبلی ملیت و در حکومت فعلی عامل دین تعیین کنندەاست. خوانشی کە حکومت فاشیست پهلوی از ملیت فارس کرد تا بە امروز ادامە دارد، هنوز بسیاری بە این طرز تفکر دولت فاشیست پهلوی معتقد هستند کە زبان خلق‌های ایران همەگی زیرمجموعەی زبان فارسی هستند، در حالی کە هیچ بنیان علمی-تاریخی برای این ادعای واهی وجود ندارد، اما این بدین معنا نیست کە زبان فارسی بد است و مثلا کوردها و بلوچ‌ها باید ضد زبان فارسی باشند. زبان فارسی برای خلق‌ها یعنی احمد شاملو، فروغ فرخزاد، حافظ، مولانا و هزاران شخصیت دیگر کە بە خلق‌ها خدمت کردند. این دلیل نمی‌شود چون خمینی و خامنەای دیکتاتور و خاندان پهلوی فاشیست بە زبان فارسی حرف می‌زنند پس زبان فارسی پدیدەای فاشیستی می‌‎باشد. با این رویکرد اشتباه بە زبان فارسی ما هم بە ورطەی فاشیسم می‌افتیم چرا کە زبان بە خلق‌ها تعلق دارد نە بە دولت‌ها. دولت‌ها با ذهنیت اقتدارطلبانە زبان را همچون یک چماق بر سر خلق‌ها فرومی‌آورند. رضاخان زبان فارسی را، آتاتورک زبان ترکی، صدام و بشار زبان عربی را بر خلق‌های خاورمیانە و بەویژە خلق کورد بە زور سرنیزە مسلط گرداندند، اما این باعث نمی‌گردد کە بگوئیم زبان‌های فارسی، ترکی، عربی زبان فاشیسم هستند. حتی خلق کورد نیز چنین نمی‌اندیشد حتی با اینکە فاشیسم بە زبان‌های ترکی، فارسی و عربی بر خلق کورد اعمال می‌شود.

مسئلەی دین و آیین نیز تفاوت چندانی با مسئلەی ملیت و زبان ندارد. دین و آیین‌های خاورمیانە از آن خلق‌هاست و دولت‌ها تنها از دین وآیین همانند یک ابزار (چماق) برای سرکوب خلق‌ها استفادە می‌کنند. برخی می‌گویند دین شیعە بد است و برخی می‌گویند دین سنی بد است، برخی نیز می‌گویند کە دین بە کلی بد است. خب ما در جهان، همەی این نوع دولت‌ها را حی و حاظر داریم می‌بینیم. دولت سنی مذهب افغانستان از یک طرف، دولت شیعی ایران از طرف دیگر! هردوتای‌شان دیکتاتور و فاشیست هستند. سنی مذهب‌های ایران تحت سلطەی حکومت فاشیست ایران سرکوب می‌شوند و شیعە مذهب‌های افغانستان نیز تحت سلطەی حکومت فاشیست طالبان سرکوب می‌شوند. مسئلە نە سنی یا شیعە بودن یک دولت است، بلکە مسئلە این است کە دولت‌ها دارند با توجە بە منافع خویش دین را بە کار می‌برند و تنها بە استفادەی ابزاری بسندە نمی‌کنند، بلکە محتوای دین را نیز در راستای منافع خویش تغییر می‌دهند و خوانشی فاشیستی از دین ارائە می‌دهند، همانگونە کە در مورد زبان و ملیت نیز چنین کاری می‌کنند. این پروسەی اقتدراگرایانەی دولت حتی در دولت‌های سوسیالیستی نیز اتفاق افتاد. انقلاب سوسیالیستی بە منظور رهایی خلق‌ها و طبقات پایین جامعە رویدادند اما با احداث دولت همە چیز بە ضد خود تبدیل گشت و دولت، پایەهای انقلاب سوسیالیستی را از بین برد کە آزمون شوروی و چین پیش چشمان همە اتفاق افتاد. دولت‌های لیبرال غربی نیز کل جامعە را از طریق (سکس، هنر و ورزش) بە شکلی اتمیزە درآوردەاند و جوامع این کشورها در ضعیف‌ترین پیوندهای انسانی با همدیگر قرار دارند و در مقابل همەی ارزش‌های اجتماعی، حق بە اصطلاح شهروندی را کە همان حق مصرف کالاهای تجاری سرمایەداری می‌باشد را بە خورد افراد می‌دهند. پس مسئلە فراتر از این است کە دنبال یک دولت خوب باشیم. دولت خوب و مطلوب وجود ندارد، بلکە همەی دولت‌ها اقتدارگرا هستند و محتواهای متافیزیکی، اخلاقی و اعتقادی جوامع را برای تداوم حکومت خویش بە ابزاری نامشروع بدل می‌کنند.

دربارەی اوضاع کنونی جوامع ایران مسئلە ما این نیست کە یک دولت غیردینی را بنا نهیم، همانطور کە دولت پهلوی خود را غیردینی و سکولار می‌دانست اما در نهایت همانند دولت کنونی دولتی اقتدارگرا و فاشیست بود. مسئلە این است کە دولت در هر شکل خود باید در زمینەهای اجتماعی پا پس بکشد. دولت کنونی برای ادامەی حکومتش با خوانش فاشیستی کە از دین ارائە می‌کند بە خود دین نیز ضربە زدە است. یکی از انقلاباتی کە در ایران باید شکل بگیرد، انقلاب در خود دین است. دین باید از دست اقتدارگرایان رها یابد و محتوایش را با توجە بە شرایط تاریخی و نیازهای اجتماعی امروزەی خلق‌های ایران تغییر داد، دین را باید بە جایگاه خود بە مثابەی یکی از منابع مهم سطح متافیزیک زندگی خلق‌ها بازگرداند و درهای دین را بە سوی پویایی، تغییر و دموکراسی گشود. دین را نباید همچون یک ابزار، یا همچون یک پدیدەی تغییرناپذیر تصور کرد. بە خود ادیان ابراهیمی نگاه کنیم کە چگونە در تاریخ پویا بودەاند و هربار پیامبری همچون پیشاهنگ در ادیان قبلی تغییراتی انقلابی بە وجود آوردە است تا دین را از دست اقتدارگرایان و انجماد رهایی دهند. امروزە نیز یکی از حوزەهایی کە نیازمند انقلاب محتوایی است خود مقولەی دین است. خلق‌ها تنها در حوزەی فیزیکی زندگی نمی‌کنند، بلکە حوزەی متافیزیک بسیار گستردەتر از حوزەی فیزیکی می‌باشد، اما این بدین شرط است کە درون دین با توجە بە شرایط تاریخی و مختص بە خلق‌های ایران و خاورمیانە تغییر ایجاد شود. اکنون در جامعەی شرق کوردستان و ایران روحانیونی وجود دارند کە معتقد هستند باید دین در خدمت خلق‌ها باشد و باید دین از دولت و سیاست جدا گردد، پس حساب این روحانیون از حساب روحانیونی کە اقتدارگرا هستند و در دولت لانە کردەاند بسیار جداست، همان گونە کە دین خلق‌ها از دین دولت جدا است. امام حسین برای دولت فاشیست حاکم بر ایران با امام حسین برای یک کارگر شیعە بسیار جداست. برای اولی ابزاری جهت پایداری دولت، منافع و اقتدارش است و برای کارگر زحمتکش امام حسین نماد مقاومت در برابر اقتدار یزید است، کە می‌خواهد با الهام گرفتن از مقاومت امام حسین در مقابل یزیدان زمانە کە همان حکومت فاشیستی ولایت فقیه است بە مقابلە برخیزد. پس این دو امام حسین یکی نیستند و یک معنا را تداعی نمی‌کنند. یکی معنای اقتدار دارد و دیگری معنای مقاومت در مقابل ظلم و بیداد. باید بە این نکات ظریف توجە داشتە باشیم وگرنە در ورطەی فاشیسم، اقتدارگرایی و ذهنیت دولت می‌افتیم. در مورد مسئلەی زنان نیز این اقتدار درون ذهنیت مردسالاری است کە باید در مقابلش ایستاد، وگرنە اگر بر طبق تفکرات منسوخ و کلاسیک باشیم، باید بگوئیم مشکل در ذات مردها می‌باشد، پس همەی مردها را باید انکار کنیم. در مورد دین و زبان نیز چنین است. ما برای رهایی زنان و جامعە از مردسالاری قرار نیست مردها را بکشیم، برای رهایی از دین‌گرایی دولت نیز قرار نیست دین را نابود کنیم و برای شوونیزم فارسی نیز قرار نیست زبان فارسی را ممنوع اعلام کنیم. نباید مسائل را باهم قاطی کنیم و بە ورطەی فاشیسم بی‌افتیم. مردان، مسئلەی زبان و دین باید دموکراتیک گردند و این تنها راه رهایی از مردسالاری، شوونیزم و دین‌گرائی می‌باشد. هنوز عدەای از مردان مدرن‌گرای اروپامحور فکر می‌کنند کە همەی مشکلات ایران بە خاطر دین است، اگر ما برطبق منطق آنها مردسالاری موجود در ایران را تحلیل کنیم، بە این نتیجەی اشتباه می‌رسیم که مردسالاری در ایران بە خاطر وجود زیستی مردانی همچون آنان است و با حذف مردان، زنان بە آزادی می‌رسند! منطق آنان در همین حد سادەنگرانە و تقلیل‌گرایانە است! پس این منطق بسیار سادەلوحانە است و هیچ توانایی برای پیشبرد انقلاب باشکوه خلق‌های ایران ندارد، در شرایط انقلابی نیاز بە تئوری‌های انقلابی، نوین و پیشرفتە می‌باشد کە با مسائل سطحی برخورد نکند.

در مورد مسئلەی زبان باید همەی خلق‌های ایران این امکان را بیابند تا بە زبان و فرهنگ خویش آموزش ببینند، فعالیت داشتە باشند و بتوانند بە صورت آزادانە ادبیات و هنر خویش را اشاعە دهند، هیچ زبان و فرهنگ دیگری نباید بە زور بر زبان مادری انسان‌ها تفوق یابد، تنها در این صورت است کە می‌توانیم از یک ایران دموکراتیک سخن بە میان آوریم، اما در کنار آن می‌توان زبان‌های همدیگر را فراگرفت، در گذشتە برای مثال شاعرانی همچون محوی و نالی بە صورت آزادنە زبان فارسی را یادگرفتند و کسانی همچون حافظ و مولانا را می‌خواندند. بسیاری از شاعران ایرانی نیز با گشودگی ادیبات و اشعار کهن کوردستانی از جملە گفتارهای زردشت و شاهنامەی کوردی را می‌خواندند و از آن بهرەمند می‌شدند، نیازمند چنین فضای دموکراتیک و آزادانەای هستیم تا خلق‌ها بتوانند در موقعیتی برابر از زبان و فرهنگ همدیگر سودمند گردند. این تنها راهی است کە می‌توان از آسیمیلاسیون و انقراض فرهنگ‌ها و زبان‌های زندەی داخل شرق کوردستان و ایران جلوگیری نمود تا در آیندە بتوان ادبیات و هنری درخور ملت دموکراتیک آفرید.

در مورد مسئلەی دین نیز، هر معتقد و متدینی بە ادیان، مذاهب و اعتقادات مختلف داخل شرق کوردستان و ایران بتوانند آزادانه عقاید خویش را بیان نمایند، نباید بە نفع دین‌داران، افراد دین‌ناباور را سرکوب کرد و همچنین نباید بە دین و مذاهب خلق‌های شرق کوردستان و ایران بی‌احترامی کرد. دین تنها یک مسئلەی شخصی نیست و یک مسئلەی اجتماعی است، اما نباید دین یک جامعەی خاص بر جامعەای دیگر مسلط گردد و بە زور شمشیر جامعەای را بە دینی دیگر واداشت. هر اجتماعی باید بتواند آزادانە دین خویش را بیان دارد، آداب و رسوم خویش را بە جا بیاورد. هم مسلمانان راحت بتوانند بە مسجد بروند، هم برای مثال زردشتی‌ها آزادانە بە آتشکدەهایشان بروند و یارسان‌ها نیز بە راحتی بتوانند مراسم جمع‌خوانی خویش را برگذار نمایند. هیچ دین رسمی نباید وجود داشتە باشد، معتقدین بە ادیان باید بە اصول همزیستانە و صلح‌دوستانەی ادیان خویش پایبند باشند و از دیگرهراسی و انکار جوامع و عقاید دیگر بپرهیزند. اعتقاد هیچ جامعەای نباید مورد بی‌احترامی واقع گردد، بی‌احترامی بە عقاید یک جامعە، بی‌احترامی بە شخصیت جامعەی مذکور است، و بی‌احترامی کردن امری بە دور از فرهنگ و اخلاق است و در نهایت امری فاشیستی است. مسائلی همچون سوزاندن قرآن کە در سوئد اتفاق افتاد هیچ ربطی بە دموکراسی ندارد، اگر کتابسوزان فلان دیکتاتور در تاریخ امری زشت، وقیح و ناپسند بودە است، اکنون سوزاندن قرآن در سوئد نیز هیچ تفاوتی با کتابسوزان دیکتاتورها و خونخوران تاریخ ندارد و دولت سوئد با مشروع جلوە دادن این امور خود در بی‌احترامی بە خلق‌های مسلمان جهان دست دارد، سکولاریسم سوئدی و دین‌گرائی دولت ایران هیچ تفاوت ماهوی با همدیگر ندارند، مادامی کە هر دو بە عقاید بخش قابل توجهی از جوامع بی‌احترامی می‌کنند. باید معنای آزادی و دموکراسی درست درگ گردد، هیچ قشر، اعتقاد و اجتماعی نباید دیگران را تحقیر یا سرکوب نماید، هرگونە تحقیر و سرکوب “دیگری” نمود فاشیسم است. سوزاندن قرآن در سوئد یک کار فاشیستی است کە قلب هزاران مادر روی سجادەهای نماز را رنجاندە است.

این اقتدار دولت است کە باید در مقابل آن بایستیم، نە ارزش‌ها و اعتقادات خلق‌ها کە دولت‌ها برای مشروعیت خود غارتشان می‌کنند. دین و زبان دو مقولەی مهمی هستند کە حکومت فاشیست ولایت فقیه آنها را بە اشغال خود درآوردە است. مسئلەی دین و زبان نیازمند مداخلەای انقلابی هستند. نیازمند یک رنسانس واقعی هستیم کە در آن بسیاری چیزها باید دمکراتیک شوند، از جملە دین و زبان.