کاویان کامدین
سال2022، صد و چهارمین سالگرد (1916-2022) معاهده سایکس-پیکو در میان بریتانیا و فرانسه است. قریب به 400 سال از معاهده قصر شیرین (1639) که برای اولین بار سرزمین کُردها در بین امپراتوری صفویه و عثمانی را به دو بخش تقسیم نمود، میگذرد. سال 2023 صدمین سالگرد معاهده لوزان است که طی این معاهده امپراتوری عثمانی را از هم فرو پاشیدند و کوردها و سرزمینشان کوردستان را نیز در بین دولتهای ترکیه، عراق، ایران و سوریه تقسیم و نقشه سیاسی خاورمیانه را کامل کردند.
طی جنگ جهانی اول که امپریالیسم جهانی در اوج قدرت بود، خاورمیانه به یکی از میادین جنگ و جدال تمام عیار نیروهای ابر قدرت جهانی تبدیل شده بود. و در نتیجه تمام این درگیرها نظام دولت-ملت در خاورمیانه مستقر و کوردها به یکی از بزرگترین قربانیان این جنگ تبدیل شدند. از اوائل قرن بیستم تا کنون کوردها در جنگ و جدال با این نظام خونآشام جهانی هستند و هیچ گاه این سرزمین رنگ امنیت و آرامش به خود ندید. اما این فقط کوردها نبودند و نیستند که قربانی نظام دولت-ملت و مدرنیته کاپیتالیستی شدند، تمام خلقها خاورمیانه و مردمان زحمتکش آن از نظام موجود در عذاب و رنج هستند.
خاورمیانه چگونه به فتح غرب در آمد؟
هیچ جامعه، سرزمین و پاره زمینی در جهان تا زمانیکه از نظر ذهنیتی فتح نگردد، هیچ قدرتی قادر به فتح سیاسی و نظامی آن نیست. اگر هم از نظر سیاسی و نظامی فتح گردند، این جوامع در مقابل نیروهای اشغالگر به مقاومت برخواهند خواست و در درازمدت نیروهای اشغالگر را از سرزمینهایشان بیرون خواهند راند. زیرا نحوه رفتار و عملکرد جوامع ارتباط تنگاتنگی با «جهان ذهنیتی» دارند. جوامع متشکل از ذهنیت هستند. این ذهنیت است که به جهان مادی جوامع شکل میبخشد.
مدرنیته کاپیتالیستی آنچه را که در سطح جهانی انجام داد، در خاورمیانه نیز ابتدا از طریق ذهنیت هژمونیک انجام داد. هژمونیگرایی ذهنیتی که در ادبیات جهانی به عنوان «اوریانتالیسم» معرفی میشود، به عنوان بزرگترین ابزار جنگی علیه خاورمیانه مورد استفاده قرار گرفت.
ابتدا میسیونرها به هدف تبلیغ دینی وارد خاورمیانه شدند. میسیونر (Missionary) به مبلغ مذهبی و یا عضوی از یک گروه مذهبی گفته میشود که تلاش برای گرواندن و یا انجام وظایفی مانند ترویج آموزش و پرورش مذهبی، توسعه اقتصادی و گردآوری اطلاعات به منطقهای اعزام میشوند. این گروهای میسیونری در خاورمیانه جز اهداف دینی به هدف گردآوری و تهیه گزارشهای اطلاعاتی در امور اجتماعی، سیاسی، تاریخی، جمعیتی، قومی و اقتصادی نیز میپرداختند. درست نقشی را ایفا کردند که کریستوف کلمب در کشف قاره آمریکا بازی کرد. سپس بر اساس گزارشهای تهیه شدهی میسیونرها مکتبی به نام «مکتب اوریانتالیسم» به معنی «مکتب شرقشناسی» تاسیس شد. شرقشناسی عبارت از نوعی هژمونگرایی فکری است که بر مبنای یک تمایز شناختی و شناختشناسی از دیدگاه غربی نسبت به جهان «شرق» صورت میگیرد. در بنیان فکری این مکتب، دیدگاه و خوانشی مبتنی بر ابژه-سوبژه نهفته است که گویایی هژمونگرایی ذهنیتی مدرنیته کاپیتالیستی است.
قبل از اینکه دولت-ملت حوزه سیاسی و اجتماعی خاورمیانه را در جنگ جهانی اول به تصرف در بیاورد، در حوزه ذهنیتی و ایدئولوژیک اوریانتالیسم خاورمیانه را به شدت تحت تهاجم قرار داد و به تصاحب در آورد. بدون تصاحب جهان ذهنیتی خاورمیانه غیر ممکن بود که مدرنیته کاپیتالیستی بتواند جهان شرق را به تصاحب در بیاورد. این یکی از بزرگترین ضربات مرگباری بود که بر پیکره ذهنیتی و ایدئولوژیکی مشرق زمین فرود آمد. رهبر آپو در کتاب مسئله کورد و رهیافت ملت دمکراتیک این موضوع را چنین بیان میدارند:« ابتدا میسیونرها منطقه را از نو اکتشاف نمودند. درک و برداشتی که سیاحان و محققان علمی در بارهی منطقه پیدا کردند، بعدها به صورت یک مکتب فکری به شکل اوریانتالیسم در آمد. اوریانتالیسم به معنای هژمونی ذهنیتی تمدن اروپای غربی است. از سده 19 به بعد ذهنیت شرق به تدریج استقلالش را از دست داد. اندیشههای اوریانتالیستی مسلط گردانده شدند. روشنفکران و نخبگان شرقی نیز تحت تسلط اندیشهی اوریانتالیستی قرار گرفتند. تمام نسخههای اندیشه لیبرالیسم و در صدر همه ملیگرایی، ذهنیت شرق را تحت استیلا قرار داد. حتی جنبشهای اسلامگرای نوین و سایر جنبشهای دینی نیز از طریق قالبهای اوریانتالیستی به وجود آمدند.
فتح خاورمیانه توسط مدرنیتهی کاپیتالیستی، در تحلیل آخر از برتری نمایندگی حقیقت اجتماعی بودن آن نشات میگرفت که در برابر «اجتماعی بودن» های خاورمیانه، در مضمون خویش میپروراند. نمایندگان حقیقت فرهنگ خاورمیانه که دیگر در برابر مدرنیته کاپیتالیستی به وضعیت جامعهی سنتی در افتاده بودند، در برابر حقیقتهای مدرنیته به سمت چنان وضعیتی سوق یافته بودند که پیروزیشان ممکن نبود. خلاصه اینکه حقیقت شرقی در برابر حقیقت غربی ضعیف و محکوم به شکست بود. نمیتوانستند شکست را به کل جامعه نسبت دهند. شکست خوردگان، نمایندگان رسمی حقیقت یعنی صاحبان قدرت و دولت بودند. زیرا حقیقت حاکم و مسلط، حقیقتی بود که آنان نمایندهاش بودند. شکست در تمامی نهادهای زیرساختی و روساختی روی داد که نظام دولتی خویش را موجودیت میبخشیدند. تا وقتی شکست خوردگان تا سرحد مرگ مقاومت پیشه ننمایند، در زمینه نمایندگی نوین حقیقت، دیگر ناچاراند به شکلی «وابسته» به نیروی «هژمونیک» زندگی کنند. این نیروها دیگر نمیتوانند ذهنیت و ارادهی حیات جامعهی خویش را تعیین نمایند. اینها به عنوان «مزدورین» و نهادهای عامل و دست نشاندهی نیروی هژمونیک، در ازای تضمین حیات خویش مکلف به ارائه خدمت هستند.
اما این کالبد اجتماعی همچون جسم بیسر ماندهای، بر خویش میپیچد. همانگونه که بحث نمودیم، با این برخود پیچیدن یا فرسوده شده و تحلیل میرود و بدین ترتیب در اجتماعی بودن نوین مدرنتیه و قدرت آن ذوب میگردد و نابود خواهد شد؛ یا به سبب خصلت منعطف خویش، از طریق یک ذهنیت آزاد مرتبط با تن و جسم تسلیمنشدهی خویش عزم به حیات آزاد را مطرح میکند، یعنی با ذهنیتی آزادتر از بحران برون خواهد رفت. بدون شک این برون رفت و ظهور که به پیشاهنگی ذهنیت نوین صورت گرفته، در پیوند با میزان حقیقتی است که دربر دارد. علم، فلسفه، هنر، ایدئولوژی و تولید اقتصادی نوینی که از علم، فلسفه، هنر، ایدئولوژی و تولید اقتصادی راهگشای فتوحات مدرنیته کاپیتالیستی گذار نماید، پیروزی این برونرفت و ظهور را تعیین خواهد کرد. این نیز به معنی یک مدرنیته نوین است. جامعهای که از حالت یک جامعه شکستخوردهی سنتی به سوی جامعهای پیروز میرود، تنها با «مدرنیتهی آلترناتیوی» که از مدرنیته کاپیتالیستی گذار نماید میتواند برونرفت و ظهوری موفقیتآمیز را تحقق بخشد.»
اگر این جوانب تهاجماتی مدرنیته کاپیتالیسم که در بالا بدان اشاره شد در نظر گرفته نشود، درک درست و کامل تجزیه و استیلای مشرق زمین امکان پذیر نخواهد بود. زیرا درک درست فتح مشرق زمین در گرمی جنگ جهانی سوم راه را جهت برساخت مدرنیته دمکراتیک در منطقه باز خواهد نمود. در این معنا جنبه ایدئولوژیک جنگ جهانی سوم بر جنبههای سیاسی و نظامی آن سنگینی میکند. حال نیز پس از صد سال تهاجمات مدرنیته کاپیتالیستی، جنبه هجمه فرهنگی ایدئولوژیکی مدرنیته کاپیتالیستی بر منطقه در اولویت قرار دارد. به ویژه پس از سال 2003 و حمله به رژیم بحث صدام حسین تا کنون جنگی تمام عیاری در میان است که زوایای این جنگ تمام حوزههای حیات اجتماعی را در بر گرفته است. بیست سال از حمله و فروپاشی رژیم بحث در عراق میگذرد و نظام دولت-ملت به عنوان نماینده مدرنیته کاپیتالیسم در عمیقترین دوران بحرانی قرار دارد.
پس از صد سال نسلکشی فیزیکی و فرهنگی، ژینوساید و بحرانهای اجتماعی-سیاسی و فرهنگی منطقه در یک دو راهی تاریخی قرار دارد. ظاهرا فقط کوردها تحت تهاجمات مدرنیته کاپیتالیستی قرار دارند، اما در واقع کل خاورمیانه در مرکز این تهاجمات هستند و چون کوردها نقش «پیشاهنگ» در «جنگ تمدنها» را بازی میکنند به شدت تحت تهاجم قرار دارند. وگر نه اهداف تهاجمات معطوف به تمام منطقه است. اگر دقیقا جنگ جهانی اول پژوهش گردد، درک خواهد شد این فقط کوردها نبودند که سرزمینشان تجزیه و به چهار بخش تقسیم گشتند. اعراب در راس این تجزیهگراییها به بیش از 20 دولت تجزیه گشتند. سرنوشت دیگر خلقها نیز چیزی جز این نیست. با اتکا به ملیگرایی و ناسیونالیسم افراطی تمام خلقهای منطقه را به جان هم انداختند و بدین شکل در تلاش بودند و هستند تا در منطقه هژمونی سیاسی، اقتصادی و نظامی را برقرار سازند.
از طرفی دولت فاشیست ترک به نمایندگی آمریکا، ناتو و اسرائیل در تلاش است با «ساخت دیوار» در میان خلقهای منطقه موقعیت صد ساله رژیمهای دولت-ملت را با اتکا بر نیروی خشونت نظامی با چنگ و دندان حفظ نماید و از طرفی هم خلقها و فرهنگهای هزاران سالهی خاورمیانه نیز در جستوجوی رهیافتی مشترک و شرافتمندانه هستند. دولت فاشیست ترک با دیوار کشیدن میان مرزهای شرق، جنوب، شمال کوردستان و حتی در شنگال میان عراق و سوریه در تلاش است سیاست نسلکشی کردن کوردها را به پایان رسانده و کامل کند. این دیوارها صرفا نباید به عنوان تجزیه سرزمین کوردها در نظر گرفته شود، در عین حال پس از صد سال، ترمیم و بازسازی نظام دولت-ملت در خاورمیانه است.
چاره چیست؟
رهبر آپو پروژه و نحوه مشارکت سیاسی کوردها را در این برهه زمانی چنین فرموله نمودند:« ایدهی کوردها «کوردستان کنفدرال دمکراتیک» است که جایگزین «جمهوری مستقل و متحد کوردستان» شده است؛ کوردستان کنفدرال دمکراتیک مدلی است که نهتنها مرزهای موجود را برهم نمیزند بلکه بالعکس، این مرزها را به صورت توجیهی برای اتحاد دمکراتیک ملی خاورمیانه در میآورد. در چهارچوب این مدل، گروهای فرهنگی و خلقی بسیاری میتوانند خود را به صورت اتحادیههای فدرال سازماندهی نمایند. در یک سطح بومی مشترک و در یک شهر، همزمان همه نوع گروه «برابر، آزاد و دمکراتیک» از نقطهنظر جنسها، اتنیکی، دینی و مذهبی میتوانند به صورت صلحآمیز در همزیستی به سر برند. کوردستان کنفدرال دمکراتیک هرچه مدل ملت دمکراتیک خویش را پیشبرد دهد، هر بخش آن نیز میتواند با جوامع همجواری که با همدیگر به سر میبرند به راحتی اتحادیههای مشابهی را تشکیل دهد. اگر چنین در نظر بگیریم که تشکلهای مشابهی در ترکیه، ایران، عراق و سوریه نیز تشکیل شوند، آنگاه آشکار است که کوردستان کنفدرال دمکراتیکی که سعی بر بیان آن داشتیم، به هستهی اتحاد دمکراتیک ملی خاورمیانه تبدیل خواهد شد. شانس تحقق مختلط هر دو پدیده نیز وجود دارد. خود کلیتمندی تاریخی، اجتماعی خاورمیانه نیز این امر را الزامی میگرداند.»
از نقطه نظر موقعیت تاریخی و سیاسی روز ایران نیز رهبر آپو مسئله را بدین شکل مطرح میسازند: «برای کشوری همچون ایران که پتانیسل مساعدی جهت تقسیم گشتن و تجزیه شدن در هر لحظه را دارد، «دولت-ملت» گرایی همانند بمب اتمی است که در عمق آن جاسازی شده باشد. ملیگرایی شیعی که پیوسته «دولت-ملت» گرایی را هر چه بیشتر قاطعیت میبخشد نیز، علیرغم تمامی تردستیهای مدرنیتهای خویش، نهتنها قادر به متوقف سازی تقسیم و تجزیهی ایران نیست بلکه آن را تسریع هم مینماید. نظریهی ملت دمکراتیک به ویژه برای ایران همانند دارویی است که باید روزانه مصرف نماید! فقط ذهنیت ملت دمکراتیک میتواند فرهنگ و خلقهای ایران را که در برابر مدرنیتهی کاپیتالیستی بسیار مقاوم هستند، به جهان «برابر، آزاد و دمکراتیک»ی برساند که در طول تاریخ در پی آن بودهاند. میتواند توطئهها و سوءقصدهای «دولت-ملت» گراییانهی درگیرساز و جنگبرانگیزی پیش روی آن را نقش بر آب گرداند و به صلحی شرافتمندانه برساند»!
حال پس از صد سال نسلکشی، جنگ و خونریزی در میانه جنگ جهانی سوم که کوردها یکی از بزرگترین قربانیان آن بوده و هستند، باید جنگ کنونی را از حیث تاریخی مورد موشکافی قرار داد. واقعاخلقهای مظلوم و ستم دیده خاورمیانه چه نفعی از این جنگ میبرند؟ آیا زوایای این جنگ به کجا خواهد کشید؟ چه ارتباطی میان جنگهای مناطق حفاظت شده میدیا و جنگ جهانی سوم وجود دارد؟ مردم شریف و مقاوم کورد چگونه میتواند توافق سه جانبه آمریکا، ترکیه و خاندان بارزانی را خنثی و از نسلکشی مجدد جلوگیری کنند؟
بدون شک سرنوشت سیاسی کوردها و سرزمینشان کوردستان به شدت به نتایج جنگ کنونی در هم پیچیده است. ترکیه با به اسارت کشیدن خاندان بارزانی و مشارکت دادن آنان در جنگ علیه حزب کارگران کوردستان (PKK)، در تلاش است موقعیت صد ساله خود را تقویت نماید. خاندان بارزانی نیز با جبههگیری در جناح ترکیه -به قیمت خیانت به ارزشهای ملی- که «هسته اشغالگری در کوردستان»، محسوب میگردد در تلاش است موقعیت خانوادگی و حزبی خویش را در این فضای طوفانی خاورمیانه حفظ نماید.
بدون شک هر چند یک سانسور رسانهای جهانی نسبت به جنگ کنونی در کوردستان وجود دارد، اما باید جوانان شریف شرق کوردستان دست در دست هم بگذراند و در جنگ «تعیین سرنوشت ملی» به صفوف گریلا ملحق شوند. زیرا این جنگ صرفا یک جنگ مقطعی نیست، بله نتایج این جنگ، سرنوشت صد ساله کوردستان و خاورمیانه را تعیین خواهد نمود. یا کوردها و سرزمینشان کوردستان یک بار دیگر برای صد سال تحت «اشغال و استعمار» قرار خواهد گرفت، و یا اینکه با پیروزی علیه اشغال و استعمار به عنوان مردمانی شریف در جامعه جهانی با هویت ملی و اجتماعی خویش نسلکشی صد ساله را متوقف و آزادانه خواهند زیست؟
متاسفانه در خاورمیانه و کوردستان چون همیشه این جنگ و« حوزه نظامی» بوده که سرنوشت «حوزه سیاسی» را تعیین نموده، هم اکنون نیز کوردها فقط با پیروزی در جنگ خواهند توانست دروازههای حوزه مشارکت سیاسی را بر روی خویش و دیگر خلقهای منطقه باز کنند. بدون کشت رژیم دولت فاشیستی ترک چنان کاراکتری دار که باید با همان زبانی او را خطاب داد که با آن آشنایی دارد. دولت فاشیست ترک، فقط با زبان جنگ آشنایی دارد و متاسفانه این تنها زبانی است که باید با آن سخن گفت. شکست فاشیسم در هم شکسته ترک که به یک آفت بزرگ برای تمام ملل منطقه تبدیل شده است، میتواند دروازههای آزادی را هممانند فروپاشاندن امپراتوری آشوری در روز نوروز باز و شعله آتش آزادی و دمکراسی را یک بار دیگر در منطقه بر افروزد.
بدون شک مردم کورد در هیچ گوشه و کنار سرزمینشان حاظر نیستند برای صد سال دیگر تحت اشغال و استعمار زندگی کنند، به هر قیمتی که شده به صورت حتمی سرنوشتشان با سرنوشت این جنگ به هم گره خورده است. رمز پیروزی نیز «اتحاد مردم» کوردستان و حمایت همه جانبه از فرزندان قهرمانشان در میادین جنگ با فاشیسم است. این جنگ، جنگ برساخت ملت دمکراتیک، انتقام شهید قاضی محمد، سید رضا و تمامی آنانی است که طی صد سال گذشته در راه میهن و سرزمینشان جان پاکشان را بخشیدهاند.
کوردها ذهنیت، ابزارهای سیاسی و اجتماعی کافی جهت برساخت ملت دمکراتیک و خاورمیانه کنفدرال دمکراتیک را دارند، اما برای چنین پروژهای والا و مقدس باید ابتدا در میدان جنگ پیروز شوند، ارادهی دشمنانشان را بشکنند و اشغالگران کوردستان را پاکسازی نمایند.
کوردها مالکان حقیقی سرزمینشان، کوردستان هستند واشغالگران هیچ مشروعیتی در این سرزمین ندارند. دیگر شرایط همزیستی با دولت اشغالگر ترک هم از میان رفته است. در این صورت باید آفت دولت ترک در کوردستان پاکسازی و ریشهکن گردد. این تنها راه حل ممکن در شرایط کنونی است و همه چیز مطابق این در کوردستان شکل خواهد گرفت. از این پس هیچ چیزی آنچنان که بوده، نخواهد بود و منطقه دستخوش تغییراتی ریشه خواهد شد. امکان تداوم بخشیدن به صد سال اشغال و استعمار و سیاست نسلکشی در این قرن از میان رفته است. چه از طریق «جنگ انقلابی خلق» و یا چه از طریق «دیالوگ و راهحلهای سیاسی»، کوردها دروازهای آزادی و دمکراسی را در خاورمیانه خواهند گشود. اما با در نظر گرفتن شرایط کنونی چنان به نظر میرسد که کوردها چارهای جز جنگیدن ندارند و این جنگ، جنگ سرنوشت ساز و به فرجام رساندن صد سال تنش، درگیری و جدال خواهد بود!؟ یا استعمار و اشغال و یا کوردستان کنفدرال دمکراتیک!