اوین تجدت
از سرزمینی که همواره مورد استعمار، استثمار و فشار قرار گرفته بود، از همان جایی که استخوان کشتارهای دسته جمعی قرن هنوز دفن نشده بود، اقدامهای هویتزدایی تا دوردستترین روستاهایش نیز به دقت اجرایی گشته بود، از مکانی که در فقر و نداری از خود بیزار بود و فرار بیوقفه تنها گزینه بر سر راه بود، در چنین فضایی جوانی سر برآورد. پرومتئوس آتش را از خدا ربوده بود تا روشنایی یعنی بینایی را به انسان ببخشد، با این جرم به صلیب کشیدن بر تخته سنگ قفقاز محکوم شد و رهبر آپو نیز یک جملهی بسیار مهمی بر زبان راند: “کردستان مستعمره است.” تا کُرد از خواب نیستی بیدار شود، بیاندیشد و عصیان کند. جملهای ممنوع. یک رمز نهفته که به هیچ نحو نمیشد به زبان رانده شود. کسی که این رمز را فاش ساخت، مرتکب گناه شد و عفوناشدنی بود.
استعمارگران کردستان و حامیانشان و دولتهای غربی دیوارهای مستحکم و نامرئی این مستعمره را با همکاری یکدیگر بنا ساخته بودند. کردها 80 سال بود که به این دیوارهای ضخیم و سیم خاردارهای آن برمیخوردند، ولی کسی آن را نمیدید، بهتر است بگوییم کسی جرأت نداشت که به وجود این دیوار اقرار کند. کهنسالان این وطن خاطرات بسیار تلخی در یاد داشتند که از بیان آن نیز میترسیدند. آنها دیده بودند کسانیکه دیوار را قبول نداشتند چگونه به چوبهی دار آویخته شده بودند. زنان و کودکان را سوزانده و روستاها را ویران کرده بودند. میدانستند تنها راه نجات از این وحشت آن بود که کسی از دیوار سخن نگوید. بنابراین، دیواری در کار نبود!
رهبر آپو این جرأت را نشان داد و دیوارهای مستعمرهی کردستان را بر همگان نمایان ساخت. زنان از نخستین کسانی بودند که اطراف رهبر آپو گرد آمدند. آنها پس از کابوسی طولانی اولین بار بود کسی را میدیدند که آنها را همراه خود میدانست. دهها دختر جوان، دانشجو، کارگر و کشاورز همراه با جوانان به صفوف انقلابی جنبش آزادی خواهند پیوست. سالهای طوفانی بود. همه از انقلاب، چپ و سوسیالیسم میگفتند. شعارها دیوار خانه، حیاط و مغازه ها را پر کرده بود. امید و ایمان بار دیگر در دلها زنده میشد. هر روز درگیری، کشتار و قتلعام روی میداد. اگر از پیشروی نیروهای انقلابی جلوگیری به عمل نمیآمد، نه تنها کردستان از استعمار نجات مییافت، بلکه راه انقلاب در همهی خاورمیانه گشوده میشد. نیاز به اقدامی سریع در این زمینه بود. کودتای سال 1980 انجام گرفت. کردستان به شهر آمد حبس شد و آمد نیز به زندان. زندانیان آمد باید هزینهی سخن گفتن از دیوارهای استعمار را میپرداختند. پس از سالها شکنجههای طاقتفرسا و فشار شدید پیشتازان مبارزه مظلوم، فرهاد، کمال، سکینه و یارانشان آتش مبارزات را شعلهور کردند. اولین نبرد با موفقیت جنبش آزادیخواهی به نتیجه رسید و دشمن ممکن نبود طعم تلخ شکست را به فراموشی بسپارد.
اقدامات استعمارگران و حامیان غربی آنان علیه رهبر آپو و جنبش ادامه پیدا کرد. با سیاستهای پلید جاسوسی در تلاش برای آسیب رساندن به رهبر آپو بودند. از سالهای 1990 بدینسو عملیاتهای نظامی گستردهای در مناطق گریلا صورت گرفت. روستاهای کردستان را متروکه کردند. سرکوب و خشونت در کردستان بیداد میکرد. رفیق بریتان (گلناز کاراتاش) همچون نماد مقاومت و تسلیمیتناپذیری در مقابل کردهای مزدور و دولت ترکیه ایستار زن آزاد و مبارز رهبر آپو را نشان داد. بدینگونه اقدام دشمن نافرجام ماند. در سال 1996 بهشکلی مستقیم رهبر آپو هدف حمله قرار گرفت. زیلان (زینب کناجی) یکی از کادرهای پیشاهنگ جنبش آزادی با عملیات فدائی خویش سعی نمود توطئه و پلانهایی را که دشمن درپی آن بود را، آشکار سازد. ولی توطئه آنچنان گسترده و عمیق بود که نه کردها و نه مبارزین آزادی قادر به درک ماهیت واقعی آن بودند.
تاریخ پنج هزار سالهی تمدن تاریخ توطئه، نیرنگ و جنگ است، بزرگترین و پلیدترین توطئه در سال 1998علیه رهبر آپو آغاز، طرحریزی و عملی گشت. در این توطئهی غیرانسانی نیروهای سلطهجوی جهانی، ابرقدرتها، سازمانهای اطلاعاتی، سیاستمداران و نیروهای نظامی با همدستی و همکاری رهبر آپو را مجبور به خروج از خاورمیانه کردند، کشورهای غربی وی را طرد کردند و در پایان نیز در آفریقا، کشور کنیا به اسارت گرفته شد و به ترکیه تحویل دادند. بایست گفت ماهیت و گستردگی این توطئهی بینالمللی نشان میدهد که توطئه سالها پیشتر طرحریزی شده بود. به جز نیروی اطلاعاتی ترکیه (میت) نیروهای اطلاعاتی آمریکا، انگلستان و اسرائیل نیز از اواخر دههی 70 رهبر آپو و جنبش آزادیخواهی را تحت نظارت داشتند، جلسات و دیدارهای ویژهای برای شناسایی و پیگیری تاسیس کرده بودند. و شاید اینجا لازم است این سوال را پرسید که هدف نیروهای جهانی و اجماع آنها و زیرپا گذاشتن تمامی قوانین عصر و معیارهای انسانی جهت اسارت رهبر آپو چه بود؟
پس از فروپاشی شوروی جنگ سرد نیز به اتمام رسید، به بیانی دیگر پایان مرحلهی جهان دوقطبی بود، سرمایهداری خود را غالب جنگ اعلان کرد و از این به بعد میبایست کشور و نیروهایی که هنوز در سیستم اقتصادی گلوبال جای نگرفته و رویکردشان مطابق منافع سرمایهداری نبود و حتی با آن به مقابله برمیخواستند، از موقعیت خطر و تهدید خارج میشدند. نظام دولت-ملت که در خاورمیانه به شکلی خشن پایهریزی شده بود، نه تنها برای نظام سرمایهداری مفید نبودند، بلکه موجب محدود شدن گردش سرمایه نیز میشدند. در کنار این تنها جامعهای که در مقابل فرهنگ غربی و فرم زندگی سرمایهداری مقاومت میکرد، خاورمیانه بود. اگرچه استعمار خاورمیانه در جنگ جهانی اول آغاز شده بود، ولی 80 سال سپری شده نشان میداد که خاورمیانه برای نظام سرمایهداری هنوز قلعهی فتح نشده باقی مانده است. برنامههایی که تحمیل شده بود ضربات جبرانناپذیری بجای گذاشته بود، ولی فرهنگ خاورمیانه به حدی نیرومند و عمیق بود که بتواند -به شکلی بسیار بسته و دگماتیک هم که شده- موجودیت خویش را تداوم بخشد. سال 1991 مرحلهای نو از جنگ علیه خاورمیانه به نمایش گذاشته شد. جنگ خلیج دارای دو هدف بود: از یک سو دولتهایی که مطابق مصالح نظام سیاسی-اقتصادی سرمایهداری نبودند، یا باید از بین میرفتند و یا تسلیم میشدند. از سوی دیگر جامعهی خاورمیانه به حالتی دچار میشد که توانایی مقاومت را از دست دهد. بدینگونه موانع بر سر راه سرمایهداری از میان برداشته میشدند. در راستای این هدف کشورهایی نظیر ترکیه، عربستان و اسرائیل نیز نقش مزدوری سرمایهداری را به نحو احسن ایفا کردند.
فروپاشی سوسیالیسم رئال پیامدهای بسیاری داشت. اغلب احزاب و سیستمهای سیاسی-اداری سوسیالیستی در کشورهای مختلف یکی پس از دیگری از ایدهیشان دست کشیدند. حتی سوسیالیسم همچون آزمونی ناموفق و مغلوب اعلان گردید. از این به بعد نظام سرمایهداری بیرقیب، بیبدیل و یگانه نظام بود! سوسیالیسم یک آرزو و اتوپیای زیبا، یک رویای دست نیافتنی، یک خیال واهی، یک ماجراجویی جوانی، یک شجاعت نافرجام، یک برنامهی امکانناپذیر، یک تلاش بیثمر بود! سرمایهداری سرور ازل و ابد اکنون و آینده. همچون خدا فناناپذیر، همچون خدا تامالاختیار! قادر به حاکمیت مطلق بر همه چیز. حتی عرصه را بر خدا نیز تنگ کرد. چون وارد حیطهی خدا نیز شد؛ انسان را دوباره آفرید. خداوند فقط جسم انسان را آفریده بود و انسان هنگام فرود آمدن به زمین بدون هیچگونه تجربه و ابزاری، مجبور بود از ابتدا از رنج و آزمون شروع کند. ولی سرمایهداری انسان را از قیدوبندهای گذشته رهانید و او را به همهی ابزارهای لازم مجهز و تسلیح کرد. مرد سرمایهداری مردی خودخواه، سلطهگر، سودجو، ثروتمند و گسیخته از هرگونه معیار و مبدأ آفریده شد. زن سرمایهداری زنی باریک اندام، خوشرو، شاغل، باسواد، مدرن، خودپسند و کاملا بیتفاوت نسبت به جامعه، غرق در جهان شخصی خویش آفریده شد. این زن و مرد از سوی سرمایهداری خلق شدند و حالا دین بر گردنشان این بود که عبد مطیع آفریدگارشان شوند. وقتی که جامعه و حس اجتماعی بودن تلاشی شود، نظام سرمایهداری نیز به کمال آرمانش دست مییابد.
فقط خاورمیانه بود که سرکشی میکرد و خدای نوین عصر را نمیپرستید. در این میان جنبشی رفته رفته در خاورمیانه ریشه میدوانید که برای سرمایهداری زنگ خطر به شمار میآمد. جنبش رهبر آپو در کردستان و خاورمیانه برخلاف توقع و تصور تئوریسینهای معاصر، نه تنها از فکر و آرمان سوسیالیستی دست نکشید، بلکه با تحلیل خطا و کاستیهایی که رئال سوسیالیسم دچار شده بود، سوسیالیسم اجتماعی و واقعی را حیات میبخشید. سوسیالیسم یک تئوری و یا اتوپیایی که به آینده موکول شود، نبود. هم اکنون و در هر لحظهی زندگی سوسیالیستی اندیشیدن و سوسیالیستی زیستن ممکن و مستلزم بود. بدینگونه رهبر آپو برنامهی فردیتسازی سرمایهداری را دچار مشکل ساخت. مسئلهی اصلی مخالفت و یا مبارزه با فردگرایی سرمایهداری نبود، مهمتر اینکه فردی آزاد و ارادهمند که به جامعه نیز نیرو میبخشید، شکل میگرفت.
متوقف کردن قطار سریعالسیر سرمایهداری بستگی به آن داشت که حقانیت و مشروعیت آن دوباره و به شکلی علمیتر، جامعتر و رادیکالتر مورد بازخواست قرار گیرد. این مسئولیت تاریخی را نیز رهبر آپو به دوش گرفت. چرا که مسئلهی کرد پیچیدهتر و عمیقتر از آن بود که در محدودهی یک مبارزهی ملی بتوان به حل آن پرداخت. مسئلهی کرد با بحران ساختاری نظامهای خاورمیانه مرتبط بود و این بحران زاییدهی سرمایهداری بود. با عمق بخشیدن به تحقیقات و تحلیلات در باب نظام سرمایهداری، رهبر آپو مفاهیم و پایههای این نظام را آشکار نمود. مبارزهی رهبر آپو و جنبش آزادی از کردستان به خاورمیانه، از خاورمیانه نیز بر جهان برمیتابید. بخصوص نظرات رهبر آپو در مورد آزادی زن و علاقه وافر زنان به آزادی و رهایی از ستم، موجب پیوستن خیل عظیمی از زنان از نقاط مختلف کردستان و جهان، به صفوف آزادی بود که بیگمان یکی از پیشرفتهای مهم آن دوره به شمار میرفت.
رهبر آپو از سن کودکی با نقش و جایگاهی که به زن تحمیل میشد، مخالفت نمود. ایشان نه تنها آداب و رسوم کهنهی اجتماعی را به چالش کشید، بلکه موقعیت زنان در نظام سرمایهداری را نیز بردهوار و حتی مخاطرهآمیز تعریف نمود. نظامی که به استعمار رنج کارگر و زحمتکشان جامعه متکی باشد و سود و بهرهکشی را در اولویت قرار میدهد و با جامعه و طبیعت در نزاع است، صدالبته که زنستیز و مردسالار است. نظام سرمایهداری نژادپرستی، دینگرایی، مذهبگرایی، جنسیتگرایی و علمگرایی را در حدی تشدید میکند که جامعه را به صدها جزء و بخش تقسیم کرده و هر بخش نیز با فردگرایی از هم متلاشی میکند.
نظام سرمایهداری هزینههای بسیاری برای شکلدهی زنان و مردان صرف کرده است. در این نظام زنان باید از جامعه و معیارهای اجتماعی، مسئولیت پیشبرد و ساماندهی به جامعه میگریختند، تا بدین شکل بتوانند از حقوق متعالی (!) این نظم نوین بهرهمند شوند. در غیر این صورت هیچ جایگاهی نخواهند داشت. زنان میتوانستند در نظام تحصیل کنند، دارای شغل باشند و از حق مالکیت و طلاق، در مواردی از حق کنترل بدن خویش نیز برخوردار شوند. زنان حق انتخاب و منتخب شدن را داشتند. با اینکه سرمایهداری وانمود میکند همهی این دستاوردها از آن اوست، لذا تاریخ عکس آن را اثبات میکند. زنان در جامعهی غربی و جهان برای کسب کوچکترین حق و تغییر قوانین مردسالار نظام بسیار کوشیدند، جان خود را از دست دادند، مورد توهین و تحقیر قرار گرفتند. دستاوردهایی که زنان در عرصهی حقوقی بدست آوردند، البته که ارزنده و ارزشمند میباشند. اما پیداست هنوز ابعاد مسئلهی زن بهطور ریشهای مورد واکاوی قرار نگرفته است. در این مورد سرمایهداری با همهی امکاناتن و توان خود سعی کرد زنان را به ابزار و کالایی تبدیل کند که از خویش ناآگاه شود و در دنیای مادیگرایی ارزش بودن و موجودیت خویش را نداند.
پروژهی آفریدن زن و مرد (غیرانسانی) از سوی سرمایهداری با مانعی جدی برخورد میکرد. رهبر آپو نه تنها جوانان، زنان و مردان را به جبههی مبارزهی سوسیالیسم فرا میخواند، همچنین شکل زندگی نوین، روابط صحیح بین جنسیتها و جامعهی آزاد را دوباره بازتعریف کرد. در این مورد نیز به نتایج چشمگیری دست یافت. مسئله صرف تحلیل و رد نظام اقتصادی-سیاسی سرمایهداری نبود. از آن مهمتر نیاز بود طرز تفکر این نظام غیرانسانی و فرهنگ و فرم زندگی آن مردود و ترک شود. در این خصوص مبارزه در عرصهی اجتماعی تعمق یابد و سپس آلترناتیو آن مطرح، درک و عملی شود. در مقابل نهاد خانوادهی نظام سرمایهداری نیاز به چگونه خانوادهای است؟ جایگزین چه میباشد؟ و … رهبر آپو پروژههای مهمی در ارتباط با آزادی زن ارائه داد. در این مورد مختصرا میتوان به پروژههای “تشکیل ارتش زن، تاسیس حزب زنان آزاد، تحول مرد و اعلام ایدئولوژی رهایی زن” اشاره کرد. زنان چه در صفوف آزادی، چه در جامعهی کرد مرحلهای را آغاز کردند که شاید در مورد انعکاس و بازتابی که در آینده خواهد داشت، از دوراندیشی آن چندانی برخوردار نبودند و واقعا پیامدهای آن را پیشبینی نمیکردند. رهبر آپو زنان را به راهی سوق داد که نه برگشت داشت نه توقف. زنان کرد از مبارزهی مسلحانه گرفته، تا فعالیتهای سازمانی، از عملیات نظامی گرفته تا فعالیتهای هنری، از سیاست گرفته تا اقتصاد در همهی حوزههای مبارزاتی مشارکت داشتند، با این تفاوت مهم که با هویت خویش شرکت کنند. هویتیابی برای زنان کرد در اولویت مبارزه قرار گرفت. زن کرد دارای چه پیشینهای است؟ نقاط مشترک زنان در کردستان و منطقه چه میباشد؟ مسئلهی ملی و جنسیتی در چه نقطهای از هم تفکیک و محل تلاقی آنها کجاست؟ آیا راهکارهایی که زنان در مبارزات فمینیستی بکار بستند، برای زنان کرد نیز همان اثر را دربرخواهد داشت؟
رابطهی بین زنان کرد و رهبر آپو چندجانبه میباشد. از یک طرف رهبر آپو بنیانگذار مبارزهی آزادی زن است و از یک سو تاسیس ارتش آزادی زن و حزب زنان آزاد نیز با رهنمود و رنجهای مستمر رهبر آپو انجام گرفت. در جنگ سخت ایدئولوژیهای مردسالار قرن کنونی، اعلام کردن ایدئولوژی رهایی زن از دستاوردهای بسیار مهم در این صحنهی مبارزاتی به شمار میآید. در اینجا یک ایدئولوگ مبارزهی آزادی زن است. رهبر آپو تغییر و تحول مرد را شرط دیگر بازساخت جامعهی دموکراتیک و آزاد برشمرد. بدین منظور مردان را در پروسهی تحول ذهنیتی قرار داد. و آغاز پروژهی کشتن ذهنیت (تحول) مرد را از خویشتن آغاز کرد. در اینجا رابطهی زن و رهبر آپو رابطهی رفاقت است.
رهبر آپو همهی مفاهیم و پدیدههایی که نظام سرمایهداری را مشروعیت میبخشید، زیر سوال برد. از دیدگاه وی عقلانیت مردسالاری نشات گرفته از نظام مدرنیتهی سرمایهداری است. بدین علت آزادی زن نیز پادزهر سرمایهداری میباشد. باژگونه کردن مفاهیم و پدیدههایی که نظام سرمایهداری متکی به آن بود، ضربهی مهلکی محسوب میگردد. زمانی که تمامی این علل را در یک نقطه متمرکز میکنیم، خواهیم دید که نظام سرمایهداری از ایدئولوژی و مبارزات رهبر آپو به وحشت و هراس افتاد. برای خلاصی از وی نیز توطئهی بینالمللی را به اجرا گذاشت. خاورمیانه باید درگیر جنگی ویرانگر و خانمانسوز میشد. زنان و مردان کرد، گریلاهای آزادی، سوسیالیست و دموکراتها نیز در این گردباد مدفون میشدند.
بدینگونه دومین اقدام جنگ جهانی سوم در 9 اکتبر سال 1998 به اجرا گذاشته شد. 15 فوریه سال 1999 برای انسانیت و تاریخ، روز شوم و سیاهی است. روزی که هرگز فراموش نخواهد شد. ما و همهی آزادیخواهان جهان، زنان و مردانی که خواهان و مدعی برابری هستند، مبارزین دموکراسی مردمی و این راه مقدس، این اقدام توطئهگران را محکوم میکنیم. این محاکمه را به فرداها، به آینده و به تاریخ واگذار نمیکنیم، بلکه هم اکنون توطئهگران را به سختترین مجازات محکوم میکنیم؛ آشکار ساختن ماهیت و ابعاد توطئه، محکومیت توطئهگران است.
رهبر آپو پس از اسارت امرالی و تحمل سالیان دراز ایزولاسیون مطلق و غیرانسانی، از کوچکترین امکان هم که شده استفاده کرد که توطئهگران به اهداف خویش دست نیابند. در واقع مبارزهی رهبر آپو در این دورهی 22 ساله در دنیا کمنظیر است. چون این مقاومت، ایستادگی، خلاقیت و ارادهمندی، این عشق به حقیقت و اصرار به آزادی، این باوری و ایمان در تاریخ مبارزهی بشریت بینظیر میباشد.
در دورهی امرالی رهبر آپو مبارزهی آزادی زن را به سطح بالاتری ارتقاء داد. در این راستا جنبش آزادیخواهی زنان کردستان نیز با فداکاری، تلاش و سختکوشی دستاوردهای مهمی در کردستان، منطقه و جهان کسب کرده است. میتوان گفت در نتیجهی مبارزات و رنج رهبر آپو سدهی 21 برای انقلاب زنان آمادگی کامل را دارد و انقلاب آزادی زنان بزرگترین انتقام و ضربهی مرگبار بر پیکر توطئه و توطئهگران خواهد بود. در اینجا است که آزادی رهبر آپو و آزادی زنان به هم پیوند خورده است.