رامتین صبا
ایران به یک چالش پرمخاطره جهانی برای آمریکا مبدل گشته، طوری که میرود ستونهای عرش هژمونی او را به لرزه درآورد و روند باختن پایگاه نخست هژمونیش را تسریع نماید. چراکه خاورمیانه بشدت استراتژیک است و نظام ایران حضور نظامی و اقتصادی خود را با نفوذ بلوک شیعی گسترش داده. مسئله بنیادین این است که چالش گروههای نیابتی مسلح وابسته به ایران در کشورهای خاورمیانه محتملا سقوط هژمونی آمریکا را تسریع نماید. بنابراین، ابقا در جایگاه نخست هژمونی سرمایهداری جهانی، به نحوه رهبری راهبرد نظامی بستگی دارد. پس از چهل سال مقابله سیاسی ـ اقتصادی، بحران ایران برای واشنگتن به فاز نظامی جبری وارد گشته. نحوه برخورد در این فاز به ظرفیتهای ممکن ارتش آمریکا با نقبزدن در حوزه سیاست آن کشور بازمیگردد.
ایران تاحدی توانسته یک هلال شیعی هرچند متزلزل را شکلدهد: ۱ـ حوثیهای یمن. ۲ـ حشدشعبی عراق. ۳ـ ارتش سوریه. ۴ـ حزبالله لبنان. ۵ـ فلسطین. همچنین در مسیر ناکامگذاشتن آمریکا، به گروههایی چون طالبان افغانستان و حزبالله ترکیه، شوکهای تحریککننده سیاسیـ نظامی واردمیآورد. چهبسا آمریکا نیز درصدد است با صلح با طالبان، سرکوب حزبالله لبنان و شاید در آینده، تروریستاعلانکردن حوثیها و تحریم سوریه و تضعیف حشدشعبی عراق، بالهای باز برای بلندپروازیهای ایران را بچیند. در واقع نهتنها آمریکا، بلکه اسرائیل و عربستان هم با تهدیدات ناشی از گروههای نیابتی ایران روبرویند. این تهدیدات، آن سه کشور را بیش از پیش متحدمیسازد که تهران هم درصدد گرایش روزافزون به جانب قدرتهای متنازع و بازدارنده چین و روسیه در رویارویی با آمریکاست که درصورت بازگشت بایدن به برجام، چین و روسیه از ایران دورتر خواهند شد. اما در این مقال، صرفا تهدیدات طولانیمدت ایران و گروههای نیابتی او علیه آمریکا را مورد مداقه قراردهیم. اگر آمریکا در مهار کامل این گروههای شیعی موفق نگردد، بعید نیست که تهران در این مقوله اطمینان خاطر خواهد یافت که با ناکامی مجدد آمریکا، از خط قرمزهای ارتش آن عبور خواهد کرد و با تغذیه از فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی چین و روسیه، دیگر آمریکا در مهار ایران چنان ناتوان خواهد شد که ممکن است هژمونی خود در خاورمیانه را برای همیشه ببازد و حتی ترکیه بهمثابه ژاندارم یکصدساله استعمار نو را نیز از ناتو خارج سازد. آنگاه اوراسیا بهمثابه یک پیمان اقتصادی و طبق پدیده «فرارسی» چین را به قدرت اقتصادی نخست جهان ارتقا خواهد داد و آمریکا سقوط خواهد کرد.
ناف عربستان و اسرائیل نیز به آمریکا گره خورده و به خطر خواهند افتاد. پس حتی اگر برجامی دیگر هم منعقدشود، باز ایران شانس قویترشدن نظامی ـ اقتصادی را خواهد یافت زیرا بحرانهای اقتصادی و سیاسی آمریکا به درجه ملتهبتری رسیده که تلاش او برای صلح با طالبان و برخی سازمانهای مشابه، اثباتگر آن مدعاست. میتوان یک احتمال قوی دیگر را نیز بررسی کرد. اگر نظام ایران در انتخابات سال ۱۴۰۰ با حاکمیت بلامنازع اصولگرایان ولایی و حذف نسبی اصلاحطلبان، یکدست گردد و در آن سوی قضیه، حملات نظامی آمریکا در فازهای مختلف هوایی و زمینی به وقوعبپیوندد، آنگاه حوثیهای یمن و حزبالله لبنان شانس مضاعفی برای تصاحب دولت رسمی خواهندیافت و هر یک از گروههای نیابتی ایران در مقام دولت رسمی در عراق، یمن و لبنان همانند سوریه ظاهر خواهندشد، درنتیجه کار آمریکا قویا سخت خواهدشد تاجایی که دیگر فرصت سرکوب و مهار را نداشته باشد و با تیپا از خاورمیانه بیرون رانده خواهدشد. بخوبی میدانیم که حداقل یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ نامزد خواهد شد که «حسین دهقان» از جمله آن گزینههاست و موجب ظهور یک دولت «ارتشسالار» و «ملت ارتشی» خواهدگشت. از یاد نبریم که علیرغم فشارهای حداکثری کوبنده آمریکا، اما ایران همچنان خطوط مواصلاتی و مراسلاتی خود با گروههای مسلح خود در کشورهای هلالشیعی را حفظ کرده و از حیث لجستیکی آنها را تغذیه و تجهیز مینماید. این بدان معناست که درصورت سستشدن فشارهای حداکثری، روند تقویت این گروهها انفجاری خواهدشد. بنابراین سیاستهای ناکارآمد آمریکا آن هم از موضع قدرت، موجد این احوال قدرتگرایانه برای تهران شده و سیاستهای تحریم، فشار نظامی و حتی برجام هم اثبات میکنند که ماهیتا در مسیر رقابت هژمونیک جهانی و خاورمیانهای بوده، لذا در آخرین ایستگاه، صرفا گزینه نظامی را باقی گذاشته. چراکه اگر هدف آمریکا مهار ایران برای همیشه است، پس صرفا راهکار نظامی باقیمانده و قطعیقین راهکارهایی از قبیل تحریم و برجام تنها کوتاهمدت و سستبنیان هستند و خواهندبود. هدف آمریکا، پیروزی در رقابت هژمونیک است نه برقراری صلح و دموکراسی در ایران و منطقه.
حال که عربستان در یمن و اسرائیل در لبنان، فلسطین و سوریه عملا درگیر یک جنگ شدهاند، پس احتراز دولت آمریکا از حمله نظامی، حکم باخت برای همیشه خواهد داشت مگر اینکه آمریکا در برجامی دیگر امتیازات باورنکردنی از تهران ناچارا اخذ کند که احتمال آن کم است، زیرا امتیاز بیشتر به معنای تضعیف شدید نظام ولایی تا سرحد سقوط خواهد بود و آن را نخواهد پذیرفت. اگر هم بپذیرد و شروط واشنگتن را بدون چونوچرا بجای آورد، با فاصلهگیری چین و روسیه، ایران تنها و منزوی خواهد ماند که بازهم نتیجه آن فروپاشی خواهدبود. عکس این قضیه برای آمریکا هم مصداق دارد (آمریکا بخاطر رکود اقتصادی و بحران سرمایه و سرمایهداری ناچار به بازگشت به برجام است)، فلذا درصورت برسرکار آمدن جوبایدن، هر دو طرف به احتمال زیاد به «سازش کوتاهمدت» برای یک فاصله زمانی گذار، تن درخواهند داد و همانطور که اشاره نمودیم، پرونده چالش ایران به فازی وارد شده که هر نوع سازش و اقدام غیرنظامی، قویا خطر حذف پایگاه آمریکا در خاورمیانه و شکست دائمی طرح خاورمیانه بزرگ را بدنبال خواهد داشت پس تنها راه، حمله نظامی است.
مراحل پیشین آن طرح با حمله نظامی به افغانستان، عراق و سوریه رقم خورده و کاراکتر نظامی یافته پس هدف استراتژیک یعنی ایران، تکمیلکننده نهایی آن خواهدبود. باید یادآور شد که مسئله بنیادین صلح، دموکراسی و آزادی ملتهای تحت ستم در ایران به اقدامات هیچیک از طرفین هژمونی آمریکا ـ ایران وابسته نیست. گزینه آن دو، رقابت، سازش و یا جنگ است که در تعارض شدید با گزینه قیام و دموکراسی ملل قراردارد.