بخش اول,
ريوار آبدانان –
تقديم به شهيد خسرو گلسرخي، فرزاد كمانگر و تمامي آناني كه براي آزادي خلقهاي ايران جان خود را فدا كردند
مفاهيم كليدي: 1ـ ساختار كنفدرال 2ـ دموكراسي 3ـ ملت دموكراتيك 4ـ گذار از جنسيتگرايي 5ـ اقتصاد كمونال 6ـ دفاع ذاتي 7ـ سياست دموكراتيك 8 ـ محيطزيستگرايي 9ـ خودمديريتي يا مديريت ذاتي 10ـ خودگرداني دموكراتيك 11ـ ساختار دولتـ ملت 12ـ تنوعات هويتي ايران(كورد، عرب، بلوچ، آذري، گيلك، گالش، تات، تالش، مازني، تركمن، سيستاني، بندري، فارس، بهايي، يهودي، يارسان، سني، شيعه، مسيحي، آشوري، زرتشتي، صابئي، سرياني، كلداني، ارمني)
خلقهاي ايران سالهاست با استبداد، تبعيض و مركزگرايي دستوپنجه نرم ميكنند. به دليل عدم شكلگيري يك نظام سياسي و مديريتي مختص به جامعه، تاكنون مبارزات اين خلقها به نتيجهي لازم نرسيده است. نبود آزادي براي تنوعات فرهنگي و هويتهاي مختلف موجود در ايران، عدم آزادي آموزش به زبان مادري براي خلقهاي مختلف، ژرفايافتن ضدفرهنگ تحقير عليه خلقها، تداوم تبعيض و ستم شديد عليه زنان(شكنجه و آزار، سنگسار، ممنوعيتهاي اجتماعي و سياسي، تبعيضات حقوقي)، فقدان آزادي بيان(اعمال ممنوعيت، سانسور و حذف در رسانهها و نهادهاي روشنگر)، بيكاري، تنفروشي، فقر، شيوع بحران زيستمحيطي(خشكيدن درياچهها، بيابانزايي، آلودگي هوا، انقراض گونههاي گياهي و جانوري، جنگلزدايي، آلودگي منابع آبي) و صدها مشكل ديگر نشان ميدهند كه بدون ارائهي يك راهكار متفاوت نميتوان ادعاي حل مسائل جامعهي ايران را داشت. برخي جريانات همچنان راهحلهايي سنتي تجويز ميكنند كه بر پايهي حذف صورت مسئله هستند، برخي بدون اينكه هيچ پروژهي چارهيابي مشخصي براي آينده داشته باشند صرفا بر راهكار براندازي نظام فعلي و پايهريزي نظامي ديگر پافشاري ميكنند، بعضي بر اصلاحطلبي درازمدت و مدارا كردن در برابر وضعيت موجود اصرار مينمايند و برخي نيز نسخهي راهكارهايي نظير فدراليسم را ميپيچند و آن را محور فعاليتهاي سياسي خود قرار ميدهند. در اين بين، حزب حيات آزاد كوردستان(پژاك) پروژهي كنفدراليسم دموكراتيك را به عنوان بهترين و نتيجهبخشترين راهكار براي حل مسئلهي كورد و ساير خلقهاي ايران ارائه نموده است. نظريهي ملت دموكراتيك و نظام كنفدراليسم دموكراتيك توسط عبدالله اوجالان، رهبر خلق كورد در مجموعه دفاعيات خود(نقشهي راه و مجموعهي پنج جلدي مانيفست تمدن دموكراتيك كه در زندان تكنفرهي جزيرهي امرالي نگاشه)، مطرح و ارائه شده است.
سعي نوشتار حاضر اين است كه ابعاد مختلف اين پروژه بررسي شود و براي پرسشهايي كه در مورد چگونگي آن مطرحاند، پاسخهايي ارائه گردد. بنابراين نكاتي اساسي دربارهي كنفدراليسم دموكراتيك با زبان ساده و فهمپذير ارائه ميشود تا دركي صحيح و عمومي از اين نظام شكل گيرد.
1. جامعه و فردي كه در نتيجهي سياستهاي سركوبگرانهي دولت حتي از فرهنگ، زبان و هويت تاريخي خويش نيز بيگانه شده و آن را حقير و بيارزش ميانگارد و مدام ميخواهد فرهنگ، زبان و هويت خود را همانند ديگران سازد، از عشق به خود تهي گشته است؛ نميتواند خود را مديريت كند و به ناچار برده خواهد ماند. چنين جامعه و فردي، از هستي خود بيگانه شده و قادر به ديدن جهانِ درون خويش نيست. چنين فرد و جامعهاي كه از هويت و هستي خود بيگانه شده، به تمامي دچار بيمعنايي و فقدان حقيقت گشته است. به دليل انحصارگري قدرتهاي برتر(دستگاههاي دولتي نظير بخش نظامي و امنيتي) و ترس از تنبيه توسط قانون(كه به ميل دولتمردان نوشته و تفسير ميشود نه به ميل جامعه)، ارادهي فرد و جامعه درهم ميشكند و قوهي انديشهي سالم و توان زندگي آزاد از وي سلب ميشود. بنابراين ضعيفه، برده و بيروح ميشود. چنين تقدير شومي را دولتـ ملتهاي مدرن براي جوامع مختلف در نظر گرفتهاند. سياستهاي دولتـ ملتها كه بر پايهي يكدستسازي(يكسانسازي)، همشكلگرداني و نابودسازي تفاوتهاي هويتي استوارند، جوامع و افراد آن را به سمت چنين ازخودبيگانگي و قتلعامشدني كشانيده است. به عنوان توضيح ميتوان گفت: دولتـ ملت همان دولت مدرن امروزي است كه به شدت قدرتطلب، جنگافروز، انحصارگر و سلطهجوست؛ اين هيولا براي انباشت حداكثر سرمايه و رسيدن به بيشترين سود و قدرت تلاش ميكند تا تمام جامعه(ملت) را از طريق شعارهاي مليگرايانه تابع خويش گرداند و گلهآسا در خدمت به خود بسيج كند؛ جامعه را تحت نام «حقوق» به شكل شهروندان منفرد و بياخلاق درميآورد؛ بدين ترتيب در تمام جامعه نفوذ ميكند، همه را در سوداي كسب قدرت، سود و لذتِ افسارگسيخته تحريك مينمايد از وجدان و روحيهي همياري دور ميسازد و به حالت برده درآورد. دستاوردي كه دولتـ ملت براي خلقهاي مختلف جهان و به ويژه خاورميانه در بر داشته، تنها اشك و خون بوده و بس. به طوري كه ميتوان گفت وضعيتي كه اكنون خلقها و مناطق مختلف خاورميانه با آن رويارو هستند نوعي «جنگ جهاني سوم» و لحظهي فرود شمشير نسلكشي فرهنگي است.
كنفدراليسم دموكراتيك، فرم مديريت سياسيِ تمامي گروهها، خلقها و تنوعات اجتماعياي است كه در پي گذار از چنين نابودياي هستند و ميخواهند به شكل ملتي دموكراتيك درآيند. نظام كنفدراليسم دموكراتيك، يك نظام غيردولتي است و از تمام اشكال مديريتيِ قدرتطلب مرسوم، متفاوت است. دليل دوري كردن از دولتيشدن و عدم قدرتطلبي اين است كه هرگاه يك دموكراسي به سمت دولتشدن و دستيابي به قدرت گام بردارد، تيشه بر ريشهي خويش ميزند و يك قشر ممتاز را جايگزين مديريت ذاتي و كمونال(جمعي، اشتراكي) جامعه ميگرداند. بدين ترتيب به جاي «ابراز نظر، مشاركت و ارادهمنديِ همگان»، سلطه و استبداد فرد يا گروهي كه در رأس دولت هستند پديد ميآيد. كنفدراليسم دموكراتيك، به جاي شعار «براي رهايي از وضع موجود ما هم بايستي يك دولتـ ملت هرچند كوچكي داشته باشيم»، پايههاي خود را بر اين اصل استوار ساخته است: «هر جامعهاي بايد طبق هويت خويش داراي مديريتهاي بومي دموكراتيك و غيردولتي باشد».
بايستي توجه داشت كه عدم اتكا به راهكارهاي دولتگرا، هرگز به معناي تأييد هرج و مرج نيست. يعني اگر يك جريان اجتماعيـ سياسي در پي حل مسائل جامعه باشد و بدون تشكيل دولت در صدد حل مسائل برآيد، برخلاف آنچه تصور ميشود به معناي رخ دادن هرج و مرج نيست. بالعكس، اين دولت است كه با سازماندهي گروههاي قدرتگرا عليه كل جامعه، جامعه را دچار بيمديريتي، ازهمپاشيدگي و آشوب ميگرداند. زيرا رابطههاي متكي بر اعمال قدرت، باعث ازخودبيگانگي، توليد بحران، نفي و نابودي ميشوند. كنفدراليسم دموكراتيك كه يك نظام غيردولتي است، با گذار از چنين روابطي و در نتيجهي «همكاري، همزيستي، همپذيري و مشاركت آزادانهي تنوعات اجتماعي خودگردان»، يك نظم سياسي درهمتنيده و كليتمند محسوب ميشود كه در آن جامعه به بهترين نحو ميتواند امور خويش را سر و سامان ببخشد.
كنفدراسيون دموكراتيك يك اتحاديهي نامتمركز، فارغ از مليگرايي و عاري از قدرتطلبي است كه دغدغهي دستكاري مرزهاي سياسي موجود و دست زدن به مرزبنديهاي تازهاي را ندارد. اين اتحاديه دربرگيرندهي تمام واحدهاي اجتماعي غيردولتيِ اعم از عقيدتي، فرهنگي، اقتصادي و… است كه به شكل خودگردان به مديريت امور خود ميپردازند. (معناي واژهي فئودوس عبارت است از: فراگيرترين، اتحاديه، همپيماني، همه را در درون خود گنجاندن، همبستگي و تشكيل مجموعهاي را دادن. كنفدراسيون، اتحاديهي نامتمركز و منعطفي است كه در آن مجموعهاي از گروهها و تنوعات هويتي بر پايهي يك تعهد آگاهانه و اخلاقيِ فراتر از قانون، ضمن حفظ هويت و موجوديت خود، يك موجوديت جمعيتر و كل تازهاي را تشكيل ميدهند).