رامين گارا
هر تمدنی دارای مظاهری است كه فريبنده‌ترين چيدمان‌های سياسی را در دستگاه‌های طويل و پيچيده خود در معرض انظار سياسی قرار میدهد ولی هيچ دودی از كنده آن برنمی‌خيزد. ظاهر مظاهر هيچ‌گاه در انظار عموم هويدا نمی‌گردد. اپيزود‌های آن هيچ ارتباط ارگانيكی باهم ندارند. چنان بريده از هم هستند كه هر ارگان و نهادی از قدرت ممكن است در صورت انحراف از مسير ايده القاشده، به طرز وحشيانه‌ای حذف شود. تمامی اين مراتب چنان در خفا صورت می گیرد كه از تيررس عامه خارج است. عوام و خواص دو طبقه ويژه آن هستند. جامعه دارای سه طبقه فقير، متوسط و غنی ولی نظام قدرت دارای دوطبقه عوام و خواص است.
شايد در سطوری كه به قلم می‌آراييم نغزترين جملات كفايت بيان پلشت‌ترين چهره‌های آن نظام را ننماید. چرا؟ زيرا مظاهر قدرت چنان پنهان است كه آنچه در هيأت «حكومت» با سه خاصه «مقننه، مجريه و قضائيه» برای محاكمه برضد سه طبقه «فقير، متوسط و غنی» تعبيه گشته، از سوی خلايق باور نشود. آنچه بعنوان خاصه چهارم، بی‌هويت و اين‌همانی اسب‌دوانی می‌كند، رسانه، آن جنجال‌برانگيزترين دادگاه بی‌كفايت با زنجيرهای زنگارگرفته تاريخ معاصر سواد و علم است. پی ‌بردن به مظاهر قدرت، فريب و ستم كه در پوستين عدالت ظاهرسازانه جلوه میكند و عشوه میتراود، دشوار‌ترين فعل برای عموم جوامع پرمدعای سراپا غيرعلمی و ناسياسی شده است. شايد اينكه ويكی‌ليكس با جلوه مدفوع آسانژ بر ديوارهای بی‌رحم زمهريری زمستانه تباه سرمايه‌داری سائيده شد، رسوايي بد خود ركن‌ چهارم دموكراسی در هزاره معاصر است. اين يعنی بيچارگی در پيشگاه امپراتور، فرمانده‌، پول، ارتش بدون ‌سرباز ايالات متحده آمريكای پس از 11 سپتامبر.
افشای چهره امپراتوری پول و قدرت در اوج علنی‌ترين دستگاه دولتی آنچنان سخت است كه احساسات ششگانه برای آن كفايت نمی‌كند. به همين دلیل است كه شواليه اسب‌سوار سوسياليست‌های ظاهرپرست مدام بر سپر جنگجوی وحشی سرمايه‌داری كوبيده و له می‌شود. پس پيچيدگی دنيای فراماسونری بيانگر پيچيدگی دنيای فرماندهی هژمونی نيست. شايد هيچ دكترسياسی نتواند با ايده‌ها و تصورات بچه‌گانه، آناتومی قدرت پولداری را بيان نموده و اين بزرگترين بحران ذهنيت بشريت است.
پول در قلمرو اقتصاد، سرباز در قلمرو سياست، ايده در قلمرو رسانه، زن در قلمرو جامعه، دانش‌آموز ـ دانشجو در قلمرو آموزش و كارگر در قلمرو برده‌داری همه و همه مظاهر ابزاری «شهر در قلمرو» دولت اند. گويا همه از شراباحبيث نوشيده ولی شراباالطهور تصورش نموده اند. نمی‌توان جز این، آناتومی ديگری برای ماشين قدرت متصور شد. لذا دستگاه‌های قضا، قانونگذاری و مجريه صرفا لعبتك‌های خيمه‌شب‌بازی سناريوی فريب قدرت اند. آنچه از كارتون‌‌خواب كلان‌شهر ترسناك نيويورك تا امپراتورترامپ و از سبزی‌ فروش سركوچه تنگ كلان‌شهر اسفناك تهران تا خامنه‌ای ولايت مظهر گشته، از ابتدا تا انتها فقط طول ‌وعرض يك حيله بزرگ ماشين گنده تمدن دروغ است. جامعه‌ و مردمی كه فقط ياد داده‌ شده‌اند از شراب‌الخبيث تمدن شر بنوشند و بر مفاخر پلشتی‌های دستگاه هژمونيت آمريكا و ولايت ايرانی بنازند، آيا خنده‌دار نيستند؟!!!
تاكنون همه در خوابهای كودكانه خود دچار توهم شده بودند که مظاهر جباريت دستگاه قدرت را بسیار خوب می‌شناسند؛ اما با كالبدشكافی موشكافانه آناتومی قدرت، طفوليت ذهنی جوامع امروزی در اوج سفاهت برملا میگردد. شايد محافل، مجامع و منابع بسياری تصور كنند گويا بازی‌های سياسی جهان امروز كه جنگ از دهانه سياه آن زبانه می‌كشد، جدال ميان روشنايی و تاريكی، سياه و سفيد و نيكی و بدی است، ولی آنچه در پراكسيس دولت مشاهده می‌شود، به این دلیل که ساختار بيولوژيك دولت به طور کلی بدی و بدی است، نمی‌توان گفت نبرد، نبرد ميان نيكی و بدی يا روشنايی و تاريكی است. نمی‌توانيم خود را فریب ‌دهیم و فريب ماشين‌های كه تازه از مام امپراتوری در هيأت حرامزاده‌های روزگار زائيده‌ شده‌اند را بخوريم. در مقام آنكه اين سطور را در مظان اتهام دستگاه قدرت می‌نگارم، با ادعا اعلان می‌دارم كه آنچه در جامعه مدرن امروزی در مغزهای ديجيتالی و تراريخته تك‌تك انسان‌هايی كه دستكاری ژنتيكی شده‌اند، حتی در حد ظاهربينی هم نيست. آنچه آكادمیها در حكم ركن آموزش دولتی بلعيده و در كمال لطف به مردم استفراغ می كنند، محصولی از قی كردنی ساده و تهوع آور است نه فرآورده‌ای برای آگاهی و غرور. جوامع امروزه از سوی سرمايه‌داری كاملا به بردگی کشیده شده اند و دستگاه قدرت ديجيتالی و جنگ قدرت ستاره‌ای گشته است. در اين دنيای پرهياهو چگونه مي‌توان دم از وجود دولتی كه قيوم آزادی است، زد؟!!! علوم سياسی با حال و روز تباه خود هیچگاه حوزه‌ای مناسب برای شناخت دستگاه‌های طويل زور نيستند. رسانه ديجيتالی كه هر ثانيه هزاران دروغ از آن می‌تراود، ديگر اميد جامعه بعنوان ركن چهارم دموكراسی نيست. اگر در قرن بيست‌ويكم چهره كريه سرمايه‌داری به وضوح آشکار نگردد موجوديت انسانيت در مثلث برمودای رقابت نفی «شهر، طبقه و دولت» محو خواهند شد.
مدل شهروندی كه امروزه از دستگاه آكادمی دولت قی می شود داعیه شناخت جهان را دارد گویی تازه از كشتی نوح علم در سرزمين بكر سوسياليسم فرودآمده است. ولی واقعيت اين است كه چنين واقعه‌ای تاكنون روی نداده و همه سوار بر اسب وحشی ماكياولی بدنبال غارت منفعت می‌تازند. آری ننگريد در كردستان طفيل كه هنوز در دوران طفوليت خود بسر می‌برد و آرزوی پاك آزادی كودكيش را در سر می‌پروراند، عالمی از حقيقت هنوز زنده است، اين جای خود؛ بنگريد امپراتوری آشور جهان را چگونه از كله شهروند ـ فرد امروز بارو می‌سازد و در تمامی پستوهای دنج آن زن را تكه‌تكه‌ و در معرض فروش قرار می دهد.
اين، بدبينی نسبت به جهان حقيقت نيست، واقعيتی در خصوص عالم واقع سرمايه‌داری است. ايران و دستگاه بد قدرت آن در مركزثقل اين گيتی مكاره قراردارد. باتوجه به آناتومی قدرت، نبايد تمام نگاه‌ها به سوی دستگاه حكومت روحانی با كابينه عشوه‌گر، به مجلس نوكرصفت مقننه، به دستگاه جلاد قضائيه و سازمان خبرچين رسانه‌های نظام جمهور اسلامی دوخته شود، بلكه آنچه بايد چهارچشمی نگاه حيرت را بسوی آن شليك نمود و از خواب غفلت بيدار شد، دستگاه نظام ولايی پنهان‌شده زير پوست تهران است. آنچه در پوستين ولايت ‌خدا در كاخ جماران پنهان‌شده ولی بر تك‌تك سبزی‌فروشان سر كوچه همه ما حكم‌می‌راند و مستمرا چشم به ناموس جيب همه‌مان دوخته، ولايت امر است. مسلما در تعريف قدرت ولايت تنها می‌توان  گفت بدبختانه دست خامنه‌ای در جيب تك‌تك شهروندان است. در نتيجه همانی كه با ظاهر حكومت، كابينه، نهاد و ارگان‌های پرشاخ ‌و برگ همه‌روزه شهرهای ايران را به‌هم می‌زنند و بار دیگر باب ‌ميل خود چيدمان می‌كنند، يك دست پنهان از تيررس رؤيت مردم، مخفی است. لذا مقولاتی چون نهاد و ارگان‌ها، شهرداری و استانداری‌ها، نمايندگان مجلس، نيروهای امنيتی، پليس خدمت و بانك‌های ثروت و خوشبختی كه هر روزه بعنوان خوراك تبليغاتی در گوش مردم زمزمه می‌شوند، تنها ظاهر قضيه هستند. نقش تمامی دولت مجريه، قوای مقننه و قضائيه و رسانه‌هايی كه پا در زنجير خفقان و سركوب دارند، تنها برای فریب ملت‌هاست. در اين زمينه‌ بشريت به سطحی از بيداری نائل نشده و نیاز به تز جديدی وجود دارد. اگر تنها به دستان مصنوعی و متعدد خامنه‌ای در اقصی نقاط ايران و سيطره آن بر حوزه سلطه پول، سرباز، زن، ايده، دانش‌آموز، كارگر و برده در شهر هرت مخفی خامنه‌ای توجه نماییم، شايد حبابهای ادعايمان برای بيداری از بس حيرت و تعجب ترکیده و برای دمی بيدارگرديم. شهروند ايرانی و شهروند آمريكايی به اندازه شهروندان سایر نقاط جهان از ماهيت نحس قدرت و شوكت ولايتمداران خود بی‌خبرند. آنچه بعنوان آگاهی، اطلاعات و داده‌ در رسانه‌ها و محافل نشخوار می‌گردد، پيشتر از سوی موش موذی «ديوار موش دارد» دستگاه قدرت جويده و در معده‌های همه شهروندان استفراغ شده است. اكثرا با باورمندی ادعا می‌شود كه چهره نظام ايران افشا شده و ولايت‌فقيه در رأس و سپاه پاسداران، حوزه علميه قم، دولت و كابينه، مجلس شورای اسلامی و دستگاه قضا با هاليوود صداوسیما همه از مظاهر افشا شده امپراتوری هستند، اما در واقع امر چنين نيست؛ حتي سپاه ‌پاسداران، وزارت سپاه و دولت رئيس‌ جمهور ابزارهای بی‌ارزشی هستند كه بازيچه دست مهره‌های دست راست و دست‌چپی خامنه‌ای هستند. در ظاهر قضيه نظام جمهوری اسلامی با ارگان‌ و نهادهای آن قرار دارد اما در باطن آن ولايت‌ امر و دنبالچه‌های آن در سراسر نهادهای رسمی بصورت كاملا مخفيانه نفوذ كرده‌اند. به همين دليل جنگ ميان تاريكی و تاريكی است. چيزی بعنوان قطب و يا بلوك خوب در جبهه مقابل نظام سلطه وجود ندارد. اگر تاكنون در علوم جامعه‌شناسی و سياسی در تفاسير طويل‌العرض تئوری و دكترين‌های پرمدعا ارائه ‌شده‌اند، در مظان اتهام فريب معاصر ديگر قطعا مردودند. تمامی فيلسوفان و نظريه‌پردازان بايد در نظريات خود تجديدنظر نمایند.  ديگر درعصری قرار داریم كه ناچاريم چشم‌ها را شسته و جور ديگری ببينيم.
جوامع امروزی به دلیل تغيیرات بسيار شيطانی پيشرفت روش‌های علمی چنان در دام دولت گرفتار هستند كه حتی  دولت‌ها قربانيانی هستند كه برای قبولاندن ظاهرسازانه باورهای دروغين دستگاه قدرت بايد در يك نمايش دروغين زير غلتك غول‌پيكر دولت له‌ شوند. تمامی جامعه با كل دارایی خود محكوم است در يك دوره زمانی كوتاه‌ مدت قربانی آرمانهای فردی شوند كه در رأس هرم قدرت بر مسند جلوس كرده، اما در مقطع زمانی قدرت دولت، مدت ‌زمان درنظرگرفته شده برای امپراتور آرمانخواه كوتاه و دوره‌ای از كائوس فرامی‌رسد كه هيتلرها، ناپلئون‌ها، صدام‌ها و خامنه‌ای‌ها در پيشگاه خدای دولت قربانی شوند. در آئين دولت رسم بر اين است كه ديكتاتور تنها يك فرد است ولی دولت سيستم است نه فرد، پس آنچه می‌ماند فقط سيستم است و تمامی افراد قربانيان به ‌نوبت هستند. سيستم، تمامی فرزندان خود را می خورد. در مناسك اين آئين اگر برای حتی يك لحظه نبرد در ماهيت «تاريكی ـ روشنايی» و «نيكی ـ بدی» صورت گيرد، ماشين قدرت سریعا از كار افتاده و سيستم بايد فاتحه نابودی خود را بخواند. لذا تنها يك قاعده وجود دارد و آن اين است كه ماهيت شر و جنگ بصورت نبرد تاريكی عليه تاريكی است و هر دو قطب تاريكی و بدی يكديگر را تغذيه می‌كنند. اين فلسفه تز جديد در خصوص آناتومی قدرت است. در اين نبردها هيچگاه چهره‌ها مطابق قانون دولت حق‌ عيان‌سازی ندارند. وقتی «آدم» از ميوه ممنوعه خورد و گرفتار عواقب آن شد، با برگ همان ميوه چهره عيب خود را پوشاند. در سيستم سرمايه‌داری دولت هم انسان از ميوه پول خورده و به دلیل گرفتاری ناشی از نجاست آن ناچار است با ورق‌های آن عيوبش را پوشانده و در مقام ايدئولوژی نيك و زيبا جلوه نماید. اين قانونی اجباری برای بقا در ميدان نبرد سرمايه‌داری و سيستم دولت است. مسئله اساسی اين است كه به خیال بشريت در مرتبه شناخت كامل از اين عالم قراردارد، اما پراكسيس سياسی دولت چنان در چندلايه‌ زمخت پوست بدی‌ها و ستم‌ها استتار گشته كه تمامی تزهای معمول علم امروزين فرومی‌پاشند وفاقد كاربرد هستند. شايد اين پرسش كه «چرا معمولا در جهان درصد سلطه نيروهای بد بيشتر از نيروهای نيك است؟» با اشتباه‌ترين پاسخ‌ها از زمان فلسفه يونان تا به امروز پاسخ داده شده است. اين به دليل دگماتيسم وحشتناك و خودفريب در برابر ديالكتيك هستی خود انسان بوده و هست.
فلسفه‌های امروزی انسان را ناچار می‌دانند كه به اجبار عليه دگماتيسم پيروز گردند و علی‌رغم رسوا كردن‌های نسبی‌گرايی در جهان علوم اما هيچ ديالكتيك پيروزی ديده نمی‌شود. انسان امروزی نمی‌داند كه نسبی‌گرايی همانا روش‌های گرفتار در حد فاصل دو قطب متضاد يعنی دگماتيسم و ديالكتيك است. در حد فاصل اين دوگانه انسان معاصر با توسل به سلاح نسبی‌گرايی به بزرگترين خودفريبی رسیده است. سرمايه‌داری در بوق و كرنای تبليغاتی می دمد كه زمان ايدئولوژی و دگماتيسم نوستالژيك تاريخ گذشته به پايان رسيده و به ديالكتيك مدرن محض من بگرائيد و ذهنيت آكادميك انسان بدبختانه به راحتی فريب آن را خورده است. لذا ماشين قدرت اين غذای هضم ‌شده را خيلی آسان می‌بلعد. انسان امروز متوجه نيست كه انسان فاقد دگماتيسم واقعيت ندارد. انسان محكوم دگماتيسم نيست، اما بدون‌ آن هم نمی‌تواند وجود داشته باشد. سرمايه‌داری ادعا می‌كند كه دگماتيسم را در حوزه آزادی و عدالت كاملا حذف و ديالكتيك زيبا و پرقدرت را به انسانيت ارزانی داشته، ولی این گونه نيست. ديالكتيك سرمايه‌دارانه فقط ظاهرسازانه است و بس؛ دگماتيسم قطب مخالف سرمايه‌داری در واقع رهيافت‌ حياتی برای مبارزه با تمامی مظاهر سلطه سرمايه‌داری و سيستم ماشينی دولت است. تنها مشكل اين بوده كه ديالكتيك نمايشی و ساختگی سرمايه‌داری با دگماتيسم قطب چپ‌گرای انقلابی جهان هيچ تفاوت ماهوی ندارند ولی انسان‌ها با توهم افراطی خود تصور می كنند كه دارند. تنها دگماتيسم دارای توانایی رساندن انسان به حقيقت و خوشبختی، دگماتيسم غيرقطعی است. عملی ‌نمودن شيوه‌های دگماتيسم غيرقطعی در عمل به ويژه در حوزه سياست مدون انسانی تقريبا ناممكن است. ولی بايد روش‌هايی برای امکانپذیر نمودن آن وجود داشته باشد. زمانی که رهبر اوجالان در جستجوی معنای حقيقت حركت نمود، به این واقعیت پی برد كه تنها راه، يافتن روش‌های صحيح است نه حذف دگماتيسمها و ديالكتيك‌ها و نتیجه آن حل بحران روش در عمل بود. بحران انسان در حوزه دگماتيسم در زمينه عمل و عكس‌العمل روی می دهد. رهبر اوجالان پی برد كه فقط يك موجود خدايی كه ديگر انسان نيست میتواند فارغ از محدوديت‌های انسان و جامعه انسانی از زنجيرهای دگماتيسم رهايی يابد. حتی در بازگشت به معنای صحيح پی برد كه در بنيان قضيه دگماتيسم نيست كه برای انسان مضر است، بلكه عكس‌العمل انسان نسبت به آن عليه انسان ‌ديگر است كه نتايج مخرب می‌آفريند. پس دگماتيسم‌های غيرقاطعانه در جوامع را نه تنها نابودگر نخواند بلكه سازنده‌ تعريف نمود. زیرا انسان موجودی است كه  بدون‌ دگماتيسم نمی تواند بقا يابد. پس می‌بايست به چيزی ديگر توجه مبذول دارد و آن، روش عمل بود. روش‌های متفاوت عمل سياسی انسان‌ها را رودرروی یکدیگر قرار داده  و منجر به بروز جنگ می گردد. دیگر در حوزه قدرت عمل سياسی وجود ندارد و حاصل تز حاضر هم این نكته است. در سرشت طبيعی انسان اضداد با هم درگيرند. اين اضداد در حوزه جامعه به دو قطب مخالف هم در مقام نيكی و بدی ظاهر می گردند، ما در حوزه سياست و دموكراسی در مقام دو حق و مهم نيست چه اندازه بد و خوب هستند، مهم اين است كه باشند چون حق و حقوق هستند؛ ولی در حوزه قدرت، قطب‌ها از جنس باب ميل قطب پيروز تشكيل شده و خالص می‌گردند و تنها پول، سرباز، ايده، زن، دانش‌آموزـ دانشجو و كارگرـ برده بعنوان ابزارهای بد در جنگ بديها نقش ايفا می‌كنند. در اين حوزه نه قطب خوب وجود دارد و نه پول، سرباز و خصلت ایده نیک اين است كه همه‌چيز بد باشد. سرشت نظام قدرت اين را می طلبد. در تز حاضراين معنای شناختی بدست داده می‌شود كه اساسا جوامع در جريان معيشت در كوران اين طوفانها غافل از گردبادهای ويرانگر قدرت هستند و تنها اجزایی كوچك از آن همه مصائب و تباهی بر آنها آشكار می‌گردد. زيرا آگاهی يا وجود ندارد يا تحريف شده است. می‌دانيم در حوزه‌های سينما، آموزش و پرورش، مسجد ـ كليسا، مراكز محاكم قضايی، بازارها، رسانه‌ها، سربازخانه‌ها و زندان‌های سرمايه‌داری به هيچ‌ صورت آگاهی صحيحی در اختيار عموم قرار داده نمی‌شود. از اين رو جامعه ايران هم كه دارای تمامی این خصلت‌هاست، خالص‌ترين سرمايه‌داری دارای حوزه پنهان قدرت با حوزه ظاهری آن است. ماشين قدرت با دهان خردكننده دگماتيسم می‌بلعد و با مخرج ديالكتيك نيستی استفراغ می‌كند. آناتومی اين ماشين تمدن نيستی تنها در دكترين آپوئيسم با تمامی جوانب هست و نيست آن افشا شده و هيچ تفسيری هنوز به حد شناخت كامل تمدن نرسيده يا بسیار كوتوله‌اند.