دیانا اورین
نام ساواک در زمان محمدرضا پهلوی نماد وحشت و شکنجه بود. با سرنگونی شاه همه از پایان یافتن دوران این وحشت و فشار بر زندانیان سیاسی خشنود بودند. اما با گذشت سالها از وقوع انقلاب اسلامی مردم وحشت و سرکوبی به مراتب خشن تر از دوران ساواک مشاهده کردند. دستگاه امنیتی ایران با ایجاد رعب و وحشت در صدد پاکسازی تمامی شخصیتها، احزاب مخالف و چپ بود. بعدها دستگیری و فشار بر زندانیان سیاسی به یکی از اقدامات متداوم و متداول رژیم ایران مبدل شد. اعدام صدها زندانی سیاسی در سالهای 67 کارنامه سیاه ایران در رابطه با زندانیان سیاسی است. هزاران زندانی بدون وکیل و حق دفاع از خویش در دادگاههای دو دقیقه ای به جوغه اعدام سپرده شدند. علاوه بر این تجاوز و شکنجه زنان و دخترانی که دستگیر می شدند بخشی از روزهای مخوف اوایل انقلاب است. رژیمی که مشروعیت خود را بر مرگ هزاران انسان بنا نهاده تا به امروز نیز چنین رویکردی در مقابل زندانیان سیاسی دارد. علی رغم فشارهای نهادهای حقوق بشری، ایران نه تنها رویه اش را در مقابل زندانیان سیاسی تغییر نداده بالعکس روز به روز بیش از پیش آنان را از حقوق اولیه و انسانی محروم می کند. ایران در نقض حقوق زندانیان عادی و سیاسی در دنیا شناخته شده است.
سیستم قضایی ایران
به دلیل ساختار نظام ایران، دستگاه قضایی آن فاقد استقلال بوده و در برابر حاکمیت قانون دارای عدم تمکین است. به تبع نبود استقلال قضایی، حقوق بشر آشکارا نقض می شود که این موضوع در تعارض کامل با سیستمی دمکراتیک است. سیستم قضایی ایران ابزار حکومت در تحمیل عقاید و ایدئولوژی خود بر جامعه و کنترل مخالفان است. بنابراین تمامی مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز جنبه سیاسی پیدا می کند. رویکرد نهاد قضا در برابر برخی از پرونده ها در راستای دفاع از منافع نظام و کلیت آن است. سیستم قضایی ایران دیدگاه سوای از دین، مذهب، نژاد و جنسیت به پرونده ها نداشته بلکه بر اساس فقه شیعه و مصلحت نظام برخورد می کند. دستگاه قضا به این دلیل که در تسلط نهاد قدرت و حکومت قرار دارد، از مشروعیت و سلامت کافی بر دادخواهی برخوردار نیست. رژیم ایران برای مهار مخالفان خود از این نهاد بیشترین استفاده را نموده است. این اقدام بر روی جنبشهای دانشجویی، زنان و کارگری قابل مشاهده و سطح فعالیتهای آنان را تا حدودی ضعیف ساخته و می توان گفت در حالت رکود است.
حق آزادی بیان و اندیشه
وجود آزادی بیان معیار یک جامعه دمکراتیک و آزادی اندیشه دارای جایگاه اخلاقی و سیاسی ویژه ای است و زیر پا نهادن این آزادی، سایر موازین حقوق بشری را نیز نقض می کند. اما مرز آزادی بیان بر اساس فرهنگ و نوع حکومت متفاوت است. حقوق مربوط به اقلیتهای دینی که در اصول 12 و 13 قانون اساسی مقرر شده به جز در مورد فرق مختلف اسلام و اقلیتهای مورد تایید قانون اساسی( زرتشتی، کلیمی و مسیحی) مبهم است. وضع اقلیتهای دیگر همانند بهایی ها نامشخص است و یک کودک بهایی حق ابراز عقیده خود در مدرسه و مکانهای اجتماعی ندارند. در ایران حق آزادی بیان و اندیشه به بهانه محارب و مفسد فی الارض ممنوع شده و در صورت بیان اعتراض و کنش با اشد مجازات روبه رو می شود. وجود خطوط قرمز و محدودیتهایی فراوان مرز آزادی بیان در ایران را نامشخص کرده است. دولت ایران کنوانسیونهای بین المللی در مورد آزادی بیان را به شرطی پذیرفته که با قوانین اسلام و داخلی در تضاد نباشد.
وجود زندانیان سیاسی در ایران مبین نبود آزادی بیان و اندیشه است. علاوه بر این به رسمیت نشناختن حقوق زندانیان سیاسی یکی از مشکلات اساسی این زندانیان است. هم اکنون در زندانهای ایران دهها زندانی که از مذاهب و هویتهای متفاوتی هستند به دلیل عقاید و کنش مندی خود در زندان به سر می برند. علی رغم تمامی فشارها زندانیان سیاسی از مواضع خود عقب نشینی ننموده و بر عقاید و تفکرات خود پایبند هستند و این باعث شده دولت نیز موضعی قاطع در برابر آنان داشته باشد.
وضعیت زندانیان سیاسی زن در ایران
شکنجه زندانیان سیاسی در ایران بر کسی پوشیده نیست. خشونت به اشکال متفاوت در زندانها اعمال می شود. انزوای زندانی، قطع ارتباط او با دنیای خارج و خشونتهای روانی بخش دیگری از اعمال رژیم در برابر زندانیان است. ایران کنوانسیون حقوق زندانیان را پذیرفته اما متاسفانه هیچ یک از مفاد این کنوانسیون را نه تنها اجرایی نکرده بالعکس زندانیان سیاسی دارای امنیت روانی و جسمی نبوده و کرامت و شان انسانی شان زیر پا گذارده می شود. در حالی که مطابق ماده 31 کنوانسیون حقوق زندانیان” هر گونه مجازات بیرحمانه، غیر انسانی و اهانت آمیز تحت هر شرایطی ممنوع بوده و باید به طور کامل از لیست مجازات و تنبیه خارج شود.”
پیامد رفتارهای غیرانسانی ماموران امنیتی زندان افسردگی و بیماریهای روحی است. یکی از اقدامات که می توان خشونت علیه زندانیان نام برد، قرار دادن زندانیان سیاسی و عمومی در یک بند است که تاثیر سویی بر زندانیان می گذارد. تقریبا بسیاری از زندانیان سیاسی در دوران محکومیت خود دوره ای را با زندانیان عادی گذرانده اند. علاوه براین بسیاری از زندانیان سیاسی به بیماریهای مختلفی مبتلا می شوند و رژیم برای درمان آنان همیشه کوتاهی می کند به گونه ای که تاکنون برخی از این زندانیان به دلیل عدم رسیدگی درمانی، جان خود را از دست داده اند. خودکشی زندانیان نیز خود نشان دهنده ی چگونگی رفتار با زندانیان است. در دی ماه 96 و همراه با اعتراضات گسترده و به دنبال دستگیریهای گسترده رژیم چند زندانی و به گفته رژیم دست به خودکشی زدند و مشخص نیست در اثر شکنجه ماموران زندان جان خود را از دست داده اند و یا در اثر وضعیت وخیم زندانها!
شرایط برای زندانیان زن به مراتب وخیم تر است. هم به دلیل زن بودن و هم به دلیل نگرشهای ضد زن در ایران. زنان در زندانها هر زمان در هراسند مبادا مورد تعرض جنسی قرار گیرند و اگر هم قرار گیرند به دلیل قضاوت اطرافیان سکوت می کنند. زندانیانی که به دلیل نگاه جنسیتی حاکمیت و عرف جامعه در انزوا قرار گرفته و فشارها و سختی های بیشتری متحمل می شوند. تجاوز و تعرض جنسی به زندانیان زن در زندانهای ایران هر زمان وجود داشته است. علاوه بر این امکانات بهداشتی و رفاهی زندان زنان کمتر از سایر زندانها است. یکی از تجربه های تلخ زندانیانی که مادر هستند تحمل دوری از فرزندانشان است. حکایت زندانیان سیاسی در ایران غمبارتر از این سخنهاست و تنها با تجربه کردن می توان به عمق آلام آنان پی برد. زندانیان سیاسی پس از آزادی تا مدتها دچار آسیبهای روحی و جسمی می شوند آن چنان که گاهی بازگشت به زندگی عادی غیر ممکن است.
 
زندانیان عقیدتی- سیاسی
استفاده از خشونتهای روانی و روحی یکی از ابزارهای تنبیهی رژیم علیه زندانیان است به ویژه در مقابل زندانیان سیاسی و عقیدتی که به گواه آنان از بدو ورود به زندان مورد خشونت، توهین و شکنجه قرار می گیرند. هدف از چنین اقداماتی شکستن کرامت و اراده زندانیان سیاسی و تسلیمیت آنان است. آسیبهای جسمی زندانیان سیاسی در موارد بسیاری منجر به فوت آنان شده است. نمونه آن ستار بهشتی وبلاگ نویس که در اثر شکنجه های هولناک رژیم در آبان 97 کشته شد. اعمال شکنجه، شلاق و خشونتهای روانی نسبت به زندانیان سیاسی به مراتب شدیدتر از سایر زندانیان است. بیشتر زندانیان سیاسی ایران چه زن و چه مرد از اقلیتهای دینی، مذهبی و هویتی هستند که این رویکرد تک تیپی و ایدئولوژی ایران را نشان می دهد. ایران هیچگاه تاب تحمل اعتراض و انتقاد نداشته و در مقابل فعالیتهای دمکراتیک و آزادیخواهی پاسخی تند و قاطع داشته است. اعدام زندانیان سیاسی در سالهای ریاست جهموری احمدی نژاد و روحانی به تدریج افزایش یافت تا موجی از ترس و ارعاب در جامعه ایجاد کنند. اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی،علی حیدریان و فرهاد وکیلی با وجود فشارهای نهادهای بین المللی اثباتی بر این واقعیت است.
در روزهای گذشته با تنگ شدن عرصه بر ایران و به مرحله ی بحران رسیدن مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی، فشار بر زندانیان سیاسی نیز افزایش یافته است. زینب جلالیان، آتنا دائمی و نسرین ستوده و دهها زن دیگر هم اکنون در زندانهای ایران به سر برده وایران همچنان در مقابل حقوق آنان بی اعتنا است. بنابراین وضعیت زندانیان سیاسی را نمی توان از وضعیت بغرنج سیاسی کنونی در ایران ارزیابی نمود. بدون شک آزادی بیان و اندیشه از رهگذر تغییر ذهنیت و ساختار حکومت ایران است.